اقتصاد جامعهشناسانه
بررسی نقش روایتها در فرازوفرودهای بازار سرمایه در گفتوگو با مهدی حقباعلی
یک مثال خوب برای موضوعی که قرار است به آن بپردازیم اتفاقی است که از زمستان ۹۸ تا تابستان ۹۹ در بازار سهام ایران افتاد. دستبهدست شدن یک روایت ظاهراً ناقص آنچنان بر تاختوتاز قیمتی در بورس دامن زد که دیگر هشدارهای عدهای اندک به گوش کسی نرسید و در نهایت اتفاقی که همه آن را به یاد داریم افتاد. این تاثیر روایت است بر رفتار سرمایهگذاران در بازار سهام. رفتاری که در ادامه به رکودی منجر شد که هنوز هم در بازار سهام ادامه یافته است. مهدی حقباعلی معتقد است شیلر و همکارانش راهی را آغاز کردند که در آن قرار است به این سوال پاسخ دهند که آیا واقعاً روایتها در رفتارهای اقتصادی افراد و حتی اتفاقات بعد از آن نقش دارند یا نه؟ رسیدن به پاسخ متقنی در این رابطه ما را در مرحله بعد به این امکان میرساند که اتفاقاتی از قبیل رکود یا تورم را با کمک روایتها پیشبینی کنیم و این دستاورد بزرگی خواهد بود.
♦♦♦
بهطور کلی روایتها چه نقشی در فرازوفرودهای بازار سرمایه دارند؟
اجازه بدهید اول از پیشزمینهای از مقالهای که ویلیام گوتزمن، داسول کیم و رابرت شیلر اخیراً منتشر کردهاند شروع کنیم. این اولین مقالهای نیست که شیلر در این زمینه کار میکند. اصل ماجرای چیزی که شیلر که برنده جایزه نوبل هم هست اسم آن را اقتصاد روایی گذاشته در واقع سخنرانیای بود که سال ۲۰۱۷ در کنفرانس سالانه اقتصاددانان آمریکا ارائه کرد و در این سخنرانی همین بحث را مطرح کرد و گفت ما در اقتصاد معمولاً به نقش روایتها در شکلگیری فرازوفرودهای اقتصاد کلان خیلی بیاعتنا بودهایم.
در این سخنرانی که بعد به عنوان یک مقاله چاپ شد شیلر چند مثال زد. او با اشاره به رکود دهه ۳۰ آمریکا میگوید در آن برهه روایتهای مختلفی وجود داشت و بسته به اینکه ما کدام روایت را ببینیم و از آن پیروی کنیم باعث میشد نتایج متعددی از آن رکود بگیریم. بعد دقیقتر در مورد بحران سال ۲۰۰۸ آمریکا صحبت میکند و میگوید چیزی که باعث بروز بحران شد تغییر روایتها بود و ادامه میدهد وقتی روایت رویای آمریکایی شکل گرفت و در آن به افراد گفته شد همه صاحب خانههای حیاطدار میشوند و این به روایت غالب در جامعه آمریکایی تبدیل شد، همه سعی میکردند خانه بخرند و به یکی هم اکتفا نمیکردند. در اوایل سال ۲۰۰۰ این مساله با انبساط اعتباری هم مواجه شد یعنی اگر شما میخواستید خانه دوم یا سوم را بخرید دسترسی به وام برای شما خیلی راحت بود.
وقتی این اتفاق افتاد تقاضا در بازار مسکن بالا رفت و این آن روایتی است که شیلر معتقد است حباب را به وجود آورد و میگوید وقتی این روایت به تدریج قدرت خود را از دست داد و مردم به این نتیجه رسیدند که در حال زیادهروی هستند آن زمان سقوط بازار مسکن هم آغاز شد و زنجیرهوار به سقوط بازارهای مالی و رکود اقتصادی منجر شد.
بنابراین میتوان گفت سخنرانی شیلر مقدمهای بود بر چیزی که بعدها اسم آن را در کتاب هم اقتصاد روایی گذاشت. البته نمیتوان گفت این مساله خیلی جدید است و اصلاً تابهحال به آن توجه نشده بود.
