حراج همان حراج نیست
گفتوگوی محمد اکبرپور با رابرت ویلسون درباره تئوری و عمل بازار حراج
محمد اکبرپور جزو آن دسته از اقتصاددانانی بود که نوبل اقتصاد 2020 را دقیق پیشبینی کرد. او چند روز پیش در اکانت توئیترش نوشت «چه کسی جایزه نوبل اقتصاد را میبرد؟ حدس من: ویلسون و میلگرام، برای تئوری و عمل طراحی بازار حراج». و دقیقاً همین اتفاق رخ داد. فردای آن روز در دنیای اقتصاد نوشت: خواب بودم که یک پیامک به من ارسال شد. همسر استادم نوشته بود: «بیدار شو و مراسم اهدای جایزه را ببین.» هنوز 10 دقیقه به شروع مراسم مانده بود. همانجا فهمیدم پل میلگرام و رابرت ویلسون برنده شدهاند. محمد در ادامه توضیح میدهد که چگونه برای عرض تبریک به منزل استادش پل میلگرام میرود: «پل در حالی که مشغول گفتوگو با خبرنگاران بود به ما خوشامد گفت. داشت توضیح میداد چه زمانی مطلع شده که جایزه امسال به او و باب رسیده است. شنیدنش برای من هم جالب بود. گفت: ساعت 2:50 بامداد بود که زنگ خانهام به صدا درآمد؛ جای تعجب داشت. در را باز کردم؛ باب (ویلسون) بود. منزل باب در نزدیکی منزل من است و از این جهت جالب است. آمد و گفت که آکادمی نوبل میخواهد با من تماس بگیرد. ظاهراً به او زودتر از من خبر داده بودند. خبرنگار پرسید: چه فکری کردی؟ پل جواب داد: فکر خاصی نمیکردم. راستش خیلی خوابآلود بودم. وقتی صدای در را شنیدم، سوالم این بود که چه کسی ساعت 2:50 صبح پشت در خانه من است؟»
آن شب محمد اکبرپور به رابرت ویلسون هم تبریک میگوید اما وقت نمیکند نظرش را درباره جایزه نوبل بپرسد تا اینکه روز بعد ویلسون را میبیند و گفتوگوی کوتاهی میکنند که در ادامه میخوانید.
♦♦♦
محمد اکبرپور: سلام باب. باز هم تبریک میگویم. اتفاق خیلی خوبی بود. یکی دو روز گذشته و ما همه همچنان خوشحال هستیم. شما چه احساسی دارید؟ آیا انتظارش را داشتید؟
راستش مدتی بود فکر میکردم که دیگر جایزه نوبل از من عبور کرده چون خیلی از شاخههایی که به کار من مربوط میشد قبلاً جایزه خود را گرفته بودند. مثلاً شاخه طراحی بازار که دانشجوی خودم الوین راث برنده جایزهاش شد یا جایزه نظریه بازی که قبلاً به چندین نفر اعطا شده است. راستش را بگویم، خیلی منتظرش نبودم و حتی وقتی تلفن زنگ خورد بلافاصله قطع کردم چون فکر کردم مزاحم تلفنی است. ولی خوشبختانه وقتی به همسرم زنگ زدند، پاسخ داد و خبردار شدیم.
پل (میلگرام) که اصلاً به تلفن جواب نداد.
بله وقتی همسرم پاسخ داد و متوجه شدیم که جریان جدی است به ما گفتند که پل میلگرام هم به تلفنش پاسخ نداده. خوب است که همسایهایم؛ یک توک پا رفتیم و به پل هم اطلاع دادیم. تعجب او کمتر از ما نبود.
شما جایزه را با پل میلگرام بردید که سالها پیش دانشجوی شما بوده. دریافت نوبل اقتصاد آن هم در حالی که دانشجویتان با شما شریک شده چه حسی دارد؟
من یک معلم هستم و همه افتخارم در موفقیت دانشجوهایم خلاصه میشود. دو نفر از دانشجوهای موفق من قبلاً برنده جایزه نوبل شدند؛ الوین راث و بنگت هولمستروم. امسال نفر سوم یعنی پل میلگرام برنده شد و واقعاً خوشحالم که یکی دیگر از دانشجویان من به فهرست اضافه شد. پل البته در طول 40 سال گذشته به دوست صمیمی من تبدیل شده و ما حتی همسایه هستیم و همه اینها لذت من را مضاعف میکند.
