نقش آدم
چه عواملی تعیینکننده رشد اقتصادی هستند؟
رشد اقتصادی یکی از مفاهیم پرکاربرد و بااهمیت در ادبیات اقتصادی است و به معنای افزایش تولید کالا و خدمات در یک کشور است. برای اندازهگیری رشد اقتصادی یک کشور عموماً از نرخ تغییرات تولید ناخالص داخلی (GDP) استفاده میشود. مقالات و پژوهشهای بسیاری به بررسی این مقوله پرداختهاند که در این میان برخی از اقتصاددانان بر اساس مکاتب فکری خود، مدلهایی مربوط به رشد اقتصادی تبیین کردهاند. در مدلهای رشد نئوکلاسیک مانند سولو (1956,Solow) ، کاس (1965,Coss) و کوپمنز (1965,Koopmans) ، نرخ رشد سرانه یک کشور با مقدار اولیه تولید در نقطه شروع رشد، رابطه معکوس دارد. به عبارت دیگر اگر کشورها از نظر ترجیحات، پارامترهای ساختاری و تکنولوژی شبیه به هم باشند، کشورهای فقیر رشد بیشتری نسبت به کشورهای ثروتمند تجربه خواهند کرد. از اینرو با توجه به این مدل، نیرویی وجود دارد که باعث ارتقای سطح درآمد سرانه در کشورها و همگرا شدن این کشورها میشود.
این فرضیه که کشورهای فقیر رشد سریعتری نسبت به کشورهای ثروتمند دارند، با شواهد رشد کشورها تطابق ندارد که نشاندهنده همبستگی پایین میان رشد سرانه و تولید سرانه در نقطه شروع است. به این منظور رابرت بارو در مقاله «رشد اقتصادی در یک نمونه جامع از کشورها» که در سال 1991 در NBER به چاپ رسید، به بررسی این موضوع و عوامل موثر بر رشد اقتصادی کشورها پرداخت. او با تکیه بر اطلاعات مربوط به کشورهای مختلف، نقش عواملی مانند نیروی انسانی، مصرف دولت، ثبات سیاسی و اختلالات بازار در رشد کشورها را بررسی کرد.
تکههای پازل
در بخش ابتدایی این مقاله به بررسی اهمیت سرمایه انسانی در رشد کشورها پرداخته میشود. سرمایه انسانی یکی از اساسیترین موضوعاتی است که در بسیاری از مدلهای رشد درونزا، مانند مدل رومر (1990,Romer) به کار گرفته شده است. بارو با آگاهی از این موضوع در بررسی تجربی خود از نرخ ثبتنام در مدارس به عنوان مولفهای از سرمایه انسانی استفاده کرد. در مدلهای رشد، سرمایه انسانی یک نهاده کلیدی در بخش تحقیقات بهشمار میآید که باعث نوآوری و به وجود آمدن ایدهها و کالاهای بدیع میشود. بنابراین، کشورهایی که در نقطه شروع رشد، سرمایه انسانی بیشتری دارند، رشد سریعتری را تجربه خواهند کرد. به علاوه، در موضوع انتقال تکنولوژی و نشر ایدههای جدید در میان کشورها، کشورهایی که دارای سرمایه انسانی بالاتری هستند به سرعت با تکنولوژی جدید سازگاری مییابند و نسبت به دیگر کشورها با سرعت بالاتری رشد خواهند کرد. بررسیهای این مقاله حول این موضوع نیز نتایج مشابهی را گزارش میکند.
بررسیهای رگرسیونی بارو نشان میدهد که با فرض برابری تولید سرانه یکسان در نقطه شروع، ارتباط مثبت و مستقیمی میان سرمایه انسانی و رشد سرانه وجود دارد. بارو که در این مقاله از دادههای تولید ناخالص داخلی و نرخ ثبتنام در مدارس ابتدایی و راهنمایی برای 98 کشور طی سالهای 1960 تا 1985 استفاده کرده بود، به این نتیجه رسید که با فرض ثبات GDP کشورها در سال 1960، رشد سرانه با نرخ ثبتنام در مدارس ابتدایی و راهنمایی ارتباط مثبت دارد. بارو در گام بعدی سرمایه انسانی را ثابت فرض کرد و ارتباط میان رشد سرانه و تولید سرانه در نقطه شروع را بررسی کرد. نتایج حاکی از ارتباط منفی میان این رشد سرانه و تولید ناخالص سرانه در سال 1960 بود. بنابراین دادهها، فرضیه نئوکلاسیک همگرایی کشورها را تایید میکند؛ یا به عبارت دیگر، در صورتی که کشورها سرمایه انسانی برابری داشته باشند، یک کشور فقیر با سرعت بالاتری نسبت به کشور ثروتمند رشد خواهد کرد.
