بهینگی تولید
مالیات بهینه برای تولید عمومی چگونه محاسبه میشود؟
تئوریهای تولید بهینه در یک اقتصاد با برنامهریزی متمرکز معمولاً با این فرض پیش میروند که سیستم مالیات در دستان دولت میتواند هر میزانی از بازتوزیع را به دلخواه انجام دهد. از طرف دیگر برخی از مباحثی که در حوزه سرمایهگذاری عمومی مطرح میشدند نقش مالیات به عنوان یک ابزار مکمل در کنترل اقتصاد را نادیده میگیرند. در زمانی که نویسندگان این مقاله را مینوشتند امکان برقراری مالیات یکسان فراهم نبوده است اما نظر نویسندگان بر این بوده است که مالیات بر مواد مصرفی و درآمد میتواند به صورت جدی و موثری افزایش رفاه را به ارمغان بیاورد. در نتیجه پیشنهاد نویسندگان این مقاله بر این است که رفاه اجتماعی با استفاده از هر دو عامل و ابزار مالیات و تولید عمومی باید افزایش یابد. در جهت رسیدن به این مقصود باید تئوریهای مختلف مالیاتستانی، سرمایهگذاری عمومی و اقتصاد رفاه توامان بهکار گرفته شود.
تکههای پازل
نظریه مالیات بهینه نظریهای است که در خصوص طراحی و اجرای میزانی از مالیات که برای رسیدن به بیشترین میزان رفاه اجتماعی تحت محدودیتهای اقتصاد لازم است تحقیق میکند. به صورت معمول تابع رفاه اجتماعی مجموعهای از توابع رفاه فردی در نظر گرفته میشود و در نتیجه مالیات طوری تنظیم میشود که جمع مطلوبیت تکتک افراد را بالاتر ببرد. مصارف و نقشی که برای مالیاتها در نظر گرفته میشود شامل تولید کالاهای عمومی و همچنین ایجاد برابری از طریق بازتوزیع ثروت است. اما از ذکر این نکته هم نباید غافل شد که اکثر مالیاتهایی که وضع میشوند اثر برهمزننده دارند، زیرا فعالیتهایی را که شامل مالیات میشوند کمتر جذاب کرده و نیروی کار کمتر به سراغ آنها میرود. مساله بهینگی مساله کم کردن برهمزنندگی به همراه بیشینه کردن میزان بازتوزیع و میزان تولید کل است. یکی از انواع مالیات که برهمزنندگی کمتری در بین مالیاتها دارد مالیات یکسان است. مالیات یکسان مستقل از درآمد و ثروت شخص اعمال میشود و به همین دلیل تاثیری بر تصمیمات اقتصادیای که توسط افراد گرفته میشود ندارد. مالیات یکسان میتواند به صورت فعال یا منفعل اعمال شود، بهطور مثال در ایالات متحده مالیاتی که بر روی اتومبیل اعمال میشود مستقل از نوع اتومبیل است و به همین دلیل تاثیری بر انتخاب نوع اتومبیل نخواهد داشت. یکی دیگر از انواع مالیات که اعمال میشود مالیات بر مواد مصرفی است. مساله مالیات بهینه بهطور معناداری قریب به مفهوم مساله رمزی است. مساله رمزی در خصوص قیمتگذاری انحصاری بهینه اجتماعی است هنگامی که قیمتگذاری مقید به تولید سود مثبت باشد. رمزی خود از پیشگامان عرصه مالیات بهینه بوده است و این نظریه را مطرح کرده است که میزان مالیات بر روی هر کالا باید به نسبت معکوس کشش قیمتی آن کالا باشد. رمزی را میتوان جزو اولین افرادی دانست که در عرصه تعیین مالیات بهینه از منظر اقتصادی وارد شده است و اکثر کارهایی که پس از آن در این زمینه صورت گرفته است متاثر از آن بوده است. یکی از کارهایی که بر روی مقاله رمزی استوار شده است مقالهای است که دیاموند و میرلیز نوشتهاند و بر مبنای روش پیشنهادی رمزی این بار چند نوع مالیات را برای بهینه کردن میزان مالیات در نظر میگیرد. مساله اصلیای که در این میان وجود دارد اطلاعات نامتقارن بین مالیاتدهنده و برنامهریز اجتماعی است که به دلیل تفاوت میان افراد مختلف در جهت تلاش برای به دست آوردن درآمد شکل میگیرد.