الوین راث شما را «رئیس شاخه طراحی بازار» میداند. من خودم روی طراحی بازار کار میکنم و «دکترین ویلسون» یکی از اولین کارهایی است که یاد گرفتم. به نوبه خودم از شما به خاطر شروع چنین پژوهشی تشکر میکنم. چون اگر بخواهم صادقانه بگویم؛ کاری که شما آغاز کردید، مسیر محققان جوانی مثل من را کاملاً دگرگون کرده است. میخواستم ببینم اگر موافق هستید به شکل خلاصه توضیح دهید تفاوت بازارهای حراجی که شما طراحی میکنید با حراجهای سنتی در چیست؟
حراج معمولاً همه را یاد یک سالن با تعدادی آدم و چند کارمند و یک مدیر حراج ِ چکشبهدست میاندازد. وقتی بچه بودم گاهی اوقات به حراج اسبها میرفتم. حراج اثرهای هنری را هم در فیلمها دیده بودم. میدانی محمد؛ احتمالاً نگاه اکثر آدمها به حراج چنین چیزی است. اما تو بهتر میدانی؛ حراجهایی که ما طراحی میکنیم پیچیدگیهای خیلی بیشتری دارند. بیا به مثال فرکانسهای مخابراتی نگاه کنیم که دولت قصد دارد به کمپانیهای تلفن همراه برای مدت مثلاً ۱۰ سال اجاره دهد. تعداد این مجوزها خیلی زیاد است. برای مناطق مختلف مجوزهای مختلف وجود دارد. میشود آنها را یکییکی حراج کرد. مثلاً اگر ۱۰۰ مجوز داریم، هرکدام را در عرض ۱۰ دقیقه حراج کنیم و برویم سراغ مجوزهای بعدی. به نظر خوب میآید؛ نه؟ مشکل این روش زمانی مشخص میشود که یک کمپانی قصد دارد چندین مجوز را برای چندین منطقه خاص بخرد و کسبوکار این کمپانی فقط زمانی معنی پیدا میکند که بتواند این کار را انجام دهد. شما نمیتوانید یک شرکت تلفن همراه داشته باشید اگر نتوانید به مناطق خیلی زیادی سرویس ارائه دهید. فرض کن برای یک شرکت ضروری است که هم مجوز شمال کالیفرنیا را داشته باشد و هم جنوب آن را و فرض کن مجوز شمال را وارد حراج کردیم و این شرکت آن را خرید. بعد میرویم سراغ مجوز جنوب. این شرکت اما در حراج مجوز جنوب متوجه میشود رقابت برای این یکی خیلی زیاد است و قیمت آن خیلی بالاتر از سطحی است که بتواند پرداخت کند. در این صورت این شرکت آرزو میکند که ایکاش مجوز شمال را هم نخریده بودم چون بدون مجوز جنوب برای من ارزشی ندارد. حراجی که ما طراحی کردیم به شرکتها کمک میکند که بتوانند روی یک بسته از چندین و چند مجوز همزمان حساب باز کنند، اما قیمت هرکدام از مجوزها جداگانه و در یک مکانیسم دینامیک تعیین میشود. در مجموع وقتی بهطور همزمان برای تعداد زیادی کالا حراج برگزار میشود و خریداران روی بستههای مختلفی از کالاها ترجیحات متفاوتی دارند، ما با یک حراج ترکیبی (combinatorial auctions) مواجهیم و طراحی این حراجها به شکلی که درست کار کنند نیاز به دقت فراوانی دارد.
شما در حوزه بازار برق هم خیلی فعالیت کردید. چه چیزی طراحی این بازار را پیچیده میکند؟
در ادامه همان بحث قبل، بازار برق هم بازاری است که ما داریم عملاً کالاهای خیلی زیادی را در آن به فروش میرسانیم. یک واحد برق در ساعت ۱۱ صبح با یک واحد برق در ساعت ۸ شب که اوج مصرف برق است خیلی تفاوت دارد. اینجا ولی محدودیتهای فیزیکی جدید هم وارد میشوند. ما نمیتوانیم یک ژنراتور را فقط ساعت ۸ شب روشن کنیم و با خاموش و روشن کردن مساله را حل کنیم. ژنراتورها به زمان طولانیای برای خاموش و روشن شدن لازم دارند. برای همین قیمتگذاری این بازار خیلی دینامیک است و باید همه محدودیتهای عرضه و تغییرات تقاضا را همزمان در نظر گرفت. در مجموع بازارهای خیلی زیادی در جهان هستند که در آنها کالاهای متعدد که به هم مربوطاند به فروش میرسد و چنین حراجهایی را نمیشود یکییکی و جداگانه صورت داد و باید شرایطی فراهم کرد که خریداران و فروشندهها بتوانند به سمت بهینگی حرکت کنند.
امسال هم درس نظریه تصمیمگیری چندعاملی را ارائه میدهید؟
بله، حتماً. این درس را بیش از ۴۰ سال است که بهطور پیوسته ارائه میدهم و هر سال محتوای درس تغییر کرده و مقالات کاملاً جدیدی در آن قرار دادهام. امسال هم همینطور خواهد بود.
بسیار عالی. پس اگر موافق باشید من هم در برخی کلاسها حضور خواهم داشت. اما قبلش میخواستم قول یک گفتوگوی مفصل را از شما بگیرم. در ایران خیلیها مشتاقاند با دیدگاههای شما آشنا شوند.
از تو ممنونم. چراکه نه؛ امیدوارم سر فرصت در مورد کارهای جدیدت بیشتر صحبت کنیم. برای گفتوگو هم حتماً؛ فردا مفصل حرف میزنیم.