شناسه خبر : 36005 لینک کوتاه

متفکران مزایده

چرا ویلسون و میلگرام مستحق دریافت جایزه نوبل شناخته شدند؟

 
 
سامیار درزی/ نویسنده نشریه

42-1روال فروش اقلام با‌ارزش به بالاترین پیشنهاد یا تهیه خدمات ارزشمند از کمترین پیشنهاد، قدمتی به اندازه سابقه نوشتار انسان دارد.

هرودوت مورخ یونانی،2500 سال پیش مزایده‌هایی را در بابل باستان ثبت کرده است. در امپراتوری روم، طلبکاران به‌طور منظم از حراج‌ها برای فروش دارایی‌های ضبط‌شده از بدهکاران متخلف استفاده می‌کردند. در دوران مدرن‌تر، «اوکشنس ورک استکهلم»، قدیمی‌ترین خانه حراج باقی‌مانده در جهان توسط «بارون کلس رولامب» سوئدی در سال 1674 تاسیس شد. علاوه بر دارایی‌های توقیف‌شده، اوکشنس ورک استکهلم، طیف وسیعی از کالاها را به نمایندگی از فروشندگان حراج می‌کرد. به عنوان مثال پادشاه اواخر قرن 17 سوئد، کارل یازدهم، دسته‌ای از سلاح‌های شکاری را برای فروش به این مرکز تحویل داد. خانه‌های حراج مشابه در سراسر اروپا وجود داشته است. در سال 1744‌، «ساموئل بیکر» و «جرج لی» مجموعه‌ای از کتاب‌های ارزشمند را به مبلغ 826 پوند در شرکت حراج تازه‌تاسیس خود فروختند. این شرکت مستقر در لندن قرار بود به ساتبی تبدیل شود که در حال حاضر بزرگ‌ترین خانه حراج هنرهای زیباست.

با کنار گذاشتن تاریخ پرآوازه خود، حراج‌ها مطمئناً از اهمیت بیشتری نسبت به گذشته برخوردار هستند. کالاهایی مانند ماهی، گل‌های تازه و الماس‌ها همانند گذشته در حراجی‌ها فروخته می‌شود. اوراق بهادار مالی -مانند اوراق قرضه دولتی- اغلب در نسخه‌های مدرن از حراج‌های قدیمی به فروش می‌رسند. دولت‌ها همچنین برای فروش حق الوار، مواد معدنی، نفت و فرکانس‌های رادیویی و همچنین تهیه طیف وسیعی از کالاها و خدمات از شرکت‌های خصوصی، به حراج‌ها اعتماد کرده‌اند. در دهه گذشته حراج‌های اینترنتی در همه‌جا فراگیر شده‌اند. بسترهای نرم‌افزاری مانند eBay برای تسهیل معاملات تجارت به تجارت، تجارت به مصرف‌کننده و مصرف‌کننده به مصرف‌کننده به حراج متکی هستند. موتورهای جست‌وجوگر مانند گوگل و یاهو برای فروش موقعیت و تبلیغات کلمات کلیدی از حراجی‌ها استفاده می‌کنند.

همان‌طور که استفاده روزافزون از حراج‌ها انگیزه برای تحقیقات در زمینه حراج را برانگیخته است، تحقیقات در زمینه حراج نیز باعث افزایش استفاده از حراج‌ها شده است. بهبودهای حاصل در تئوری حراج و اختراع قالب‌های جدید حراج، در واقع تلاش جمعی بوده است. اما دو دانشمند برنده نوبل امسال یعنی پل میلگرام و رابرت ویلسون در این زمینه برجسته هستند.

