برای یک زندگی معمولی
چشمانداز اقتصاد و جامعه ایران در میزگرد حسین جوشقانی و مهدی فیضی
انتخابات زودهنگام ریاستجمهوری برای تشکیل دولت چهاردهم در شرف برگزاری است و نامزدهای انتخابات در حال رقابت برای کسب سبد بزرگتری از آرا هستند؛ در حالی که به نظر میرسد هنوز بخش بزرگی از واجدین شرایط بهویژه جوانان، به دلیل شرایط دو دهه اخیر، تمایل و انگیزهای برای رفتن پای صندوق ندارند و نامزدها در جلبنظر آنها کار سختی دارند. مهدی فیضی و حسین جوشقانی، دو اقتصاددان جوان و استاد دانشگاه، در این میزگرد با اشاره به مطالبات نسل جوان با توجه به شرایط کنونی، از اولویتهای دولت آینده در بهبود شرایط و ایجاد امیدواری برای نسل جوان میگویند. به باور آنها میتوان با اقدامات کوتاهمدت و بلندمدت، بدون اینکه انتظارات را بیش از اندازه بالا برد و سرخوردگی مجدد ایجاد کرد، جوانان را به ماندن، وصل شدن و تعلق خاطر پیدا کردن به کشور ترغیب و آنها را ماندگار و فعال کرد، با ایجاد حداقلها برای داشتن یک زندگی معمولی.
رضا طهماسبی: انتخابات زودهنگام ریاستجمهوری برای تشکیل دولت چهاردهم در شرف برگزاری است و نامزدهای انتخابات در حال رقابت برای کسب سبد بزرگتری از آرا هستند؛ در حالی که به نظر میرسد هنوز بخش بزرگی از واجدین شرایط بهویژه جوانان، به دلیل شرایط دو دهه اخیر، تمایل و انگیزهای برای رفتن پای صندوق ندارند و نامزدها در جلبنظر آنها کار سختی دارند. مهدی فیضی و حسین جوشقانی، دو اقتصاددان جوان و استاد دانشگاه، در این میزگرد با اشاره به مطالبات نسل جوان با توجه به شرایط کنونی، از اولویتهای دولت آینده در بهبود شرایط و ایجاد امیدواری برای نسل جوان میگویند. به باور آنها میتوان با اقدامات کوتاهمدت و بلندمدت، بدون اینکه انتظارات را بیش از اندازه بالا برد و سرخوردگی مجدد ایجاد کرد، جوانان را به ماندن، وصل شدن و تعلق خاطر پیدا کردن به کشور ترغیب و آنها را ماندگار و فعال کرد، با ایجاد حداقلها برای داشتن یک زندگی معمولی.
♦♦♦
با توجه به در پیش بودن چهاردهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری و شرایط نامطلوب اقتصاد کشور در سالهای گذشته که با روند مداوم تشدید ناترازیهای اقتصادی همراه بوده است، از دید شما مطالبات انباشته جامعه، بهویژه نسل جوان، چه وضعیتی دارد و چه تصویری میسازد؟
مهدی فیضی: اگر بخواهیم دورنمایی از وضعیت کنونی ارائه بدهیم، باید اشاره کنیم که در حال حاضر در شرایط بسیار خاصی به سر میبریم. البته ما در همه این دههها بهنوعی کموبیش در شرایط خاص و ویژهای بودهایم؛ اما تفاوت این است که امروز فرصت بسیار کوتاهی برای تغییر این شرایط ویژه داریم. به نظر من اولین مسئله مهم امروز، سرریز بحرانها و برهمکنش آنهاست که حل مسائل عاجل اقتصادی و اجتماعی کشور را بسیار پیچیده کرده است. مسئله دوم به عرصه بینالملل برمیگردد که آن هم یک دورنمای دشوار و غامض را برای ما به تصویر میکشد. در مورد مسئله اول، شرایط امروز نتیجه یکسری تصمیمهای سخت به تعویق افکندهشده در کشور است؛ یعنی تصمیم در حوزههایی مانند نظام یارانهها، قیمت انرژی، صندوقهای بازنشستگی و چالشهایی از این دست مدام به تعویق افتاده و انباشت آنها، حل کردنشان را سختتر و سختتر کرده است. امروز در زمانی قرار داریم که دیگر امکان به تعویق افکندن آنها وجود ندارد و ناگزیر باید تصمیمهای سخت گرفت؛ آن هم در شرایطی که این تصمیمها روی گسلهای اجتماعی سوار میشوند که از یک طرف به خاطر حوادث سالهای اخیر عمیق شده و از طرف دیگر زیر سایه تهدید تغییرات سیاسی بینالمللی قرار دارد چرا که ممکن است در آمریکا دوباره ترامپ سر کار بیاید و در اروپا هم تغییرات سیاسی اخیر همراه با قدرت گرفتن راست افراطی بوده است. نتیجه اینکه تصویر کلی موجود را نمیتوان به سادگی توصیف و با واژههایی مانند نگرانکننده از آن یاد کرد اما قطعاً این تصویر آینده کوتاهمدت ما را به شدت درگیر عدم قطعیت نشان میدهد.