طبیعتاً در این سالها به زبانهای مختلف به این مساله پرداخته شده. مثلاً به اثر شبکهای در اقتصاد بسیار پرداخته شده یا مکانیسمهای سرایت و شیوع که همراستا با اثر شبکهای در مورد آن صحبت میشد و اینها به نحوی در ارتباط با همین مکانیسم روایی هستند که شیلر در مورد آن صحبت میکند. اما به نظر میرسد که شیلر قصد دارد یک برنامه پژوهشی مدون را حول اقتصاد روایی ایجاد کند و در مورد این موضوع مقالات بیشتری تولید کند. تقریباً میتوان گفت این نگاه شیلر با استقبال هم مواجه شد و سخنرانی شیلر بازتاب زیادی داشت. الان یک دسته کوچک از پژوهشگران هستند که سعی میکنند با دید رواییتر و جامعهشناسانهتر به برخی از مسائل اقتصادی و فایننس بپردازند. اما در عین حال نباید فراموش کرد که این برنامه پژوهشی هنوز در ابتدای راهش است، از نظر تئوریک هنوز مدون و جمعبندیشده نیست، و از نظر مستندات هم خیلی باید مقالات منتشر شود تا به عنوان یک برنامه جامع مدنظر قرار گیرد.
از دید شما آیا مسائل جامعهشناسی میتواند در رفتارهای اقتصادی تاثیرگذار باشد. جایگاه این موضوع در کشورهای در حال توسعهای مثل ایران قابلیت بررسی دارد؟
مسلماً این بخش اقتصاد روایی که شیلر شروع کرده تا حدی به فلسفه اقتصاد و روششناسی آن برمیگردد. اینکه ما چه فرضیاتی در مورد مردم جامعه و سیاستگذاران داریم وقتی مدلسازی اقتصادی میکنیم و بعد از آن مدلسازی چه نتایجی را میگیریم، در نحوه نگاه و فرضیهسازی و نتیجهگیری تاثیر خواهد داشت. در نگاههای کلاسیک و نئوکلاسیک در اقتصاد همیشه ما عوامل اقتصادی را کاملاً منطقی در نظر میگیریم که اصول مشخصی برای تصمیمگیری دارند و همیشه بر مبنای آنها هدف مشخصی را که در ذهن دارند، بهینه میکنند. آقای شیلر با پسزمینه اقتصاد رفتاری میآید و یکی از دلایلی که نوبل برده هم کارهایی است که در حوزه اقتصاد رفتاری انجام داده و اقتصاد رفتاری بخشی از فرضیات اقتصاد کلاسیک را به چالش میکشد.
اینکه آیا مردم همیشه بهترین تصمیم را برای خود میگیرند و آیا اصلاً توان این را دارند که بهترین تصمیم را تشخیص دهند و خب کسانی که روی اقتصاد رفتاری کار کردند مثل شیلر مجموعه نسبتاً مستندی از شواهدی را که نشان میدهد آدمها لزوماً منطقی رفتار نمیکنند، تهیه کردند.
تقریباً میتوان گفت اقتصاد روایی هم تا حدی از اقتصاد رفتاری سرچشمه میگیرد. وقتی آقای شیلر میگوید زمانی که روایتی در اقتصاد عوض میشود نحوه رفتار آدمها هم عوض میشود به این معنی است که آدمها لزوماً همیشه منطقی رفتار نمیکنند. اگر شما یک داستان از بازار سهام برایم تعریف کنید ممکن است خیلی هیجانی و خریدار شوم و اگر قصه دیگری تعریف کنید ممکن است هیجانی و فروشنده باشم و در هیچ یک از اینها ممکن است منطقی که از رفتارهای اقتصادی انتظار داریم و در مدهای اقتصادی پیاده میکنیم دیده نشود. این روششناسی اقتصاد ارتباطی به آمریکا و فرانسه و... ندارد و هر جا ما فعالیت اقتصادی میکنیم کاربرد پیدا میکند.
