شناسه خبر : 39182 لینک کوتاه

نفوذ چینی

چین چه مسیری برای تبدیل شدن به ابرقدرت جهانی پیش‌رو دارد؟

 

علی درویشان / نویسنده نشریه 

44چین شی جین پینگ جاه‌طلبی یک ابرقدرت را نشان می‌دهد. تنها چند سال پیش، بسیاری از ناظران آمریکایی هنوز امیدوار بودند که چین با نقش حمایتی در نظم بین‌المللی لیبرال آشتی کند یا در شدیدترین حالت، برای نفوذ ایالات متحده در غرب اقیانوس آرام چالش ایجاد کند. برداشت معمول اغلب کارشناسان این بود که چین به دنبال افزایش نقش منطقه‌ای و کاهش نقش ایالات متحده است، اما هرگونه بلندپروازی جهانی را به آینده‌ای دور موکول می‌کردند. با این حال، اکنون نشانه‌هایی که نشان می‌دهند چین برای رقابت با رهبری جهانی آمریکا آماده شده است، غیرقابل انکار است و همه جا وجود دارد.

چین هم‌اینک برنامه گسترده‌ای برای ساخت کشتی دارد که باعث شده تعداد کشتی‌های نظامی فعال چین که اکنون در دریاهای آزاد فعالیت می‌کنند، بیش از مجموع تعداد کشتی‌های آلمان، هند، اسپانیا و انگلستان باشد. پکن تلاش زیادی برای تسلط بر صنایع با تکنولوژی بالا که در آینده نزدیک، نمایشگر قدرت اقتصادی و نظامی است، داشته است. این کشور برنامه‌های گسترده‌ای برای کنترل آبراه‌های مهم در چین و همچنین برنامه‌هایی برای ایجاد زنجیره‌ای از پایگاه‌ها و امکانات پشتیبانی و لجستیک در مناطق دورتر از مرزهای سرزمینی خود دارد. بررسی رفتارهای چین در نقاط مختلف دنیا نشان‌دهنده تلاش‌های سیستماتیک این کشور برای اصلاح روش‌های تبدیل نفوذ اقتصادی به اجبار اقتصادی در سراسر آسیا، اقیانوسیه و کشورهای دوردست‌تر است.

پیش از این، چین همیشه جاه‌طلبی‌های خود را پنهان می‌کرد و تلاش داشت تا در نقاب یک دوست با کشورهای دیگر همکاری کند، اما امروزه مقاصد خود را آشکارا اعلام می‌کند. شی جین پینگ در سخنرانی خود در سال 2017 به صراحت اعلام داشت که چین وارد دوره جدیدی از حیات خود شده است و اکنون چین باید نقشی مرکزی در همه موضوعات در جهان داشته باشد. دو سال بعد، شی از اصطلاح «راهپیمایی طولانی نوین» برای توضیح روابط رو به تیره شدن خود با واشنگتن استفاده کرد (اشاره به موضوع راهپیمایی طولانی مائو تسه تونگ رهبر کمونیست چین دارد که یک راهپیمایی طولانی حدود 9 هزار کیلومتری را از مناطق جنوبی چین به مناطق شمالی چین و در کنار مرز مغولستان انجام داد تا امکان ایجاد یک مرکز مقاومت در نزدیکی مرزهای شوروی را به دست آورد. این راهپیمایی به عنوان یکی از اتفاقات مهم در تاریخ چین کمونیست، حداقل از دید حزب کمونیست چین شناخته می‌شود). حتی شوک‌های مختلف استراتژیک و اقتصادی که از چین سرچشمه گرفته‌اند نیز به نوعی بلندپروازی‌های پکن را نشان می‌دهند. در موضوع کووید 19 نیز موضوع به وضوح دیده می‌شود. دولت کنونی چین با سیاست‌هایی که داشته است، بحرانی را که به دلیل نظام تمامیت‌خواه خود، باعث تشدید آن و سرایت آن به دیگر کشورها شد، به فرصتی برای گسترش نفوذ چین و بازاریابی مدل چینی در دیگر کشورهای جهان تبدیل کرده است.

