صور پنهانی
چرا نرخ بیکاری پایین دیگر تورم را بالا نمیبرد؟
ترجمه: نیما شایانمهر-منحنی فیلیپس، منطقی که راهنمای بانکهای مرکزی است، به شکلی غریب صاف شده است. هر شب در حدود ساعت 10، چراغهای کمپ اسرای جنگی در اندونزی به طرز مرموزی کمنور میشدند، امری که باعث تعجب نگهبانان ژاپنی بود. آنها از درک این موضوع غافل بودند که المنتهای گرمکنی که برای دم کردن چای زندانیان بهکار میرفت، توسط زندانیای از نیوزیلند به نام ویلیام فیلیپس به هم چسبانده شده بودند. این ابتکارهای مخفیانه تنها یکی از مثالهای نبوغ اوست. پس از جنگ جهانی دوم، او مدلی «هیدرولیک» از جریان چرخشی درآمد در یک اقتصاد را ابداع کرد- شبکهای از تانکرها، شیرها و لولههایی که باعث شد او مقامی در مدرسه اقتصادی لندن پیدا کند. اما هیچکدام از این ماجراجوییها دلیلِ شناختهشده بودن امروزه او برای تقریباً هر اقتصاددانی نیست. شهرت او در عوض بر مطالعه «سریع و سردستانه»اش که در سال 1958 چاپ شد استوار است که رابطهای حیرتآور و دارای سابقهای به قدمت چندین دهه را بین نرخ تورم دستمزدها و نرخ بیکاری در بریتانیا دریافته بود: رابطهای معکوس که وقتی یکی از آن دو بالا میرود دیگری افول میکند. منحنیای با شیب منفی، که او تا حد زیادی سردستی کشیده بود، نکته را روشن میکرد. منحنی فیلیپس، آنچنان که بعدها نامیده شد، به عنوان «احتمالاً مهمترین تکرابطه در اقتصاد کلان» نشان داده میشود. این منحنی همچنین به عنوان کماستحکامترین کاری که او انجام داده نیز نام گرفته است. استحکام و شکل منحنی فیلیپس بیش از یکبار در 60 سال گذشته مورد سوال قرار گرفته است، از جمله در دوره بحران مالی جهانی بین سالهای 2007 تا 2009. اما منطق منحنی هنوز راهنمای بانکهای مرکزی دنیاست. وقتی کسبوکارها در رونق است و بیکاری پایین، بانکهای مرکزی نگران هستند که کارگران تقاضای افزایش حقوقی بیشتر از نرخ تورم و افزایش بهرهوری تولید خود داشته باشند. اگر شرکتها این افزایش دستمزدها را به وسیله افزایش قیمت، بر دوش مصرفکنندگان بیندازند، تورم افزایش مییابد. اگر بانکهای مرکزی مایل به جلوگیری از این امر باشند، نرخ سود وامهای خود را افزایش میدهند تا سرعت اقتصاد را بگیرند و فشار افزایش دستمزد را کاهش دهند. در طرف دیگر منحنی، خلاف این مشاهده میشود. بیکاری بالا دستمزدها و مصرف را کاهش میدهد و فشار رو به پایینی بر تورم ایجاد میکند. برای رفع این اثر، سیاستگذاران نوعاً نرخهای بهره را کاهش میدهند. بانکهای مرکزی امیدوارند جایی را در میانه این میدان پیدا کنند: با نرخ تورم و نرخ بیکاریای که میخواهند نه خیلی بالا و نه خیلی پایین باشد. در این شرایطِ خوش و خرم، آنها نرخ بهرهای «خنثی» را هدف قرار میدهند که تورم را در جایی که هست ثابت نگه میدارد. بیشتر بانکهای مرکزی در جهان ثروتمند هدف تورمیای برابر دو درصد را در نظر میگیرند. در چنان سطح پایینی، تورم آنچنان برنامهریزی مالی را دچار مشکل نمیکند یا از آن سمت ارزش پول را از بین نمیبرد. اما به دستمزدها اجازه میدهد که نسبت به قیمتها، به مقدار کمی سقوط کنند بدون اینکه پول زیادی از جیب کسی به در شود. ارزان شدن نیروی کار، در عوض، باعث افزایش اشتغال خواهد شد.