تحقیقات آنها مبانی تحلیلی حوزه را عمیق‌تر و گسترده‌تر کرده است. این تحقیقات به سوالات با اهمیت نظری اساسی، همچون نحوه رفتار پیشنهاددهندگان برای انواع قالب‌های حراج و تحت شرایط مختلف اطلاعاتی و همچنین سوالات با اهمیت عملی زیاد، مانند نحوه تنظیم حراج از سوی قانونگذاران و دولت‌ها برای به حداکثر رساندن ارزش اجتماعی، پاسخ می‌دهد. علاوه بر این، بینش حاصل از کارهای برندگان نوبل به‌طور مستقیم در طراحی بازارهای مهم دنیای واقعی تاثیر داشته است. تاثیر این بینش‌ها تنها محدود به درآمد بیشتر فروشندگان و هزینه کمتر خریداران نمی‌شود. آنها همچنین فروش به مناسب‌ترین خریدار یا خرید از مناسب‌ترین فروشنده را تسهیل می‌کنند. به این ترتیب، تئوری حراج می‌تواند به تنظیم‌کنندگان حراج و دولت‌ها در سراسر جهان کمک کند تا اشیا و فعالیت‌ها را به دست افرادی برسانند که به بهترین وجه قادر به اداره آنها هستند.

بنابر این نظریه حراج نمونه دیگری از سرنوشت‌سازی در علم را ارائه می‌دهد: هرازچندگاهی اکتشافات مهمی که از تحقیقات پایه‌ای مبتنی بر کنجکاوی حاصل می‌شود، منجر به کاربردهای عملی پیش‌بینی‌نشده می‌شود. در این مورد، برندگان، خود هم تحقیقات اساسی و هم مهم‌ترین کاربردها را تولید کردند.

بهبود تئوری حراج

حراج‌ها از دو جنبه اصلی قابل تقسیم‌بندی هستند: قالب و اطلاعات. قالب در مورد قوانین مربوط به نحوه اعلام قیمت‌ها، نحوه ارائه پیشنهادها از سوی شرکت‌کنندگان، نحوه به‌روزرسانی قیمت‌ها، نحوه بسته شدن حراج و نحوه انتخاب «برندگان» است. به عنوان مثال، در حراج انگلیسی بنا بر این است که پیشنهادهای حراج به صورت آزاد و به ترتیب صعودی داده شود تا زمانی که کسی پیشنهاد بالاتری ندهد، سپس وسیله به بالاترین پیشنهاددهنده با همان قیمت اختصاص یابد. اطلاعات نیز در مورد اطلاع شرکت‌کنندگان از ارزش شیء حراجی است. در بیشتر موارد، هر پیشنهاددهنده اطلاعاتی دارد که برای دیگران قابل مشاهده نیست. این اطلاعات ممکن است شامل ارزیابی غیرمتعارف پیشنهاددهنده از شیء (یک مولفه خصوصی) و سیگنال‌های وی در مورد خصوصیات شیء باشد که بر ارزش آن نزد سایر پیشنهاددهندگان (اجزای ارزش مشترک) تاثیر می‌گذارد.

از آنجا که شرکت‌کنندگان به‌طور کلی اهداف مختلف و رفتار استراتژیک دارند، رفتار یک پیشنهاددهنده را نمی‌توان جدا از رفتار سایر پیشنهاددهندگان درک کرد. با این حال حراج‌ها بازی‌هایی با جمع صفر نیستند. برعکس، تمام هدف حراج ایجاد هرچه بیشتر ارزش، با اختصاص شیء به خریداری است که می‌تواند از آن بهترین استفاده را بکند. از این‌رو، تا زمانی که تئوری بازی‌های غیرهمکارانه فراتر از حالت خاص بازی‌های جمع صفر تعمیم داده نشده باشد، نمی‌توان یک تحلیل دقیق از حراج‌ها را انجام داد. این کار در سال 1950 به وسیله جان نش، برنده جایزه نوبل علوم اقتصادی در سال 1994، در رساله دکترای وی در ریاضیات انجام شد (نش، 1950). مطالعه تنظیمات حراج واقع‌گرایانه، که در آن هر مناقصه‌گر اطلاعات مخصوص خود را دارد، سال‌ها بعد و با گسترش چارچوب نظری تئوری نش از سوی برندگان جایزه نوبل، ویلیام ویکری و جان هرسانی، انجام شد.