در نهایت اینکه چنین شرایطی میطلبد کسی سکاندار قوه اجرایی کشور باشد که دستکم در وهله اول نشان دهد این شرایط خاص را کاملاً درک کرده، مسئله را به درستی فهمیده و صورتبندی دقیقی از چالشها و بحرانهای داخلی، تصمیمهای بهموقع گرفتهنشده و وضعیت بینالمللی دارد. این حداقل نیاز امروز اقتصاد و جامعه ماست.
حسین جوشقانی: مقدمه بسیار خوبی بود و من سعی میکنم یک نکته از منظر توجه به انتظارات جوانان به آن اضافه کنم. یکی از مباحث مورد مطالعه در اقتصاد کلان مفهوم «چرخههای تجاری» است که در آن مباحث چرخهای مانند رکود و رشد، اشتغال، بیکاری، تورم و تولید را مورد مطالعه قرار میدهیم که مثلاً چه زمانی و به چه دلایلی تولید کاهش یافته و بعد افزایش داشته و چه روندی طی شده است و بعد هم افق دو یا چهار سال آینده براساس شرایط موجود تحلیل میشود. اما نکته چیست؟ اینکه اگر بخواهیم انتظارات جوانان از اقتصاد آینده ایران را ارزیابی کنیم، احتمالاً نتیجه این باشد که نگاه جوانان ما مدتهاست از افق کوتاهمدت دو، سهساله گذر کرده و رشد یافته و به افق 30،20 ساله رسیده است. جوانان امروز میخواهند بدانند اقتصاد و جامعه ایران 30 سال آینده کجا خواهد بود. برای آنها رشد بلندمدت کشور در مقایسه با دیگر کشورها اهمیت پیدا کرده است. در حال حاضر نگاه جوان ایرانی نه فقط به اروپا که به کشورهای عربی جنوب خلیجفارس، هند، چین و کشورهای منطقه است و حالا به درست یا غلط میخواهد انتظارات خودش را با روند آنها تطبیق دهد. بنابراین اگرچه درست است که جوان ایرانی انتظار دارد تورم کاهش پیدا کند و وضع اشتغال بهبود یابد تا بتواند شغل مناسبی داشته باشد؛ اما مسئله مهمتر این است که او چه افقی برای 30،20 سال آینده میبیند. برای او مهم است که ایران سه دهه بعد کجا خواهد بود. شاید بخشی از تصورش درست و بخشی هم غلط باشد یا تا حد زیادی تحت تاثیر تبلیغات رسانههایی باشد که خارج از ایران را مانند یک بهشت برین و داخل ایران را بسیار نامطلوب نشان میدهد. اما مهم این است که این تصویر فارغ از اینکه واقعیت چیست، روی تصمیمگیری افراد تاثیر میگذارد. به همین دلیل من فکر میکنم بسیار مهم است اقتصاد ایران بتواند برای 30،20 سال آینده یک دورنمای جذاب به افراد بهویژه جوانها نشان دهد که انگیزه داشته باشند در کشور بمانند و روی دانش و تخصصشان، و کسبوکارشان سرمایهگذاری کنند. این مسئله بسیار مهمی است که به نظرم میان چالشها و مشکلات روزمره گم شده است.
