آب بیصاحاب
محمد وصال از دینامیسم ابرچالش آب میگوید
ابرچالش آب در ایران محصول فقدان سیاستگذاری صحیح در مدیریت منابع آب است. محمد وصال اقتصاددان میگوید؛ سوخت ارزان و نبود مالکیت بر آب، این نهاده حیاتی را به ابرچالشی جدی در ایران بدل کرده است. ماجرای آب در ایران شبیه قضیه کوز در اقتصاد است. یعنی هر چیزی که مالکیتی ندارد، پس صاحبی ندارد، بنابراین هر کسی که دلش بخواهد میتواند از آن استفاده کند تا تمام شود.
♦♦♦
ابرچالش آب در ایران متاثر از مسائل متعددی از جمله سیاستگذاری اشتباه در چیدمان توسعه، ناآگاهی عمومی، الگوی بد مصرف، قیمت ارزان آب و... است. به نظر شما چه عامل یا عواملی نقش تعیینکنندهای در رسیدن بحران آب در ایران به چنین مرحله خطرناکی دارند؟
لازم است برای رسیدن به پاسخی دقیقتر به پرسشهایی درباره اینکه چگونه آب در ایران به مرحلهای چنین بحرانی رسید، یک چارچوب مفهومی را توضیح داد. در این چارچوب مفهومی مباحث و تصمیمات اقتصادی تعیین میشوند. از جمله این تصمیمات، نحوه استفاده و مدیریت مصرف آب است. بعد میتوان به عوامل موثر بر این تصمیمات نیز پرداخت. کشاورز مثل هر فرد دیگری دنبال حداکثر کردن سود خود است. او فعالیتهایی را انجام میدهد که بتواند سود بیشتری کسب کند و برای انجام این کار به این توجه میکند که قیمت نهادههای مختلف که در فرآیند کشاورزی موثر هستند، چقدر است. از سویی میزان در دسترس بودن این نهادهها را بررسی میکند که بتواند امنیت تامین نهادهها را در نظر بگیرد. قیمت محصول را نگاه میکند که در انتخاب محصول اثرگذار است و اینکه آن محصول چقدر راحت فروش میرود و او میتواند برای آن محصول بازاری پیدا کند، هم مهم است. مجموعه این عوامل که کنار هم قرار میگیرند، اینکه چه سطحی از زمین را بهرهبرداری میکند اهمیت دارد. با این حال اینکه چه نوع محصولی بکارد را نیز در نظر میگیرد. در نهایت اینکه چه فعالیتهای سرمایهگذاری انجام دهد که اراضی بایر را مثلاً به زیر کشت ببرد و... همه اینها در این فرآیند تعیین و برای پیشبردن آنها برنامهریزی و هزینه میشود. اگر این چارچوب خلاصه را برای ایران در نظر بگیریم باید به مباحث دیگری نیز دقت کرد. ما از خیلی وقت پیش بحث تغییر حکمرانی آب را در ایران داشتیم. قبل از انقلاب با قوانین متعددی مثل قانون قنوات (1309)، قانون بنگاههای آبیاری (1322) و قانون اصلاحات ارضی (1341) روبهرو بودیم. اینها قوانینی هستند که بر حکمرانی آب و حکمرانی زمین اثرگذار بودهاند. ما شرایط محیطی کشاورز را با این وضعیت تغییر دادهایم. بعد از آن یکسری مولفههای دیگر مثل سیاستگذاری در قیمت انرژی، آب، کود، ماشینآلات و... از سوی دولت صورت گرفته است. از طرفی در بازار محصول نیز، دولت مداخلاتی کرده است. پس تمام محیطی که کشاورز دارد در آن تصمیمگیری میکند، تحت تاثیر مداخلات دولتی است؛ چه در سطوح قیمتگذاری، تامین نهادهها، خرید محصول و چه در سطح حکمرانی؛ مثل تاثیر بر روابط بین عوامل مختلف در یک بازار!