ویکری (1961، 1962) تجزیه و تحلیل کاملی از قالب‌های مختلف حراج‌های موجود را در مدل ارزش‌های خصوصی مستقل خود ارائه داد. به این معنا که ارزیابی هر یک از پیشنهاددهندگان از شیء، هیچ اطلاعاتی در مورد ارزیابی سایر پیشنهاددهندگان ارائه نمی‌دهد. اگرچه این روش از نظر تحلیلی مفید است، اما این تنظیمات اطلاعات در عمل نادر است. به‌طور خاص، برای همه اشیایی که ارزش فروش مجدد آنها مهم است، فرض استقلال نامناسب است.43-1

هرسانی (1967، 1968) مفهوم تعادلی را ارائه داد که به ویلسون اجازه می‌دهد سه حراج را بدون اتکا به فرض استقلال مطالعه کند. به‌طور خاص، ویلسون (1969، 1977) پیشنهادها و قیمت‌های تعادلی را در یک حالت خاص دیگر مشخص کرد، یعنی زمانی که ارزش (پسینی) شیء برای فروش در میان همه پیشنهاددهندگان یکسان باشد، اما پیشنهاددهندگان اطلاعات خصوصی مختلفی (پیشین) از قیمت آن جنس که قرار است معلوم شود، دارند. در مورد اشیایی مانند حقوق معدنی و دارایی‌های مالی، این مدل ارزش‌های مشترک اهداف پیشنهاددهنده را بسیار بهتر از مدل ارزش‌های خصوصی مستقل تقریب می‌زند.

با این حال، بیشتر حراج‌های دنیای واقعی شامل مولفه‌هایی با ارزش خصوصی و همچنین ارزش مشترک هستند. میلگرام، که در دهه 1970 دانشجوی دکترای ویلسون بود، در مورد این موقعیت‌های واقعی‌تر، کشف‌های قاطعی انجام داد. وی در یکسری از مشارکت‌های اوایل دهه 1980 (به ویژه میلگرام، 1981؛ میلگرام و وبر، 1982) نظریه حراج را با مطالعه یک حالت عمومی با ارزش‌های خصوصی و مشترک تحت شرایط قابل قبول برای اطلاعات داوطلبان، همین‌طور از نظر ریاضی قابل کنترل، و توزیع ارزش در میان پیشنهاددهندگان پیش برد. تجزیه و تحلیل جامع میلگرام، منجر به اصلاح، ترکیب و تعمیم بسیاری از نتایج قبلی شد. از جمله، یافته‌های وی نشان داد که چه زمانی فروشنده می‌تواند انتظار داشته باشد از طریق به اشتراک گذاشتن ارزیابی‌های تخصصی با پیشنهاددهندگان بالقوه، مانند گواهی‌های اصالت یا پروتکل‌های بازرسی، درآمد بیشتری کسب کند. تجزیه و تحلیل گسترده وی همچنین امکان رتبه‌بندی قالب‌های مختلف حراج از نظر درآمد مورد انتظار را فراهم کرد.

 

اختراع قالب‌های حراجی جدید

با آغاز دهه 1990، نظریه‌پردازان حراج، قیمت پیشنهادی تعادلی را در حراج‌های تک‌وسیله‌ای، تحت اکثر قالب‌ها و تنظیمات اطلاعات مربوط به حراج مشخص کردند. بسیاری از پیش‌بینی‌های تئوری مناقصه تعادل نیز از طریق کار تجربی با استفاده از داده‌های مشاهده‌ای و تجربی پشتیبانی شده است. در این زمان، تمرکز اصلی تحقیق از حراج‌های تک‌شیئی به حراج‌های چندشیئی تغییر یافت. این تغییر بیشتر به دلیل تمایل به استفاده از بازارها برای تجارت طیف وسیعی از اشیا بود، مانند باندهای فرکانس طیف، برق و دسته «بدهی مشکل‌دار»، که قبلاً با روش‌های دیگری تخصیص داده می‌شدند. تعداد و اندازه معاملات این اشیا بسیار زیاد است و حتی بازدهی درصدی ناچیز نیز می‌تواند میلیاردها دلار برای شرکت‌ها، مشتریان و مالیات‌دهندگان ارزش داشته باشد.

