نقص فنی
اطلاعات نامتقارن چگونه به تعادلهای بهدردنخور در بازار منجر میشوند؟
مقاله «تعادل در بازارهای رقابتی بیمه: بررسی اقتصاد اطلاعات ناقص» در سال 1976 در QJE به چاپ رسید و در آن نویسندگان مساله اطلاعات ناقص و اهمیت آن را در شکلگیری تعادل در بازارهای رقابتی بررسی کردند. استیگلیتز و روتشیلد وجود اطلاعات کامل را که پیشفرض اکثر الگوهای اقتصادی تا آن زمان بود، به چالش کشیدند و بیان کردند که مسائلی از قبیل هزینه برقراری ارتباط بین خریدار و فروشنده، وجود اطلاعات ناقص در مورد محصول مورد مبادله و عدم تقارن اطلاعاتی میان طرفین میتواند اثرات جدی بر شکلگیری تعادل در بازارهای رقابتی داشته باشد. نویسندگان بهطور خاص روی بازار بیمه تمرکز کردند زیرا اطلاعات ناقص یکی از ویژگیهای اصلی چنین بازاری است. در واقع خریدار بیمه تقریباً همیشه اطلاعات بیشتری نسبت به فروشنده در خصوص موضوع بیمه (ریسک وقوع یک رخداد خاص) دارد. استیگلیتز و روتشیلد نشان دادند که چنین بازاری ممکن است هیچگاه به تعادل نرسد و در مواقعی هم که تعادلی حاصل میشود دارای خصوصیتهای خاصی است. به عنوان مثال در بازار بیمه به جای اینکه تعادل صرفاً شامل یک قیمت باشد که در آن خریداران بتوانند هر مقدار بیمه که مایلاند خریداری کنند، شامل قراردادهایی است که قیمت و مقدار را بهطور همزمان مشخص میکنند. نویسندگان نهایتاً نتیجه میگیرند که چنین شرایطی به هیچ وجه محدود به بازار بیمه نیست و در بسیاری از بازارهای دیگر -خصوصاً بازارهای مالی و بازار کار- شرایط مشابهی وجود دارد.
تکههای پازل
این مقاله را میتوان یکی از مقالات پیشگام در حوزه اقتصاد اطلاعات دانست. اقتصاد اطلاعات شاخهای از نظریه اقتصاد خُرد است که به نقش اطلاعات و سیستمهای اطلاعاتی در تصمیمگیری بازیگران اقتصادی میپردازد. بهطور سنتی نظریات اقتصادی مساله اطلاعات را تنها به عنوان یک بحث حاشیهای مطرح میکردند و اکثر الگوهای اقتصادی وجود اطلاعات کامل در بازار را به عنوان پیشفرض در نظر میگرفتند. استیگلیتز و روتشیلد در مقدمه مقاله خود عنوان میکنند که چنین فرضی یک افسانه است و در نتیجه بخش مهمی از نتایج الگوهای اقتصادی رایج توان کافی را برای توضیح شرایط دنیای واقعی ندارند.
دهه 70 میلادی را میتوان سرآغاز علاقهمند شدن محافل آکادمیک اقتصادی به مساله اطلاعات ناقص دانست. در ابتدای این دهه گروههای مختلفی از اقتصاددانان شروع به مطالعه بیشتر بر روی نقش اطلاعات در شکلگیری تعادل در بازارهای رقابتی کردند. آغازگر این بحث در ادبیات اقتصادی مقاله معروف «بازار بنجلها: نااطمینانی کیفیت و سازوکار بازار» جرج آکرلوف بود که در سال 1970 در QJE به چاپ رسید. آکرلوف در این مقاله به بررسی تاثیرات مخرب اطلاعات نامتقارن -یعنی شرایطی که در آن یک طرف مبادله اطلاعات بیشتری نسبت به طرف دیگر دارد- بر بازار خودروهای دستدوم پرداخت. وی نشان داد در این بازار به دلیل اینکه خریدار اطلاعات بسیار کمتری از فروشنده دارد و قادر نیست خودرو دستدوم باکیفیت را از خودرو بنجل تشخیص بدهد، از اینرو تنها تمایل به پرداخت مبلغی در حدود میانگین ارزش خودرو باکیفیت و بنجل خواهد داشت. در چنین شرایطی فروشندگان خودروهای باکیفیت از بازار خارج میشوند و تنها خودروهای بنجل در بازار عرضه خواهند شد؛ شرایطی که به وضوح به ضرر بخشی از هر دو طرف مبادله است و بنابراین فرض کارایی بازار رقابتی برقرار نخواهد بود.