مرور خاطرات بازارها کمکی به سرمایهگذاران برای درک بهتر بازار و سیاستگذاران برای سیاستگذاری بهتر میکند؟
سوال شما در واقع یک مرحله فراتر از نفس شکلگیری این ادبیات جدید است. اگر فرض کنیم چنین چیزی اثبات شد که اگر بشود دستاورد خوبی است، در مرحله بعد باید ببینیم فایدهای خواهد داشت یا نه. که به احتمال زیاد خواهد داشت. یک بعد میشود بعد آموزندگی که برای سیاستگذاران اقتصادی خواهد داشت. در حال حاضر بانکهای مرکزی در دنیا هدفشان این است که به انتظارات مردم و عوامل اقتصادی شکل درستی بدهند و کاری کنند که انتظارات جوری شکل بگیرد که به هر هدفی که بانک مرکزی دارد، اعم از کنترل تورم، رشد اقتصادی، حفظ ثبات بازارها و چیزهایی از این دست کمک کند. این شیوه از عمل بانکهای مرکزی دنیا بیشتر با توجه به نظریه انتظارات منطقی، شکل گرفته است. اما اگر واقعاً به این نتیجه برسیم که روایتها یا ابرروایتها میتوانند در ذهنیت عوامل تصمیمگیر در بازارهای مصرف یا مالی تاثیرگذار باشند طبیعتاً نشانهای خواهد بود برای اینکه بانکهای مرکزی باید این مساله را جدیتر بگیرند و نقش خودشان را در شکلگیری روایت درست در اقتصاد پررنگتر کنند که از بروز تلاطم و رفتارهای هیجانی و نادرست پرهیز شود که البته معلوم هم نیست کار راحتی باشد، اما به هر حال یک ابزار و شیوه نگاه جدید به سیاستگذاران میدهد.
در بعد شخصی پاسخ به اینکه سرمایهگذاران میتوانند از این مساله چیزی یاد بگیرند یا نه مشکل است چون به هر حال ممکن است مثلاً من بدانم حباب بعدی که در بازارها شکل میگیرد تحت تاثیر روایتی که در جامعه هست شکل گرفته، این ممکن است به من کمک کند که تحت تاثیر روایت قرار نگیرم و خودم تصمیم بگیرم و ببینم که مثلاً آیا افزایش قیمتها منطقی است و توجیهی برای سرمایهگذاری دارد یا نه و این ممکن است یک فرضیه باشد. اگر بخواهیم به پیشینه ادبیات اقتصاد رفتاری نگاه کنیم، کسانی مثل کانمن و تورسکی سوگیریهای ذهنی انسانها را خیلی مدون و دقیق مستند کردند و طبیعتاً انتظار این بود که وقتی انسان با این سوگیریهای ذهن خودش آشنا میشود، بهتر میتواند از تاثیر آنها در تصمیمگیری جلوگیری کند. اما در عمل شواهد ناامیدکننده بودهاند. خود دنیل کانمن در مصاحبهای در سال ۲۰۱۸ میگوید من خیلی امیدوار نیستم وقتی کسی از سوگیریها آگاه باشد این امر به او کمک کند تا اسیر آنها نشود و خودش را هم مثال میزند. حالا اگر این را به اقتصاد روایی انتقال بدهیم، دید بدبینانه این است که من اگر از تاثیر اقتصاد روایی آگاه هم باشم ممکن است به درد من نخورد و از گول خوردن و تحت تاثیر هیجان واقع شدن پرهیز نکنم اما به هر حال دانستن آن بهتر از ندانستن است و باید بیشتر پژوهش شود تا مشخص شود که کمکی به آدمها میکند یا نه.
در بعد دیگر ماجرا به هر حال اینکه اتفاقات زندگی در تصمیمگیریهای آتی اقتصادی تاثیر میگذارند بحث شناختهشدهای است. برای مثال تحقیقات نشان میدهد اینکه شروع به کار مدیران صندوقهای سرمایهگذاری در دوره اوج بازار یا در دوره رکود بازار بوده در خوشبینی یا بدبینی نسبت به کلیت سرمایهگذاری در آینده تاثیرات بلندمدتی داشته. این موضوع در نحوه مدیریت شرکتها نیز مطرح است. مثلاً مدیرعاملانی که در کودکی حوادث شدیدی مثل زلزله و سیل را تجربه کردهاند نحوه مدیریت متفاوتی دارند. بنابراین ما در اینکه روایات به افراد کمک میکند شواهدی در ادبیات داریم و شاید بتوان از آن طریق گفت اگر من در یکی از حبابهای بازار مالی اشتباهی بکنم و بخشی از سرمایهام را از دست بدهم ممکن است در حبابهای بعدی تاثیر بگذارد اما برداشت من این است که این موضوع هنوز باز است و باید تحقیقات و مستندات بیشتری را دید.