اما در سالهای اخیر، تورم در بسیاری از کشورها بهطور مداومی پایینتر از هدف بانکهای مرکزی بوده است. در پیامد آنی بحران مالی جهانی، چنان تورم پایینی عجیب نبود. بیکاری رشد سریعی پیدا کرد و به 10 درصد در اکتبر 2009 در آمریکا رسید. در چنان شرایطی، تنها شگفتی این بود که تورم بیش از آن پایین نیامد. اما بعد از احیای اقتصادی، تورم به ثبات خود ادامه داد آنهم حتی زمانی که بیکاری در آمریکا، ناحیه یورو و ژاپن، به طرز غیرمعمولی کاهش پیدا کرد. این امر اقتصاددانان را بر آن داشت که به منحنی فیلیپس، دوباره بیندیشند. در دهه 1960 برخی از منتقدان و از میان آنها، معروفترینشان میلتون فریدمن، اشاره کردند که رابطه بین بیکاری و تورم تنها به همان اندازه انتظاراتی که در زیر سطح آن نهفته، استحکام دارد. اگر انتظار رود که تورم دو درصد باشد، کارگرانِ ترغیبشده با نرخ بیکاری پایین ممکن است تقاضای افزایش دستمزدی در حدود سه تا چهار درصد داشته باشند. اما اگر انتظار رود که تورم 10 درصد باشد، آنگاه همان کارگرانِ ترغیبشده ممکن است تقاضای افزایشی 11درصدی یا بیشتر در دستمزدها داشته باشند. در دهه 1970، نرخ تورم با وجود نرخ بالای بیکاری، بالا باقی ماند، به این دلیلِ مشخص که کارگران انتظار داشتند تورم همانقدر افزایش یابد. اقتصاددانان بر آن شدند که به منحنی فیلیپس، با اضافه کردن انتظارات در کنار نرخ بیکاری به عنوان یک عامل جداگانه تعیین تورم، شاخوبرگ بیشتری دهند.
پیچیدگیهای بیشتر از واردات ناشی میشود. بیکاری در داخل، اثر کمی بر درآمدها در خارج از کشور دارد. قیمت هر چیزی که مصرفکنندگان از باقی دنیا خرید میکنند توسط عوامل دیگری تعیین میشود. به همین دلیل، برخی اقتصاددانان مقیاسی از اثر قیمتهای وارداتی را به منحنی اضافه کردهاند. اما هیچکدام از این افزودن متغیرها، نمیتواند تورم پایین سالهای اخیر را شرح دهد. واردات از کشورهایی مانند چین، ممکن است باعث کاهش قیمت برخی کالاها مانند لوازم الکترونیکی شود، اما این دلیلی بر این نیست که چرا قیمتها در مجموع باید کاهش یابند. اگر چین قیمتها را در بخشی از سبد خرید کاهش میدهد، بانک مرکزی باید قادر باشد تا با افزایش بهای دیگر کالاها این اثر را جبران کند. تورم دودرصدی در انطباق کامل با کاهش چشمگیر برخی قیمتهاست، مادامیکه تعداد قابل قبولی از دیگر کالاها به سرعت و به حد نیاز افزایش قیمت داشته باشند. انتظارات تورمی نیز تنها میتوانند بخشی از معما را شرح دهند. آنها برای دههها پایین ماندهاند: در آمریکا بنا به گزارش بانک فدرالرزرو کلیولند، تورم در 20 سال اخیر از سه درصد بیشتر نبوده است. این انتظارات مقید و کاهیدهشده، منحنی فیلیپس را به پایین کشیدهاند، و به همین دلیل نرخ بیکاری نوعی، با نرخهای تورم کمتری همبستگی پیدا کرده است. اما چیزی که بر سر نمودار فیلیپس در سالهای اخیر آمده متفاوت است: بیشتر شبیه یک تناوب است تا تغییری رو به بالا یا پایین. تورم به طرز محسوسی نسبت به نرخ بیکاری غیرحساس شده است، و درنتیجه آن منحنیای به دست آمده که به طرز عجیبی هموار است. این امر ممکن است به این دلیل باشد که نرخ بیکاری، میزان ظرفیت مازاد یا «سست» در اقتصاد را به درستی نشان نمیدهد. تا سال 2019، نرخ بیکاری در آمریکا، ژاپن و اروپا به میزان تعجببرانگیزی سقوط کرد، و برخی از افرادِ در حاشیه نیروی کار را بر آن داشت تا به کار بازگردند. شرکتهای ژاپنی زنان و سالمندان بسیاری را که تا پیش از این بیکار شمرده نمیشدند، بهکار گرفتند. علاوه بر این تورم میتواند در زمان