شناسه خبر : 40486 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

نجات غریق

بررسی سیاست‌های کاهش فقر در گفت‌وگو با جواد صالحی‌اصفهانی

نجات غریق

در چند سال گذشته نرخ فقر در ایران بالا رفته و تعداد فقرا به گفته اقتصاددانان دو برابر شده است. حالا سیاست‌های رفع فقر تا حدود زیادی وابسته به رفع شوک تحریم‌های سخت است. جواد صالحی‌اصفهانی، اقتصاددان و استاد دانشگاه ویرجینیاتک می‌گوید دولت باید برای کمک به فقرا هم سیاست‌های حمایتی کوتاه‌مدت داشته باشد و هم سیاست‌های اقتصاد کلان بلندمدت.

♦♦♦

 یکی از مساله‌های مورد مناقشه در اقتصاد ما اندازه‌گیری فقر است. در اقتصاد چگونه می‌توان خط فقر را اندازه گرفت و بر اساس آن چه افرادی فقیر محسوب می‌شوند؟

اندازه‌گیری فقر در ایران دچار نوعی انحراف شده است؛ مثلاً اغلب فقر مطلق را با فقر شدید اشتباه می‌گیرند. فقر مطلق یعنی محدوده زیر خط فقری که در طول زمان نسبت به برابری قدرت خرید، ثابت نگه داشته شود و این ربطی به سطح این خط ندارد. تعیین این خط یک خواست اجتماعی است و دولت باید به نمایندگی از جامعه یک درآمد حداقلی برای فرد را به‌طور رسمی اعلام کند و برای کمک به کسانی که زیر این خط هستند، برنامه‌ریزی کند یا جامعه حاضر باشد مالیات بدهد تا افرادی که زیر خط فقر هستند، با این کمک‌ها بالا بیایند. متاسفانه در این مورد گفتمان علمی و دقیقی در جامعه ما شکل نگرفته و دولت هم از زیر بار اعلام خط فقر رسمی سر باز زده است. صرفاً برخی سازمان‌ها مانند وزارت رفاه یا مرکز پژوهش‌های مجلس مطالعاتی انجام می‌دهند و از یک خط فقر استفاده می‌کنند که جامعه و رسانه‌ها به اشتباه آن را خط فقر رسمی در نظر می‌گیرند؛ در حالی که پشتوانه این مطالعات معمولاً تخمین پژوهشگران همان مطالعه است نه یک خط فقر رسمی مورد اتکای دولت یا جامعه. برای مثال برخی اقتصاددانان در مطالعاتشان خط فقری در نظر می‌گیرند که رشد آن از نرخ تورم بسیار بیشتر است؛ یعنی خط فقر واقعی را هر سال بالا می‌برند و می‌گویند فقر بالا رفت. در حالی که این کار کاملاً اشتباه است چون حتی مواقعی که درصد فقر در واقع پایین رفته، باز هم آن را در حال بالا رفتن نشان می‌دهد. مثلاً حتی در دوره‌ای که طرح یارانه نقدی در زمان دولت آقای احمدی‌نژاد اجرا شد هم نشان می‌دهد که درصد فقر بالا رفته که بی‌معناست چون با پرداخت یارانه نقدی مستقیم به‌طور مشخص گروهی از افراد از زیر خط فقر بالا آمدند.