بارو با بررسی رابطه میان سرمایه انسانی و تولید سرانه در سال 1960، به علت همبستگی پایین میان رشد سرانه و تولید سرانه در نقطه ابتدایی پی برد. بارو نشان داد رابطهای بسیار قوی بین سرمایه انسانی و تولید سرانه در نقطه ابتدایی وجود دارد و همبستگی میان این دو متغیر عدد قابل توجهی است. او از این شواهد نتیجه گرفت بالا بودن GDP سرانه در نقطه ابتدایی، به علت وجود سرمایه انسانی بالاست که سبب به وجود آمدن رشد سرانه بالا خواهد شد و کشورهای فقیر به دلیل داشتن سرمایه انسانی کمتر، رشد کمتری را تجربه میکنند؛ نه به دلیل داشتن GDP سرانه پایین. بارو در ادامه با توجه به رابطه میان سرمایه انسانی و GDP سرانه و تاثیر این رابطه بر رشد سرانه، نتایج را به سه دسته مهم تقسیم میکند. دسته اول، کشورهای اطراف اقیانوس آرام هستند که نرخ ثبتنام در مدارس در این کشورها نسبت به GDP سرانه آنها در سال 1960، بالاست. ژاپن، کره جنوبی و تایوان جزو این دسته هستند که رشد اقتصادی بالایی را تجربه کردهاند. به عقیده بارو، بخشی از رشد بالای این کشورها به دلیل بالا بودن نرخ ثبتنام در مدارس است که در نظر گرفتن این اثر در مدل، این رشد بالا را توجیه میکند. دسته دوم، کشورهای واقع در جنوب صحرای آفریقا هستند که نرخ ثبتنام در مدارس این کشورها در سال 1960 نسبت به GDP سرانه آنها در این سال، به نسبت پایین است. بر اساس باور بارو، پایین بودن نرخ ثبتنام در مدارس در این کشورها سبب کاهش رشد در این مناطق شده است، اما رشد تخمینزدهشده توسط بارو با نرخ واقعی رشد در این مناطق کمی متفاوت است و بارو بیان میکند مولفههای دیگری مانند دسترسی به منابع طبیعی وجود دارد که بر رشد اقتصادی این مناطق اثرگذار هستند. و دسته سوم، کشورهای صادرکننده نفت مانند کشورهای عضو اوپک بودند که GDP این کشورها نسبت به نرخ ثبتنام در مدارس آنها در سال 1960 عدد بالایی بود. برای این کشورها هم، پایین بودن نرخ ثبتنام باعث کاهش رشد اقتصادی آنها شده بود.
بارو با مطرح کردن این موضوع که نرخ ثبتنام در مدارس در سال 1960 میتواند مولفهای از جریان (flow) سرمایهگذاری در سرمایه انسانی باشد، نه یک انباشت (Stock) اولیه، احتمال وجود اشکالاتی در نتایج را بیان کرد. او با استفاده از مولفههای دیگر سعی کرد این اشکالات را برطرف کند. بارو از نرخ باسوادی بزرگسالان به عنوان یکی از مولفههای سرمایه انسانی که در مقاله رومر (1986,Romer) نیز به کار رفته بود، استفاده کرد. نتیجه بررسی بارو نشاندهنده رابطه مثبت میان نرخ سواد بزرگسالان و رشد سرانه است؛ اما او بیان میکند که این مولفه اگرچه اشکالات مولفه قبلی، نرخ ثبتنام در مدارس، را ندارد، ولی از نظر اندازهگیری، نرخ ثبتنام از دقت بیشتری برخوردار است. بارو همچنین به منظور اندازهگیری کیفیت مدارس در کشورهای مختلف، از دادههای مربوط به نسبت دانشآموز به معلم استفاده کرد و به این نتیجه رسید که این مولفه با رشد کشورها رابطه منفی دارد؛ به عبارتی، هرچه تعداد دانشآموزان به معلم بیشتر میشود، از کیفیت تدریس کاسته خواهد شد و باعث کاهش سرمایه انسانی و در نتیجه کاهش رشد کشور میشود. در بخش دوم مقاله، بارو ارتباط میان مقادیر اولیه سرمایه انسانی و GDP سرانه با سرمایهگذاری فیزیکی و زادوولد را بررسی میکند. این روابط در مدلهای رشد مانند رومر (1990, Romer) و بکر، مورفی و تمویرا (1990,Becker, Murphy, Tamura) بررسی شده است. طبق نتایج این مدلها، افزایش در انباره اولیه سرمایه انسانی، سبب افزایش