اقتصاددانان برای حل معضلات ناشی از اطلاعات ناقص دو راهحل اصلی را بررسی کردهاند. نخستین راهحل که به علامتدهی مشهور است در سال 1973 از سوی مایکل اسپنس مطرح شد. وی بیان کرد در شرایط عدم تقارن اطلاعاتی، طرفی که اطلاعات بیشتری دارد میتواند از طریق ارسال علامتهایی اطلاعات را به طرف مقابل منتقل کند. مثلاً در بازار کار، کارفرمایان از میزان تواناییها و مهارتهای نیروی کار اطلاع دقیقی ندارند. در چنین شرایطی نیروی کار میتواند از طریق اخذ مدارک دانشگاهی یا حرفهای، شایستگی و مهارت خود را به کارفرما نشان داده و از این طریق عدم تقارن اطلاعاتی را تا حدودی کاهش دهد.
راهحل دوم که به غربالگری مشهور است نخستینبار توسط استیگلیتز در سال 1975 مطرح شد و مقاله 1976 استیگلیتز و روتشیلد هم به آن میپردازد. غربالگری به این معناست که در برخی موارد طرفی که اطلاعات کمتری دارد میتواند از طریق ارائه انتخابهای محدود طرف مقابل را به آشکارسازی اطلاعات وادار کند. مثلاً فروشنده بیمه که اطلاعات کمتری در مورد ریسکهای طرف مقابل دارد میتواند از طریق ارائه پیشنهادهای فروشی که شامل قیمت و مقدار پوشش ریسک بهطور همزمان هستند، خریدار را وادار کند بسته به میزان ریسکی که با آن مواجه است گزینه مطلوب خود را انتخاب کند و از این طریق در واقع اطلاعات خود را نیز برای فروشنده آشکار کند. اهمیت موضوع اقتصاد اطلاعات و بازارهای با اطلاعات نامتقارن موجب شد کمیته نوبل در سال 2001 میلادی سه اقتصاددان مطرح این حوزه یعنی جرج آکرلوف، جوزف استیگلیتز و مایکل اسپنس را شایسته دریافت جایزه نوبل اقتصاد تشخیص دهد.
برای بررسی عمیقتر بازارهای با اطلاعات ناقص استیگلیتز و روتشیلد در این مقاله سراغ بررسی بازار بیمه رفتهاند. آنها یک الگوی ساده معرفی میکنند که شامل دو بازیگر است، فردی که قصد خرید بیمه را دارد و شرکت بیمهای که فروشنده قرارداد بیمه است. در سمت تقاضا فرض میشود که فرد دارای یک درآمد مشخص است و اگر حادثهای رخ دهد درآمد وی به میزان مشخصی کاهش مییابد، بنابراین وی انگیزه دارد با پرداخت مبلغی خودش را در برابر آن حادثه بیمه کند. بر اساس نظریه مطلوبیت انتظاری میتوان ترجیحات این فرد را با سه مولفه درآمد در حالت عادی، درآمد در حالت رخداد حادثه و احتمال رخداد حادثه (ریسک) مشخص کرده و تابع مطلوبیت وی را تعریف کرد. سپس تابع تقاضا نیز به راحتی از دل این تابع مطلوبیت استخراج میشود. در واقع از میان تمامی قراردادهای بیمه موجود، فرد قراردادی را انتخاب میکند که مطلوبیتش را با در نظر گرفتن قیمت قرارداد، میزان جبران خسارت و احتمال وقوع حادثه حداکثر کند.
نویسندگان برای مدلسازی سمت عرضه فرض میکنند که شرکت بیمه نسبت به ریسک خنثی است (یعنی ریسکپذیر یا ریسکگریز نیست) و صرفاً به حداکثر کردن سود انتظاری توجه میکند. چون سود ناشی از قرارداد بیمه یک متغیر تصادفی است، شرکت باید قراردادهای بیمه را طوری تنظیم کند که بتواند سود مورد انتظار را ایجاد کند. استیگلیتز و روتشیلد نتیجه میگیرند اگر این شرایط برقرار و بازار نیز رقابتی باشد (به این معنا که ورود بنگاههای جدید آزادانه انجام شود) قاعدتاً میتوان انتظار داشت هر قرارداد بیمهای که تقاضا شود و برای شرکت بیمه سودده باشد به بازار عرضه خواهد شد.