پس با این تعریف عمده دلایل موثر بر شکلگیری ابرچالش آب به نحوه مداخله دولت در روندهای مختلف وابسته است. مخربترین این مداخلات چه هستند؟
سرنخ قصه چالش آب به این برمیگردد که دولت به چه شکلی مداخله میکرده است. یکی از مخربترین مداخلات دولت قانون ملی شدن آب است. قانونی که سال 1347 مصوب شده است. بعد از آن قوانین مشابهی تصویب شده که اثرات مخرب زیادی بر مدیریت منابع آب گذاشته است. از جمله این قانونها، قانون توزیع عادلانه آب مصوب 1360 و قوانینی از این دست است. این قوانین عمدتاً به این سمت رفتند که اولاً آب را در انحصار دولت قرار دهند. بنابراین با این تصویبها مالک انحصاری آب دولت است. در نتیجه به موجب آن حقآبههای خصوصی باید تعیین تکلیف شود. بنابراین بر اساس این قوانین مردم باید حق آب خصوصی خود را تحویل دولت دهند و دولت به آنها پروانه یا مجوز بدهد. قصه تعیین تکلیف حقآبهها را اگر بخواهیم دنبال کنیم متوجه میشویم که این ماجراها هنوز هم حلوفصل نشده است. در وزارت نیرو و وزارت جهاد کشاورزی دنبال این هستند که این مساله را حلوفصل کنند اما هنوز این قوانین به صورت یکجا اجرایی نشدهاند. نتیجه این شده که مالکیت خصوصی بر آب (قانون مدنی مصوب 1307) همچنان پابرجاست و بر اساس آن قانون که میگوید هر کسی توانسته یک چاهی بکند و نهری درست کند، آب و نهر و چاه متعلق به خود اوست و حتی میتواند آن را به کسان دیگری بفروشد. حتی در آن قانون به صراحت تاکید شده نهری که از وسط زمین کس دیگری عبور میکند، آن بخش نهر متعلق به صاحب آب است و نه صاحب زمین. این سیستم مالکیتِ کاملاً خصوصی که روی بهرهبرداری از منابع آب بود، طی چند دوره از سال 1340 تا بعد از انقلاب به نحوی تلاش شد دولتی شود و نتیجه آن این است که حاکمیت خصوصی آرامآرام از بین رفت. اگرچه افراد هنوز اوراقی در اختیار دارند که در دادگاهها قابل استناد است و به عنوان حقآبه شناخته میشود و میتوانند از آن استفاده کنند. البته تجربههایی نیز وجود دارد که حتی وزارت نیرو در محاکم به خاطر در اختیار داشتن اوراق قدیمی صاحبان آب، محکوم میشود. از طرف دیگری منابع آب زیادی هستند که به دلیل دولتی شدن و نداشتن مالکیت خصوصی، دیگر محافظی ندارند. اولین اتفاق این است که این منابع آب مال هیچکسی نیست و دولت توانایی حفاظت از آن را ندارد. بنابراین هر کسی بتواند از آن بهرهبرداری میکند. اما وقتی آب خصوصی بود، به دلیل ویژگی آن که منطقهای است، کسی که در پاییندست آب قرار داشت، مراقب بود که کسی در بالادست آب اضافه برندارد. بنابراین نظامی شکل گرفته بود که نظام میراب، حفاظت از قنوات و... جزو آن بودند و در نهایت این نظام کاملاً متلاشی شد. افراد بعد از این متوجه شدند که میتوانند آب را با هزینه پایین استحصال کنند. در کنار این تحولات تکنولوژیک نیز اتفاق افتاده است. از دهه 40 به بعد تکنولوژی حفر چاه عمیق به صورت گستردهای توسعه پیدا کرده و سهولت دسترسی به آبهای زیرزمینی بیشتر شد. قبل از آن فقط امکان دسترسی به منابع آبهای سطحی و قنوات در اختیار بود ولی بعد از توسعه تکنولوژیک، منابع آب زیرزمینی نیز در دسترس قرار گرفت. استفاده از قنوات هم به دلیل هزینهبر بودن نگهداری و بهرهبرداری توسط یک نفر اتفاق نمیافتاد بلکه مجموعهای از کشاورزان از آن استفاده میکردند. بنابراین بعد از تکنولوژی حفر چاه، هر فردی برای هر تکه زمینی که داشت به صورت شخصی دست به حفر چاه زد و برداشت از آبهای زیرزمینی آغاز شد و از سویی شناسایی این چاهها به غایت سخت است؛ نتیجه چنین اقدامی وضعیت فعلی آبهای زیرزمینی است.
