رویای مفید بودن
چه کسی کارآفرین میشود؟
جوزف شومپیتر در سال ۱۹۲۸ تعریف کارآفرینی را به صورت زیر مطرح کرد: «عصاره کارآفرینی در درک و بهرهبرداری از فرصتهاست.»
البته شومپیتر به تدریج در سیاست هم ورود پیدا کرد و بعد از آن، تعریفهای بعدیاش کمی جنبه کلانتر به خود گرفت. به عنوان مثال تاکید میکرد که کارآفرینان کسانی هستند که اقتصاد و سازمانها را زنده میکنند. البته نگاه شومپیتر به کارآفرینی صرفاً در این تعریف خلاصه نمیشد. او ابعاد کارآفرینی را فراتر از مفهومِ فرصتجویی و فرصتپروری میدید.
هوارد استیونسن که زمانی مدیر انتشاراتِ دانشگاه هاروارد نیز بوده است، کارآفرینی را به صورت زیر تعریف میکند: «کارآفرینی تعقیب فرصتهاست. فرصتهایی که فراتر از منابعی هستند که امروز در دسترس داریم.»
در تعریف استیونسن دو کلمه کلیدی وجود دارد. یکی فرصتطلب بودن و جستوجوی فرصتهای جدید و دیگری محدود نشدن به منابع در دسترس. شاید بتوان گفت در تعریف کارآفرینی از نگاه استیونسن، ساختن مسیرهای جدید در اقتصاد و محیط کسبوکار اهمیت ویژهای پیدا میکند. اریک شورنبرگ در مقاله خود در نشریه Inc، به شوخی میگوید: تعریف کارآفرینی به روایت استیونسن را باید حداقل 50 تا 100بار بلند بخوانی تا مفهوم آن را متوجه شوی. البته در ادامه تاکید میکند که این تعریف، بهترین تعریف کارآفرینی است که تاکنون ارائه شده است!
استیونسن در توضیح آنچه به عنوان تعریف کارآفرینی ارائه کرده است میگوید: فراموش نکنید که من در چه زمانی این تعریف را ارائه کردم. آن زمان کارآفرینی چیزی شبیه اختلال شخصیتی و ریسکپذیری بیمارگونه بود و من تاکید داشتم که سازندگی و فرصتجویی را به آن مفهوم اضافه کنم تا هر کسی میخواهد بتواند آینده خودش را در دایره کارآفرینان ببیند.
برینگر (Barringer) و ایرلند (Ireland) در کتاب کارآفرینی خود، فراتر رفتن از مرز امکانات موجود را از جمله ویژگیهای کارآفرین میدانند. آنها در تعریف کارآفرین و کارآفرینی میگویند: «کارآفرینی یک فرآیند است که طی آن افراد، فرصتهایی را که میبینند، بیتوجه به منابعی که در حال حاضر در اختیار دارند، تعقیب میکنند تا بتوانند از کالاها و خدماتی که در آینده خلق خواهد شد، بهره ببرند.»
با این حال مقالات متعددی به نقش خانواده در کارآفرین شدن افراد اشاره کردهاند، اما هیچکدام به صورت تحلیلی آن را مورد سنجش قرار ندادهاند. از منظر روانشناختی، کارآفرینی فرآیندی اکتسابی است و خانواده در شکلگیری این فرآیند نقش اساسی دارد. خانواده میتواند پویایی و تحرک را به عمق وجود افراد تحت نفوذ خود تزریق کند، طوری که فرد و جامعه در محیطی هماهنگ به تعامل بپردازند و قالبهای اجتماعی نوآورانه شکل گیرد. نقش خانواده بهعنوان کانون ایجاد نوآوری و خلاقیت در افراد انکارناپذیر است. تحقق این امر بستگی به میزان توجه والدین به فرزندان از تولد تا شکلگیری شخصیت آنها دارد. وقتی والدین در عرصه کسبوکار تلاشگر ظاهر شوند نتایج آن تاثیر مثبتی بر فرزندان دارد و باعث میشود آنها ذهن خود را به ادامه حرفه والدین یا شغلی جدید معطوف کنند.