دو نتیجه اصلی از این مقاله گرفته میشود: نشان دادن مطلوبیت بهینگی تولید کل تحت بسیاری از شرایط که میزان مالیات به عنوان یک قید مطرح شده است انجام میشود و تحلیلی از ساختار مالیات بهینه نیز مطرح میشود. این مساله که بهینگی تولید کل به عنوان یک لازمه و پیششرط برای بهینه پارتو مطرح است به صورت عمومیای مطرح بوده است. همچنین این مساله که بدون رسیدن به یک بهینه پارتو امکان رسیدن به یک بهینه تولید مطلوب وجود ندارد. نتیجهای که نویسندگان مقاله به آن اشاره میکنند این است که برخلاف این نظریات که به صورت عمومی پذیرفتهشده بودهاند میتوان بهینه تولید کل را بدون در اختیار داشتن یک بهینه کامل پارتو به دست آورد. در نقطه بهینه تولید وجود مالیات بر مواد مصرفی لازمه این است که نرخ جانشینی حاشیهای با نرخ حاشیهای تبدیل برابر نباشد. همچنین نبود مالیات یکسان این نکته را یادآور میشود که توزیع درآمدی در بهترین وضعی که میتواند باشد نیست. همچنین وجود مالیات بر مواد مصرفی بهینه متضمن بهینگی تولید کل است.
این نتیجه نویسندگان مقاله شبیه به نتیجهای است که مارسل بوتو به آن دست یافته است، اگرچه او اقتصادی را در نظر گرفته بود که مالیات یکسان و امکان بازتوزیع درآمدی در آن وجود داشته است. وی همچنین ساختار مالیات بهینهای را که برای رسیدن به این نتیجه لازم بود بررسی کرده بود. ساختار مالیات بهینه در حالت مصرفکننده یگانه همچنین توسط فرانک رمزی و پائول ساموئلسون تشریح شده است. نویسندگان مقاله با در نظر گرفتن مساله بازتوزیع درآمدها همزمان با افزایش آن ساختاری فراتر از آنچه رمزی و ساموئلسون در نظر گرفته بودند را مطرح کردند. حتی در صورت عدم نیاز دولت به درآمدهای مالیاتی دولت تمایل دارد تا از ابزارهای قدرت خود در جهت بازتوزیع بهتر درآمدها حتی با نداشتن ابزار مالیات یکسان بهره ببرد. دولت توانایی اعمال نرخهای مختلف مالیات و یارانه بر کالاهای مختلف در جهت به هم زدن نظام درآمدی را دارد. نقطه بهینه در این مسیر جایی حاصل میشود که میزان برابری حاصله از این روش با میزان بهرهوری از دسترفته با این روش به تعادل برسد.
فضای عمومی اقتصادی که دیاموند و میرلیز در این مقاله تصویر میکنند اقتصادی است که در آن تعداد زیادی مصرفکننده، تولیدکننده عمومی و خصوصی، مصرف عمومی و ابزارآلات زیادی برای اعمال کردن مالیاتهای مختلف در آن وجود دارد. نویسندگان جهت راحتی و فهم بهتر مساله در ابتدا مساله را در حالتی مطرح میکنند که تنها یک مصرفکننده وجود دارد، هیچ مصرف عمومیای شکل نمیگیرد و تنها حالت مالیات، مالیات بر مواد مصرفی است. یکی از نکات اصلیای که مقاله به آن اشاره میکند این است که این شرایط به شدت سادهکننده را میتوان به آسانی به شرایط کل اقتصاد در شرایط پیچیدهتر تعمیم داد.
مقاله در دو بخش ابتدایی به تشریح این مدل ساده میپردازد. در بخش اول با توضیحات هندسی و در بخش دوم با محاسبات ریاضی بهرهوری تولید و شرایط مالیات بهینه بررسی میشوند. در بخش اول یک اقتصاد با یک مصرفکننده و دو کالای مصرفی فرض میشود که در این اقتصاد تمامی امکانات تولید هم تحت کنترل دولت قرار دارد. اگرچه با توجه به حضور تنها یک مصرفکننده مساله بازتوزیع محلی از اعراب ندارد اما با توجه به احتمال ضرر و زیان بنگاه دولتی به دلیل وجود هزینه ثابت زیاد مالیاتگیری انجام میشود. دولت میتواند به دلایل از پیش گفتهشده یا به دلیل تکنولوژی کاهشی نسبت به مقیاس در شرف از دست دادن سود باشد. اگرچه در یک اقتصاد یکنفره مالیات یکسان میتواند چارهای برای رسیدن به شرایط بهینه پارتو باشد که در آن میزان تولید نیز بهینه شده باشد اما برای اقتصادهایی با تعداد عوامل درگیر بیشتر باید باقی انواع مالیات نیز در نظر گرفته شوند. در نتیجه باید از معرفی و استفاده از مالیاتهای مواد مصرفی نیز استقبال کرد. با توجه به تکنولوژی تولید در این مقاله میزان عرضه برنامهریز اجتماعی میتواند زیر یا روی خط پیشروی بهینه باشد. با توجه به فروض مختلف مقاله نقطه بهینه بر روی خط پیشروی بهینه قرار میگیرد و نه در داخل آن. این نتیجه به سادگی قابل تعمیم به اقتصادی با تعداد زیادی از مواد مصرفی ولی همچنان با یک مصرفکننده است. برای تعداد مصرفکننده بیشتر نیاز به برخی از فروض بیشتر است که در بخش سوم مورد بررسی قرار میگیرد. در بخش دوم با فرض یک مصرفکننده با محاسبات ریاضی و به صورت جبری با وجود تولید خصوصی و عمومی مطلوبیت بهرهوری تولید کل به نمایش درمیآید و همچنین رابطه بین قیمت مصرفکنندگان و شیب خط امکانات تولید مشخص میشود. برای تمامی موارد مصرفی نسبت بین درآمد حاشیهای مالیات بر روی آن کالا به ازای اضافه شدن نرخ مالیات بر روی آن کالا به کل موجودی آن کالا ثابت است. این فرم از بیان معادله مزیتهایی در جهت بررسی ساختار مالیات بهینه در خود دارد. میزان اطلاعات مورد نیاز برای دانستن ساختار مالیات بهینه در این حالت کمتر است و اطلاعات اضافهای مورد نیاز نیست. البته این دستورات میزان مالیات مورد نیاز برای مالیات بهینه را مشخص نمیکند و همچنین از اثر این مالیات بر روی تقاضای کالاها نیز پرده برنمیدارد.