وضعیت آبهای زیرزمینی وخیم است. برداشت آب به نحو غیر قابل تصوری زیاد بوده که اکنون سطح آبهای زیرزمینی افت شدید داشته است.
آمارهای آبهای زیرزمینی واقعاً آمارهای نگرانکنندهای است. یک زمانی اگر در یک منطقهای سطح آبهای زیرزمینی مثلاً 20 متر بوده اکنون به 200 متر رسیده است و ما شاهد افت شدیدی در سطح آبخوانهای کشور هستیم.
مداخلههای دولت در مدیریت منابع آب چه اثراتی بر اقتصاد جامعه داشته است؟
قوانینی که آب را دولتی کرده است، اولین اثری که بر اقتصاد و مردم منطقه داشته این است که درگیری میان مردم ایجاد کرده است. البته این درگیری ابتدای امر ملموس نبود اما بعد که جلو رفت و هر کدام به آن منبع مشترک دسترسی پیدا کردند و منبع آرامآرام در حال پایان یافتن است، این درگیری دارد پررنگتر میشود. به نظر من اثر اقتصادی این واقعه در ابتدا ظاهراً مثبت بوده است. آب از انحصار زارعان قبلی درآمد و هر کسی که دلش میخواست میتوانست برود و به آب دسترسی داشته باشد. همه خوشحال بودند و باغهایی که در دهه 60 کشت شد تصویر جالبی ایجاد کرده بود. چراکه باغها سودده و پرمحصول بودند و زمینهایی آبی شدند که برای آن به حفر چاههای نیمهعمیق و عمیق دست زده شد که بسیار سودآور بود. از قضا مشکل اینجا بود که کسی امروز را پیشبینی نمیکرد که توسعه کشاورزی آبی ما را به جایی میرساند که باعث ایجاد تنش خواهد شد و این تنش بین کشاورزانی است که برای خود حقی ایجاد کرده بودند. باید در نظر گرفت که مساله ایجاد تنش را مردم نیز پیشبینی نمیکردند. اصل مساله اقتصادی اینجاست که کشاورز به عنوان یک فرد دارد استفاده خود را میبرد و معتقد است که آسیبی به کسی وارد نمیکند. ولی در واقعیت اثری که کشاورز با استفاده از آب زیرزمینی ایجاد کرده شاید کم باشد اما وقتی صدتا کشاورز همین کار را کردهاند به یکباره شما با برداشت زیادی از حجم منابع آب زیرزمینی مواجه میشوید که مشکل اصلی را ایجاد میکند. اثر این نوع برداشت این بوده که سطح آب سالی یکی، دو متر پایین رفته است و بالاخره این سفره تمام میشود و چیزی باقی نمیماند که بخواهیم دربارهاش صحبت کنیم. بنابراین اصطلاح شکست در همکاری اینجا اتفاق افتاده است که بهرهبرداری پایدار از منابع رخ نداده است. آن نظام حکمرانی سنتی بهرهبرداری پایدار را رقم میزد. مثلاً وقتی یک «خان» دشتی در اختیارش بوده، طوری این منابع آب را مدیریت میکرده که هم زمین آسیب نمیدید و هم از آب درست استفاده میکرد. اما وقتی آن نظام حکمرانی بههم خورد، آن دشت به چند ده قسمت تقسیم شد و در اختیار آدمهای متفاوتی قرار گرفت و در کنار آن نظام سنتی مدیریت آب از بین رفت (حضور دولت و رشد تکنولوژی) نتیجه این شد که افراد به صورت جداگانه اقدام کردند و نوع بهرهبرداری از آب به ضرر همه افراد تمام شده است.