برای همین مسئله افق دو، سه دهه آینده و تصویر آن در دید جوانان که مطرح کردید، دولت آینده چه باید بکند که به جامعه و بهخصوص به جوانان امید بدهد؟
جوشقانی: رئیسجمهور آینده در حوزه اقتصاد باید فضایی ترسیم کند که حداقل نشانی از یک تعامل بینالمللی بسیار پویا داشته باشد که در آن سرمایهگذاری خارجی صورت میگیرد، بنگاههای بزرگ شکل میگیرند و ایران به نوعی بخشی از زنجیره رشد و توسعه جهانی شده است. برای مثال امارات در حال تبدیل شدن به هاب استارتآپی، فناوریهای مدرن، ارزهای دیجیتال و نظایر اینهاست و این راه را یکشبه طی نکرده است. ما هم نباید توهم این را داشته باشیم که حالا تا رئیسجمهور بگوید طی یک سال یا چهار سال این اتفاق بیفتد اما باید مسیری ترسیم شود که طی آن قرار است اقتصاد ایران بخش مهمی از اقتصاد جهانی شود که با دیگر اقتصادها تعامل دارد و میتواند محل تاسیس یا دفتر فعالیت شرکتهای بزرگ چندملیتی باشد، سرمایهگذاری خارجی سنگین جذب کند و کالا و خدماتی تولید کند که در بازارهای بینالمللی عرضه شود و فروش داشته باشد. اگر بتوان چنین فضایی را واقعبینانه طراحی و ترسیم کرد و به جوان ایرانی نشان داد، چه دلیلی دارد که بخواهد به امارات و قطر و هندوستان برود، چون میبیند که میتواند توانایی و تخصصش را همینجا به منصه ظهور برساند و کشورش بخش مهمی از زنجیره تولید و تامین در دنیا شده است و او میتواند از تحصیلاتش و نقاط قوتش در فرصتهایی که در کشور خودش وجود دارد، استفاده کند.
فیضی: من در بیش از 10 سال اخیر که در دانشگاه بودم، بیشتر در دوره کارشناسی تدریس کردم، تقریباً هر سال با دانشجویان ترم اولی کلاس داشتم و روند تغییرات نگاه این نسل را در یک دهه اخیر درک کردهام. آنچه به نظر من بسیار مشهود است تغییر نگاه این جوانان به مسئله تحصیل در دانشگاههای خارج از کشور نسبت به نسلهای گذشته از جمله خود ماست. در دهه 1380 که جاذبه تحصیل در دانشگاههای خارج از کشور ما را جذب میکرد، دلیل اصلی این بود که میخواستیم ببینیم در آن دانشگاهها آموزش چگونه است؛ در واقع نحوه تدریس، سرفصلهای آموزشی و پژوهش در دانشگاههای خارجی برای ما جاذبه داشت. اما تغییر محسوس و معناداری که اتفاق افتاده و من به صورت کاملاً شهودی آن را حس کردهام، پیشی گرفتن دافعه ماندن در داخل بر جاذبه کشف و تجربه در خارج است. نمود این قضاوت شهودی هم این است که در آن دوره ما حاضر نبودیم به هر قیمتی به هر دانشگاه یا کشوری برویم، اما بخش عمدهای از این نسل سرخورده، ناامید و مستاصل، فقط میخواهند که اینجا نباشند و اصلاً مهم نیست به کدام کشور و چه دانشگاهی میروند که واقعاً دردناک است. یعنی انگار به قدری رنج و درد زیستن یا به قولی آن افق نامعلوم و گاهی سیاه آینده جدی شده است که اساساً جوان بدون برنامه مشخصی برای اینکه کجا، به چه منظور و تا چه زمانی میخواهد برود، صرفاً رفتن به هر قیمتی و به هر شکلی و به هر جایی را هدف قرار داده است. به نظر من مجموع شرایط اقتصادی و اجتماعی کشور بهویژه از نیمه دوم دهه 1390 به بعد، شرایطی ایجاد کرد که انگار افق مشخصی وجود ندارد. یعنی مسئله فقط فشار و سختی زمان حال نیست که آن حتماً قابل تحمل است، بلکه کمرنگ شدن، مبهم شدن و حتی تیره شدن افق بلندمدت آینده است.
