بحث انحرافی
تورم و نقدینگی درونزا در علم اقتصاد کلان در گفتوگو با حسین جوشقانی
در حالی که تورم به عنوان یک بیماری مزمن در اقتصاد ایران از ۱- ناترازی بودجه دولت و ۲- ضعف مقررات نظام بانکی ناشی میشود، مساله رشد درونزای نقدینگی به گونهای مطرح شد که نشان دهد بخشی از افزایش نقدینگی و پول از طریقی صورت میگیرد که در اختیار سیاستگذار نیست و سیاستگذار پولی نهایتاً توان عرضه پول برونزا را دارد. اگرچه بحث نقدینگی درونزا با این گزاره همراه بود که سیاستگذار میتواند جلوی رشد این نقدینگی را بگیرد اما این تبصره نیز مطرح شد که هزینههای اقتصادی و اجتماعی این کار بسیار بالاست. حسین جوشقانی، اقتصاددان، با توجه به مشخص بودن منشأ تورم و راهکار مهار تورم که در دنیا تجربه شده و نتیجه داده است، طرح چنین مباحثی را انحرافی میداند که باعث گمراهی خواهد شد. این استاد اقتصاد دانشگاه خاتم میگوید رفتن به راههای دور از علم و نتیجهداده، مسیری است که کشورهایی چون ونزوئلا پیموده و درگیر ابرتورم شدهاند.
♦♦♦
اخیراً مباحثی در مورد نقش نقدینگی درونزا در ایجاد تورم مطرح شده و مباحثهای نیز بین تحلیلگران اقتصاد شکل گرفته است که نقش سیاستگذار در کنترل و مهار نقدینگی درونزا چیست. معتقدان به این نوع نقدینگی، سیاستگذار را در ایجاد این نقدینگی فاقد مسوولیت میدانند گرچه توانایی مهار آن را در اختیار او میدانند اما معتقدند این کار هزینه بسیار سنگینی دارد، مانند مساله موسسات مالی غیرمجاز. از طرف دیگر کسانی که نقدینگی را عامل تورم و نتیجه سیاستهای پولی و تصمیمات سیاستگذار میدانند معتقدند این نوع تحلیل خطاست و صرفاً گزک دادن دست سیاستگذار برای تبرئه خویشتن است. حال سوال اینجاست که آیا مفهوم نقدینگی درونزا یا درونزایی پول در علم اقتصاد کلان شناخته شده و پذیرفته شده و همچنین خارج از دایره مسوولیت سیاستگذار پولی است؟
درونزایی و برونزایی یک مبحث در روششناسی علم اقتصادی است. قاعده معمول این است که در روششناسی علمی سعی میشود با استفاده از ابزار مدلسازی، مسائل سادهسازی و قابل فهم شود اما باید بپذیریم که تمام مدلهایی که میسازیم در حقیقت ناکامل و غلطاند چون دنیای واقع نیستند و یک مدل سادهسازیشده دنیا هستند. دلیل این سادهسازی این است که چون دنیای بیرون آنقدر پیچیده است که نمیتوان آن را به شکل واقعی خودش تحلیل و بررسی کرد و ما ناگزیر از ساده کردن آن هستیم. ما نیاز داریم ابزار سادهای در دست بگیریم که بسیاری از جزئیات را در نظر نمیگیرد تا با آن بتوانیم مساله را تحلیل کنیم.
یک مثال دقیق برای این موضوع نقشههای جغرافیاست. همه میدانیم که هیچ نقشهای دقیق نیست و همه نقشهها در حقیقت سادهشده کره زمین، قارهها، کشورها و شهرها هستند. امکانپذیر نیست که تمام جزئیاتی را که در یک شهر وجود دارد روی نقشه پیاده کرد. اما در هر حال نقشه ابزار بسیار مفیدی است که افراد را از طریق مسیرهای درست به مقصد هدایت میکند. همچنین بسته به هدفمان از نقشههای مختلف استفاده میکنیم.