بدون شک این پتانسل وجود دارد. این موضوع برای سیاستگذاران آموزههایی دارد چون بر تلاشهایی منطبق میشود که بانکهای مرکزی در حال حاضر هم برای اینکه روایت خود را در اقتصاد جامعه به جریان بیندازند، انجام میدهند.
آیا داستانها میتوانند ما را از رکودهای بعدی آگاه کنند؟
بحث اقتصاد روایی که شیلر مطرح میکند بیشتر پدیدهای جامعهشناختی است و مسائلی که با آن درگیر است خیلی پیچیده و زیاد است. در یک مثال از ایران خودمان ما در یکی دو سال اخیر از انتهای سال ۹۸ که اوجگیری شدیدی در بازار سهام ایران ایجاد شد و پنج ماه اولی که قیمتها به شکل وحشتناکی در حال بالا رفتن بودند، با شکلگیری روایت مشخصی روبهرو بودیم و این روایت میگفت کسری بودجه دولت زیاد است، نرخ بهره در بازارها خیلی پایین آمده و تورم به شدت ویرانگر خواهد بود و در نتیجه این اتفاق شما تا میتوانید باید سهام بخرید چون قیمت آن مرتب در حال افزایش خواهد بود. روایت تا حدی پیش رفت که قیمتها به سطح بیسابقهای رسیدند و این موضوع تا مرداد ۹۹ ادامه یافت. منتها جای چه چیزی در این روایت خالی بود؟ روایت مقداری ناقص و مخدوش بود. دیوید هرشلایفر دو سه سال بعد از مقاله شیلر در یک مقاله سعی کرد مساله تاثیر جامعهشناسی بر اقتصاد را بسط دهد و بحثی دارد که میگوید یکی از مشخصههای این شکلگیریهای اجتماعی این است که پیامها و روایتها ناقص منتقل میشوند و این مساله را میشد در مورد روایتی که حول افزایش قطعی و ناگزیر قیمتها در سهام ایران شکل گرفته بود مشاهده کرد. شما وقتی میبینید که مثلاً دولت کسری بودجه دارد یا خطر تورم هست باید سمت دیگر را هم میدیدید که بالاخره ممکن است دولت اقداماتی کند که این وضعیت را کنترل کند. مثل افزایش نرخ بهره یا اینکه در سال ۹۹ دولت به دلیل کسری بودجه حجم عظیمی اوراق منتشر کرد که در رکود نسبی بازار سهام موثر بود. بنابراین اگر روایتها ناقص باشند طبیعتاً این انتظار وجود دارد که با عوض شدن یک مهره همهچیز فرو بریزد و تقریباً اتفاقی که از زمستان ۹۸ تا ۹۹ دیدیم همین بود که روایت ناقصی به وجود آمد و مردم روی آن سوار شدند و به آن دامن زدند و در ادامه شکل دیگری به خود گرفت.
در کنار این روایت، یک روایت دیگر هم شکل گرفته بود که طبق آن، گفته میشد همه اتفاقاتی که از بهمن ۹۸ تا مرداد ۹۹ افتاد تماماً کار دولت بود برای خالی کردن جیب مردم. به نظر نمیآید این روایت خیلی دقیق باشد و شواهد مشخصی نداریم که ثابت کند این اتفاق از پیش تعیینشده بود. اما اگر شما سرمایهگذاری باشید که با این روایت مسائل اتفاقافتاده را در ذهن خود تحلیل میکنید، قطعاً به نتایجی کاملاً متفاوت از روایتهای دیگر میرسید. از یک روایت ممکن است فروتنی و پرهیز از ریسک بزرگ آموخته شود، و از یک روایت دیگر ممکن است صرفاً خشم نسبت به آدمهای مسوول و بیاشتباه بودن استراتژیهای خود شخص. پس این روایتها در یادگیری ما از مسائل هم فوقالعاده تاثیرگذار هستند.