به دست آوردن این دستاوردها چالشی بود که نیاز به ابداع قالب‌های جدید حراج را آشکار کرد. حراج تعداد زیادی از اشیای به هم وابسته مسائلی را به وجود می‌آورد که در تحلیل قالب‌های استاندارد «حراج» مطرح نشده (یا از آنها چشم‌پوشی شده) است. به عنوان مثال، فرکانس‌های طیف رادیویی باید در حراج چندشیئی با فروش همزمان فروخته شوند، زیرا مکمل‌های فنی و جغرافیایی بین فرکانس‌ها در کانال‌های مختلف وجود دارد. این امر در حراج‌های برق به دلیل صرفه‌جویی در مقیاس و دامنه توزیع برق نیز صادق است. اما مکمل بودن اشیا، عوامل خارجی در میان شرکت‌کنندگان و سایر ویژگی‌هایی که اغلب در مزایده‌ها با اشیای به‌هم‌وابسته وجود دارد، ممکن است به عنوان مثال پیشنهاددهندگان را وسوسه کند تا تقاضای خود را کاهش دهند و با هم تبانی کنند. این، به نوبه خود، ممکن است از رسیدن اشیا به پیشنهاددهندگانی که بیشترین ارزش را برای آنها دارند، جلوگیری کند.

طراحی قوانین جدید حراج برای کاهش این مشکلات معمولاً به طیف وسیعی از ورودی‌های مختلف از نظریه‌پردازان حراج، تنظیم‌کننده‌ها و شرکت‌های خصوصی نیاز دارد. از این نظر، طراحی حراج عملی شبیه مهندسی است: یک متخصص آموزش‌دیده به درستی می‌تواند قالب حراجی مناسبی را برای یک موقعیت اقتصادی خاص در نظر بگیرد، دقیقاً مانند یک مهندس خبره که می‌تواند پلی را برای یک مکان خاص جغرافیایی طراحی کند.

با شناسایی و تجزیه و تحلیل برخی از موضوعات برجسته در حراج اشیای به‌هم‌وابسته، میلگرام و ویلسون تعدادی قالب و طرح جدید با‌ارزش را برای حراج‌ها اختراع کردند. این دو نفر سعی کردند مساله ایجاد مزایده‌ای بهینه را حل کنند. کمیته گفت که کار ویلسون نشان می‌دهد «چرا پیشنهاددهندگان منطقی تمایل دارند پیشنهادها را زیر بهترین برآورد خود از ارزش مشترک قرار دهند» که می‌تواند به این معنی باشد که وسیله کمتر از ارزش خود به فروش می‌رسد و شاید به خریداری که بیشتر آن را می‌خواهد نرسد. اتفاقاتی که در صورت کارکرد درست حراج نباید رخ دهند.

تاثیر کار آنها در سراسر دنیا دیده می‌شود. دیوید وارش، که تحقیقات اقتصادی را در وبلاگ خود با عنوان اصول اقتصادی دنبال می‌کند، گفت: «تبلیغات آنلاین در حراج به فروش می‌رسد. اینکه گوگل توانست این روش را خیلی سریع و بدون وقفه اتخاذ کند، کاملاً به تئوری توسعه‌یافته توسط میلگرام و رقبا و دانشجویانش بستگی داشت.»

تاثیرات این کار فراتر از پول است. به‌عنوان مثال، بعضی از دولت‌ها به امید کاهش انتشار آلودگی، حق انتشار آلودگی را به حراج می‌گذارند. شرکت‌های پاک‌تر می‌توانند حقوق غیرضروری خود را به شرکت‌های آلوده‌کننده‌تر مجدداً بفروشند. این‌گونه انگیزه مالی برای شرکت‌ها جهت سبزتر کردن عملکردشان ایجاد می‌شود. اینگرید ورنر، عضو کمیته نوبل، گفت: «هدف همیشه به حداکثر رساندن درآمد برای فروشنده نیست بلکه می‌تواند یک هدف اجتماعی نیز داشته باشد.»

یک مشکل در حراج‌ها، اصطلاح نفرین شدن برنده است. اگر خریداران متقاضی خرید مثلاً حق ماهیگیری هستند، باید پیشنهادهایی را ارائه دهند بدون اینکه بدانند قیمت ماهی در آینده چقدر خواهد بود. آنها با ریسک اضافه‌پرداخت، احتمال برنده شدن در حراج را دارند. برای جبران خسارت، آنها تمایل دارند پیشنهادهای خود را اصلاح کنند و کاهش دهند.

طبق تحقیق ویلسون و میلگرام، یک راه‌حل این است که فروشنده قبل از شروع مناقصه، هرچه بیشتر اطلاعات ارائه دهد؛ حتی در صورت امکان ارزیابی مستقیمی از کالای فروخته‌شده ارائه دهد. حل مشکل نه‌تنها به فروشنده کمک می‌کند تا قیمت بهتری دریافت کند، بلکه کمک می‌کند تا اطمینان حاصل شود که کالایی که به حراج گذاشته می‌شود به پیشنهاددهنده‌ای که احتمالاً کارآمدترین استفاده را از آن خواهد برد، برسد که هدف اصلی سیاست اقتصادی است.

تحقیقات ویلسون و میلگرام تاثیر زیادی در صنعت ارتباطات از راه دور داشته است، جایی که شرکت‌های خصوصی به دنبال مجوزهای دولتی برای استفاده از فرکانس‌های رادیویی عمومی برای همه چیز، از تماس‌های تلفن همراه گرفته تا پرداخت‌های اینترنتی هستند. قبل از دهه 1990، دولت ایالات متحده اساساً «مسابقاتی» را برای توزیع فرکانس‌ها انجام می‌داد و به شرکت‌ها اجازه می‌داد برای گرفتن مجوزها پرونده بسازند و تلاش کنند. این روش لابی تهاجمی را تشویق می‌کند اما پول زیادی را برای خزانه‌داری جمع نمی‌کند. در سال 1994، دولت ایالات متحده به حراج‌ها روی آورد. ویلسون و میلگرام (با کمک پرستون مک‌آفی) قالب حراجی را طراحی کردند که در آن تمام مجوزها به صورت یکجا فروخته می‌شد. این قالب دلالان را از خرید فرکانس در یک منطقه خاص جغرافیایی و سپس فروش آنها به شرکت‌های بزرگ ارتباط از راه دور که می‌خواهند شبکه‌های ملی یا منطقه‌ای را به هم پیوند دهند، منصرف می‌کند. در این حراج 617 میلیون دلار جمع شد؛ فرکانس‌هایی که قبلاً تقریباً به قیمت ناچیزی به فروش می‌رسید و عایدی چندانی برای دولت نداشت، و به الگویی برای کشورهای مختلف مانند کانادا و هند تبدیل شد. از این قالب برای حراج برق و گاز طبیعی نیز استفاده شده است. این قالب حراج از آن زمان به یک روش کار فروش مجوزهای طیفی در سراسر جهان تبدیل شده است. قالب‌های اضافی طراحی‌شده از سوی برندگان نوبل، شامل حراج‌های سهام (ویلسون، 1979)، حراج‌های ساعت ترکیبی (آزوبل، کرامتون و میلگرام، 2006) و حراج‌های تشویقی (میلگرام و همکاران، 2012) می‌شود. پیشرفت‌های نظریه حراج نه‌تنها منجر به اختراع قالب‌های جدید حراج شده است، بلکه همچنین به یکپارچه‌سازی موسسات تجاری مختلف در تجزیه و تحلیل کمک کرده‌اند، که به ما این امکان را می‌دهد رابطه نزدیک بین حراج‌ها و تجارت از طریق بازارهایی با قیمت‌های تعیین‌شده یا سایر روش‌های چانه‌زنی را مشاهده کنیم. مفاهیم تئوری حراج همچنین تعاملات اقتصادی دیگری را روشن می‌کند که در نگاه اول، کاملاً متفاوت از حراج‌ها به نظر می‌رسد، مانند جنگ‌های تصاحب و جنگ‌های فرسایشی (کلمپرر، 2003). 

دراین پرونده بخوانید ...