مدلها و ابزارهایی که در روش علمی به کار برده میشود هم دقیقاً همینگونه است. دانشمندان و تحلیلگران مدلهای سادهسازیشده دنیای واقعی را درست میکنند تا بتوانند مسائل را تحلیل کنند. موضوع درونزا و برونزا بودن پول و نقدینگی هم نسبت به مدل تعریف میشود؛ یعنی در یک طیف مدل، یک متغیر میتواند درونزا و در یک مدل دیگر برونزا در نظر گرفته شود. از جنبه مدلسازی، درونزا بودن یعنی آن متغیر را داخل مدل در نظر گرفتهایم و برونزا بودن به معنای این است که متغیر را خارج از محدوده مدل به حساب آوردهایم. وقتی ما با ادبیات علمی صحبت میکنیم منظورمان از درونزایی و برونزایی همین درون مدل یا بیرون از مدل بودن است. حالا میتوان به این مساله پرداخت که در ادبیات اقتصاد منظور از پول درونزا و پول برونزا چیست.
افرادی که معتقد به درونزا بودن پول هستند، میگویند متغیرهای حقیقی مثل سطح تولید، نرخ بهره و این دست متغیرها هستند که سطح کل پول (M) در اقتصاد را تعیین میکنند و آنهایی که معتقد به برونزایی پول هستند، میگویند سطح پول توسط سیاستگذار تعیین میشود و این سیاستگذار است که با سیاستهایش این سطح را مشخص میکند. اما سوالی که هماکنون پیش میآید این است که اساساً این دستهبندی از نظر علمی چقدر اعتبار و در دنیای علم چقدر طرفدار دارد. من برای اینکه حرف دقیقی زده باشم، قبل از این گفتوگو (15 مهرماه) پنج مجله اصلی اقتصاد یعنی American Economic Review، Quarterly Journal of Economics، Econometrica، Review of Economic Studies و Journal of Political Economy را بررسی کردم. جالب است بگویم که در 10 سال اخیر فقط یک مقاله در این نشریات چاپ شده بود که از عبارت «پول درونزا» استفاده کرده بود که آن هم یک مقاله در حوزه تاریخ اقتصاد (Economic History) بود که نظرات افرادی چون دیوید هیوم و دیگران را راجع به پول و نظریههای پولی بررسی کرده بود و به پول درونزا هم اشاره کرده بود. در نهایت میخواهم عنوان کنم که در حال حاضر بحث پول درونزا در ادبیات علم اقتصاد اصلاً بحث مطرحی نیست. اگرچه یک گروه فکری بسیار خاص به این مفهوم اعتنا دارند و در موردش بحث میکنند اما این مباحث به معنای این نیست که برای مفهوم پول درونزا بتوان اعتبار علمی بالایی قائل شد.
در حوزه تفکر اقتصادی دو گروه بزرگ نئوکینزینها و کلاسیکها در علم اقتصاد مطرح هستند. کلاسیکها بیشتر نظریه پولی مورد قبولشان نظریه مانیتاریسم (Monetarism) است. در واقع پولگرا هستند و بعد از آنها هم نئوپولگراها که اساساً هیچ اعتقادی به پول درونزا ندارند. در مکتب پولگرایی در حالت حدی این میلتون فریدمن بود که بحث نظریه مقداری پول (Quantitative Theory of Money) را مطرح کرده و گفته بود که پول روی بخش حقیقی اقتصاد فقط اثر تورمی دارد و پول است که سطح قیمتها را تعیین میکند. این حالت حدی کلاسیکها و نئوکلاسیکهاست. در طیف مقابل نیز که نئوکینزینها هستند اگر ادبیاتشان را به طور کامل مطالعه کنید و مدلها و روششناسیهایی را که به کار میگیرند، بررسی کنید، به این نتیجه میرسید که حجم پول در دست دولت و سیاستگذار است و حتی اگر خود حجم پول نباشد نرخ بهره به عنوان ابزار تعیینکننده حجم پول در اختیار دولت است. یعنی در مدلهای نئوکینزین هم به نوعی قانون تیلور (Taylor Rule) حضور دارد. در نهایت هیچکدام از این دو گروه بزرگ به تعبیر پول درونزا که توسط نظام بانکی و در حقیقت از طریق واسطهگری مالی (Financial Intermediation) تولید میشود و سیاستگذار هیچ ابزار سیاستگذاری روی آن ندارد، معتقد نیستند. در عین حال یک نحله فکری در اقتصاد وجود دارد به نام پستکینزینیسم که در جریان غالب علم اقتصاد هیچ جایی ندارند. ممکن است گفته شود که پستکینزینها در این باره حرفها و بحثهایی دارند اما واقعیت این است که ما نمیتوانیم روی این حرفها حساب باز کنیم چون شواهدی بسیار قوی ضدنظریه پول درونزا وجود دارد.
