شناسه خبر : 48236 لینک کوتاه

دور باطل مذاکرات

ترامپ چگونه به اقتصاد ایران ضربه می‌زند؟

 

زهرا اکبری / نویسنده نشریه 

22تصویر آینده جامعه ایران با وجود تهدیدهای پیش‌رو، بسیار نگران‌کننده است. بدترین حالت این است که آمریکا و اسرائیل به‌طور همزمان به ایران فشار وارد کنند. یعنی آمریکا تحریم‌ها را تشدید کند و همزمان اسرائیل هم با تداوم فاز نظامی، حملاتی را علیه ایران سازمان‌دهی کند. دونالد ترامپ در دور اول ریاست‌جمهوری خود فشار حداکثری بر ایران را افزایش داد و به‌طور مشخص، صادرات نفت ایران را تا جایی که می‌توانست محدود کرد. ما کمترین میزان درآمدهای ارزی حاصل از صادرات نفت در 50 سال گذشته را در سال 1399 تجربه کردیم و به صادرات 300 تا 500 هزار بشکه نفت رسیدیم. با روی کار آمدن جو بایدن، گشایش‌هایی در صادرات نفت ایران حاصل شد. سوالی که در حال حاضر مطرح است این است که چشم‌انداز اعمال محدودیت و فشار ترامپ بر صادرات نفت ایران چطور پیش خواهد رفت؟ مسعود نیلی می‌گوید اگر ترامپ بخواهد همان ابتدا برای اینکه زهرچشم بگیرد ایران را تحت فشار قرار دهد و صادرات نفت را محدود کند، خیلی معادلات در ایران به هم می‌ریزد. برای مثال بودجه سال 1404 بر مبنای یک میلیون و 850 هزار بشکه نفت در نظر گرفته شده است و اگر آمریکا تحریم‌ها را تشدید کند و فاز نظامی ایران و اسرائیل ادامه پیدا کند، اقتصاد بیشتر از همیشه لطمه می‌بیند. علاوه بر این ممکن است سال بعد مکانیسم ماشه فعال شود که این موضوع هم برای اقتصاد ایران بسیار خطرناک است. زمان به نفع ایران نیست، یعنی فردا چیزی به امروز ما اضافه نمی‌کند و در نتیجه برای نجات کشور هم که شده باید زودتر تصمیم گرفت.

دیپلماسی معاملاتی

قرار گرفتن دوباره ترامپ در راس هرم قدرت در ایالات‌متحده نشان می‌دهد که خطوط اصلی استراتژی واشنگتن در صحنه بین‌المللی، آن‌گونه که طی چند دهه بعد از جنگ جهانی دوم ترسیم شده بودند، به گونه‌ای چشمگیر دگرگون شده و مهم‌ترین قدرت جهان با نگاه تازه‌اش به دنیا شکل‌بندی روابط بین‌المللی را به گونه‌ای کاملاً نوین طرح‌ریزی می‌کند. در واقع طی یک برهه زمانی نسبتاً طولانی، آمریکا با الهام‌گیری از اصول بنیادی دموکراسی لیبرال، رهبری اردوگاه نیرومندی زیر عنوان «غرب» را بر عهده گرفت که از کانادا تا ژاپن را زیر پرچم خود داشت. آمریکایی‌ها، در راس این اردوگاه، پاسدار مبادله آزاد بودند و با تکیه بر «چندجانبه‌گرایی»، نهادهای مقتدری را در سطح جهانی به وجود آوردند، از سازمان ملل متحد گرفته تا صندوق بین‌المللی پول و سازمان جهانی تجارت. آنها به گسترش دموکراسی و اقتصاد بازار و مبادله آزاد (دست‌کم بر پایه اصولی که از دل تاریخ و باورهای خود آنها بیرون آمده) پایبند بودند و در این راه هزینه می‌دادند. آمریکای دونالد ترامپ، با پشتیبانی بخش بزرگی از جامعه آمریکا، پایبندی به این اصول را به گونه‌ای محسوس رها کرده است. با توجه به شکاف روزافزونی که میان آمریکا و متحدان دیروزش به‌ویژه اتحادیه اروپا پیش آمده، حتی مفهوم «غرب» معنای گذشته خود را از دست داده است. سازمان «ناتو»، به عنوان بازوی نظامی غرب، دیگر قاطعیت و انسجام سابق را ندارد. از «چندجانبه‌گرایی» هم دیگر چندان خبری نیست، زیرا آمریکای ترامپ نه برای سازمان ملل متحد تره خرد می‌کند و نه برای سازمان جهانی تجارت. رئیس‌جمهوری برگزیده آمریکا به جای آنکه سرسپرده بنیادهای سنتی سیاست خارجی آمریکا باشد، پیرو یک «دیپلماسی معاملاتی» است که دست او را برای هرگونه سازش و پشتک و وارو زدن باز می‌کند. غیرقابل پیش‌بینی بودن دونالد ترامپ، که یکی از مهم‌ترین برگ‌های برنده اوست، از همین «دیپلماسی معاملاتی» سرچشمه می‌گیرد که هدفش تامین منافع آمریکا بر پایه باورهای او و محافلی است که گرداگردش جمع آمده‌اند.

