وسوسه ایجاد پیوند میان فقر و ترور
نگاهی به پدیده تروریسم از منظر اقتصادی
یافتن ریشهها و محرکهای تروریسم همانقدر دشوار است که تعریف آن. به معنای وسیع کلمه، تروریسم را استفاده از قهر بهگونهای کورکورانه علیه غیرنظامیان و مردم بیگناه به منظور دستیابی به هدفهای سیاسی، اقتصادی، مذهبی و ایدئولوژیک تعریف کردهاند.
یافتن ریشهها و محرکهای تروریسم همانقدر دشوار است که تعریف آن. به معنای وسیع کلمه، تروریسم را استفاده از قهر بهگونهای کورکورانه علیه غیرنظامیان و مردم بیگناه به منظور دستیابی به هدفهای سیاسی، اقتصادی، مذهبی و ایدئولوژیک تعریف کردهاند. این تعریف از ابهامهای بسیار رنج میبرد. چهبسا جنبشهای استقلالطلبانه یا ضد استبدادی که در تلاش برای ضربه زدن به دشمنان خود، امنیت جانی و مالی غیرنظامیان و بیگناهان را نیز به خطر انداختهاند.
نگارنده این یادداشت از ورود به بحثهای بسیار حساس بر سر تعریف جامع تروریسم میپرهیزد و این مهم را به صاحبنظران متخصص در این عرصه واگذار میکند. نگاه او، در این یادداشت کوتاه، عمدتاً بر جنبشهایی متمرکز است که در قرن بیست و یکم میلادی، در قالب تفسیر و تعبیر رادیکال و در همان حال بسیار آشفته و تنگنظرانه اسلام، بخش بسیار وسیعی از جهان و بشریت را دشمن تلقی کرده و، با این دیدگاه، هزاران انسان را، که اغلب بهگونهای تصادفی بر سر راه آنها قرار گرفتهاند، به دیار باقی فرستادهاند. تمرکز بر این شکل از پدیده تروریسم، که القاعده و داعش معروفترین نمایندگان آن هستند، به معنای نادیده گرفتن دیگر اشکال این پدیده نیست. هندوئیستهای هند و بوداییان میانمار (برمه) نیز تروریستهای خود را دارند، هر چند که همانند تکفیریهای اسلامی شکل جهانی به خود نگرفتهاند.
تروریسم پدیدهای است بسیار پیچیده که شناخت آن به بسیج همه رشتههای علوم اجتماعی نیاز دارد، از سیاست و اقتصاد گرفته تا تاریخ و جامعهشناسی. در بررسی این پدیده از دیدگاه اقتصادی، سه پرسش بیش از همه تکرار میشود:
1- آیا تروریسم ریشه اقتصادی دارد؟ به بیان دیگر آیا فقر زمینهساز تروریسمپروری است و تروریسم سلاح فقیران علیه اغنیاست؟ در شرایط کنونی، تروریسم داعشی عمدتاً در مناطق فقیر جهان سوم یا در حومههای در حاشیه مانده شهرهای بزرگ صنعتی سربازگیری میکند. با تکیه بر این واقعیت، ایجاد پیوند میان فقر و ترور به یک وسوسه دائمی بدل میشود و کم نیستند کسانی که گسترش تروریسم از جمله در شکل تکفیری کنونی آن را به نابرابریهای اجتماعی و تشدید آن زیر تاثیر پدیده «جهانیشدن» نسبت میدهند.
ایجاد رابطه علت و معلولی میان فقر از یکسو و گسترش تروریسم از سوی دیگر، که بر نظریات مارکسیستی در زمینه تاثیر «زیربنا» بر «روبنا» تکیه دارد، چندان قانعکننده به نظر نمیرسد. نابرابریهای اجتماعی یک پدیده تازه نیست و امروز صدها میلیون انسان در جهان همچنان در فقر سیاه به سر میبرند، بیآنکه همانند خاورمیانهایها، القاعده و داعش به وجود بیاورند و تروریستهای به غایت سفاک و در همان حال انتحاری را به اینسو و آنسوی جهان بفرستند و قربانیان بیشماری را، اغلب از میان محرومترین قشرهای اجتماعی، هدف قرار دهند.
از طرف دیگر تروریستها نیز همیشه به محرومترین قشرهای اجتماعی تعلق ندارند. کسانی که با ماموریت از سوی سازمان القاعده رویداد یازدهم سپتامبر 2001 را در نیویورک به وجود آوردند، اغلب در بهترین مراکز آموزشی غرب تحصیل کرده و از لحاظ مادی نیز زندگی بیدردسری را پیش رو داشتند. در مورد داعش نیز نمیتوان منافع مادی را موتور محرکه تروریستهای این سازمان تلقی کرد. مگر نه اینکه شمار بسیار زیادی از آنها با قاطعیت و شادی به سوی مرگ میشتابند و حتی تلاش چندانی از سوی آنها برای فرار از صحنه عملیات دیده نمیشود؟
با توجه به همه این عوامل، توضیح پدیده تروریسم تکفیری بر پایه محرکهای اقتصادی، به ویژه در قالب شکلی از انتقامجویی فقیران علیه اغنیا، راه به جایی نمیبرد. اینگونه برداشتهای مارکسیستی از یاد میبرد که یک نظام فکری و اعتقادی بهخودیخود میتواند به یک نیروی محرکه مهم بدل بشود و دنیایی را دگرگون کند. رادیکالیسم تکفیری در دنیای اسلام، که مریدان فراوانش نیرومندترین موج تروریسم را در سراسر جهان به راه انداختهاند، محصول بیش از یک قرن تلاش از سوی ایدئولوگهای وهابی و سلفی است که انرژی و اموال فراوانی را در خدمت توسعه افکار خود به کار گرفتند و وضعیتی را به وجود آوردند که امروز میبینیم.
با این همه تردیدی نیست که یک نظام فکری و اعتقادی برای گسترش و تقویت خود به فضای مناسب نیاز دارد. رویدادهای ژئوپولتیک خاورمیانه در چهار دهه گذشته و نیز وجود فقر و تبعیض شدید در این منطقه، زمینه مساعدی را برای پیشروی ایدئولوژی تکفیری به وجود آوردند. این ایدئولوژی طبعاً از وجود فقر و تبعیض در شماری از مناطق جهان از جمله کشورهای صنعتی نیز بهگونهای موثر استفاده میکند. از سوی دیگر اقلیتهای زیر ستم، چه در خاورمیانه و آفریقا، چه در حومههای پاریس و لندن، برای گفتمان خشونتبار داعش گوش شنوایی دارند. مبارزه با نابرابری و تبعیض در این مناطق طبعاً دامنه مانور سازمان را محدود میکند.
2- تروریسم چگونه تامین مالی میشود؟ تروریستها برای جابهجا شدن، تامین غذا و مسکن، دستیابی به اسلحه و مواد منفجره به پول نیاز دارند. حفظ یک شبکه تروریستی در یک شهر و یک منطقه طی یک دوره کم و بیش طولانی (تروریستهای 11 سپتامبر 2001 یا تروریستهای مسوول ترورهای سنگین پاریس در نوامبر 2015) به منابع قابل ملاحظه مالی نیاز دارد که تامین و جابهجایی آن آسان نیست. البته تروریسم «کمخرج» هم وجود دارد، همانند عملیاتی که توسط تروریستهای منفرد و با استفاده از ابزارهای ساده (کارد آشپزخانه، چکش یا کامیونهایی که مردم را زیر میگیرند...) به اجرا گذاشته میشوند.
زمانی که یک سازمان تروریستی به صورت دائمی و سازمانیافته در سرزمینی مستقر میشود و کنترل آن را در دست میگیرد (استقرار القاعده در افغانستان یا استقرار داعش در عراق و سوریه)، هزینهها به شکلی نجومی افزایش مییابد. داعش در اوج قدرت خود چند میلیون نفر جمعیت را در سرزمینی نسبتاً وسیع زیر کنترل داشت. در این شرایط این سازمان تروریستی وزارتخانه به راه میاندازد، هزاران حقوقبگیر دارد و هزینههای نظامیاش اوج میگیرد. بودجه دستگاهی چنین گسترده از کجا تامین میشود؟ در مورد داعش، البته پیش از آنکه با حملات گسترده در موصل و رقه روبهرو بشود، عمدتاً از پنج منبع اصلی برای تامین بودجه قابل ملاحظه این سازمان نام برده میشد: چاههای نفت، دریافت مالیات از مردم، کمکهای مالی به ویژه از سوی بعضی از ثروتمندان کشورهای عرب حوزه خلیج فارس، آزاد کردن بعضی از گروگانها در ازای دریافت مبالغ کلان و، سر انجام، فروش آثار باستانی.
3- تروریسم چه هزینههایی را برای اقتصاد کشورهای هدف به بار میآورد؟ تاثیر اقتصادی فعالیتهای تروریستی بر کشورهای هدف یکی از مهمترین عرصههای مورد بررسی در کشورهای غربی است. یک رویداد تروریستی، با ابعاد یازدهم سپتامبر 2001، که بیش از سه هزار قربانی گرفت و دو برج بسیار قیمتی را به خاک نشاند، طبعاً ضربهای سنگین بر سرمایه انسانی آمریکا وارد آورد و زیان آن از لحاظ سرمایه فیزیکی نیز سنگین بود. با این حال آمریکا به دلیل قدرت اقتصادی و تنوع بسیار زیاد فعالیتهای اقتصادیاش از این ضربه چندان آسیب ندید.
در عوض اگر کشوری از تنوع بخشهای اقتصادی برخوردار نباشد، از تروریسم به شدت زیان میبیند. تونس و مصر، به دلیل وابستگی شدید آنها به صنعت توریسم، و زیان شدیدی که از ناحیه عملیات تروریستی بر این صنعت وارد آورد، به شدت ضربه خوردند.
از سوی دیگر مبارزه با تروریسم بسیار پرهزینه است و بودجهای که به این کار اختصاص مییابد، طبعاً بودجه سایر بخشهای اقتصادی کشور قربانی تروریسم را کاهش میدهد. اگر کشوری به صورت مداوم مورد حملات تروریستی قرار بگیرد، طبعاً اعتماد سرمایهگذاران خارجی و توریستها را از دست میدهد.