به نظر من این مباحث در شرایط کنونی اقتصاد ما بیشتر صحبتهایی انحرافی و بازی با کلمات برای توجیه یکسری سیاستهاست. بهتر است که به شواهد و آن دستاوردهایی از علم اقتصاد بپردازیم که جمعبندی نسبتاً کاملی دارد و در جوامع مختلف و اقتصادهای متفاوت دیده و تجربه شده است. من به همه کسانی که میخواهند حالا بهعنوان اقتصاددان، اقتصادخوان، تحلیلگر یا کارشناس در حوزه اقتصاد و با ادبیات علم اقتصاد صحبت کنند، پیشنهاد میکنم از موضع «یومن ببعض و یکفر ببعض» در حد توان پرهیز کنند. اینکه در ادبیات اقتصادی بگردیم و از یک قسمت از سخن و گفته یک فرد یا گروه استفاده کنیم که سیاستی را توجیه کنیم یا استدلالی بیاوریم چندان با علم سازگار نیست. در نظر بگیرید که در بین جمعیت نزدیک به هشتمیلیاردی دنیا هزاران هزار اقتصاددان و اقتصادخوان در اقصی نقاط عالم وجود دارد و ممکن است در این جامعه، یکسری هم باشند که نظرات شاذ و غیرمعمولی داشته باشند. اینکه ما هر جایی دلمان خواست برویم یک نظر موافق و متناسب را پیدا کنیم و بیاوریم، رویکردی نیست که ما را به نتیجه برساند. این کار در حقیقت توجیه سیاستهایی است که خودمان دوست داریم انجام بدهیم اما اصلاً روش خوبی نیست.
چرا این حرف را میزنم؟ چون اگر میخواهیم یک روش سیاستگذاری داشته باشیم باید یک نگاه جامعنگر به کل اقتصاد داشته باشیم. نمیشود یک تکهاش را از یک نحله انتخاب کنیم و یک تکهاش را از یک تفکر دیگر بیرون بکشیم. پیشنهاد من این است که رویکردمان را محدود و مقید به یک روششناسی علمی معتبر بکنیم که تاکنون تجربه شده و نتیجه هم داده است.
مثل مساله تورم که غالب اقتصاددانان میگویند مسالهای حلشده در علم اقتصاد است.
بله، مساله تورم در حال حاضر بحثی نیست که در آن اختلافنظرهای بزرگ و شدیدی وجود داشته باشد. ممکن است در دهه 80 یا 90 میلادی، یکسری اقتصاددانها بودند که درباره منشأ و مهار تورم تفکرات متفاوتی داشتند. اما اکنون اگر تاریخچه تورم را در دنیا مرور کنید میبینید همه کشورهای در حال توسعه، توسعهیافته و اقتصادهای منطقه و همسایه مانند ترکیه، افغانستان، یک زمانی در دهههای مختلف گذشته نرخهای تورم بسیار بالایی مثلاً بیش از 90 درصد را تجربه کردهاند اما در نهایت با انجام اصلاحات کاملاً مشخصی توانستند تورم را کنترل کنند. به این دلیل است که میگویم گشتن دنبال مفاهیمی مانند پول درونزا و برونزا نهتنها مساله ما را حل نمیکند بلکه ممکن است ما را بیشتر گمراه کند. اجازه دهید یک مثال بزنم؛ فرض کنید یک ظرف شیر در اختیار دارید، برای اینکه شیر فاسد نشود باید آن را در یخچال نگه دارید. حالا اگر ظرف شیر را جلو آفتاب بگذارید، در مدت زمان کوتاهی شیر فاسد میشود. حالا در نظر بگیرید که بخواهید برای تحلیل چرایی فاسد شدن شیر و جلوگیری از آن، دنبال جلوگیری از تشکیل آنزیمها و مخمرها و باکتریها و قارچها و... باشید. خب شیر را در یخچال بگذارید، همین!