در این مرحله استیگلیتز و روتشیلد مساله اطلاعات ناقص را وارد مدل میکنند. چون احتمال وقوع حادثه هم در تابع مطلوبیت فرد و هم در تابع تولید بنگاه تاثیرگذار است، اطلاعات در مورد آن میتواند تعادل بازار را تحت تاثیر قرار دهد. استیگلیتز و روتشیلد فرض میکنند که میزان ریسک هر فردی برای خودش مشخص است ولی شرکت بیمه از آن اطلاعی ندارد. فرض دیگر این است که متقاضیان بیمه از نظر سایر شرایط (جز ریسک) کاملاً مشابه هم هستند و بنابراین شرکت نخواهد توانست میزان ریسک هر فرد را از طریق سایر شرایط وی تخمین بزند. البته شرکت قادر خواهد بود از روی رفتار مصرفی افراد در خصوص میزان ریسک آنها استنتاجهایی انجام دهد. در واقع اگر سایر شرایط مساوی باشد، میزان تقاضای بیمه از سوی افرادی که ریسک بالاتری دارند بیشتر از افراد کمریسک خواهد بود. اما این اطلاعات پسینی نمیتواند برای شرکت سودآور باشد زیرا شرکت مایل است میزان ریسک هر فرد را قبل از اینکه به وی قراردادی بفروشد، بداند تا بتواند شرایط و مبلغ قرارداد را در جهت سودآوری تنظیم کند. اطلاعاتی که پس از خرید بیمه نصیب شرکت میشود مانند نوشداروی پس از مرگ سهراب است.
اما همچنان یک راه دیگر برای شرکت بیمه وجود دارد تا مشتریان را مجبور کند انتخابی را انجام دهند که برای شرکت سودآور باشد. شرکت میتواند پیشنهادهای فروش و قراردادهای بیمه را طوری تنظیم کند که یک سازوکار خودانتخابی در بازار فعال شود و مشتریان انتخابهایی انجام دهند که ترجیحاتشان را نمایان کند. برای این هدف، شرکت بیمه به جای اینکه یک قیمت مشخص برای دریافت پوشش بیمهای مشخصی ارائه کند، قراردادهای بیمه را بهصورت پیشنهادهای قیمت-مقدار عرضه میکند. به عبارت دیگر، برخلاف اکثر بازارهای رقابتی که فروشنده تنها قیمت را مشخص میکند و کنترلی بر میزان خرید از سوی خریدار ندارد، در بازار بیمه فروشنده قیمت و میزان را بهطور همزمان مشخص میکند.
تعادل در بازاری با خصوصیاتی که گفته شد شامل قراردادهایی است که مطلوبیت انتظاری خریدار را حداکثر میکنند و در عین حال اول، سود انتظاری آنها برای شرکت منفی نیست و دوم، هیچ قراردادی خارج از تعادل وجود ندارد که اگر عرضه میشد میتوانست سود انتظاری مثبت برای شرکت به همراه آورد. استیگلیتز و روتشیلد در این مرحله با استفاده از مدلسازی گرافیکی نشان میدهند که اگر دو نوع مشتری کمریسک و پرریسک داشته باشیم، آنگاه دو نوع تعادل در بازار میتواند ایجاد شود. نوع اول تعادل یککاسه است که در آن هر دو گروه مشتریان یک نوع قرارداد بیمه را میخرند و نوع دوم تعادل جداگانه است که هر گروه قرارداد مختص به خودش را خریداری میکند. نویسندگان ادعا میکنند که اگر چنین بازاری بتواند به تعادل کامل برسد حتماً از نوع دوم است. اما در عین حال بسته به میزان ریسک و هزینهای که هر گروه با آن مواجه است شرایط متعددی وجود دارد که بازار نخواهد توانست به چنین تعادل جداگانهای دست پیدا کند. بنابراین بازار بیمه یا به تعادل دست نخواهد یافت یا به شبهتعادلهای یککاسهای میرسد که کارایی را کاهش میدهند.