من برای محاسبه فقر در ایران یک خط فقر بین‌المللی را که معادل درآمد روزانه 5 /5 دلار به نرخ برابری قدرت خرید است تبدیل به ریال کردم و تمام سال‌ها آن را ثابت نگه داشتم؛ یعنی مثلاً اگر نرخ ارز بر اساس شاخص برابری قدرت خرید سه هزار تومان باشد نرخ بین‌المللی فقر 5 /5 دلار ضربدر سه هزار تومان است که برابر 5 /16 هزار تومان در روز برای یک نفر می‌شود. این خط فقر هم برای مقایسه فقر در ایران و ترکیه کاربرد دارد و هم برای مقایسه فقر در ایران امروز و ایران سال‌های قبل. من با استفاده از این روش نشان داده‌ام که درصد فقر در طول زمان چگونه تغییر کرده است؛ مثلاً در سال‌های قبل از انقلاب و قبل از اینکه قیمت نفت بالا برود، میزان فقر حدود 58 درصد جمعیت بود. بعد از افزایش قیمت نفت در دهه 50 شمسی به‌طور طبیعی فقر کاهش می‌یابد و به حدود 35 درصد می‌رسد. بعد از انقلاب و جنگ، خط فقر در همان حدود باقی می‌ماند تا اینکه با اتمام جنگ، برنامه‌های رفاهی و سرمایه‌گذاری‌های روستایی شروع می‌شود و در نتیجه آن فقر در دهه‌های 1990 و 2000 میلادی به حد پایین تا زیر 10 درصد می‌آید. با اجرای قانون یارانه نقدی در زمان آقای احمدی‌نژاد که به نوعی توزیع یارانه انرژی به شکل یارانه نقدی بود، فقر با وجود تحریم‌ها تا یکی دو سال کاهش پیدا کرد، اما با تداوم تحریم‌ها و سخت‌تر شدن تحریم به‌خصوص در دوره ترامپ، این کمک‌های نقدی بسیار کم‌ارزش شدند چون مقدار اسمی یارانه در رقم 45500 تومان ثابت ماند. در سه سال گذشته به وضوح فقر بالا رفته و با احتساب همان نرخ 5 /5 دلار برابری قدرت خرید در روز، درصد فقر دو برابر شده است. این را هم تاکید کنم که اگر این رقم 5 /5 دلار را 8 یا 10 دلار در نظر بگیرید باز هم در اینکه درصد کسانی که زیر خط فقر هستند دو برابر شده است تغییری ایجاد نمی‌کند. یعنی این تغییر بستگی به خط فقری که انتخاب می‌شود، ندارد. درصد فقر تغییر می‌کند اما تغییرش در طول زمان چندان تفاوت محسوسی ندارد. در نهایت نتیجه قطعی و پایدار همان دو برابر شدن درصد و البته تعداد افراد فقیر است چون جمعیت هم تغییر چندانی نداشته است.

  دلیل دو برابر شدن تعداد فقرا در چند سال اخیر چیست؟ سیاست‌های اقتصاد کلان یا سیاست‌های حمایتی اشتباه بوده یا تحریم‌ها تا این اندازه اثرگذار بوده است؟

سوال خوبی است. بهتر است اول ببینیم درآمد مردم از چه طریقی کسب می‌شود. برگردید به سال 1391 که درآمد نفتی ایران در پی تحریم‌ها 40 درصد کاهش یافت و از 120 میلیارد دلار در سال به 68 میلیارد دلار رسید. هیچ اقتصاد و هیچ دولتی نیست که بتواند جلوی چنین شوک بزرگی بایستد و نگذارد مردم زیان ببینند. صحبت‌های زیادی می‌شود که مثلاً مقصر اقتصاد نئولیبرالی یا دولت است. اما هیچ دولت یا هیچ نظام اداره اقتصاد نمی‌تواند از منتقل شدن شوک به این بزرگی به داخل جامعه یا به قول معروف سر سفره مردم جلوگیری کند. البته اثر این شوک‌های منفی می‌تواند با سیاست‌های غلط مضاعف و بیشتر شود یا با اتخاذ سیاست‌های درست کمتر به طبقات پایین منتقل شود. در چنین شرایطی توجه دولت‌ها باید بیشتر به دهک‌های پایین باشد زیرا یک خانواده طبقه متوسط که مثلاً درآمدش حداقل دو برابر خط فقر است، خطر اینکه با این شوک زیر خط فقر برود و زندگی‌شان از هم بپاشد زیاد نیست. پس باید به سه دهک پایین توجه کرد و جلوی پایین‌تر رفتن سطح زندگی آنها را گرفت.