سناریوهای پیش‌رو

این روزها نیز در پی پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری ایالات‌متحده، بحث بر سر آینده تحریم‌ها و تاثیرهای احتمالی‌شان بر معیشت مردم و سیاست کشور داغ‌تر شده است. البته این موضوع جدیدی نیست، از حدود 44 سال پیش تا به امروز، پرسش درباره اثربخش بودن یا نبودن تحریم‌های اقتصادی خارجی به‌ویژه آمریکایی علیه جمهوری اسلامی در قلب سیاست و جامعه ایران جای گرفته و به‌رغم انتشار شمار چشمگیری پژوهش درباره ابعاد گوناگون این تحریم‌ها، همان پرسش در پیوند با تغییرات حاکم بر شرایط داخلی و به‌ویژه بین‌المللی، به گونه‌ای کم‌و‌بیش ملال‌آور تکرار شده و می‌شود.

با این حال ترامپ که در بیستم ژانویه برای دومین‌بار در کاخ سفید مستقر می‌شود، از دیدگاه ایرانیان بیش از هر چیز به عنوان «گورکن» برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) شناخته شده، موافقت‌نامه‌ای که تیرماه 1394، در مورد پرونده هسته‌ای جمهوری اسلامی و در راستای خارج کردن کشور از زیر فشار تحریم‌های اقتصادی خارجی، بین ایران و گروه ملقب به «1+5» به امضا رسید، ولی در اردیبهشت‌ماه 1397 به ابتکار دونالد ترامپ در کما فرو رفت و همه تلاش‌های بعدی برای فعال کردن دوباره آن به شکست انجامیدند. در کمتر از دو ماه دیگر، سیاستمداری به کاخ سفید بازمی‌گردد که حدود شش سال پیش با فلج کردن «برجام» و روی آوردن به «فشار حداکثری»، ایران را در بدترین شرایط اقتصادی بعد از جنگ با عراق قرار داد، پیش از آنکه قدرت را در ژانویه 2021 به دموکرات‌ها واگذار کند. در دوران ریاست‌جمهوری جو بایدن «برجام» زنده نشد، اما اعمال تحریم‌های آمریکا با انعطاف‌هایی همراه بود که دست ایران را برای دور زدن موانع در شماری از عرصه‌ها، بازتر می‌کرد. در شرایط کنونی، ایرانی‌ها با نگرانی شاهد بازگشت سیاستمداری هستند که از کار افتادن «برجام» را در پرونده خود دارد و ترکیب دولت آینده‌اش نیز، آن‌گونه که به نظر می‌رسد، از مسلط شدن یک تیم افراطی بر اهرم‌های دستگاه اجرایی آمریکا خبر می‌دهد. با توجه به همه این داده‌ها، آیا «فشار حداکثری» تکرار خواهد شد؟ هیچ‌کس در شرایط کنونی نمی‌تواند قاطعانه به این پرسش پاسخ بدهد. به بیان دیگر نمی‌توان با اطمینانی تزلزل‌ناپذیر از بازگشت «فشار حداکثری» سخن گفت. سناریوهای دیگری هم می‌تواند وجود داشته باشد.

بسیاری از تحلیلگران سیاست بین‌المللی پیش‌بینی می‌کنند که ترامپ از همان آغاز دوران آتی زمامداری‌اش به سیاست سرسختانه «فشار حداکثری» علیه جمهوری اسلامی بازمی‌گردد و انعطاف‌هایی را که دولت جو بایدن در مورد تحریم‌های ضد جمهوری اسلامی در پیش گرفته بود، یکسره دور می‌ریزد. در عوض هستند تحلیلگرانی که بر یک «معامله بزرگ» میان تهران و واشنگتن در تمامی عرصه‌های مورد اختلاف شرط‌بندی می‌کنند و باور دارند که دونالد ترامپ برای انجام چنین معامله‌هایی شور و شوق زیادی از خود نشان می‌دهد. تردیدی نیست که ابهام‌هایی بزرگ بر چشم‌انداز چنین معامله‌ای سنگینی می‌کند، به‌ویژه از آن‌رو که در تعریف شروط آن رئیس‌جمهوری آمریکا تنها نیست، زیرا جمهوری اسلامی هم باورهایی دارد که بر پایه آنها منافع کوتاه‌مدت و درازمدتش را تعریف می‌کند. همه این عوامل انجام «معامله بزرگ» را سخت پیچیده می‌کند، بدون آنکه آن را در قلمرو «غیرممکن‌ها» جای بدهد.

تحریم‌های نفتی ایران

تحریم صادرات نفتی ایران هسته مرکزی محدودیت‌هایی بود که دونالد ترامپ در پی تصمیم به خروج از برجام در سال 1397 بر اقتصاد ایران تحمیل کرد. این اقدام، در کنار سختگیری‌های دیگری از جمله در زمینه نقل‌وانتقال بین‌المللی ارز حاصل از صادرات ایران، بازار ارز کشور را در تنش‌هایی تازه فرو برد، با پیامدهایی سریع برای اقتصاد کلان از جمله در دو عرصه بسیار حساس نرخ تورم و نرخ رشد. ولی طی دوران شش‌ساله بعد از خروج آمریکا از برجام، جمهوری اسلامی توانست فشارهای حاصل از تحریم نفتی آمریکا را به سطحی پایین‌تر از آنچه مورد نظر دونالد ترامپ بود، کاهش دهد. وجود قدرت‌های نوظهور اقتصادی به‌ویژه چین به عنوان بازارهای تازه خرید نفت، روی آوردن ایران به تخفیف‌های نسبتاً مهم در قیمت نفت عرضه‌شده به مشتری‌ها، کسب تجربه در فروش نفت صادراتی به‌رغم موانع ناشی از تحریم...، همه و همه در خدمت صادرات نفتی کشور قرار گرفتند. از سوی دیگر دولت جو بایدن به منظور جلوگیری از پیدایش کمبود نفت در بازار جهانی نفت و پیامدهای آن، از جمله اوج‌گیری تورم و کاهش قدرت خرید آمریکایی‌ها، شماری از سخت‌گیری‌هایی را که پیش از این در زمینه صادرات نفتی ایران اعمال می‌شد، کنار گذاشت. مجموعه این عوامل به ایران اجازه داد تولید نفتی خود را به سه میلیون و 260 هزار بشکه افزایش دهد که حدود یک میلیون و 500 هزار بشکه آن، عمدتاً به چین، صادر می‌شود. با تزریق بخشی از همین درآمد حاصل از صادرات نفتی است که بانک مرکزی جمهوری اسلامی توانسته از صعود دلار به بالای سقف نمادین صد هزار تومان جلوگیری کند. اگر ترامپ دوم به «فشار حداکثری» بازگردد، نخستین فریادهای ناشی از سختگیری‌های تحریمی طبعاً از بازار ارز برخواهد خاست. سوالی که مطرح می‌شود این است که آیا قدرت‌های نوظهور (این بار هم عمدتاً چین) خواهند توانست همچنان بخشی از فشار را از دوش ایران بردارند؟ این احتمال هنوز وجود دارد، ولی از یاد نبریم که در بازارهای جدید نفتی، روسیه رقیب ایران است و چون خود این کشور هم زیر فشارهای تحریمی است، مجبور است با اعطای تخفیف‌های روزافزون به بازارهایی همانند چین رو بیاورد. از سوی دیگر نباید فراموش کرد که آمریکا به «غول نفتی» جهان بدل شده و تولیدش در سال گذشته به 3 /13 میلیون بشکه در روز افزایش یافته که سه میلیون بشکه بیشتر از تولید عربستان سعودی است. با چنین سطحی از تولید، واشنگتن به بازیگری مقتدر در صحنه جهانی انرژی بدل شده و اگر قرار باشد زورآزمایی تازه‌ای را در سطوحی بالاتر با تهران آغاز کند، مسلماً از ظرفیت‌ها و توانایی‌های تازه‌ای برای اعمال فشار برخوردار خواهد بود.