قرار دادن شیر در آفتاب باعث میشود که شیر خراب و فاسد شود. حالا اگر کسی بگوید که باکتریها و مخمرها باعث فساد شیر شدند حرفش درست است اما راهحل این نیست که با انجام آزمایشهای عجیب و غریب به دنبال خنثی کردن دانهدانه مخمرها و باکتریها باشیم. راهش این است که شیر را در یخچال نگه داریم و عوامل فسادزا هم خودشان در یخچال از بین میروند.
تورم مزمن اقتصاد ما ناشی از چیست؟ آیا عواملی مانند پول درونزا در تداوم تورم و تشدید آن دخالت دارند؟
تورم ما دو منشأ و ریشه کاملاً مشخص و واضح دارد که غالب اقتصاددانان روی آن توافق دارند، یکی ناترازی بودجه و دیگری ضعف مقررات و نظارت بر نظام بانکی است. حالا اینکه بگردیم که نقدینگی ناشی از پول پرقدرت است یا خلق پول یا درونزا بودن نقدینگی کارهایی از جنس آزمایش روی باکتریها و مخمرهای فاسدکننده شیری است که در آفتاب گذاشته بودیم. شیر چون در آفتاب قرار گرفته بود فاسد شد. اقتصاد ما هم به این دو دلیل تورم بالا دارد. علتالعللی که باعث میشود همه مکانیسمهای اشتباه اتفاق بیفتد و نتیجه آن «تورم» باشد، این است که دولت کسری بودجه دارد و به جای اینکه هزینههایش را کاهش کند، سعی میکند از منابع غیربودجهای و منابع بانکی استفاده بکند. از آن طرف چون قوانین نظام بانکی کامل نیست و همان ناکامل هم چون نهادهای نظارتی فاقد قدرت کافی هستند بهدرستی اجرا نمیشود، ممکن است فرآیندهای خلق پول افسارگسیخته در نظام بانکی اتفاق بیفتد. این فرآیند ممکن است خواست خود مدیران بانکها یا به خواست دولت باشد؛ یعنی به این صورت که دولت بانکها را موظف کند اقداماتی انجام دهند که تبدیل به بدهی نظام بانکی به بانک مرکزی و بعد تبدیل به تورم بشود. این دو عامل، ریشه اصلی تورم در اقتصاد ایران هستند و اگر قرار بر کنترل و مهار تورم باشد راهش که اتفاقاً شناخته شده است و کشورهای دیگر هم رفتهاند و جواب گرفتهاند، اصلاح این دو ریشه است.
در مقابل کشورهایی که چشمشان را روی این راهها بستند و اقدامات دیگری در پیش گرفتند هم نتایجش را میبینند مانند ونزوئلا. کشورهایی که به سمت ابرتورم رفتند دقیقاً همانهایی هستند که چشمشان را روی علتالعلل بستند و سعی کردند با روشهای دیگر تورم را کنترل کنند. متاسفانه عدم درک صحیح نسبت به تورم غالباً باعث میشود تورم با گرانی اشتباه گرفته شود و راهحل مبارزه با گرانی هم این است که با تولیدکنندهها، فروشندهها و کسبه با رویکرد کاملاً تعزیراتی و کنترل قیمتی برخورد شود. درحالیکه تورم یک پدیده اقتصاد کلان و کاملاً یک پدیده پولی است که به خاطر کسری بودجه و خلق پول در شبکه بانکی ایجاد میشود. در این شرایط بحث راجع به پول درونزا و پول برونزا یک بحث انحرافی است و برداشت من این است که بیشتر در جهت توجیه بخش زیادی از رشد پول شکل گرفته و میخواهد آن را بلااشکال جلوه دهد در حالی که این حرفها به هیچ عنوان منطبق با ادبیات علم اقتصاد نیست.