تشخیص اهداف دقیق رژیم‌های غیر‌شفاف و تمامیت‌خواه بسیار دشوار است. باید در نظر داشته باشیم که اعلام اهداف خصمانه نیز دشواری‌های خاص خود را خواهد داشت زیرا اعلام این اهداف باعث برخوردهای تند بین‌المللی خواهند شد. در این زمینه حتی ممکن است دو نفر کارشناس متخصص در زمینه چین، در مورد اینکه آیا روابط پایدار و سازنده ایالات متحده و چین در طول زمان می‌توانند پایدار باشند یا خیر، اختلاف نظر داشته باشند. اما واقعیت این است که باید این سوال را پرسید که آیا چین در واقع به دنبال این است که خود را به عنوان یک ابرقدرت در جهان معرفی کند (یا اینکه خواه ناخواه این اتفاق خواهد افتاد)؟ چین برای رسیدن به این اهداف چگونه حرکت خواهد کرد و اینکه چگونه می‌تواند به اهدافی در این سطح دست پیدا کند. بر همین اساس است که کارشناسان و برنامه‌ریزان در ایالات متحده هرچقدر هم که طرفدار همکاری یا مقابله با چین باشند، همگی متمرکز بر این موضوع هستند که چگونه باید با موضوع چین برخورد کرد.

اگر چین واقعاً به دنبال ابرقدرت شدن باشد (که ظاهراً این‌طور است)، دو راه برای رسیدن به این موقعیت پیش‌رو دارد. اولین موضوعی که به نظر می‌رسد، موضوعی است که سال‌هاست استراتژیست‌‌های آمریکایی بر آن تمرکز دارند و همیشه بر بلندپروازی‌های چین در این حوزه تاکید داشته‌اند. این راه بر منطقه اصلی و سرزمین چین تمرکز می‌کند، به ویژه بر حوزه اقیانوس آرام غربی. این راه بر ایجاد اولویت منطقه‌ای به عنوان یک سکوی پرقدرت برای قدرت جهانی چین تمرکز می‌کند. این موضوع همانند وضعیتی است که سال‌ها پیش ایالات متحده از آن استفاده کرد و اولویت منطقه‌ای در اقیانوس اطلس و شرق اقیانوس آرام ایجاد کرد. بر اساس این روش، چین، مهم‌ترین منطقه ژئوپولیتیک دنیا را منطقه غرب اقیانوس آرام خواهد کرد و مهم‌ترین کریدورهای ارتباطی جهان از این محدوده خواهند گذشت. روش دوم تا حدودی شبیه روش اول است، اما به دلیل تغییر قوانین تاریخی، استراتژیک و ژئوپولیتیک دارای اهمیت است. این رویکرد، کمتر بر تقویت حضور چین در محدوده جغرافیایی خود تمرکز دارد و چندان تلاش نمی‌کند که منطقه اقیانوس آرام غربی را به منطقه‌ای مهم در جهان تبدیل کند، اما تلاش دارد با حضور اقتصادی، سیاسی و دیپلماتیک چین در کشورهای مختلف در نقاط مختلف جهان، قدرت چین را به رخ دیگر کشورها بکشاند و چین را تبدیل به قدرتی بین‌المللی کند.

این سوال که چین در نهایت کدام مسیر را پیش خواهد گرفت، سوالی است که کارشناسان موضوع چین باید بتوانند هرچه سریع‌تر به آن پاسخ دهند تا بتوانند مشخص کنند در سال‌های آینده کشورهای غربی باید چه سرمایه‌گذاری‌هایی انجام دهند و در چه حوزه‌هایی با چین درگیر شوند یا در چه حوزه‌هایی با چین درگیر نشوند. این سوال که چین نهایتاً چه راهی را در پیش خواهد گرفت، پیامدهای عمیقی برای استراتژیست‌های آمریکایی و در نهایت برای بقیه جهان خواهد داشت.