نسبت سرمایهگذاری به تولید میشود؛ همچنین مقدار اولیه سرمایه انسانی با نرخ زادوولد رابطه معکوس دارد. بارو بیان میکند هر تغییری که باعث افزایش هزینه نگهداری فرزندان شود، نرخ فرزندآوری را کاهش میدهد و باعث افزایش میل به پسانداز در افراد خواهد شد. به عبارت دیگر، مردم از پسانداز در قالب فرزند به پسانداز در قالب فیزیکی و سرمایه انسانی روی میآورند. نتایج بهدستآمده از بررسی بارو، نشان میدهد که با فرض ثبات GDP سرانه، سرمایه انسانی با میزان زادوولد ارتباط معکوس دارد که نتایج مطالعات پیشین را تایید میکند. این در حالی است که طبق نتایج بارو، ارتباط معناداری میان GDP سرانه و میزان فرزندآوری وجود ندارد. در ادامه بارو ارتباط میان مقادیر اولیه سرمایه انسانی و GDP سرانه با نسبت سرمایهگذاری به تولید را مورد بررسی قرار داد و به این نتیجه رسید که نسبت سرمایهگذاری به تولید با سرمایه انسانی ارتباط مثبت و با GDP سرانه رابطه منفی دارد که مفهوم همگرایی کشورها در مدل رشد نئوکلاسیک را تایید میکند. بارو با نتایج روابط بهدستآمده به این موضوع پی برد که بخشی از ارتباط منفی بین GDP سرانه و رشد سرانه و نیز قسمتی از ارتباط مثبت میان نرخ ثبتنام در مدارس و رشد سرانه، مربوط به تاثیرات سرمایهگذاری و نرخ زادوولد است.
در بخش سوم مقاله، تاثیرات متغیرهایی مانند مخارج دولت، ثبات سیاسی، انحرافات بازار و سیستم اقتصادی بر رشد کشورها بررسی شده است. بارو در مقالات پیشین خود که در سالهای 1989 و 1990 به چاپ رسیده بودند به ارتباط میان نسبت مخارج دولت با رشد اقتصادی و سرمایهگذاری پی برده بود. او در این مقاله سال 1990 خود به این موضوع اذعان داشت که مخارج دولت به دلیل به وجود آوردن انحرافات ناشی از مالیاتبندی و برخی سهمیهبندیها، با سرمایهگذاری و رشد سرانه رابطه منفی دارد. بارو در مقاله «رشد اقتصادی در یک نمونه جامع از کشورها» این ارتباط منفی را با استفاده از رگرسیون خطی نشان داد. طبق نتایج رگرسیونی، نسبت مخارج دولت به GDP کشور با رشد سرانه و سرمایهگذاری بخش خصوصی رابطه منفی دارد. بخشی از ارتباط منفی میان مخارج دولت و رشد سرانه به دلیل اثر مخارج دولت بر سرمایهگذاری است. اما با ثابت فرض کردن سرمایهگذاری نیز، ارتباط بین مخارج دولت و رشد اقتصادی همچنان معنادار و منفی است.
در گام بعدی بارو اثر عدم ثبات سیاسی را بر رشد کشورها بررسی کرد. به این منظور، او از تعداد انقلابها، کودتاها و همچنین تعداد ترورهای سیاسی انجامشده به عنوان مولفههایی برای اندازهگیری بیثباتی سیاسی استفاده کرد. نتایج قابل پیشبینی رگرسیون انجامشده، ارتباط منفی میان بیثباتی سیاسی با رشد سرانه و سرمایهگذاری را نشان میدهد. بارو در ادامه این احتمال را بیان میکند که ممکن است ارتباط منفی میان بیثباتی سیاسی با رشد اقتصادی، به دلیل اثر مثبت رشد اقتصادی بر روی ثبات سیاسی کشورها باشد، نه تاثیر بیثباتی بر روی رشد اقتصادی.
بارو در مقاله خود مدعی میشود که سیستمهای اقتصادی نیز بر رشد کشورها اثرگذارند. برای بررسی این موضوع، او کشورها را بر اساس نقش دولت در اقتصاد کشور به سه دسته سوسیالیست، اقتصاد آزاد و مختلط بین سوسیالیست و اقتصاد آزاد تقسیم کرد. در رگرسیون انجامشده بر روی رشد اقتصادی، ضریب کشورهای سوسیالیست منفی بود که نشاندهنده ارتباط منفی میان کشورهای سوسیالیست و رشد اقتصادی است، همچنین ضریب کشورهای با نظام اقتصاد آزاد معنادار نبود و در نهایت ضریب کشورهای مختلط برابر با صفر بود.