دولت در کل یا سیاست‌های اقتصاد کلان دارد که در بازار کار اعمال می‌کند مانند حداقل دستمزد یا سیاست‌های حمایتی مانند یارانه‌های نقدی و غیرنقدی. در ایران تاثیر حداقل دستمزد روی درآمد افراد فقیر اندک است چون هم‌اکنون حدود 40 درصد دستمزدبگیران دستمزدی کمتر از حداقل می‌گیرند. در میان این 40 درصد بسیاری همان فقرا هستند که قانون حداقل دستمزد به آنها کمکی نمی‌کند چون مشاغل‌شان مشمول این قانون نمی‌شود مانند بخش‌های خُرد تولید و اشتغال‌های غیررسمی. از طرفی به‌طور کلی دستمزدها در ایران در مقابل شوک‌ها خوب عمل کردند؛ یعنی آنهایی که دستمزدبگیر بودند، آنقدر که ممکن است به نظر بیاید متضرر نشدند. مردم فکر می‌کنند وقتی قیمت‌ها 30 درصد بالا می‌رود، درآمدها 30 درصد کاهش پیدا می‌کند که طرز فکر اشتباهی است چون خود دستمزد هم جزو قیمت‌هاست. مثلاً دستمزد کارگر ساده در ایران تقریباً با تورم بالا می‌رود و به همین دلیل کسانی که کارشان را از دست نمی‌دهند، دستمزد واقعی‌شان چندان پایین نمی‌رود. اگر روند تغییرات دستمزدهای واقعی در دهک‌ها را بررسی کنید، می‌بینید کسانی که در دهک بالای دستمزد هستند، در دو سال اخیر دستمزدشان بیشتر از کسانی که در دهک پایین درآمدی هستند، افت کرده است. چون خود بازار کار از این کارگران ساده حمایت می‌کند چون کاری که انجام می‌دهند موردنیاز و ضروری است. حتی در طرح‌های دولتی که مرکز آمار داده‌های آنها را گردآوری می‌کند (مثلاً کسانی که در جاده‌سازی کار می‌کنند) دستمزد واقعی در این سه چهار سال حتی بالا رفته است. پس بنابراین کسانی که به نحوی به بازار کار وصل هستند به‌خصوص آنهایی که برای دولت کار می‌کنند، اوضاعشان خیلی بد نشده است. مشکل اصلی مربوط به کسانی است که ارتباطشان با بازار کار از اول قطع بوده، مثلاً افرادی که معلولیت و کم‌توانی دارند یا ازکارافتاده و پیر هستند یا اینکه بروز شوک منفی باعث بیکاری آنها شده است. ضمن اینکه باید دقت کنیم در چند سال اخیر، علاوه بر شوک منفی تحریم‌ها، همه‌گیری کرونا هم رخ داده و افرادی هستند که به دلیل همه‌گیری کار و در نتیجه درآمدشان را از دست داده‌اند. در این مواقع کمک‌های نقدی و سایر حمایت‌ها بسیار مهم هستند و در واقع چاره دیگری جز این وجود ندارد.

کمک به فقرا و حمایت از آنها هم باید در دو قالب سیاست‌های طولانی‌مدت و کوتاه‌مدت بررسی شود. در طولانی‌مدت این رشد اقتصادی و بازار کار است که باید کمک کند تا فقر پایین بیاید؛ یعنی باید دستمزدهای واقعی بالا برود البته نه به کمک حداقل دستمزد، بلکه به کمک بالا رفتن تقاضا برای انواع کارگر به‌خصوص کارگرهای با مهارت کم. افزایش تقاضا و بهره‌وری باعث می‌شود دستمزد واقعی بالا برود. اما در کوتاه‌مدت مانند شرایط تحریم و پاندمی، دیگر نمی‌توان از بازار کار انتظار داشت که به کمک فقرا بیاید. فقرا قدرتی برای حفظ درآمدشان ندارند و ضررهای اجتماعی و اقتصادی بسیار بیشتری از فقر را متحمل می‌شوند. مثلاً فقیری که مریض شده شاید نتواند به دکتر مراجعه کند و جانش به خطر بیفتد یا دانش‌آموزی مجبور شود مدرسه را رها کند و تبدیل به کودک کار شود. بسیار مهم است که جلوی این زیان‌ها گرفته شود. فرض کنید فردی سرش زیر آب رفته و اگر یک دقیقه زیر آب باشد شاید آسیب خاصی به او وارد نشود و تا سرش را از آب خارج کنیم به زندگی برمی‌گردد. اما اگر این وضعیت چند دقیقه طول بکشد زندگی او از دست می‌رود. اقدامات کوتاه‌مدت تا همین اندازه ضروری است. این وظیفه دولت است که وقتی شوک بزرگی به اقتصاد وارد می‌شود ماندگاری آن را برآورد کند. ممکن است شوک اثر یک‌ساله داشته باشد که می‌توان آن را با قرض و پس‌انداز گذراند اما وقتی یک شوک سه تا چهار سال ادامه پیدا کند، زیان‌های اجتماعی جبران‌ناپذیری در پی دارد. خوشبختانه در کشور ما تجربه و ابزار یکی از موفق‌ترین طرح‌های کاهش فقر برای شوک‌های کوتاه‌مدت، یعنی یارانه نقدی، وجود دارد. بسیاری از کشورها این تجربه و ابزار را ندارند یا نظام حمایتی بسیار پیچیده‌ای دارند. نظام حمایتی یارانه نقدی در کشور ما ابتدا به دلیلی غیر از کاهش فقر شروع شد. دلیلش این بود که یارانه انرژی که یارانه بسیار مضری در اقتصاد است حذف شود و شکل بهتر آن یعنی یارانه نقدی اجرا شود. اکنون هم که اثر شوک‌های منفی زیاد شده، همین نظام یارانه نقدی می‌تواند به خانوارها کمک کند. منبع این کمک‌ها می‌تواند بالا رفتن قیمت انرژی باشد که تعداد زیادی از اقتصاددان‌ها در ایران آن را توصیه می‌کنند یا از محل درآمدهای دیگر دولت باشد. این سیاست‌های کاهش فقر برای جلوگیری از صدمات طولانی‌مدت بسیار لازم‌اند. حتی وقتی شوک منفی بزرگ و میان‌مدتی رخ می‌دهد در صورتی که دولت قابلیت استقراض از بازار نداشته باشد چاپ پول برای جلوگیری از لطمات بزرگ و بلندمدت به افراد فقیر قابل توجیه است. یعنی حتی اگر مقداری تورم را تحمل کند بهتر از این است که اجازه بدهد افرادی برای مدت زیادی زیر خط فقر بمانند.

