...نه وقت بازی است
راه رفع و رجوع ابرچالشهای درونی و بیرونی ایران چیست؟
در سالهای اخیر، آیندهنگری ایرانی بیش از همیشه، نگران مشکلات کلانی شده که قادرند پایایی کلی کشور را به هم بریزند. آنچه مسعود نیلی در اسفند گذشته به عنوان «فهرست ششگانه ابرچالشهای ایران» مطرح کرد شاید بیش از همه، مورد توجه قرار گرفت. بحران منابع آبی، مسائل زیستمحیطی، صندوقهای بازنشستگی، بودجه دولت، نظام بانکی و بیکاری این ششضلعی شوم را تشکیل میدادند.
در سالهای اخیر، آیندهنگری ایرانی بیش از همیشه، نگران مشکلات کلانی شده که قادرند پایایی کلی کشور را به هم بریزند. آنچه مسعود نیلی در اسفند گذشته به عنوان «فهرست ششگانه ابرچالشهای ایران» مطرح کرد شاید بیش از همه، مورد توجه قرار گرفت. بحران منابع آبی، مسائل زیستمحیطی، صندوقهای بازنشستگی، بودجه دولت، نظام بانکی و بیکاری این ششضلعی شوم را تشکیل میدادند. نیلی نگران بود. دردمندانه استدعای همدلی و شکلگیری گفتمان ملی با حضور همه گروهها روی موضوع را داشت. اخطار میکرد که حل مساله را نمیتوان به دولت سپرد. آرزو کرد کشور، همه کشور پای کار بیاید. دوستی گفت: «خوشخیال است، کدام گفتوگوی ملی؟ اینجا در تهران امروز؟» دوستم راست میگفت. قال و قیل انتخاباتی شروع شده بود. در تهران، خبری از تفاهم نبود.
اما من نیلی را بیشتر نگران و مستاصل دیدم، نه سادهاندیش و خوشخیال. گاهی سخت است که جلوتر را ببینی... گاهی دردآور است که کاروانی را بنگری که به مهلکه میرود، سرگرم و سرگرم و سرگرم آنقدر که فریادت را نمیشنوند که از حرامی میگویی و گردنه پیشرو. دکتر نیلی، آن روز به نظرم اینجور آدمی آمد. با خودم گفتم: طفلک نیلی!
کشور در هدفگذاری کاهش اضافه برداشت از منابع آب زیرزمینی در هر دو برنامه چهارم و پنجم، به سختی شکست خورده است و اضافه برداشت تجمیعی از 110 میلیارد مترمکعب گذشته است. خیلی از تخریبها بازگشتناپذیرند. پتانسیل تولید آب شیرین تجدیدپذیر هم کاهش معناداری دارد. روانآبها یا شدیداً کم یا اساساً غیب شدهاند. برای نجات باقیمانده رمق آبی، باید فوراً حدود 30 درصد از مصرف کل کشور بکاهیم. تمام این کاهش باید در بخش کشاورزی صورت پذیرد که تبعات اجتماعی گسترده خواهد داشت. تاریخ مدرن، کشور بزرگ دیگری را سراغ ندارد که چنین ماموریت دشواری را عملی کرده باشد.
ذخایر خاک کشور در معرض فرسایش شدید است. پوشش گیاهی، مراتع و جنگلها بهطور گسترده تخریب شدهاند. تالابها و دریاچهها جان داده یا جان میکنند. حرص ترکیه در غارت سرچشمههای دجله و فرات به خشک شدن گسترده سوریه و عراق و سربرآوردن غول ریزگردها انجامیده است. 30 سال است غارت آب سوریه و عراق و گرفتن حق تنفس سالم از مردم را فقط تماشا کردهایم. هر سه بازنده قصه دجله و فرات، سرشان گرم کارهای مهمتری از آب و هوای مردمشان بوده است. روند افزاینده تولید ریزگردها در 10 سال آتی میتواند دستاورد تلاش 80سالهمان در تغذیه، بهداشت، درمان و آب شرب را که سبب ارتقای عمر متوسط بشر ایرانی از زیر 40 سال به بالای 70 سال شده به باد دهد. سد گتوند به عنوان بزرگترین مرکز تولید آبنمک دنیا در حال تخریب اراضی باارزش خوزستان است و همان سنخ تعارفات سیاسی که مانع توقف ساختش شد، مانع توقف توزیع آبنمکش است. اروند، دیگر عملاً یک مجرای انتقال فاضلاب است. طبیعت در سرتاسر پهنه ایران در تبوتاب احتضار است.
بخش وسیعی از امانات مردم در منابع صندوقهای بازنشستگی به فنا رفته است. صندوقها قادر به تامین مطالبات قانونی جمعیت رو به تزاید 5 /4 میلیون مستمریبگیر نخواهند بود.
دولت آنچنان فربه شده که با لحاظ فاکتور جمعیت کشور، به ازای هر کارمند دولتی ژاپن، ما 14 نفر در استخدام دولت داریم. اما دقایق مفید کار روزانه هر کارمند ژاپنی بیش از 10 برابر همتای ایرانیاش است. فربگی ادارات چهارمیلیوننفری، مادر فساد و ناکارآمدی است. تقریباً تمام بودجه مملکت صرف هزینه جاری خیل عظیم کارمندان شده و چیز قابل توجهی در ردیف عمرانی نمیماند تا آنها سنگی روی سنگ بگذارند. محاسبات بانک جهانی میگوید بودجه دولت ایران فقط در صورت صعود قیمت نفت به بالای 100 دلار به تعادل نزدیک میشود. آرزویی که محال مینماید.
نظام بانکی که منابعش به طور گسترده از نیمه دهه 80 از طریق استقراض دولت و وامهای تکلیفی بیحساب و کتاب تضعیف شده، با کوهی از مطالبات روبهرو است و تحریم طولانی، باقیمانده رمقش را گرفته است.
گرچه مرکز آمار، تعداد بیکاران را سه میلیون و 200 هزار نفر اعلام میکند، اما رئیس کمیسیون اجتماعی مجلس تعداد رسمی بیکاران را در کمترین برآورد کارشناسی شش میلیون نفر میداند. سالیانه یک میلیون و 200 هزار نفر متقاضی جدید به بازار کار میآید که حتی اگر خوشبین باشیم که روحانی همچنان بتواند تامین سرمایه کند و سالی 700 هزار شغل جدید بیافریند، سالی 500 هزار نفر به لشگر بیکاران افزوده خواهد شد.
شش عنوان دکتر نیلی را دیدید. به گمان من ترکیب دو عنوان آب و محیطزیست با آموزههای مدیریت نوین، بالاخص در شرایط بیابانی ایران، همخوانتر است. با متفکرانی که توجه بیشتر به چالشهای قدرتمند سیاست داخلی و خارجی را طلب میکنند، همداستانم. فکر میکنم که ضروری است دو چالش بزرگ خارجی و یک چالش داخلی را به این فهرست بیفزاییم:
♦ چالش با آمریکا
♦ چالش منازعات منطقهای
♦ چالش اصطکاک داخلی و فقر سرمایه اجتماعی
چالش با آمریکا
امروز در ساختار سیاسی آمریکا کمتر متاعی مثل دشمنی با ایران خریدار دارد. خصومت علیه ایران، بسیار فراتر از منافع پراگماتیک واشنگتن، گویی ماهیتی آیینی و ملی یافته است. به زبان کلانتری به درجه «پدرکشتگی» یا «اختلاف ناموسی از نوع اول» رسیده است. در ایران هم این دشمنی، جایگاهی خاص دارد و جزئی مقوم از محکمات اندیشه سیاسی است. محقق منصف نمیتواند انکار کند که مساله، ریشه در مداخلات غیرقانونی خود آمریکا در خاورمیانه دارد که از زمان کودتا ضد اولین دولت دموکرات خاورمیانه اسلامی، منافع ملی بلکه حق حیات مستقل ایران را مستمراً مختل کرده است. سه دهه تلاش مجدانه لابی صهیونیستی، از این اختلاف سیاسی، عقده چرکین و دردناکی از عداوت پایدار آفریده است. نتیجه برای آمریکا پرهزینه است. ایالات متحده دیگر هیچگاه نتوانست تعادل قابل دفاعی بین هزینه و منافعش در خاورمیانه برقرار سازد. ایران هم هزینه زیادی برای کسب جایگاه «دشمنترین دشمن» در اندیشه سیاسی منظومه حاکمیتی قدرت اول اقتصادی و نظامی جهان پرداخت. ایران یکدم از آزار سیاسی، رسانهای، امنیتی و اقتصادی آمریکا نیاسود. حالا وجود یک لمپن تشنه قدرتنمایی در کاخ سفید را در کنار حزبین و مجلسینی چنین طالب برخورد با ایران بگذارید. درمییابید این مادیان، هیچگاه کرهای چنین فربه آبستن نبوده است. این چالشی است که با کوتاه آمدن موضعی ایران هم ابداً پایان نمیپذیرد. رابطه دو کشور گره کور بر گره کور است که باید از موضع قوت و حکمت و دوراندیشی مدیریت شود. من گمان میکنم چالش با آمریکا بهعنوان ابرچالشی ملتهب، موثر، پیچیده و صعبالعلاج، لیاقت آن را دارد که در فهرست ابرچالشهای ایران قرار گیرد.
چالش منازعات منطقهای
جایگاه امروزین ایران در جهان اسلام نیز مرا شدیداً نگران میکند. 10 سال پیش با تکیه بر پیروزی 2006 بر اسرائیل، سیدحسن، حزبالله، تشیع و ایران در شارع عربی بلکه در بین مردم دنیای اسلام محبوب و مورد تحسین بود. این اولین باری نبود که لبنان ویترین درخشش شیعه شده بود. مزه شیرین حکمت و سماحت سیدموسی صدر هنوز در ضمیر نخبگان عرب فراموش نشده بود. مردم و نخبگان، قدرت و صلابت ایران و پویایی تشیع را به رخ رهبران سیاسی-مذهبی درمانده و ارتشهای گران و بیخاصیت عربی میکشیدند. در طول فقط یک دهه، اوضاع کاملاً تغییر کرده است. امروز در بخش گستردهای از جهان اسلام، نه در چشم دولتها و نه در منظر مردم، ایران دیگر قدرت خیر فرض نمیشود. اگر از مردم کوچه و بازار در کاشغر، جاکارتا، راولپندی، دوبی، ازمیر، رامالله یا امان در مورد منابع تهدید جهان اسلام سوال کنید از سلسله داستانهایی که درباره هلال شیعی، احیای امپراتوری صفوی و مانند آن میشنوید، تعجب خواهید کرد. گاهی حس خواهید کرد دیگر برخی مردم، اسرائیل را چالش اصلی و فوری نمیبینند. این تغییر ملموس افکار عمومی، زاییده تهاجم ضدایرانی سعودی و شرکا، شیوع گسترده تفکر سلفی در جوامع اهل سنت، فعالیت ذینفعان غربی و البته بیش از همه موقعیت تبلیغاتی مناسبی است که جنگ در عراق، سوریه و یمن با حضور طوایفی از هر دو نحله فراهم آورده است. ایجاد پیمانهای سیاسی متعدد به محوریت عربستان علیه ایران، سبب شده کشورمان در بعد سیاسی و نظامی نیز با وضع دشواری در خانواده دولتهای اسلامی روبهرو شود. مصوبات آخرین اجلاس کنفرانس اسلامی و نشست عجیب اسلام-ترامپ در ریاض و مواضع متخذه در آن ضدایران، در کنار تشکیل تحالف نظامی نمایشی اما گسترده عربستان به فرماندهی یک ژنرال پاکستانی، مواردی قابل تامل است. کل این فضای ساختگی اما مهندسیشده را من «تله شیعه-سنی» مینامم. این باور مسمومی است که دارد در متن مردم جوامع سنی ریشه میدواند. روحانیون، دانشگاهیان، دانشجویان، معلمان و روزنامهنگاران مسلمان فراوانی به تبلیغ آن مشغولند. این شستوشوی نامبارک فکری، محل تجمع و همسویی منافع غالب دول عرب، اسرائیل، آمریکا و بسیاری از بزرگان طائفی-مذهبی محلی است. ابلیس تخمهای نفاقی در خاک بلاد امت واحده پراکنده که ما ممکن است سال به سال میوههای مسمومش را در مناطق سنینشین و در کل جهان اسلام با درد و خون و حسرت بر دار ثمر بیابیم.
دانش ایران در این محیط، بسیار محدود است و مهارت کار و ابزارهای تاثیرگذاریاش محدودتر. نظامیان ما مسوولانه در خطوط تماس داغ این واقعه تلاش بر مدیریت مساله دارند. اما خبری از محققان، دانشگاهها، مذاکرهکنندگان، دیپلماتها، علما و بسته هوشمند اطلاعرسانی ما نیست. به گمان من، گاهی برخی از خود ما در این بازی شیطانی، نادانسته، پاس گل هم میدهیم و موج مکزیکی هم میرویم. این چالش، قدرت تاثیرگذاری سنگین بر منافع و امنیت ایران دارد. ساماندهیاش کاری دشوار و پیچیده است. بیتردید این ابرچالشی در حال ظهور است که آثار سیاسی، امنیتی، دفاعی و اقتصادیاش روزبهروز گستردهتر خواهد شد. فرق این چالش با چالش آمریکا، آن است که در آن یکی ما حولوحوش قله منحنی هستیم، کمی اینطرف یا آنطرف قله! ولی این یکی، هنوز نتایج سحرش را هم بر سفرهمان نگذاشته است. البته این دو چالش با هم در ارتباط هم هستند و وضعیت ایران در هر کدام میتواند بر موقعیتمان در دیگر عرصه، اثر بگذارد.
چالش اصطکاک داخلی و فقر سرمایه اجتماعی
اما در مورد کاهش سرمایه اجتماعی، افزایش تنش نیروهای سیاسی داخلی و نامهربانی چهرههای شاخص، گمان نمیکنم نیازمند شرح من باشید. این داغ چنان سنگین و چنان تازه است که اسم میت را ببری، سیل اشک و آه به عیوق میرسد. ذاکر و سامع و خادم و سجاده و فرش و منبر و مسجد به هم میپیچد. دو برادر از چنگ وحوش بر سر درخت به پناه آمدهاند. عجب آنکه هریک در فکر اسقاط دیگری از درخت است. این داستان جاودان در مخیله من قابل هضم نیست. اگر مقدر شود قومی به عذاب واقع دچار آیند، چه چیزی جز نزاع خانگی و تفرق اخوان میتواند نشانه باشد؟ وقتی رسانههای خارجی مخالف ایران، با لذت جزئیات دیالوگهای تریبونهای داخلی ما را گزارش میکنند، شرم تمام وجود شهروند جمهوری اسلامی را فرامیگیرد. وقتی در بحبوحه توفان، احساس میکنی برخی فعالان سیاسی، اسقاط دولت منتخب را با هر هزینهای، مساله اصلی فرض میکنند، نگران میشوی. این اصلاً آوردگاه سادهای نیست. اشتباهات گذشتهای داشتهایم که ارواح ناآرامی آفریده. دعواهای قدیمی حل و فصل نشده روی هم تلنبار شده. منافعی از بیتالمال تعریف شده که نباید. حقوقی فرض شده و حقوقی منع شده که نشاید. خطرات موهومی تصویر شده که واقعیت ندارد. مومنانی پرخاشجو علیه خطرات موهومی انگیخته شدهاند که وجود خارجی ندارد... باید چاره کرد. مگر میشود کشتی به ورطههایی راند که نهنگهای خونخواره ابرچالشها بر آن هجمه برند و در اوج هجوم توفان و شیاطین، فضای داخلی ملاحان و ناخدا و مسافران را پر از تنش و ناهماهنگی و اره و تیشه دید؟
شاید گمان کنید اینجا نه قرار است طبیعت را تکان بدهیم نه افکار طبقه حاکمه آمریکا یا افکار عمومی جهان اسلام را! اینجا قرار است فقط خودمان را عوض کنیم و روی هم را ببوسیم. عرض میکنم این را کار سادهای نپندارید. کار مهار نفوس برافروخته و جانهای مشتاق قدرت و مال، آسان نیست. اما بیگمان اگر قرار باشد نور از جایی به سیاهیهای اطراف ما بتابد از همین روزنه خواهد بود. بپذیریم بدیها و کژیهامان را و خودمان را عوض کنیم. پروردگار حال قومی را عوض نمیکند تا خودشان، خودشان را عوض کنند. راست گفت ایزد بلندمرتبه بزرگ!
هشت ابرچالش ایران
بدینگونه، از دید من فهرست ابرچالشهای ایرانی عبارت از هشت عنوان است:
1- بیکاری
2- بحران آب و محیط زیست
3- بحران صندوقهای بازنشستگی
4- فربگی حاکمیت و بودجه دولت
5- بحران نظام بانکی
6- چالش با آمریکا
7- منازعات منطقهای
8- بحران اصطکاک داخلی و فقر سرمایه اجتماعی.
اینکه ابرچالشهای ایران دقیقاً کدامها هستند، باید محل مطالعه بیشتر اهل فن قرار گرفته و به سوی اجماع ملی روی آن حرکت کنیم. اما چیزی که من در بسیاری از آیندهپژوهیهای قابل اعتنا مشترک مییابم، هشداری یکسان و قابل رسیدگی است: ایران با ابرچالشهای متعددی روبهروست. ماهیت، وزن و درجه وخامت آنها بهگونهای است که قابلیت به هم زدن تعادل نظام را دارند. کشورهای متعددی را میتوان یافت که با ترکیب بعضی از همین چالشها دچار بیثباتی کلان شدهاند.
این ابرچالشها به خوبی مدیریت نمیشوند و وضع رو به وخامت میرود. مدیریت این چالشها نیازمند بسیج ملی و اصلاح روشها است.
چه باید کرد؟
من مکانیسم پیشنهادی نیلی برای «گفتوگوی ملی» را میپسندم. تصور شکلگیری آن در جامعهای چنین تکهتکه شده، با شیپورهای کثیری که همچنان بوق نفرت میزنند، دشوار است اما گریزی از آن نیست. یا بدان موفق میشویم یا روند توسعه چالشهایی که بالغ و وحشی شدهاند، ادامه مییابد و سیستم را به رفتار خمیری میرساند و چالشهای لجامگسیخته همهمان را میبلعند.
برخی تحقیقات میگوید بستر اولیه ناآرامی در سوریه، خشکسالی طولانیمدتی بود که معیشت جوامع فقیر روستایی را غیرممکن کرد و روستاییان را ابتدا به معترض معیشتی و بعد به چریک تبدیل کرد. ضعف هوشمندی و فقدان رواداری حکومت بعث از سویی و تراکم ناراضیان سیاسی و فعالان تکفیری از سوی دیگر، کاتالیزورهایی بودند که پروسه را تکمیل کرد و جهنم آفرید. سونامی متقاضیان جدید کار و ناتوانی اقتصاد از تولید فرصت شغلی، بستر شورشهایی بود که در مصر و تونس نظام را ساقط کرد. اولین قدم به سوی «گفتوگوی ملی» از طریق بسیج باور عمومی به وخامت وضع و ممکن نبودن ادامه مسیر با استانداردهای موجود حاصل میشود. من صلاح نمیدانم همه مکانیسمهای ویرانگری را که هر یک از چالشها میتواند پدید آورد، در یک نوشته عمومی تشریح کنم. فقط به چند مثال که قبلاً عمومی شده، اشاره میکنم. دومینوی بانکی اگر شروع و از موسسهای به موسسهای منتقل شود، میتواند به تلاطمات گسترده اقتصادی، اختلال معیشتی و ناآرامیهای گسترده اجتماعی تبدیل شود. خیلی مهیبتر از چیزی که بشود جمع و جورش کرد. تصور کنید روزی که دولت نتواند حقوق کارمندان و مستمری بازنشستگان را بدهد. چه توصیه میکنید؟ پرداختها نصف شود یا نصف کارمندان مرخص شوند؟ شاید هم باید ماشینهای چاپ اسکناس بانک مرکزی سه شیفت اسکناس بیپشتوانه چاپ کنند و تورم را به ثریا برسانند؟ بمب نمک دریاچه ارومیه اگر فعال شود، میتواند بلایی که دریاچه اورال به عمق صدها کیلومتر در نواحی کمجمعیت اطرافش آورد، در مناطق آباد و پرجمعیت شمال غرب ایران و بخشهایی از ترکیه و عراق بر سر دهها میلیون نفر بیاورد. بلایی که از نظر قابلیت محو حیات انسانی، حیوانی، گیاهی و سترونسازی محیط، تنها با تبعات بعد از چند انفجار اتمی قابلمقایسه است. روند تولید ریزگردها، اگر با تکمیل آخرین سد عظیم در حال ساخت ترکیه و انفعال ایران توسعه یابد، میتواند در سرتاسر کشور تعداد و وخامت روزهای غیرقابلتنفس را شدیداً افزایش دهد. شاید فقط شمال البرز و خراسان شمالی مصون بماند. سونامی مرگ نوزادان و سالمندان، شیوع بیماری و ناتوانی جمعیتی، مهاجرت و تخلیه جمعیتی، کاهش معنادار متوسط عمر بشر، کاهش تولید مراتع و مزارع و گلهها از ثمرات آن خواهد بود. قدم اول همان است که مولانا گفت:
آب کم جو، تشنگی آور به دست / تا بجوشد آبت از بالا و پست
به گمان من رسالت راهبردی دولت دوازدهم کمک به باور عمومی به وخامت وضع و پاسخگو نبودن روش کار ملی فعلی است. باید با جلب چهرههای ذینفوذ و عاقل جناحها، به سوی افزایش تفاهم بین قوای سهگانه و ارکان کشور و زمینهسازی گفتوگوی ملی برای ایجاد اجماع بر سر «فهرست ابرچالشهای استراتژیک ایران» از بین صدها چالش ریز و درشت موجود پرداخت. سپس باید به سوی اجماعی در بازتعریف سیاستهای کلی کشور رفت. باید ساختار پیچیده و ناکارآمد اداره کشور را اصلاح کرد و از اصطکاک کاست. باید با بلندنظری و فداکاری دریافت که وصول به همه مطلوبات ممکن و مقدور نیست. باید آن مطلوبات اندکی را که ضامن پایداری و رشد جمهوری اسلامی ایران است، یافت و روی مدیریت بهینه همانها متمرکز شد. باید خیلی آرزوها، قولها و شعارها را تعدیل کرد. باید پذیرفت که اصلاح وضع و حفظ کشور کاری سخت و دشوار و نیازمند ریاضت و فداکاری همگانی است. این تقوا و سماحت، هم از سوی رهبران کشور انتظار میرود هم از سوی جریانات سیاسی و نخبگان! حتی آنها که نظام موجود را نمیپسندند و آرزوی چیز دیگری برای ایران در سر دارند، باید هوشیار باشند. هرکس دل در گرو ایران دارد باید دریابد در پس زمین خوردن نظام مستقر جمهوری اسلامی، چیزی جز بینظمی و آنارشیسم طولانیمدت، چیزی جز خون و ویرانی در انتظار ایران نخواهد بود. این نوشته در مصائب و چالشهای وطن بود. اما یادمان نرود که ایران پتانسیلها و نقاط قوت فراوانی دارد. از نظر جغرافیایی در موقعیتی منحصربهفرد قرار دارد. منابع قابل ملاحظه دارد. در دیگ جوشان خاورمیانه فعلاً آرام است. قدرت دفاعیاش متکی به داخل و مردم است. در خاورمیانهای که درگیر بحران هویت است، هویت ملی-فرهنگی ممتازی دارد. جمعیتی جوان و تحصیلکرده و زیربناهای قابل قبول دارد. جامعه کسبوکار و تولیدش از تنوع و سطح خوبی از تجربه و حرفهایگری برخوردار است... و تشنه است. تشنه بازیابی جایگاهی درخور در جهان!