بارو در مقاله خود به بررسی عاملی دیگر که در مقالات پیشین به آن اشاره شده است، میپردازد. این عامل، انحرافات بازار است که در مقاله آگروالا (1986,Agarwala) نیز به ارتباط منفی بین این متغیر و رشد اقتصادی، اذعان شده است. بارو برای کمی کردن انحرافات بازار از مولفه برابری قدرت خرید (purchasing power parity) برای کالاهای سرمایهای استفاده کرده است. در این راستا، او انحراف از میانگین نمونه را برای مولفه برابری قدرت خرید کالاهای سرمایهای محاسبه کرد. بالا بودن قیمت یا پایین بودن آن از میانگین نشاندهنده انحرافات در بازار است. بارو با استفاده از رگرسیون به بررسی ارتباط میان مقدار انحرافات بازار با رشد اقتصادی و سرمایهگذاری اقدام کرد. در نهایت، او به این نتیجه بدیهی رسید که رابطه میان انحراف از میانگین برابری قدرت خرید با رشد و نسبت سرمایهگذاری به تولید منفی است. با به کار بردن تمامی این متغیرها در مدل، باز هم برخی از کشورها بودند که رشد اقتصادی آنها به وسیله این متغیرها توضیح داده نمیشد. کشورهای واقع در جنوب آفریقا و کشورهای آمریکای لاتین که رشد اقتصادی پایینی را تجربه میکنند جزو این گروه از کشورها بودند. بارو برای حل این مشکل از دو متغیر ساختگی (dummy variable) یکی برای کشورهای جنوب آفریقا و دیگری برای کشورهای آمریکای لاتین استفاده کرد (در آمار و اقتصادسنجی، بهخصوص در تحلیلهای رگرسیون، گاه از متغیر ساختگی استفاده میشود. یک متغیر ساختگی مقادیر صفر یا یک میگیرد تا حضور نداشتن یا حضور یک اثر را که ممکن است نتایج را تغییر دهد، نشان دهد). با به کار بردن این متغیرهای ساختگی، رشد پایین کشورهای جنوب آفریقا به خوبی توضیح داده شد، هرچند متغیر ساختگی مربوط به کشورهای آمریکای لاتین با رشد این کشورها ارتباط معناداری نداشت. متغیر بهکاررفته برای کشورهای آفریقای جنوبی با رشد این کشورها رابطه عکس و با زادوولد رابطه مستقیم داشت. بارو با توجه به این نتایج ادعا میکند که متغیر نرخ ثبتنام در مدارس، مولفه خوبی برای نشان دادن سرمایه انسانی نیست، بهطور ویژه برای آفریقا، و میتوان متغیر ساختگی بهکاررفته برای کشورهای جنوب آفریقا را مولفهای از سرمایه انسانی این کشورها دانست.
تیتراژ پایانی
بارو با استفاده از نظریات اقتصاد رشد، پژوهشی تجربی درباره رشد اقتصادی و عوامل موثر بر آن برای 98 کشور ارائه کرد. بارو در مقاله خود با ثابت فرض کردن سرمایه انسانی، ارتباط میان نرخ رشد سرانه با تولید سرانه اولیه را بررسی و برای نظریه همگرایی در رشد نئوکلاسیک اظهار کرد. همچنین او ارتباط میان سرمایه انسانی را با متغیرهایی مانند میزان زادوولد و نسبت سرمایهگذاری به تولید بررسی کرد که نشان میداد بخشی از رابطه سرمایه انسانی با رشد اقتصادی مربوط به اثرهای زادوولد و سرمایهگذاری است. در ادامه، بارو به بررسی برخی عوامل دیگر که بر رشد اقتصادی موثر هستند، میپردازد. یکی از این عوامل، نسبت مخارج دولت به GDP است که با نسبت سرمایهگذاری و رشد اقتصادی رابطه معکوس دارد. متغیر دیگر که در این مقاله مورد بررسی قرار گرفت، بیثباتیهای سیاسی (تعداد انقلابها، کودتاها و ترورهای سیاسی) بود که ارتباط آن با رشد اقتصادی و سرمایهگذاری منفی بود. متغیر مهم دیگر که بارو ارتباط آن را با رشد و سرمایهگذاری در این مقاله بررسی کرد، انحرافات بازار (بر اساس برابری قدرت خرید برای کالاهای سرمایهای) بود که ارتباط منفی با رشد اقتصادی و نسبت سرمایهگذاری داشت. در نهایت، بارو برای کشورهای واقع در جنوب آفریقا و آمریکای لاتین که رشد اقتصادی آنها از طریق متغیرهای مدل توضیح داده نمیشد، از متغیر ساختگی استفاده کرد. با وجود اینکه متغیر مربوط به کشورهای آفریقایی ارتباط معناداری با رشد اقتصادی آنها داشت، اما متغیر ساختگی مربوط به کشورهای آمریکای لاتین رشد پایین آنها را توضیح نمیداد.