درخشش فضایی
اقتصاد «پولیت بورویی» چگونه کار میکند؟
حدود سی سال و یک ماه پیش، 25 دسامبر 1991، پرچم اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی مزین به داس و چکش در میدان سرخ مسکو به زیر آورده شد و بدین سان، عمر 74ساله نظام برخاسته از کودتای «بلشویک»های روسیه به پایان رسید. در فروریزی «امپراتوری سرخ» و زایش 15 کشور بر ویرانههای آن، که یکی از بزرگترین رویدادهای ژئوپولیتیک تاریخ معاصر جهان را رقم زدند، عوامل گوناگونی موثر افتادند که شکست اقتصادی یکی از مهمترین، یا حتی مهمترین آنها بود. در عرصه اقتصاد، لنین و هوادارانش از آغاز پیروزی خود تنها یک هدف داشتند و آن نشاندن برنامهریزی متمرکز دولتی به جای بازار بود که، در جهانبینی «مارکسیست-لنینیست»ها، موتور محرکه نظام معروف به «سرمایهداری» بهشمار میرود. «سرمایهداری» یا کاپیتالیسم نامی بود که مارکسیستها اغلب از سر تحقیر در مورد نظام اقتصادی متکی بر بازار به کار میبردند. هنوز هم در ادبیات بخش بزرگی از گرایشهای چپ استفاده از کلمه «سرمایهداری» با تحقیر همراه است، هرچند که شمار زیادی از این گرایشها، از نیمه دوم قرن بیستم به اینسو، کارآمد بودن مکانیسمهای بازار را در زمینه خلق ثروت پذیرفتهاند و زمانی هم که به قدرت میرسند، در به کار گرفتن این مکانیسمها تردید نمیکنند. کافی است به تاریخ حزب سوسیالدموکرات آلمان نظری بیفکنیم که در سال 1959 پیوند فکری خود را با مارکسیسم برید و این شعار را سر لوحه برنامه اقتصادی خود قرار داد: بازار تا جایی که ممکن است، دولت تا جایی که لازم است. اقتصاد متکی بر بازار (یا اقتصاد آزاد) سه ویژگی عمده دارد: مالکیت خصوصی را محترم میشمارد و آن را پاس میدارد، به ابتکار آزاد در عرصه سرمایهگذاری به منظور کسب سود و خلق ثروت میدان میدهد و سرانجام، با چنگ و دندان از آزادی رقابت دفاع میکند. هواداران اقتصاد آزاد بر این باورند که اگر فضای لازم برای انجام این سه ماموریت درهمتنیده از سوی بازار به وجود بیاید، نیازهای مصرفکنندگان برآورده میشود، تخصیص منابع آنگونه که باید و شاید انجام میگیرد، قیمتها واقعی میشوند و زمینه بسیج منافع خصوصی در خدمت منافع عمومی فراهم میآید. در یک کلام، «ثروت ملل» افزایش مییابد و مردمان از رفاه بیشتری برخوردار میشوند. سوسیالیستها در قرن نوزدهم به ستیز با بازار برخاستند و کارایی آن را زیر پرسش بردند. مارکس و پیروان او این ستیزهجویی را شدت بخشیدند و پایههای نظری قابل ملاحظهای را برای توجیه آن به وجود آوردند. لنینیستهای روسی ضدیت با بازار را به اوج رساندند، و بعد از آنکه در اکتبر 1917 با تصاحب کاخ زمستانی تزارها در سنپترزبورگ بر اریکه قدرت تکیه زدند، گستردهترین کشور روی زمین را به آزمایشگاه عظیم «بازارزدایی» بدل کردند. آنها مالکیت خصوصی وسایل تولید را در هم کوبیدند، سرمایهگذاران و فعالان عرصه اقتصادی را یا کشتند یا به «گولاک» فرستادند، قیمت را که مهمترین پیام بازار به تولیدکنندگان و مصرفکنندگان و پساندازکنندگان است، از صفحه حکمرانی خود پاک کردند و رقابت را، حتی در مقیاسهای بسیار کوچک، از میان بردند. امروز وقتی به تاریخ شوروی نگاه میکنیم، میبینیم که پیروزمندان انقلاب 1917 در مورد بازار و مکانیسمهای آن درکی بسیار نادرست و حتی خندهآور داشتند. بازار، از دیدگاه آنها، کانون یک هرجومرج بزرگ بود که گروهی طماع، در پی نفع خود، به وجود میآوردند، منابع جامعه را در راه باطل هرز میدادند و در پایان نیز مصیبت ناشی از این زیان به گردن «زحمتکشان» میافتاد. در دهه 1930 میلادی، کتاب مولفی به نام ایلین زیر عنوان «شرحی بر برنامه بزرگ»، که به منظور آموزش اقتصاد به زبان ساده برای نوجوانان شوروی نوشته شده بود، اقتصاد بازار و «تولید کاپیتالیستی» را اینطور معرفی میکرد: «یک سرمایهگذار