قاعدتاً اصلاح این شرایط در کوتاهمدت ناممکن است اما حداقل انتظار این است که گامهایی برداشته شود تا اولاً نشان داده شود که مسئولان اجرایی کشور متوجه این اتفاق و این تغییر نگاه شده و چرایی تشدید مهاجرت را درک کردهاند و دوم اینکه تلاشهای حداقلی، تدریجی و گامبهگام برای کاستن از این دافعه برمیدارند. در حال حاضر جوان ایرانی به سختی میتواند تصور کند که نه یک زندگی اشرافی، بلکه یک زندگی کاملاً معمولی با یک کار شرافتمندانه برای خودش تامین کند. متاسفانه داشتن یک زندگی معمولی برای بسیاری از جوانان کشور در حال تبدیل شدن به یک رویای دوردست است. واقعاً انتظار گزاف و نابجایی از نظام حکمرانی کشور نیست که بتواند این حداقلها را برای جوانهایش تهیه کند. البته تاکید میکنم که نباید انتظارات را بسیار بالا برد چون مجدد موجب سرخوردگی میشود اما حداقل انتظار جوانان، فهم مسئله و تلاشهای گامبهگام و حداقلی برای حل آن است تا جوان احساس کند که تغییر مسیر به تدریج در حال رخ دادن است و میتوان امید داشت که مثلاً دو دهه دیگر شرایط به سختی و دشواری امروز نباشد.
جوشقانی: حالا که بحث مهاجرت مطرح شد من یک نکته را اضافه کنم. به نظرم یک مسئله بسیار مهم این است که کشور ما مدتی است به دلایل مختلف از منظر اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در یک حلقه بسته رشد کرده و تعاملات و ارتباطات ایرانیان با خارجیها چه از نظر فردی و چه در سطح بنگاهی و دانشگاهی بسیار کم بوده است. در نتیجه درک ما از آنچه در دنیا میگذرد از جمله اقتصاد، به فضای مجازی محدود شده است و آنچه فکر میکنیم میدانیم از اینستاگرام یا کسی از دوستان و فامیل است که خاطراتش را، آن هم معمولاً فقط خوبهایش را تعریف میکند. اکثر ما ایرانیها تجربه دستاولی از تعامل، صحبت کردن و زندگی کردن در خارج از ایران نداریم و این به زیان ما کار کرده است چون تقریباً فقط نکات مثبت را دیده و شنیدهایم. به همین دلیل است که طبق گفته مهدی، نیت اغلب جوانان لیسانسه امروز که به دنبال مهاجرت هستند، صرفاً خروج از کشور است. در حالی که دو دهه قبل اغلب کسانی که میخواستند مهاجرت کنند، افراد متخصصی بودند که به دنبال کار و تجربه تازه و کسب دانش در مرزهای علم و تکنولوژی و صنعت بودند.
بخشی از این مسئله که جوانان امروز فقط میخواهند بروند، ناشی از این است که راه تعامل درست و اصولی بسته بوده و این تصور شکل گرفته که همه خارج از ایران زندگی بسیار راحتی دارند. در حالی که میدانیم مشکلات اقتصادی در بسیاری از کشورهای دنیا وجود دارد یا اینکه خانهدار شدن در اغلب کشورها مسئله سختی است. من نمیگویم دولت و حاکمیت نباید تلاش کنند، ولی شاید تصور آسانی و سهلالوصول بودن امکانات هم درست نباشد. من فکر میکنم باز شدن ارتباطات بینالمللی میتواند کمک کند تا نگاه واقعبینانهتری برای جوانان شکل بگیرد.
یک دهه قبل هم شرایط اقتصادی سخت بود، وضعیت اشتغال و بیکاری بد بود، برخورداری ما از اینترنت حتی مانند امروز نبود اما به نظر میرسد تداوم شرایط نامطلوب و ناتوانی در حل مسائل این تصور را بین جوانان تقویت کرده است که باید به هر قیمتی که شده بروند. مثلاً جوان ایرانی میگوید از شش سال قبل تورم به بالای 40 درصد جهش کرده و دیگر پایین نیامده است، اگر توان حل این مسئله در نظام حکمرانی اقتصادی وجود داشت، باید تاکنون حل شده بود.
جوشقانی: بله؛ ادامهدار شدن مسائل و درهمتنیدهتر و پیچیدهتر شدن آنها حتماً در شکلگیری این دیدگاه موثر است. مثلاً 10 سال قبل فقط اقتصاددانان بودند که در مورد مسئله صندوقهای بازنشستگی مدام هشدار میدادند و از بحرانی شدن آن در آینده نزدیک میگفتند و امروز میبینیم که دولت مجبور است حدود 300 هزار میلیارد تومان از بودجهاش را برای ناترازی این صندوقها هزینه کند. ادامهدار شدن مسئله تورم دورقمی بالا یا بیکاری تحصیلکردههای آموزش عالی هم از همین دست است. ما در دانشگاه با همه اقشار جامعه مواجه نیستیم بهویژه در شرایط کنونی امروز که اساساً نگاه به دانشگاه و آموزش عالی تغییر کرده و تعداد کسانی که به دنبال مهارتآموزی میروند رو به افزایش است. یعنی تعمیم دادن آنچه در دانشگاه میبینیم به کل جامعه سخت است اما با این حال مردم از همه این مسائل آگاه هستند، بهویژه استمرار شرایط نامطلوب آنها را کاملاً مطلع و مسلط کرده است.
فیضی: شاید آنچه این مسئله را تشدید کرده، فراهمتر شدن امکان مقایسه داخل با شرایط جهان بیرون نسبت به گذشته به خاطر گسترش اینترنت و فضای مجازی است. امکان مقایسه قطعاً این سوال را ایجاد میکند که چرا مثلاً در حوزه اقتصاد مانند بقیه کشورها نیستیم. وقتی این مقایسه روی ابرچالش تورم مزمن بالای 40 درصد و مشکلات دیگر سوار میشود، تحمل شرایط را بسیار سختتر میکند. زمانی که میبینید اکثر کشورهای دنیا دهههاست که چنین تورم بالایی را تجربه نکردهاند و اگر زمانی هم در یک سالی به هر دلیلی تورم بالا ایجاد شده، بسیار زود مدیریت شده است، تحمل تورم بالا و مزمن چنددههای که خاص کشور ماست، بسیار سخت است.
با توجه به مجموع شرایط موجود و آنچه گفتیم، اصلیترین مطالبات جامعه، بهویژه نسل جوان، از دولت چهاردهم چیست که میتواند رضایت و امیدواری آنها را بیشتر کند؟
فیضی: آنچه من از گفتوگو با این نسل جوان در این سالها درک کرده و دوست دارم منتقل کنم، خواست «ثبات» است. به این معنا که حتماً تورم 20 درصد هم تورم بالا و نامطلوبی است؛ اما حداقل اگر بدانم که قرار است در 10 سال آینده متوسط تورم 20 درصد باشد، میتوانم روی آن یک برنامهریزی خاص انجام بدهم که مثلاً هر سال باید چقدر درآمد بیشتری داشته باشم که بتوانم با تورم پیش بروم. یک مشکل جدی که در این سالهای اخیر داشتیم، جدای از وضعیت نامطلوب شاخصهای اقتصادی که تجربه کردهایم، نوسان و بیثباتی بوده که در بسیاری از شاخصها مانند تورم و نرخ ارز وجود داشته و عملاً امکان برنامهریزی را از خانوار و بنگاه سلب کرده است. برای دانشجوهای من در دوره کارشناسی بسیار سخت است که بتوانند پیشبینی کنند پنج یا 10 سال آینده کجا هستند، شغل دارند یا اینکه سطح رفاهشان چگونه است. ثبات اقتصادی که به افراد امکان پیشبینی میدهد، خواسته زیادی نیست و در کوتاهمدت هم قابل دستیابی است. افراد در فضای عدم قطعیت بالا در مورد آینده، امکان رویاپردازی ندارند که اگر تلاش کنند میتوانند کسبوکار داشته باشند، خانه اجاره کنند، ماشین بخرند یا یک خواسته و آرزوی خود را تحقق ببخشند. ثبات اقتصادی حداقل به فرد این شانس را میدهد که با احتمال تحقق بیشتری بتواند رویاپردازی کند و اتفاقاً همین رویاپردازیهاست که افراد را نگه میدارد، وصل میکند و احساس تعلق پدید میآورد. متاسفانه آنچه ما از دست دادیم، فقط ثبات اقتصادی نبوده بلکه بههم ریختن اذهان و رویاها و تاریک کردن آینده بوده است.