برای ایجاد تعادل میان سیاستگذاری و دخالتهای نظام حکمرانی از جمله برنامهریزی برای خودکفایی با محدودیتهای سرزمینی مثل گرم و خشک بودن و کمآب بودن ایران، چه باید کرد؟
سوال خیلی خوبی است. راهکار معظل آب در قدم اول باید در تعریف حقوق مالکیت آب جستوجو شود. ما مادامی که نتوانیم حقوق مالکیت درستی برای آب تعریف کنیم، نمیتوانیم این مشکل را حل کنیم. ماجرای آب در ایران شبیه قضیه کوز در اقتصاد است. یعنی هر چیزی که مالکیتی ندارد، پس صاحبی ندارد، بنابراین هر کسی که دلش بخواهد میتواند از آن استفاده کند تا تمام شود. ما از آب طوری استفاده کردیم و با مالکیت دولتی آن را شبیه قضیه کوز کردیم. چراکه آب عملاً بدون مالک است. بنابراین نتیجه مستقیم آن میشود که هرکس هرطور دلش خواست از آن بهرهبرداری کرده است. اکنون وقتی نگاه میکنیم میبینم آنها که چاه داشتند و با یک نهر یک کیلومتری آب را به کشاورز دیگری میدادند، الان به خاطر دستاندازی که سایرین در مسیر نهر آب انجام میدهند هیچ مرجع و ماوایی برای شکایت و جلوگیری از این دستاندازی ندارند. بنابراین لولهگذاری را انجام میدهند. این هم مفید فایده نیست چون افرادی لولهها را سوراخ میکنند. بنابراین تنش میان کشاورزان زیاد است. اصل موضوع به این برمیگردد که هیچ حاکمیتی عملاً بر آب وجود ندارد. آب مال کیست؟ در مقابل باید به افراد سند مالکیت آب داده میشد که این سند در محاکم قضایی قابل استناد باشد و جلوی دستاندازی غیر را بگیرد اما چنین نیست. مادامی که حقوق افراد تعریف نشود و مکانیسمی برای اعاده حقوق تعریف نشود، هیچکس هیچ حقی ندارد و عملاً یک نظام هرجومرج ایجاد میشود که در کوچکترین سطوح کشاورزان با هم درگیر میشوند و بعضاً به توافقاتی میرسند تا سطوح بزرگتر مثل دشت یا یک آبخوان که خیلی هماهنگی آن به صورت خصوصی کار دشواری است. سیاستهایی طی چند دهه گذشته بوده که به شدت روند تخریب منابع آب را تسریع کردهاند. اگر بخواهم چند مثال در این زمینه بزنم باید به سیاست انرژی ارزان برای بهرهبرداری در کشاورزی اشاره کنم. منهای بنزین و گازوئیل که آنها هم مهم هستند. اکثر چاههای کشور برقی هستند و حتی اگر آب سطحی وجود دارد، گاهی اوقات با پمپ، آب را در مسافتهای طولانی پمپ میکنند. که یک مورد عجیب را خودم از نزدیک دیدم که آب را از سطح رودخانه تا زمین کشاورزی حدود چهار کیلومتر میفرستاد. از این موارد زیاد است. من همان زمان چون برایم خیلی عجیب و در عین حال جدید بود، پرسیدم که این کار را چطور انجام میدهید؟ و کشاورز گفت که پمپ روی تراکتور نصب میشود و با سوخت ارزان گازوئیل آب را به سمت زمین در چهارکیلومتری پمپ میکند. در واقع قصهای که اینجا رقم میخورد به خاطر انرژی ارزان است.