  با توجه به مشکل تحریم، تورم بالای 40 درصد و رشد اندک دو تا سه‌‌درصدی که احتمالاً در یکی دو سال آینده هم پایدار خواهد بود، دولت با چه سیاست‌هایی می‌تواند به کاهش فقر کمک کند؟

ابتدا باید بین کوتاه‌مدت و طولانی‌مدت تمایز قائل شد. در حال حاضر مشکل جدی مردم ایران کوتاه‌مدت است. به قول کینز در بلندمدت همه مرده‌ایم. اگر به مردم بگوییم می‌خواهیم بهبود اقتصادی ایجاد کنیم که در پنج تا شش سال آینده رشد اقتصادی به شش درصد برسد، می‌گویند به چه درد ما می‌خورد. سیاست‌های ضدفقر باید همیشه در دو سرعت حرکت کند؛ یکی برای کوتاه‌مدت و یکی برای طویل‌المدت.

طرح قابل اجرا برای کوتاه‌مدت این است که دولت از بالا بردن قیمت انرژی استفاده کند و به مردم پول برساند. به‌طور دقیق اطلاع ندارم که دولت در حال حاضر چقدر یارانه به مردم می‌دهد، اما شکی نیست که درآمدش از نفت و گاز بسیار بیشتر از این است. اگر بخشی از این درآمد بین مردم توزیع شود می‌تواند چندین درصد فقر را کاهش دهد. اما در طولانی‌مدت باید رشد اقتصادی صورت بگیرد که البته آن هم انواع و اقسامی دارد. ما در اواخر دهه 80 رشدی را تجربه کردیم که عمدتاً از پول نفت می‌آمد؛ یعنی سطح زندگی مردم به سرعت در حال بالا رفتن و معیشتشان در حال بهتر شدن بود اما این رشد از طریق واردات حاصل می‌شد نه اشتغال. در آن سال‌ها خالص اشتغال در ایران بسیار اندک بود و مثلاً 14 هزار نفر در سال به اشتغال اضافه می‌شد. اما ما باید دنبال سیاستی باشیم که رشد تولید یا مصرف را به همراه اشتغال بالا ببرد. وقتی میزان اشتغال بالا برود، یک نوع توزیع متعادل ایجاد می‌شود؛ البته به شرطی که بخش‌هایی که رشد می‌کند، محدود به بخش‌هایی مانند آی‌تی و پتروشیمی نباشد که بیشتر کارگرهای با مهارت بالا استخدام کنند. مثلاً صنعت ساختمان، حوزه‌ای است که کارگر کم‌مهارت و حتی بی‌سواد هم می‌تواند در آن کار کند. اگر رشد اقتصادی موزون باشد، در میان‌مدت و طولانی‌مدت فقر پایین می‌رود که بهترین نحوه کاهش فقر است. البته این مساله در کشور ما وابسته به ماندگاری یا رفع تحریم‌هاست. اگر تحریم باقی بماند، احتمالاً در سال‌های آینده رشد سه تا چهاردرصدی خواهیم داشت که در کاهش فقر چندان کارا نیست. اینجا احتمالاً همان سیاست حمایتی بیشتر به کار بیاید.