من در گفتوگو با نسل جوان یک مسئله ناراحتکننده دیگری که فهمیدم این است که این جوانان نهتنها افقی در پیش رو ندارند که تجربه و خاطره خاصی هم از سالهای زندگی خود ندارند که به آنها احساس تعلقخاطر به ایران بدهد. من با تجربه زیسته خودم که مقایسه میکردم میدیدم در همین سن و سال این نسل که بودم، خاطرات بسیار خوبی در این کشور داشتم که تعلقخاطر شدیدی به شهرم و کشورم برایم ایجاد کرده بود. اتفاقات و رویدادهای اجتماعی، تحولات فضای سیاسی، توسعه اقتصادی، بهار مطبوعات و تجربیاتی که یک هویت از بودن و زیستن در این کشور را برای من شکل داده بود که خاطرهانگیز و نقطه وصل و تعلقخاطر من است و مرا بعد از تحصیل در دانشگاههای خارجی به کشورم بازمیگرداند. من چنین تجربیاتی را در اکثر جوانان این نسل ندیدهام که دل کندن را برایشان سختتر کند. شرایط آنها را در تعلیقی قرار داده که نه گذشتهای هست که آنها را وصل کند و نه آیندهای هست که آنها را نگه دارد. در حقیقت در این بیوطنی و بیجایی، غیرمنتظره نیست که فرد با بروز یک تجربه نامطلوب در خیابان یا دانشگاه یا هر جای دیگری تصمیم بگیرد که دیگر اینجا جایش نیست و باید برود.
جوشقانی: اگر در یک کلمه بخواهم مطالبات و اولویتها را بگویم، آن یک کلمه «امید» است. اگر دولت بتواند امید را مخصوصاً برای جوانها احیا کند، کار بسیار بزرگی انجام داده است. ما اکنون وارد تابستان 1403 شدهایم و 9 ماه تا سال 1404 داریم که سال پایانی سند چشمانداز 20ساله کشور است که در سال 1384 نوشته شد. ما از این دست اسناد زیاد نوشتیم که هیچکدام عملی نشد و طبیعی است که امروز جوانان هیچ توجهی به این اسناد و دیگر وعدهها نداشته باشند چون آنچه در واقعیت جامعه اتفاق میافتد مهم است. منظور من از امید، یک توهم نیست، امیدی است که یک جوان بتواند یک زندگی معمولی شرافتمندانه داشته باشد. با دنیای خارج در تعامل باشد و مسئله اشتغال و کسبوکار، تحصیل و ادامهتحصیل و مسائل مختلف زندگی برایش بسیار دور از دسترس نباشد.
همانطور که مهدی اشاره کرد، فضای مجازی در کنار مزایایی چون توسعه ارتباطات و بهبود گردش اطلاعات و تسهیل دسترسی به دادهها و اطلاعات زیادی که 10 سال قبل برایمان بسیار سخت بود، آفتهایی هم دارد. مطالعات زیادی انجام شده است که نشان میدهد اطلاعاتی که در سطح اول دسترسی در فضای مجازی وجود دارد، به شدت گزینشی و تکقطبی است و میتواند به جای اینکه ما را با واقعیتهای دنیای خارج آشنا کند، با یک نقشه ساختگی کاریکاتوری از دنیای خارج مواجه کند.
حالا سوال مهم این است که رئیسجمهور چگونه میتواند بهطور واقعی و درست امید ایجاد کند. من فکر میکنم ایجاد امیدواری میتواند در سیاستهای کوتاهمدت هم نمود پیدا کند. اگر سیاست به سمت انزوای بیشتر اقتصاد ایران و بستهتر کردن اقتصاد باشد، یعنی سیاستگذار به دنبال جایگزینی واردات به جای توسعه صادرات باشد، اگر رئیسجمهور بگوید میخواهیم همه کالاهای اساسی را در داخل ایران تولید کنیم، مشخص میشود که این نگاه قرار نیست بستر ارتباط و تعامل بدنه جامعه و کسبوکارها را با دنیا فراهم کند. در نتیجه امیدی هم ایجاد نخواهد شد. اما اگر رئیسجمهوری سرکار بیاید که به سمت توسعه صادرات برنامهریزی کرده باشد، با وجود این قطعیت که این هدف در افق چهارساله محقق نمیشود اما این امید را فراهم میکند که میتوان در یک افق 10ساله یا 20ساله به آن رسید و کشور ما هم جزئی از زنجیره تامین کالاها و خدمات بینالمللی شود و من جوان بتوانم این امید را داشته باشم که تخصصم را نهفقط به 85 میلیون ایرانی بلکه به هشت میلیارد مردم دنیا عرضه کنم. آن وقت هم بهرهوریام بیشتر میشود، هم درآمدم بالاتر میرود و هم فرصتهای بیشتر و بزرگتری در زندگی حرفهای برایم مهیا میشود. به نظرم این مسئله را میشود در صحبت نامزدهای ریاست جمهوری دید یا به عنوان مطالبه از رئیسجمهور آینده خواست.