آمریکایی یکباره کشف میکند که تقاضای کلاه مردانه بسیار بالاست و، در پی این کشف، با سرعتی چشمگیر به تولید این کالا میپردازد. دیگر سرمایهگذاران به راه او میروند و همه سرمایهها در راه تولید کلاه مردانه به کار میافتند. کار به جایی میرسد که این کالا به گونهای سیلآسا به سوی مغازهها سرازیر میشود و ویترینها و انبارهای آنها را پر میکند. ولی چون برای این همه کلاه مشتری وجود ندارد، طولی نمیکشد که کارخانههای تولیدکننده این کالا ورشکسته میشوند، بانکهایی که به این کارخانهها وام داده بودند فرو میریزند، انبوه بیکاران به مراکز کاریابی هجوم میآورند و بحران اقتصادی به وجود میآید...» برای مقابله با چنین فاجعهای چه باید کرد؟ تنها راه چاره، در برنامه مارکسیست-لنینیستها، سپردن زمام کار اقتصاد به حزب کمونیست است که به نمایندگی از سوی کارگران و دهقانان و با تکیه بر برنامهریزی متمرکز توسط «دولت پرولتری» به تخصیص «علمی» منابع همت کند و جامعه را از شر کاپیتالیستهای آزمند، که جز بر باد دادن منابع متعلق به «خلق» هدفی ندارند، رهایی بخشد. شگفت آنکه تبلیغاتی در سطح کتاب ایلین در بخش بسیار بزرگی از جهان از جمله کشورهای پیشرفته اروپا و نیز خود آمریکا، با استقبال روبهرو میشد و کم نبودند فرهیختگانی که با خواندن این کتاب تصور میکردند انسانها سرانجام راه دستیابی به بهشت موجود را، در همین کره خاک، پیدا کردهاند. حتی امروز هم شوربختانه کم نیستند گرایشهایی که در سراسر دنیا، از جمله کشور ما، سطح آگاهیشان درباره مفاهیم و رویدادهای اقتصادی از سطح هواداران لنین و استالین در دهههای اول قرن گذشته میلادی بالاتر نیست. با چنین تصوراتی بود که «امپراتوری سرخ» سرنوشت اقتصادی مردمان خود را به «پولیت بورو»، عالیترین نهاد تصمیمگیری در حزب کمونیست شوروی سپرد. مهمترین اهرم این نهاد در به راه انداختن چرخ اقتصاد با تکیه بر فرامین ایدئولوژیک، برنامههای پنجسالهای بود که نخستین آنها در سالهای 1928 تا 1932 به اجرا گذاشته شد. الهامبخشان برنامه در ردههای بالای حزب کمونیست و تکنوکراتهایی که اوامر آنها را به روی کاغذ میآوردند، در مورد هزاران هزار متغیر اقتصادی تصمیم میگرفتند، از سطح تولید کالاهای کشاورزی و صنعتی گرفته تا قیمت تکتک آنها، از حقوق و دستمزد کارکنان بخشهای گوناگون گرفته تا رابطه روبل با دلار، از حجم کالاهایی که باید وارد و صادر بشوند تا به کار گرفتن این یا آن تکنولوژی تازه به منظور افزایش بهرهوری... .
در پایان هر برنامه پنجساله، نهادهای تبلیغاتی نظام کمونیستی با غرور اعلام میکردند که هدفهای مورد نظر در سطوحی معادل بیست، چهل یا شصت درصد بالاتر از آنچه برنامهریزان پیشبینی کرده بودند، تحقق یافتهاند. ولی مهمترین و موفقترین اهرم تبلیغاتی شوروی به ویژه در خارج از کشور (زیرا تبلیغات نظام کمونیستی دیگر در داخل خریداری نداشت)، این شعار بود: «در اتحاد جماهیر شوروی از بیکار خبری نیست.» در این میان این پرسش بزرگ هیچگاه ذهن مردم شوروی را رها نمیکرد: «چگونه است که برنامههای پنجساله حتی زودتر از موعد تعیینشده به تمامی هدفهای خود دست پیدا میکنند، و در سرتاسر کشور شوراها حتی یک بیکار پیدا نمیشود، ولی در مغازههای دولتی اغلب از کالا خبری نیست؟ کتاب ایلین با سرهمبندی کردن روایت خود از «سرمایهگذار و تولید کلاه مردانه» از اقتصاد بازار «جوک» ساخته بود، ولی در عمل این اقتصاد «پولیت بورویی» بود که به «جوک» تبدیل شد. نظام شوروی در عرصه صنایع فضایی میدرخشید، ولی مردمانش هر سال برای دستیابی به تخممرغ و گوشت و کفش و صابون و کالاهایی از این دست میلیاردها ساعت از وقت خود را در صفهای خرید از دست میدادند. در شوروی به فرمان «پولیت بورو» از تورم خبری نبود، ولی تثبیت قیمت یک کالا چه فایدهای دارد وقتی که خود این کالا نایاب باشد؟