  متاسفانه در برابر افزایش قیمت انرژی و بازتوزیع درآمد ناشی از آن بین مردم، مقاومت زیادی نه فقط بین سیاستمدار و سیاستگذار که بین خود مردم وجود دارد. چگونه می‌توان اجرای این طرح را توجیه کرد؟

راه‌های مختلفی وجود دارد. یک راهش این است که وضعیت کشورهایی را که قیمت انرژی‌شان از ما بسیار بالاتر و فقرشان بسیار پایین‌تر است تشریح کنید. اگر افرادی مخالف بالا بردن قیمت انرژی هستند چون فقر را زیاد می‌کند، قاعدتاً باید موافق این باشند که برای کاهش فقر قیمت انرژی را پایین بیاوریم. مگر اینکه از نظر فکری دچار تناقض باشند. من بعید می‌دانم تعداد زیادی موافق پایین آوردن قیمت انرژی برای فقر باشند. اصولاً پایین آوردن قیمت انرژی در هیچ جای دنیا به عنوان یک سیاست ضدفقر شناخته نشده است. با کاهش قیمت انرژی دولت مقدار زیادی از درآمدش را حتی در کشورهایی که نفت‌خیز نیستند، از دست می‌دهد. چون در این کشورها هم مالیات بالایی از انرژی گرفته می‌شود. کاهش زیاد درآمد دولت یا ورشکستگی آن بسیار بیشتر به ضرر فقرا تمام می‌شود. یک راه دیگر این است که آمار مصرف را برای مردم تشریح کنیم. برای مثال مصرف گاز و بنزین دهک بالا چندین برابر دهک پایین است. اگر انرژی را به قیمت بالا به همه بفروشید، درآمدی حاصل می‌شود که می‌توان آن را به دهک پایین که مصرفش خیلی پایین است، منتقل کرد. او از بالا رفتن قیمت انرژی، هزینه ریالی‌اش افزایش زیادی ندارد چون مصرفش کم است، اما از پولی که از بقیه گرفته و به او منتقل می‌شود، بهره می‌برد. بعد از تجربه هدفمندی یارانه‌ها، مردم فقیر ایران با این مساله بسیار آشنا هستند. وقتی می‌گویید مردم این طرح را قبول نمی‌کنند، از طبقه متوسط صحبت می‌کنید و درست است بخشی از آنها موافق این طرح نباشند که باید با توسل به همدردی اجتماعی آنان را همراه کرد.

مردم در آمریکا، اروپا و هیچ جای دیگر دنیا دوست ندارند مالیات بدهند اما چرا می‌دهند؟ چون یک قرارداد اجتماعی در این جوامع وجود دارد و مردم فکر می‌کنند جامعه‌ای که دولت در آن مالیات (حتی تصاعدی) می‌گیرد و برای رفاه جامعه هزینه می‌کند بهتر از جامعه‌ای است که دولت در آن درآمدی ندارد و همه را به حال خود رها کرده است. طبقه متوسط ایران از این نظر با طبقه متوسط اروپا تفاوتی ندارد و اگر این تفاوت دیده می‌شود به عملکرد دولت برمی‌گردد؛ مثلاً اینکه فساد دولتی زیاد است. بنابراین مردم دوست ندارند پول را در اختیار دولت بگذارند چون ممکن است حیف‌ومیل شود. با این حال در نظر داشته باشید که یک حُسن طرح یارانه نقدی آقای احمدی‌نژاد این بود که کسی ظن فساد به آن نداشت. توزیع درآمد نقدی بین مردم بسته به نگاه مردم به طبقات فقیر است. این یک مساله مهم در مسوولیت اجتماعی افراد و دولت است. جامعه ایران باید تصمیم بگیرد که می‌خواهد یک جامعه مدرن با نظام بازار رقابتی و حمایت اجتماعی داشته باشد یا خیر. در نظام بازار باید یک نظام حمایت اجتماعی وجود داشته باشد که به این خانوارهای متضرر کمک کند. در ایران بهترین منبع درآمد برای نظام حمایت اجتماعی، حذف یارانه انرژی است. دولت ایران که حدود پنج میلیون بشکه در روز از این ثروت ملی را می‌فروشد باید ثروتمند باشد و بتواند از فقرایی که همه ما دوست داریم از آنها حمایت شود، پشتیبانی کند. 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها