ابزار سود یا استفاده ابزاری از سود
داود سوری استفاده از ابزار سود در شرایط کنونی را امکانسنجی کرد
داود سوری معتقد است که استفاده از ابزار نرخ سود بانکی نیازمند بهرهگیری از آمار، ارزیابی و تحقیق کامل است. نمیتوان با شعاری حرف زدن، از این ابزار بهره برد. در شرایط کنونی کشور ما ارزیابیای وجود ندارد که اثر اینگونه سیاستها در کشور به چه شکل است، بنابراین اگر قرار است از ابزاری بهره ببریم، نیاز است که یک نگاه جامع داشته باشیم. از نگاه او، استادان هم زمانی که در مورد این مسائل صحبت میکنند بیشتر مسائل شعاری مطرح میکنند و به عنوان یک مسوول نهاد تخصصی که باید تحلیلهای تخصصی انجام شود، معمولاً بحث علمی را مطرح نمیکنند. در نتیجه اطلاعات زیادی نداریم که تغییرات نرخ سود روی برآیند شکلگیری انتظارات نسبت به تورم چه اثری دارد. زمانی که صحبت از افزایش نرخ بهره بانکی میشود، باید توجه کرد که چه بانکی توان پرداخت آن را دارد.
♦♦♦
یکی از پیشنهادات مطرحشده از سوی کارشناسان در هفتههای اخیر، بهرهگیری از ابزار نرخ سود برای کنترل انتظارات تورمی است، سوال مشخص این است که در شرایط فعلی اقتصاد که بازارها با نوسان همراه شدهاند، آیا افزایش سود سپردههای بانکی میتواند به ثبات بازارها کمک کند؟
نرخ بهره ابزاری است که در بازار پول از آن استفاده میشود و آنچه معمولاً از تعیین نرخ بهره برای کنترل بازارها، در ادبیات اقتصادی از آن صحبت میشود و کشورهای دیگر آن را به کار میگیرند، نرخ بهرهای است که در اختیار فدرالرزرو یا بانکهای مرکزی است. الزاماً منظور از نرخ بهره، آن نرخ بهرهای که در بازار جریان دارد نیست. اما درست است که در آن چارچوب شفاف، بانک مرکزی از نرخ بهرهای که در اختیار خودش دارد، نرخ بازار را متاثر میکند. در مورد شرایط بانک مرکزی ایران وضعیت فرق میکند و زمانی که صحبت از تغییر نرخ بهره در بازار است، احتمالاً منظور افزایش نرخ سپردههای بانکی است و دقیقاً نمیدانم این به چه شکلی قرار است اعمال شود.
نکته دیگری که وجود دارد این است که بازار کشورهای دیگر بسیار بههمپیوسته بوده و ارتباط تنگاتنگی دارند. در نتیجه از یکدیگر تاثیر میگیرند. این انتظار وجود دارد که اگر نرخ بهره در بازار پول درصد کمی تغییر کند، بلافاصله اثر آن در بازارهای دیگر جاری شود. در واقع جریان تصمیمگیری و تصمیمسازی بسیار روان است و این نرخها نقش خودش را بسیار سریع در تصمیمگیری نشان میدهد و هزینه معاملاتی بسیار پایینی دارد. اما این قضیه در مورد کشور ما به این سادگی نیست. یعنی انتظار میرود که اگر نرخ بهره را افزایش دهیم، به نوعی بتوانیم بسیاری از منابع مالی را که در بازارها در گردش هستند به سپردهگذاری تبدیل کنیم و این سپردهها به تسهیلاتی تبدیل شود و این تسهیلات به صورت کلی عرضه شود. این پروسه در چارچوب نرخ تورم بالایی که داریم پروسهای است که به روانی که معمولاً از آن صحبت میشود عمل نمیکند. یکی از موانع آن هزینه معاملاتی بسیار بالایی است که وجود دارد و دوم اینکه اینقدر این سیاستها ناپایدار هستند و تغییر میکنند که بسیاری از فعالان اقتصادی اعتماد نمیکنند. اینکه نظر فعالان اقتصادی جلب شود نیازمند ثبات اقتصادی است و در نتیجه به این سرعت تصمیمگیری نمیکنند. در سال جاری دیده میشود که حداقل دو، سه بار نرخ سپرده بانکی تغییر پیدا کرده است. این درست است که تغییر نرخ بهره میتواند در ادبیات اقتصادی اثرگذار باشد اما در چارچوب فعلی اقتصاد کشور، نمیتوان انتظار زیادی از آن داشت.
البته باید به این مساله توجه کرد که در تحلیل بسیاری از این بحثها که مطرح میشود باید اعداد و ارقامی داشته باشیم تا بتوانیم تحلیل درست و علمی کنیم. باید بررسی شود که وقتی ابتدای امسال بانک مرکزی نرخ سود سپردهها را کاهش داد، چه تغییری در سپردهها رخ داده است. چه تاثیری در نسبت سپردهها اتفاق افتاده است. بعد که مجدداً تغییر کرد چه اتفاقی رخ داده است. ما هیچ اطلاعاتی از نظر آمار و ارقام و حساسیتها نسبت به تغییرات نرخ در نظام اقتصادی نداریم.
استادان هم زمانی که در مورد این مسائل صحبت میکنند بیشتر مسائل شعاری مطرح میکنند و به عنوان یک مسوول نهاد تخصصی که باید تحلیلهای تخصصی انجام شود، معمولاً بحث علمی را مطرح نمیکنند. در نتیجه اطلاعات زیادی نداریم که تغییرات نرخ سود روی برآیند شکلگیری انتظارات نسبت به تورم چه اثری دارد. بنابراین صحبتهایی که میشود بیشتر در مورد ادبیات اقتصادی است و چرخهای اقتصادی در کشور ما به آن روانی که در ادبیات اقتصادی از آن یاد میشود، نمیچرخد و تا زمانی که این چرخها به روانی که گفته میشود نباشد، نمیتوانیم انتظاری از تغییرات یا اینگونه سیاستگذاریها داشته باشیم.
بحثی که اشاره کردید آمارهای بانکی است. بررسیها نشان میدهد نسبت پول و شبهپول تغییرات قابل توجهی داشته است. در سالهای 92 تا 96، نسبت به سمت شبهپول رفته اما در حال حاضر رشد پول بسیار زیاد شده بهطوری که در یک سال احتمالاً رشد بیش از دوبرابری داشته است. آیا میتوان این نسبت را ملاکی برای تغییر سیاستهای نرخ سود دانست بهطوری که مثلاً چون نسبت پول به شبهپول به عدد خاصی رسیده نیاز است که تغییراتی در سیاستهای پولی داشته باشیم؟
اقتصاد بسیار پیچیده است و ما در مورد یک جامعه بسیار پیچیدهای صحبت میکنیم که تغییرات زیادی در آن رخ میدهد. در همان دورهای که شما به آن اشاره میکنید، ابتدای دوره که نسبت شبهپول به پول افزایش پیدا کرد و نرخ سود بانکی هم بالا بود، تثبیت نرخ ارز را هم شاهد بودیم. عملاً نرخ ارز ما کمیتی در حدود 3800 تومان تا چهار هزار تومان در نوسان بود. این در حالی است که مشخصاً از دی 96 که افزایش نرخ ارز کلید خورد تاکنون رشد قابل توجهی در نرخ ارز دیده میشود. در همین دوره دیده میشود که تغییرات نرخ سپرده بلندمدت به کوتاهمدت به نفع کوتاهمدت افزایش پیدا کرده است. اما سوال مهم این است که چه مقدار از این تغییرات متاثر از نرخ بهره است و چه مقدار آن منتسب از نرخ ارز و داراییهای دیگر مانند طلاست. این اطلاعاتی است که نیازمند کار کارشناسی است و با نگاه کردن به چند گراف نمیتوان نتیجهگیری کرد که چه مقداری از این تغییراتی که در نسبت پول به شبهپول میبینیم، مربوط به نرخ بهره است. اما شاید مهمترین سوال این باشد که نرخ بهره در فضای اقتصادی ما چقدر تاثیرگذار است. در فضای اقتصادی که نرخ ارز آن در فاصله 9 ماه حدود 5 /2 برابر میشود، چه مقدار میتوان به نرخ بهره وزن داد؟ بنابراین باید به این نکته توجه کنید که تحلیل نرخ بهره در وضعیت اقتصادی کشور ما بسیار پیچیده است و نمیتوانیم در این شرایط پرتلاطم آنچه تئوری میگوید را تحلیل کنیم. تئوری غلط نیست تحلیل ما هم درست است اما اثر و فهم این موارد خیلی سخت است. به صورت شهودی میتوان فهمید که در جامعه حساسیتها به نرخ بهره چندان بالا نیست. در حالی که تورم 30درصدی داریم و نرخ بهره حقیقی در اقتصاد منفی است، عدد آن اهمیت چندانی ندارد. یعنی اینکه نرخ بهره حقیقی منفی 17 باشد یا منفی 18 درصد تفاوت چندانی نمیکند. در واقع چه یک وجب، چه چند وجب زیر آب چندان تغییری در وضعیت نمیکند. بنابراین تصمیمگیری در مورد نرخ بهره نیازمند تحلیلهای آماری دقیق است تا به یک نتیجه علمی رسید که آیا میتوان از نرخ بهره به عنوان ابزاری در این شرایط استفاده کرد یا خیر.
از آنجا که انتخابات آمریکا نزدیک است، به نظر میرسد که سیاستگذار منتظر است اتفاق سیاسی در یک ماه آینده رخ دهد تا وضعیت بازارها تغییر کند، و رفتار منفعلی نسبت به سیاستگذاری دارد. اما به نظر شما اگر نخواهیم منفعلانه برخورد کنیم آیا راهی وجود دارد که وضعیت بازارها را تغییر دهد؟
این انفعال که نام بردید تنها مختص امسال نیست و اگر از ابتدای دولت روحانی نگاه کنیم این انفعال در سیاستگذاری از همان ابتدای امر دیده میشود. به عنوان مثال در ابتدای دولت یازدهم، سیاستهای اقتصادی موکول به امضای برجام شده بود. برجام امضا شد و قرار بود از میوههای آن استفاده شود. بعد از برجام دولت در سایه امضای برجام استراحت کرد و هیچ نفعی از برجام نبرد. البته در مورد دلایل این موضوع صحبت میشود اما در مجموع آنچه برداشت میشود این است که مجموعه حاکمیت در استفاده از منافع برجام منفعلانه برخورد کرد. بعد مجدداً برجام به صورت یکجانبه به هم خورد، باز هم مجدداً همان انفعال دیده میشود که آیا فرد دیگری روی کار میآید تا این برجام را مجدداً تنفس مصنوعی بدهد یا خیر. بنابراین انفعال در بخش سیاسی همواره دیده شده و مختص حال حاضر نیست. در مورد سیاستهایی که اشاره کردید نکته مهم این است که یک سیاست کلی برای اینکه چطور میخواهند اقتصاد کشور را اداره کنند وجود ندارد و عمده سیاستها روزمره و باری به هر جهت است. هیچ استراتژیای که اقتصاد چه فعالیتهایی داشته باشد نداریم.
به عنوان مثال در مورد نرخ بهره که مورد سوال بود، میدانیم که با افزایش نرخ بهره در اقتصاد کشور مشکل داریم. زیرا بانکهای کشور توان پرداخت بهره بالا را ندارند. این مشکلی است که دو سال پیش نیز با آن مواجه بودیم. زمانی که موسسات مالی غیرمجاز وجود داشتند این بحث بود که مشکلاتی برای بانکهای کشور به وجود آمده و بانکها ناچار هستند نرخ بهره بالا بپردازند. سعی شد که این روابط به نوعی اصلاح شود و نرخ بهره کاهش پیدا کند. بنابراین واضح است که در آن زمان بانکهای کشور توان پرداخت نرخ بهره بالا را نداشتند و مجبور میشدند از منابع بانک مرکزی استفاده کنند و این منابع باعث افزایش نرخ تورم میشد. ما دوباره داریم به همان سمت حرکت میکنیم. زمانی که گفته میشود نرخ بهره بانکی افزایش پیدا کند، باید به این مساله توجه کرد که کدام بانکی توان پرداخت نرخ بهره بالا را جوابگو است؟ عملاً هیچکدام نمیتوانند. در نتیجه باید مجدداً به منابع بانک مرکزی رجوع کنند و تورم افزایش پیدا کند. در واقع در یک حلقه بسته گرفتار شدهایم که بیرون آمدن از آن یک بحث پیچیده است. شرایط بسیار دشوار است. طبعاً باید یکسری گشایشها انجام شود، جدا از اینکه کنار آنها باید سختیهای زیادی را نیز تحمل کرد. نباید سختیها را انکار کرد و باید آنها را بپذیریم. گشایشها میتواند از ناحیه سیاست خارجی ما باشد که تنفسی به اقتصاد کشور بدهد. همزمان با آن باید سازوکار درونی اقتصاد کشور را تغییر دهیم و دولت باید رفتار خود را از نظر هزینه و بودجه تغییر دهد. از سوی دیگر فشاری که در سیستم اداری از نظر برخورد با فعالیتهای اقتصادی و محدودیتهایی که در کسبوکار است باید تغییر کند. نیاز به برنامه جامعی است که ما را از این شرایطی که در آن هستیم خارج کند، در عین حال باید سختیهای زیادی را تحمل کنیم.
اگر در دو سالی که در برجام بودیم، اصلاحاتی انجام میشد میتوانستیم وضعیت بهتری را در اقتصاد شاهد باشیم؟
مشخصاً هر روزی که زودتر این اصلاحات انجام شود، و یک استراتژی برای اقتصاد کشور داشته باشیم و به آن به نسبت سایر دغدغههای سیاسی و اجتماعی اهمیت بدهیم، از امروزمان بهتر خواهیم بود. این یک باید است که اگر دغدغه ما معیشت و اقتصاد مردم است باید به آن برسیم و سرلوحه قرار دهیم و بقیه امور را تحتالشعاع آن قرار دهیم.
اگر شرایط سیاسی که در انتخابات آمریکا مطلوب است رقم نخورد، از نظر اقتصادی آیا راهکاری وجود دارد که بتوان شرایط را بهتر از قبل کرد یا همچنان شرایط انتظار باقی میماند؟
قرار نیست در انتخابات آمریکا هیچ نکته مطلوبی برای ما رقم بخورد. در انتخابات آمریکا دو گزینه ترامپ و بایدن وجود دارد. ترامپ که رفتار خودش را نشان داده است. بایدن نیز همان آدم قبلی است که سالهای سال سناتور و معاون رئیسجمهور بوده است، بنابراین قرار نیست که یکشبه همه چیز تغییر کند. در کل 40 سال گذشته در سیاستهای آمریکا هیچ طرح ضدایرانی نبوده که به سهولت تمام مورد تصویب قرار نگیرد. هیچ طرحی که در آن کوچکترین منفعتی نصیب کشور ما شود به تصویب نرسیده است. با در نظر گرفتن این حقایق چطور انتظار داشته باشیم که بایدن بیاید و شرایط تغییر کند. حتی اگر بایدن رئیسجمهور شود، تا بخواهد پرونده ایران را بررسی کند شش ماه گذشته و ما وارد سال بعد شدهایم. بعد از این نیز هرکسی باید اینگونه فکر کند که اگر من به جای بایدن بودم، با کشوری به نام ایران چه میکردم؛ آیا اجازه میدادم که تنفس بگیرد یا خیر؛ در حالی که رئیسجمهور قبلی این رقیب را به اندازه کافی زیر سوال برده من چرا باید او را آزاد کنم؟ رئیسجمهور قبلی هزینهها را داده و ایران را ضعیف کرده، چرا من این وضعیت را حفظ نکنم و از منافع آن استفاده نکنم؟ بنابراین دلیلی ندارد که انتظار داشته باشیم بایدن روی کار بیاید و سیاستهای ترامپ را تغییر دهد. این اشتباهی است که در این 40 سال داشتهایم منتظر بودهایم کسی روی کار بیاید تا شرایط ما بهتر شود. شرایط ما دشوار است و باید از درون حاکمیت یک تصمیمگیری کلی شود تا مشخص شود مجموعه ایران به کدام سمت حرکت خواهد کرد و چطور میخواهد به حیات خود ادامه دهد. چه بحث اقتصاد آن و چه بحثهای دیگر. در مورد اقتصاد ما حتماً نیاز داریم که گشایشهایی انجام شود و این گشایشها باید به اندازه کافی بزرگ باشد که بتواند در کنار تغییر ذهنیت سیاستگذارهای ما اقتصاد ما را نیز از این مسیر به مسیر دیگری بیندازد. البته با توجه به شرایط کنونی این گشایش بزرگ زیر سوال است و چشماندازی در مورد آن وجود ندارد.
البته باید توجه داشت زمانی که از یک گشایش بزرگ صحبت میشود منظورم این نیست که به ما اجازه داده شود غذا و دارو وارد کنیم. این درواقع گشایشی محسوب نمیشود. ما به گشایش بسیار بزرگی نیاز داریم تا بتوانیم اقتصاد کشور را تغییر دهیم و تحولی در آن ایجاد شود. در مورد ذهنیت سیاستگذاران نیز متاسفانه ذهنیت متفاوتی دیده نمیشود. زمانی که به فضای سیاسی کشور نگاه کنید، اگر روحانی و تیم او در ابتدای کار شعارهای بسیار زیبایی در مورد اقتصاد میدادند هرچند عمل نشد، اما به نظر میرسد که فضای سیاسی کشور به سمتی میرود که -مشخصه کلی آنها در مجلس دیده میشود- دیگر از آن شعارهای زیبا خبری نیست. یعنی نهتنها باورش نیست بلکه شعار آن نیز دیده نمیشود. بنابراین چشمانداز مثبتی دیده نمیشود.