استیگلیتز و روتشیلد نشان میدهند در بازار بیمه، وجود افراد پرریسک نوعی اثر خارجی منفی بر افراد کمریسک تحمیل میکنند. این اثر خارجی باعث میشود افراد کمریسک ضرر کنند در حالی که وضع افراد پرریسک نیز تغییری نمیکند. در چنین شرایطی اگر افراد پرریسک حاضر بودند اطلاعات را به اشتراک بگذارند و به پرریسک بودن خود اعتراف کنند آنگاه وضع همه بهتر میشد بدون اینکه وضع کسی بدتر شود. به بیان دیگر چنین وضعیت شبهتعادلی با معیار پارتو بهینه نیست. این امر باعث میشود بنگاهها انگیزه داشته باشند از شکلگیری تعادلی که شامل همه خریداران بالقوه باشد، جلوگیری کنند. بهطور مشخص، شرکتهای بیمه از ارائه قراردادهای کامل امتناع میکنند و فقط قراردادهای نسبتاً ارزان با پوشش نسبی در برابر حادثه را به بازار ارائه میکنند. بنابراین خرید بیمه تنها برای افراد کمریسک جذاب خواهد بود و افرادی که ریسک بالایی دارند از بازار خارج میشوند.
در انتها نویسندگان عنوان میکنند که نتایج این مقاله قابل تعمیم به حوزههای دیگر نیز هست و مدلهای معرفیشده میتواند پایهای برای تحقیقات بیشتر در این زمینه باشد. آنها معتقدند که بسیاری از نتایج مدلهای اقتصادی رایج در خصوص کارایی بازارها و امکان دستیابی بازارهای رقابتی به بهینه اجتماعی با شرایط دنیای واقعی فاصله زیادی دارند. به عنوان مثال این مساله که جوامع محلی در مورد میزان مالیات و میزان کالاهای عمومی تصمیمگیری میکنند و افراد نیز با توجه به گزینههای موجود (نرخ مالیات و میزان امکانات) اقدام به انتخاب محل زندگی خود میکنند، باید در پرتو اطلاعات نامتقارن دقیقتر بررسی شود. همینطور بازارهای مالی و بازار کار که اطلاعات نقش مهمی در آنها ایفا میکند، گزینههای اصلی برای ادامه تحقیقات در این حوزه هستند.
تیتراژ پایانی
استیگلیتز و روتشیلد در این مقاله نشان میدهند که حتی مقدار کمی اطلاعات ناقص یا عدم تقارن اطلاعاتی در بازار میتواند به عدم دستیابی به تعادل یا شکلگیری تعادلهای ناکارا منجر شود. آنها در این گزاره که افراد همه اطلاعات لازم برای انجام انتخابهای بهینه را در اختیار دارند، تردید میکنند. از یک طرف تقاضای اطلاعات پرهزینه است و به زمان، تلاش و پول نیاز دارد. در دنیای واقعی افراد معمولاً به بررسی چند گزینه اکتفا میکنند و انتخابی انجام میدهند که به حد کافی رضایتبخش باشد (نه الزاماً بهترین انتخاب ممکن). از طرف دیگر در سمت عرضه اطلاعات نیز این چالش وجود دارد که اطلاعات بهمحض در دسترس قرار گرفتن به کالای عمومی تبدیل میشود و مساله سواری مجانی در مورد آن به وجود میآید. در واقع اطلاعات کالایی است که قابل محرومسازی نیست و بنابراین صاحبان اطلاعات در یک بازار خاص برای پنهان کردن آن انگیزه دارند. در بازارهایی که اطلاعات اهمیت دارند، افراد ممکن است اطلاعات لازم را برای انجام انتخابهای عقلایی در اختیار نداشته باشند. مثلاً عدم اطلاع کارفرما از مهارتهای نیروی کار انگیزه خوبی برای نیروی کار است که در مورد مهارتهای خود بزرگنمایی کند. البته بسیاری از نهادهای مرتبط با بازار کار (و دیگر بازارهایی که مساله اطلاعات نامتقارن در آنها جدی است، مانند بازار بیمه یا خودروهای دست دوم) برای افزایش تقارن اطلاعاتی و کمک به کنشگران اقتصادی جهت اخذ تصمیمات بهینه ایجاد شدهاند. با این حال استیگلیتز و روتشیلد با انتشار این مقاله نشان دادند که نظریه اقتصاد خُرد باید مساله اطلاعات را به نحو جدیتری در درون خود بگنجاند.