در بخش سوم مقاله نویسندگان این محاسبات و بررسیهای تولیدی به اقتصادی با تعداد زیادی مصرفکننده را توسعه میدهند. همانطور که پیش از این هم اشاره شده بود تعدادی از نتایج بخشهای قبلی را میتوان مستقیماً به این بخش نیز تسری داد. البته جهت اینکه به این نتیجه برسیم باید فرض را بر این بگذاریم که کل تولید تحت نظر و کنترل دولت قرار دارد. البته تولید مطلوب در این حالت شبیه حالتی است که بخش خصوصی نیز وجود دارد و تفاوت چندانی با آن ندارد که با فرض اینکه تولیدکنندگان خصوصی گیرندگان قیمت هستند و دولت میتواند تمامی سودی را که میتواند وجود داشته باشد به سمت خود منتقل کند این فرض نادقیقی نیست.
در بخش چهارم و پنجم مقاله هم تئوریها ابتدا مورد بررسی بیشتر قرار گرفته و در نهایت تعدادی از کاربردها و گسترشهای این موضوعات پیگیری میشوند. در بخش پنجم و پایانی که نتایج حاصله در مورد محاسبات بهرهوری خلاصه میشوند فرض بر این است که سه بخش در اقتصاد وجود دارند: مصرفکننده، تولیدکننده خصوصی و تولیدکننده عمومی. همچنین تابع رفاه تنها از سمت مصرفکننده ورودی دارد و مبادلات تنها میان بخشهای مختلف صورت میگیرد و دولت توانایی اعمال هرگونه نرخ مالیاتی بر این مبادلات را دارد. یکی از نتایجی که از این مساله گرفته میشود این است که بخشهایی که مصرفکننده و مشتریای ندارند باید با یکدیگر تجمیع شده و به عنوان یک بخش به آنها نگریسته شود. اگر بخشهای معطلمانده طبق این روش با هم تجمیع شوند شاهد افزایش بهرهوری تجمیعی تولید خواهیم بود. همچنین در این بخش گسترشهایی که میتوان بر روی این موضوع داشت به صورت مفصلتری مورد بررسی قرار میگیرد. گسترشهایی که بعضاً به خاطر پیچیدگی در اصل مقاله از آنها صرف نظر شده است و تنها به آنها اشارهای گذرا میشود از قبیل: مالیات کالای واسطهای، بخشهای غیرقابل مالیاتگیری، حضور افراد خارجی، تجارت خارجی، مهاجرت، اثرات جانبی مصرف و ناکامل بودن بازار سرمایه.
تیتراژ پایانی
با استفاده از قاعده رمزی برای مالیات بهینه دیاموند و میرلیز مدلی را توسعه دادهاند که برخلاف مدل رمزی انواع مالیات را در یک سیستم اقتصادی در نظر میگیرد. با وجود اطلاعات نامتقارن بین مالیاتدهنده و برنامهریز اجتماعی، برنامهریز نمیتواند میزان تلاش افراد برای دستیابی به درآمد را ببیند، اگرچه میزان درآمد افراد قابل شناسایی است. در نتیجه اگر برنامهریز بخواهد که مالیات را افزایش دهد نمیداند که آیا برنامه او منجر به افزایش درآمد مالیاتی میشود یا منجر به کاهش آن. در نتیجه دولت یا همان برنامهریز اجتماعی در دوراهی بین بهرهوری و برابری قرار میگیرد بهخصوص وقتی در برابر این مساله قرار میگیرد که آیا مالیات افراد با درآمد و توانایی بیشتر را افزایش دهد یا نه و آیا این افزایش باعث کاهش انگیزه آنها جهت کار کردن میشود و تولید کل را کاهش میدهد یا نه. پیشنهادی که نویسندگان دارند وضع مالیاتهای نسبی علاوه بر مالیاتهای یکسان است تا از این طریق هم انگیزهها به هم نخورد و تولید به میزان مطلوب باشد و هم اینکه مالیات به میزان بهینه گرفته شود و برابری بیشتر نیز محقق شود.