رونق اشتغال، رشد کندتری داشته باشد، به همان دلیلی که هنگام ورشکستگیها و کسادی، نرخ کاهش کمتری دارد. در زمان کاهش، شرکتها کمتر مایل به کاهش دستمزدها هستند، آنهم به این دلیل که این امر روان کارکنان را آزرده میکند. اما به دلیل اینکه در روزهای بدی بازار از کاهش دستمزدها اجتناب کردهاند، ممکن است در افزایش آن در روزهای خوشی نیز تاخیر داشته باشند. طبق این نگاه، دستمزدها نهایتاً افزایش خواهند یافت و تنها زمان نیاز است. و بسیاری از عوامل دیگر، مانند یک همهگیری، میتواند قبل از وقوع جلوی آن را بگیرد. طبق مقالهای از پیتر هوپر از دویچه بانک، فردریک میشگین از دانشگاه کلمبیا و امیر صوفی از دانشگاه شیکاگو که در سال 2019 منتشر شد، اثر بیکاریِ پایین میتواند در دادهها راحتتر دیده شود، اگر این امر بسیار نادر نباشد. برای افزایش تعداد مشاهدات، آنها آمریکا را به ایالتها و شهرهای جداگانهای تقسیمبندی کردند. در چنین سطحِ محلی و مادون ملی، آنها مثالهای متعددی از بازارهای کار داغ طی چند دهه گذشته یافتند و همچنین ارتباط روشنتری بین دستمزد و تورم قیمتها مشاهده کردند. آنها اشاره کردهاند که منحنی فیلیپس «زنده و سرحال» است، و ممکن است فقط نسخه ملی و سراسری آن به «خواب زمستانی» رفته باشد. همچنین ممکن است برای تبدیل دستمزدهای بالاتر به قیمتهای بیشتر زمان لازم باشد. در بازارهای پویا و پرجنبوجوش میوه و سبزیجات، فروشندگان قیمتهای خود را با گچ به نمایش میگذارند تا اصلاح و تغییر آنها راحتتر باشد. اما برای بسیاری از شرکتهای دیگر، تغییر قیمتها هزینهزاست. زمانی که تورم پایین است، آنها قیمتها را تنها گاهگاه تغییر میدهند: به نظر نمیرسد ارزش داشته باشد که منو جدیدی تنها به علت تغییر دودرصدی قیمتها چاپ شود. این اینرسی یا لختی، در هر صورت به این معنی نیز هست که شرکتها به ندرت این بخت را دارند که برای نشان دادن تغییرات در کسبوکارشان، قیمت کالاهایشان را تغییر دهند. اقتصاد باید بسیار حرکت کند تا قیمتها تنها کمی تغییر کنند. اگرچه منحنی فیلیپسِ تخت و هموار بانکهای مرکزی را مانند هرکس دیگری شگفتزده کرده است، اما خود آنها تا حدی مسوول آن نیز هستند. نمودار قرار بوده است که شیبی منفی داشته باشد (وقتیکه نرخ تورم یا بیکاری بالاست، دیگری پایین است) اما سیاستهای بانکهای مرکزی به نحو دیگری میچرخد. وقتی تورم آماده افزایش میشود، آنها عموماً موقعیت خود را مستحکم میکنند، و مقداری بیکاری بیشتر ایجاد میکنند. وقتی تورم آماده سقوط است، آنها عکس آن را انجام میدهند. نتیجه این است که بیکاری قبل از تغییر تورم تغییر میکند و قبل از اینکه تورم پایین بیاید، سقوط میکند. بیکاری راحتتر از تورم حرکت میکند. طبق این دیدگاه، ارتباط بین شناوری بازار کار و تورم همچنان وجود دارد. و بانکهای مرکزی همچنان میتوانند تا حدی از آن بهره ببرند. اما بهطور دقیقتر، چون این کار را میکنند، این امر در دادهها مشاهده نمیشود. جیم بولارد، یک بانکدار مرکزی در سیستم فدرالرزرو آمریکا در کنفرانسی در سال 2018 گفته بود: «چه کسی قاتل منحنی فیلیپس است؟ مظنونین در این اتاق هستند.» اما وقتی مهمات قاتلان تمام شود چه رخ میدهد؟ برای مسطح نگه داشتن منحنی فیلیپس، بانکهای مرکزی نیاز دارند که قادر به کاهش نرخهای بهره، هر زمان که تورم تهدید به سقوط کرد، باشند. با این حال ممکن است اوضاع از توانشان خارج باشد. آنها نمیتوانند نرخ بهره را خیلی کمتر از صفر قرار دهند، چون مردم پول خود را از بانکها بیرون برده و به صورت نقد نگه خواهند داشت.