برای چنین فردی دستیابی به منابع اقتصادی ارزش تلقی میشود. چنین طرز تلقیای از دنیای اطراف ذهن فرد را به خلق ایدهای نو و استقلال اقتصادی دگرگون میسازد. نوجوان یا جوان ایده خود را در خانواده مطرح میکند. میتواند از تجربیات والدین و احتمالاً از حمایت مالی و اجتماعی آنها بهره ببرد. میزان تحصیلات، نوع شغل والدین، ساخت خانواده، روابط والدین و فرزند، درآمد خانواده و میزان برخورداری از امکانات رفاهی در شکلگیری فرهنگ کار در خانواده تاثیر دارد. به ثروتمندان توصیه میشود اجازه دهند فرزندانشان طعم سختی را بچشند، با مشکلات روبهرو شوند، شکست را احساس کنند و مقدار اندکی از سرمایه خود را در اختیار آنان بگذارند. در خانوادههای ثروتمند فرزندانی بودهاند که خود، این رویه را پیش گرفتهاند. بسیاری از افراد موفق در کسبوکار و کارآفرینی از طبقه محروم جامعه ظاهر شدهاند.
چکیده مقاله
اینگرید شون و کاترین داکورث از دانشگاه لندن در مقالهای با عنوان «چه کسی کارآفرین میشود؟ -تجربیات زندگی کارآفرینان» با دیدگاهی طولی، مدل توسعهای-زمینهای کارآفرینی را در یک نمونه ملی مورد بررسی قرار دادند. با دنبال کردن زندگی 6116 جوان متولد دهه 1970 از بدو تولد تا سن 34سالگی، آنها نقش پیشینه اقتصادی اجتماعی، الگوهای والدین، توانایی آکادمیک، مهارتهای اجتماعی و مفاهیم شخصی را در کنار بروز تمایل به کارآفرینی در دوران نوجوانی به عنوان پیشبینیکننده کارآفرینی در سن 34سالگی مورد ارزیابی قرار دادند. کارآفرینی توسط وضعیت اشتغال (خوداشتغال بودن یا داشتن یک کسبوکار) تعریف میشود. برای مردان و زنان، تبدیل شدن به یک کارآفرین رابطه مستقیمی با مهارتهای اجتماعی و نشان دادن تمایل به کارآفرینی در سن 16سالگی دارد. همچنین این مقاله میگوید مسیر کارآفرینی برای زنان و مردان متفاوت است. برای مردان، کسانی که پدری خوداشتغال داشتند بیشتر به سمت کارآفرینی میروند و از میان زنان آنهایی که والدینشان منابع اقتصادی و اجتماعی بهتری داشتند، به احتمال بیشتری کارآفرین میشدند. این یافتهها نشان میدهد که تاثیر ساختار اجتماعی و وضعیت فردی هر شخص در شکلگیری انتخاب شغل و اجرای آن تاثیرگذار است.
این مقاله با بررسی زندگی بیش از شش هزار نفر بریتانیایی از زمان تولد در سال 1970 تا سن 34سالگی، تاثیر عواملی همچون وضعیت اقتصادی اجتماعی، الگوگیری از والدین، توانایی آکادمیک، مهارتهای اجتماعی و... را مطالعه میکند. در این تحقیق کارآفرینی بر مبنای وضعیت شغلی تعریف شد، یعنی اینکه شخص کسبوکار خودش را داشته باشد. برای مردان و زنان، کارآفرین شدن با مهارتهای اجتماعی و خواست شخصیشان به کارآفرینی (در سن 16سالگی) همبستگی داشت. از طرفی مردانی که پدرشان بیزینس خودش را داشت، و زنانی که دسترسی بهتری به منابع اقتصادی اجتماعی داشتند با احتمال بیشتری کارآفرین شدند.