اگر بخواهیم این موارد را با مواردی در خارج از ایران مقایسه کنیم، به چه نمونههایی میتوان اشاره کرد؟
ما یک مورد مطالعاتی در استرالیا داشتیم. ما از کارشناس استرالیایی سوال کردیم که شما چالش آبهای زیرزمینی ندارید؟ آیا دستاندازی به آبهای زیرزمینی نمیشود و چرا کشاورزان از آب سطحی استفاده میکنند. آن کارشناس گفت برداشت آب زیرزمینی برای کشاورز صرف نمیکند. وقتی سطح آب 60 متر زیر زمین است اگر کشاورز بخواهد آب را بالا بکشد، آن انرژی که باید استفاده کند اینقدر گران است که کشاورز ترجیح میدهد از آن پرهیز کند چراکه محصول با این هزینه دیگر بهصرفه نیست. در نتیجه از همان آب سطحی استفاده میکنند. کشور استرالیا شباهت بسیاری از نظر آبوهوایی به ایران دارد. کشوری خشک و نیمهخشک است. تجربه موفق آنها در مدیریت آب رودخانه ماری دارلینگ نمونه خوبی است چراکه آنها در این زمینه مدیریت یکپارچه منابع آبی را لحاظ کردهاند. رودخانهای که بخش مهمی از کشور را پوشش میدهد. البته این برنامهریزی و نتیجهگیری موفق 20 سال طول کشیده است. اما اکنون در وضعیت خوبی قرار دارند بهرغم اینکه بارش کمی در این کشور رخ میدهد. در نهایت منظور بنده این بود که قیمت پایین انرژی هزینه استخراج آب از عمق پایین را بسیار کم کرده است، بنابراین تا زمانی که سوخت ارزان باشد، وضعیت مدیریت آب در ایران نیز اصلاح نخواهد شد. هرچه سطح آب پایین برود برای کشاورز میصرفد که بخواهد با این سوخت ارزان دوباره چاه عمیق بزند و سطح را پایینتر ببرد. در مورد برق، گازوئیل و... هم صادق است. البته سوبسیدهای دیگری که دولت به کشاورز روی نهادههای دیگر مثل کود، بذر و... میدهد نیز در ایجاد ابرچالش آب موثر است. رقم خیلی جدی تا حد و اندازه پنج هزار میلیارد تومان (تخمینی) یارانه کود اوره و سایر کودهای شیمیایی را داریم پرداخت میکنیم. بنابراین حتی روی زمینهای بایر نیز توزیع میشود چون با قیمت خیلی کمی به کشاورزان داده میشود. در نهایت وقتی نهاده را ارزان میکنید برای کشاورز استفاده از آن را کمهزینه میکنید و فارغ از اینکه محصولی تولید شود یا خیر، این نهاده را استفاده میکند؛ میخواهد این نهاده آب باشد، بذر باشد، کود باشد یا... حتی تراکتور به عنوان یکی از ماشینآلات که جزو نهاده محسوب میشود. در برخی از مناطق مثل ارومیه از هر سه کشاورز شاید یک نفر تراکتور داشته باشد. این آمار یک به سه در مناطقی که زمینها ممکن است دو سه هکتار هم بیشتر نباشد واقعاً آمار خندهداری است. دقیقاً دلیل آن هم این است که سیاستهای حمایتی از کشاورز عامل به وجود آمدن این وضعیت است. ما به کشاورز گفتیم مثلاً تراکتور ارزان و دولتی در اختیارت قرار میدهیم. بنابراین تجمع زائد و بیکار سرمایه اینجا اتفاق افتاده است.