با مثال ظرف شیر که گفتید در واقع اشاره دارید که پرداختن به مسائلی مانند رشد درونزای نقدینگی و کنترل حجم پول و پایه پول و مانند اینها پرت شدن حواس ما به سمت کنترل باکتریها و مخمرهاست در حالی که باید قدمی جامعتر و اساسیتر در راستای تراز شدن بودجه برداریم.
دقیقاً همینطور است. نقدینگی متغیری بسیار مهم است که باید کنترل شود اما نمیتوانید نقدینگی را کنترل کنید مگر آتش زیرش را خاموش بکنید. آتش آن هم کسری بودجه دولت است. یعنی هر کسی را که به عنوان رئیسکل بانک مرکزی انتخاب کنید و هرقدر که در خزانه بانک مرکزی را سهقفله و چهلقفله بکنید باز هم تا زمانی که نهاد دولت روی بودجهاش قفل نداشته باشد و از آن طرف مجلس با دولت همکاری نکند، این اقدامات بیفایده است. شاید مثلاً در یک بازه کوتاه بتوان رشد نقدینگی را کنترل کرد اما زمانی که دولت تعهدی ایجاد کرده است که مثلاً حقوق بازنشستهها را همسان بکند، بودجه این تعهد باید تامین شود. از کجا؟ از بانک مرکزی و نظام بانکی. حالا اگرچه بانک مرکزی هدفگذاری تورم کرده باشد و گزارشهای جذاب بیرون داده باشد، هیچ تفاوتی ندارد چون دولت به قواعد بودجه پایبند نیست و این عدم پایبندی خودش را در نقدینگی و تورم نشان میدهد. دولت مجبور است نقدینگی چنین طرحهایی را از طریق بانک مرکزی و اگر نشد با دور زدن بانک مرکزی از جایی دیگر فراهم کند. تنها اقدامی که میتواند فرآیند معیوب تورم در اقتصاد ایران را اصلاح کند، انضباط بودجهای و اصلاح نظام بانکی است.
در مسیر کنترل تورم احتمالاً درک عدم تراز بودجه مساله سادهتری نسبت به سازوکار نظام بانکی است و شاید اصلاح آن پیچیدهتر باشد. آیا ممکن است بودجه اصلاح و تراز شود اما اقتصاد به خاطر مشکلات نظام بانکی همچنان درگیر تورم باشد؟
بله؛ ممکن است. چون اگر بانکها بدون حسابوکتاب وام بدهند و بخش زیادی از آن تسهیلات به بانک بازگشت نکند در نهایت بهگونهای جبران میشود که خلق نقدینگی و تورم میکند. بانکی که بهصورت غیرمطالعهشده و غیرصحیح تسهیلات پرداخت کند و ترازنامهاش منفی شود، مانند هر کسبوکار دیگری باید ورشکسته شود. اما در کشور ما به خاطر مسائل امنیتی و حساسیتهایی که وجود دارد، هیچ بانکی ورشکسته نشده و احتمالاً در آینده هم ورشکسته نخواهد شد چون بانک مرکزی و شبکه بانکی با منابعی که میتواند منجر به خلق پول شود و پایه پولی و نقدینگی را در کشور زیاد کند، از بانک بد حمایت میکنند. از اینرو تا زمانی که بانکداران ما فعالیتهای پرریسک را ادامه دهند و در صورت کسب سود خود را بستایند و در صورت مواجهه با ضرر بانک مرکزی را شریک زیان خود کنند، فرآیند خلق پول و تورم مزمن ادامه خواهد داشت.