23

بن‌بست مذاکرات

ژنو روز جمعه در حالی میزبان هیات‌های ایرانی و اروپایی بود که چهار موضوع روابط دوجانبه، مذاکرات هسته‌ای و دو جنگ اوکراین و غزه روی میز گفت‌وگوها قرار داشت؛ چهار متغیری که نقش مهمی در افزایش تنش در روابط ایران و اروپا در طول بیش از دو دهه گذشته داشته است.

روز یکشنبه هفته گذشته بود که خبرگزاری ژاپنی کیودو نوشت، ایران روز جمعه با نمایندگان اتحادیه اروپا، بریتانیا، فرانسه و آلمان در ژنو برای ازسرگیری مذاکرات هسته‌ای پس از دو سال وقفه دیدار می‌کند. آمریکا، روسیه و چین در این مذاکرات حضور نخواهند داشت. «متیو میلر»، سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا، روز سه‌شنبه طی یک جلسه توجیهی بیان کرد: «ما در مذاکرات آلمان، فرانسه و بریتانیا (تروئیکای اروپایی) با ایران درباره برنامه هسته‌ای این کشور مشارکت نخواهیم کرد.» این مذاکرات که ادامه گفت‌وگوهای نیوریوک در حاشیه نشست مجمع عمومی سازمان ملل است، قرار است چهار دستور کار را روی میز ایران، فرانسه، بریتانیا و آلمان قرار دهد.

با این حال، شروع دوباره مذاکرات چنگی به دل نمی‌زند و به نظر می‌رسد که دور باطل همچنان ادامه دارد. اتحادیه اروپا با آمریکای دونالد ترامپ هزار و یک مشکل دارد و من نمی‌دانم اصولاً برای به راه انداختن چرخ گفت‌وگوهای ایران و آمریکا چه کاری از دستش ساخته است؟ وقتی آمریکا از «برجام» خارج شد، تلاش برای زنده نگه ‌داشتن این موافقت‌نامه با شرکت اعضای باقی‌مانده (انگلستان، فرانسه، آلمان، چین و روسیه) به گونه‌های مختلف ادامه یافت و به هیچ‌جا نرسید. ما دیدیم که با تشر ترامپ، شرکت‌های اروپایی و آسیایی که برای سرمایه‌گذاری به ایران آمده بودند، سراسیمه از کشور خارج شدند. پس چه دلیلی دارد آزموده را دوباره بیازماییم؟ چرا کشوری مانند ایران برای گفت‌وگو با نخستین قدرت جهان باید از کانال اروپایی‌ها یا کشورهای درجه دومی مثل عمان بگذرد. تکرار می‌کنم که نظام برآمده از جنگ جهانی دوم فرو ریخته، آمریکا دیپلماسی خود را بر پایه‌هایی تازه بنا کرده و حتی نظام‌های استواری که با الهام از فلسفه لیبرال‌دموکراسی صدها سال سر پا مانده‌اند، پوست عوض می‌کنند. در جهانی که همه چیز شتاب گرفته، نمی‌توان در همان قالب‌های قدیمی و با همان دگم‌ها و پارادایم‌های رنگ‌و‌رو‌رفته به زندگی ادامه داد. دیپلمات‌های ایرانی باید با دنیای نو، که به‌سرعت در حال عوض شدن است، آشنا شوند و زبان سخن گفتن با کسانی همانند دونالد ترامپ را بیاموزند. ایران باید بدون واسطه با آمریکا بر سر میز مذاکره بنشیند. این تنها راه ممکن برای بیرون آمدن از بن‌بست تکرار، با هدف حفظ امنیت ایران و ساختن آینده فرزندان آن است. 

دراین پرونده بخوانید ...