بر اساس تحلیل‌های نوین که به وسیله کارشناسان امر ارائه می‌شوند، در قدم اول چین تلاش دارد تا با ایجاد هژمونی منطقه‌ای، نفوذ جهانی خود را گسترش دهد. این موضوع به معنای اشغال فیزیکی کشورهای همسایه خود نخواهد بود (البته شاید تایوان در این زمینه استثنا باشد)، شاید چین مثل شوروی در دوران جنگ سرد عمل کند و مجموعه‌ای از کشورها را در کمربند اطراف خود برای حفظ هژمونی خود نگه دارد. این موضوع به آن معناست که پکن باید خود را به عنوان بازیگر اصلی در منطقه غرب اقیانوس آرام و اولین جزیره زنجیره‌ای (که از ژاپن تا تایوان و فیلیپین کشیده شده است) و فراتر از این منطقه تبدیل کند. اگر قرار باشد این مسیر پیش رود، چین باید بر حق انتخاب اقتصادی همسایگان خود وتوی موثری داشته باشد. باید متحدان آمریکا در منطقه را ضعیف کند و نیروهای نظامی ایالات متحده را از سواحل خود دور و دورتر کند. اگر چین نتواند این کار را انجام دهد، هرگز پایگاه امن منطقه‌ای نخواهد داشت تا بتواند از این پایگاه در مناسبات بین‌المللی استفاده کند. در این صورت چالش‌های امنیتی مداومی در امتداد مناطق دریایی آسیب‌پذیر خود خواهد داشت که این کشور را آسیب‌پذیر خواهد کرد. در این صورت مجبور می‌شود دارایی‌های خود را به جای حمله بر دفاع متمرکز کند. تا زمانی که واشنگتن موقعیت نظامی قوی خود را در این منطقه حفظ می‌کند، قدرت‌های منطقه‌ای از ویتنام تا تایوان و ژاپن سعی خواهند کرد با ظهور چین به عنوان یک قدرت جهانی مقابله کنند و از قدرت گرفتن چین استقبال نخواهند کرد. به بیان دیگر، اگر چین در محاصره متحدان آمریکا و شرکای امنیتی، پایگاه‌های نظامی و پایگاه‌های مشترک یک ابرقدرت متخاصم قرار داشته باشد، نمی‌تواند یک ابرقدرت واقعی جهانی باشد.

45نشانه‌هایی مشخص وجود دارند که نشان می‌دهند چین از همین منطق برای گسترش نفوذ خود استفاده کرده است. بسیاری از سیاست‌های این کشور برای ایجاد اولویت منطقه‌ای حساب‌شده است. پکن در سال‌های اخیر، سرمایه‌گذاری‌های زیادی در دفاع هوایی پیشرفته، زیردریایی‌های مخفی، موشک‌های ضدکشتی و دیگر قابلیت‌های ضددسترسی منطقه‌ای برای دور نگه داشتن کشتی‌ها و هواپیماهای آمریکایی از سواحل خود انجام داده است تا دست بازتری برای برخورد با ایالات متحده داشته باشد. پکن بر این موضوع تمرکز کرده است که بتواند دریای چین جنوبی و دریای چین شرقی را به دریاچه‌های داخلی برای خود تبدیل کند. همان‌طور که دیده می‌شود، رویکرد چین، شبیه رویکرد ایالات متحده در زمانی است که تلاش داشت رقبای خود را از منطقه دریای کارائیب خارج کند.

به همین صورت، چین از ترکیبی از تحریک، اجبار و دستکاری سیاسی در تلاش برای تضعیف روابط آمریکا با شرکای نظامی خود و متحدان این کشور استفاده کرده است. مقامات چینی ایده آسیا برای آسیایی‌ها را مطرح کرده‌اند که اشاره‌ای مشخص به این موضوع دارد که منطقه باید بدون دخالت دیگر کشورها به ویژه ایالات متحده مسائل خود را حل‌و‌فصل کند. شی جین پینگ و مشاورانش از مفهوم مدل جدید روابط کشورهای بزرگ رونمایی کرده‌اند و بر این اساس به ایالات متحده اعلام کرده‌اند در صورتی چین و این کشور می‌توانند با یکدیگر کنار بیایند که هر کشوری در همان سمت از اقیانوس آرام که قرار دارد، باقی بماند و کاری به طرف دیگر این اقیانوس نداشته باشد.

علاوه بر این، ارتش آزادیبخش خلق چین هیچ‌گاه این حقیقت را پنهان نکرده است که در حال ایجاد توانایی‌های نظامی و طرح‌های لازم برای تسخیر تایوان است. توسعه‌ای که توازن قدرت منطقه‌ای را یک‌شبه تغییر می‌دهد و دیگر تعهدات ایالات متحده در غرب اقیانوس آرام را نیز با مشکل مواجه خواهد کرد. برخی معتقدند جنگ ایالات متحده و تایوان در حال حاضر یا حداکثر چند سال آینده اساساً گریز‌ناپذیر خواهد بود. همه این موضوعات نشان از ناامنی اساسی در مجاورت استراتژیک آمریکا با چین است و همان‌طور که دیده می‌شود، همه آنها نشان‌دهنده هدف چین برای کاهش تسلط منطقه‌ای ایالات متحده بوده و چین در تلاش برای تقلید از مسیر ایالات متحده برای تبدیل شدن به قدرتی جهانی است.