کارآفرینی و اقتصاد سرمایهداری
کارآفرینی زیربنای اقتصادهای سرمایهداری است. تا به امروز مطالعات کمی در مورد سنجش پیشرانهای توسعهای این انتخاب شغلی صورت گرفته است. در این مقاله اینگرید شون و کاترین داکورث با آزمایش یک مدل توسعهای-زمینهای از کارآفرینی نقش خصوصیات اولیه شخصی و تاثیرات زمینهای را در شکلگیری مراحل فعالیت کارآفرینی مورد ارزیابی قرار دادند. بیش از 50 سال قبل، مککللند تمایل کارآفرینی و شایستگیهای کارآفرینی را تبیین کرد. او معتقد بود که برنامهریزی سیستماتیک و قاطعیت دو ویژگی کلیدی یک کارآفرین موفق است. با این حال، این ویژگیها تنها بخش کوچکی از مغایرتها را نشان میدهد. شین در سال 2008 استدلال کرد که ویژگیهای جمعیتی و اجتماعی و تجربههای نیروی کار ممکن است نقش بزرگتری را در پیشبینی کارآفرین بودن افراد ایفا کند. مککللند و هالند این فرضیه را داشتند که تمایل به فعالیتهای کارآفرینی هم به ورودیهای زمینهای و هم به ویژگیهای فردی وابسته است. با این حال مطالعات بسیار کمی این دو مورد را به صورت همزمان مورد بررسی قرار دادهاند. علاوه بر این، تحقیقات در مورد توسعه ترجیح به کارآفرینی بیشتر متمرکز بر تجربیات مردان بوده است. مردان بیشتر از زنان به کارآفرین شدن تمایل دارند (بلنچفور 2007)، اما دلیل این تفاوت جنسیتی هنوز درک نشده است. این مقاله اولین پژوهشی است که با استفاده از نمونه طولی ملی، تاثیر توسعهای و عوامل زمینهای را در شکلگیری و ظهور کارآفرینی در زندگی آینده مردان و زنان مورد سنجش قرار میدهد.
شکل یک مدل معرفیشده در این مقاله را نشان میدهد که بر اساس آن نقش اثرات کلان و خرد مشخص شده است. بر اساس مدلسازی معادله ساختاری (SEM)، متغیرهای پنهان به صورت دایره و متغیرهای آشکار به شکل مربع نشان داده شدهاند. فلشهای یکجهته هم نشاندهنده اثرات غیرمستقیم هستند. فلشهای دوسر همبستگی میان دو متغیر مستقل را نشان میدهند. عبارت خطا برای هر متغیر آشکار و اختلال روی متغیرهای پنهان هم در این مدل در نظر گرفته شدند ولی در نمودار نمایش داده نشدهاند. این مدل از متغیرهای پنهان مستقل (وضعیت اجتماعی خانواده و مدل خانوادگی) و متغیرهای مشاهدهشده مستقیم واسطه (دستاوردهای آکادمیک اولیه، خودکارایی، مهارتهای اجتماعی) تشکیل شده است.
این مدل دو مسیر اصلی تجربیات اجتماعی ابتدایی را به نتایج آتی مرتبط میسازد. نخست، یک مسیر که روی انتقال بیننسلی منابع اقتصادی-اجتماعی تمرکز دارد. دوم، انتقال بیننسلی ارزشها و رفتارها با خوداشتغالی میان والدین را به قابلیتهای فردی و ترجیحات کاری کودکان ربط میدهد.
فرضیات مدل
فرضیه 1: این مقاله انتظار دارد که مردان و زنان جوان با پیشینه نسبتاً ممتاز احتمالاً به کارآفرین تبدیل میشوند چرا که والدین نسبتاً ممتاز آنها میتوانند فرزندانشان را راحتتر برای دستیابی به شایستگی و منابع مالی مورد نیاز برای آغاز کسبوکار خود حمایت کنند. داشتن پشتوانه مالی و حمایت مالی خانواده قدم اول برای آغاز یک کسبوکار است. اگر چه شواهدی مبنی بر نقش سختیهای اقتصادی در به جلو راندن افراد برای خوداشتغالی، به ویژه بعد از یک دوره بیکاری، نیز وجود دارد. بنابراین در این مدل مسیری برای سنجش این فرضیه در نظر گرفته شده است.
فرضیه 2: این مقاله انتظار دارد که ارائه فعالیتهای کارآفرینی درون خانواده احتمال بروز اشتغال خودساخته و خوداشتغالی را در زندگی آینده افزایش دهد. خانوادهها به عنوان الگوی فرزندان برخی تمایلات و ترجیحات را بهطور ناخواسته به آنها تحمیل کرده و فرزندانشان را تشویق میکنند تا علایق و شایستگیهای ویژه خود را توسعه دهند.
فرضیه 3: علایق و انتخابهای شخصی از طریق تجربیات اجتماعی فرد در دوران کودکی و همچنین ویژگیهای فردی او تحت تاثیر قرار میگیرد. بر اساس این فرضیه، شایستگیها و تمایلات فردی واسطه تاثیر پیشزمینه اجتماعی خانواده و دستاوردهای بزرگسالان هستند. انتظار میرود شایستگیهای متعدد افراد با تمایلات شغلی فرد رابطه داشته باشد. بدان معنا که اگر کسی دوست دارد برای خودش کار کند، احتمالاً به دنبال کارآفرینی هم خواهد بود. همچنین استدلال میشود که کارآفرینان با دیگر شاغلان متفاوتاند و این تفاوتها از اوایل زندگی ظهور میکند. کارآفرینان بهطور کلی سطح خودکارایی بالاتری دارند و این موضوع احتمالاً به این خاطر است که افرادی با سطوح خودکارایی بالاتر ابتکار بیشتری از خود به خرج داده و احتمالاً در برابر چالشها راحتتر به دنبال راهحل میگردند. مهارتهای اجتماعی هم از درجه بالایی از اهمیت برخوردار است. چرا که شایستگیها افراد را قادر میسازد تا بهطور موثر با دیگران تعامل ایجاد کرده و این خصیصه یک مولفه جدانشدنی برای فعالیت کارآفرینی است. تواناییهای آکادمیک به ویژه مهارتهای ریاضیاتی هم میتواند نقش بسیار مهمی در فعالیتهای کارآفرینی داشته باشد.
فرضیه 4: علایق کارآفرینی بهتر از ویژگیهای فردی و شایستگیهای کارآفرینی یک فرد را به سمت کارآفرین شدن سوق میدهد.
فرضیه 5: با توجه به کلیشههای جنسیتی در انتخاب شغلی و همچنین حضور کم زنان در مشاغل معتبر، چالشبرانگیز یا وقتگیر، انتظار میرود مردان بیشتری تمایلات کارآفرینی خود را بروز داده و در زندگی آینده خود به عنوان یک کارآفرین شناخته شوند.
نتیجهگیری
رویکرد توسعهای-زمینهای بهکارگرفتهشده در این پژوهش درک بهتری از تفاوت تاثیرگذاری مسیرهای شکلگیری کارآفرینی میان مردان و زنان و همچنین فرآیندهایی که ظهور تفاوتهای فردی میان کارآفرینان آینده را نشان میدهد، ارائه میکند. یافتههای این پژوهش نشان میدهد افراد جوان در انتخابهای شغلی خود تحت تاثیر تجربههای اجتماعی دوران کودکی و نوجوانی هستند. همچنین مهارتهای اجتماعی اولیه و تمایلات کارآفرینی در کنار پیشزمینه خانوادگی و ویژگیهای شخصی، عواملی هستند که پیشبینیکننده فعالیتهای کارآفرینی آتی قلمداد میشوند. نقش پیشبینیکننده تمایلات کارآفرینی نشان میدهد کارآفرینی یک نوع رفتار برنامهریزیشده است که از ابتدای زندگی آغاز میشود.
یافتههای این پژوهش همچنین پیشنهاد میدهد که کارآفرین شدن یک فرآیند جنسیتی است به این معنا که زنان و مردان برای رسیدن به کارآفرینی از منابع مختلفی استفاده کرده و مسیر متفاوتی را طی میکنند. این پژوهش همچنین بر نقش شایستگیهای دوران کودکی در کنار تاثیرات زمینهای در شکلگیری توسعه شغلی تاکید دارد. تمرکز تنها بر روی ویژگیهای فردی برای درک بهتر توسعه شغلی کافی نیست و باید ویژگیها و نیازها در بعد اجتماعی هم مورد بررسی قرار بگیرد. به ویژه در جایی که نابرابریهای جنسیتی و اجتماعی در مسیر تحقق تمایلات و علایق فردی بهطور مداوم وجود دارد.