زمانی که آقای بولارد صحبت میکرد، فدرالرزرو انتظار داشت که اقتصاد به تقویت خود ادامه دهد و اجازه دهد که بانک بتواند نرخهای بهره بالایش را حفظ کند. اما ثابت شد که این امر غیرممکن است. فدرالرزرو قادر به بالا بردن نرخ بهره بیشتر از 5 /2 درصد، قبل از توقف این مسیر و برگشت در جهت عکس در ژانویه 2019 نبود. مشخص شد که نرخ بهره خنثی کمتر از چیزی است که زمانی تصور میشد. این امر زمانی که بیماری کووید 19 ظهور کرد، جا را برای کاهش بیشتر نرخهای بهره تنگ کرد. بهزعم برخی ناظران، نرخ بهره خنثی، به دلیل جریان سرمایه جهانی سقوط کرده است. پساندازهای سنگین توسط جمعیت سالخورده دنیا منجر به این شده است که پول کمی برای سرمایهگذاری وجود داشته باشد. با کاهش نرخ خنثی، این پسانداز اضافی جهانی، بانکداران مرکزی را به کف نرخ بهرهای که مدنظرشان بود، نزدیکتر کرد. این امر کار را برای آنها در متعادل کردن هرگونه فشار رو به پایین بر قیمتها سختتر کرد. فریدمن تصور میکرد که بانکهای مرکزی اگر به قدر کافی مصمم به جلوگیری از تورم باشند، به این امر قادرند. او در سال 1974 نوشت: «هیچ مشکل فنیای برای توقف تورم وجود ندارد. مانع اصلی سیاسی است.» آیا احیای مجدد تورم چیزی متفاوت است؟ بانکهای مرکزی با دو محدودیت فنی مواجه هستند. اول آنکه آنها نمیتوانند نرخ بهره را زیادتر از زیر صفر نگه دارند. و اینکه تنها قادر به خرید داراییهای مالی هستند نه کالاهای مصرفی. بانکهای مرکزی میتوانند پول نامحدودی خلق کنند، اما نمیتوانند کسی را مجبور به مصرف و خرج آن کنند.یک راهحل این است که در هماهنگی با دولت کار کرد که میتواند هر مقدار پولی که بانک مرکزی خلق میکند را هزینه کند. قبل از کووید 19، چنان روابط رمانتیکی به ندرت پیش میآمد. اما تعداد روزافزونی از بانکهای مرکزی در هر دو بخش کشورهای ثروتمند و اقتصادهای نوظهور، در حال تغییر مسیر هستند. این تشریکمساعیها سعی در متوقف کردن نرخهای بیکاری ناشی از همهگیریای دارند که باعث شدهاند تورم پایین به ضدتورم نامطلوب تبدیل شود. اگر شکست بخورند، فاجعهای اقتصادی در راه خواهد بود: بیکاری عظیم به همراه تورم منفی. و تسلایی برای دانشآموختگان اقتصاد باقی نمیماند وقتی این ترکیب، همواری و مسطح بودن یکی از معروفترین «منحنی»های رشته آنها را از میان ببرد.
منبع: اکونومیست