با این حال، دلایلی وجود دارند که باعث می‌شوند در مورد پیش‌بینی فوق جانب احتیاط را رعایت کنیم. در تحلیل‌های بین‌المللی همیشه این خطر تحلیلی وجود دارد که تحلیلگر جهان را به جای آن که از دید فرد مقابل ببیند، آن را از دید خود ببیند و نهایتاً نتیجه‌گیری نادرستی داشته باشد. باید در نظر داشته باشیم پکن به خوبی می‌داند که تسلط پیرامون منطقه‌ای برای چین به مراتب سخت‌تر از آن چیزی است که سال‌ها پیش ایالات متحده آن را ایجاد کرده است.

اما سوال اینجاست اگر چین به جای تمرکز بر هژمونی منطقه‌ای پیش از در نظر گرفتن هژمونی جهانی، برعکس با مسائل برخورد کند چه اتفاقی می‌افتد؟ این راه بیشتر چین را به سمت غرب خود متمایل خواهد کرد تا در جهت ایجاد نظم جدید امنیتی و اقتصادی به رهبری چین در سراسر توده سرزمینی اوراسیا و اقیانوس هند. در این رویکرد، چین با ناراحتی خواهد پذیرفت که نمی‌تواند ایالات متحده را از آسیا خارج کند یا نمی‌تواند در آینده‌ای نزدیک، نگاهی به جزایر اطراف خود داشته باشد. در عوض بر شکل‌دهی قوانین اقتصادی جهان، استانداردهای فناوری و نهادهای سیاسی جهان به نفع خود و بر اساس تصویر آن تاکید فزاینده‌ای خواهد داشت.

مبنای اصلی این رویکرد جایگزین این است که قدرت اقتصادی و تکنولوژیک اساساً مهم‌تر از قدرت نظامی سنتی در ایجاد رهبری جهان است و اینکه حوزه فیزیکی نفوذ در شرق آسیا پیش‌شرط لازم برای حفظ رهبری چین نیست. با این منطق، چین به سادگی می‌تواند توازن نظامی خود را در غرب اقیانوس آرام حفظ کرده و با استفاده از دکترین ضددسترسی-منطقه بسته، ادعاهای خود را بر روی جزایر نگه دارد و روابط را به صورت مستمر به نفع خود در منطقه تغییر دهد.

در این وضعیت، پکن تغییراتی متفاوت با آنچه ایالات‌متحده انجام داده است را در نظر می‌گیرد. رهبری ایالات متحده در نظم بین‌المللی که پس از جنگ دوم جهانی ایجاد و پس از جنگ سرد تثبیت شد بر سه عامل مهم تکیه داشت. اول، توانایی تبدیل قدرت اقتصادی به نفوذ سیاسی؛ دوم، حفظ مزیت نوآوری نسبت به بقیه جهان و سوم، ظرفیت شکل‌دهی به نهادهای کلیدی بین‌المللی و تعیین قوانین کلیدی رفتار جهانی. در حرکت در مسیر دوم، چین به دنبال تکرار این عوامل است.

این امر با گسترش جاه‌طلبی آشکار چین با ابتکار یک جاده، یک کمربند در سراسر اوراسیا و آفریقا آغاز می‌شود. ایجاد و تامین مالی زیرساخت‌های فیزیکی، چین را در مرکز شبکه‌ای از روابط تجاری و اقتصادی قرار می‌دهد که قاره‌های متعددی را در‌بر می‌گیرد. جزء دیجیتالی این تلاش، یعنی جاده ابریشم دیجیتال با اعلام فناوری‌های بنیادی چینی، ایجاد استانداردها در نهادهای بین‌المللی و تامین مالی بلند‌مدت، هدف اعلام‌شده چین مبنی بر تبدیل شدن به ابرقدرت سایبری را پیش خواهد برد. ترکیب این موضوع با سیاست اقتصادی تهاجمی به همراه سرمایه‌گذاری داخلی گسترده برای نوآوری چین را تبدیل به بازیگری مهم در فناوری‌های نوین از هوش مصنوعی تا کامپیوترهای کوانتومی و بیوتکنولوژی خواهد کرد.

همزمان با تقویت قدرت اقتصادی، چین از طریق این تلاش‌ها ظرفیت خود را برای تبدیل قدرت اقتصادی به نفوذ ژئوپولیتیک افزایش می‌دهد. ایوان فایگنباوم تحلیلگر موسسه کارنگی، معتقد است که چین همچنان از استراتژی ترکیب و مطابقت برای نفوذ در بسیاری از کشورها از مغولستان تا کره جنوبی و نروژ استفاده خواهد کرد. در آینده نیز ممکن است چین از روش‌هایی برای افزایش سرعت نفوذ خود در دیگر کشورها استفاده کند. 

دراین پرونده بخوانید ...