رئیسجمهور آینده و دولت چهاردهم باید چه اولویتهایی را پیشروی خودش قرار دهد و دنبال کند تا حال جامعه ایرانی خوب شود؟
فیضی: سوال بسیار سختی است و پاسخ به آن هم دشوار است. توان و ظرفیت نظام حکمرانی ما در این سالها متاسفانه بسیار محدود شده که بخشی از آن حالا به خاطر ضعف نیروی انسانی ناشی از ساختار خاص گزینش افراد و بخشی هم فقدان ساختار سیاسی با حضور احزاب توانمند است. ما از یکسو با یک نظام حکمرانی با ظرفیت بسیار پایین مواجهیم و از سوی دیگر مسائل متعدد درهمتنیدهای پیش روی ماست که در زمان خودش به درستی به آنها پرداخته نشده، امروز بسیار بغرنج شده و روی دیگر مسائل سرریز شده است. مثل یک بیمار بدحال که مجموعهای از علائم متفاوت با بیماریهای خطرناکی در سطوح متفاوت دارد و یک پزشک با حداقل امکانات و توانایی باید تلاش کند حال بیمار را خوب کند.
کسی که میخواهد رئیسجمهور شود، باید متوجه باشد که جایگاهش، محل توصیه و بیانیه نیست؛ بلکه جایگاه عمل بر مبنای شواهد کارشناسیشده است. برای حل مسئله ابتدا باید ظرفیت نظام حکمرانی افزایش یابد. یعنی آن پزشکی که قرار است حال بیمار را خوب کند، فکر کنید همان رئیسجمهور، باید در گام نخست تصویر دقیقی از وضعیت موجود داشته باشد که لازمه آن صراحت، شجاعت و کار کارشناسی است. پزشک باید بتواند بعد از درک دقیق وضعیت، بین همه این مسائل، مصائب و بحرانها اولویتبندی و مشخص کند که کدام فوریتر و مهمتر است. بعد باید بتواند با جذب نیروهای متخصص کارشناس چه از داخل و چه از خارج از کشور توان حل مسئله را بالا ببرد تا بتواند با توجه به اولویتها، یک به یک بیماریها را درمان کند.
بهطور طبیعی، این بیمار به خاطر این همه سال عدم رسیدگی درست و تشدید بیماری شرایط سختی دارد، بیماریهایش روی هم اثر گذاشته و امروز درمان بیماریهایش به صورت مجزا ممکن نیست و باید مجموعهای از درمانها به شکل یکجا انجام شود. گاه جراحیهای سخت و پر از خونریزی و بیهوشی لازم دارد. این فرآیند درمان بسیار سخت و نیازمند یک تیم قدرتمند با تخصصهای متفاوت اما همدل و هماهنگ و وطندوست است که دغدغه بیمار را داشته باشند و با رعایت اولویتها به حال بد بیمار برسند و او را از این مرگ تدریجی نجات دهند.
مسئله این است که این بیمار سابقه جراحیهای قبلی را که بینتیجه بود یا نتیجه بدتر داشته دارد و حالا اساساً مسئله خود جراحی نیست، راضی کردن بیمار به جراحی است. چگونه میتوان او را قانع کرد که تن به جراحی بدهد؟
فیضی: سوال بسیار خوبی بود، جامعه ما دقیقاً شبیه وضعیت یک فردی با بیماریهای مزمن و خطرناک است. پزشک باید قبل از هر کاری، با یک گفتوگوی همدلانه وضعیت را بسیار صریح، شفاف، دوستانه و صادقانه به او منتقل کند و به او اطمینان دهد که هدف تیم اجرایی بهبود حال او است و متاسفانه چارهای جز این انتخاب سخت نیست. متاسفانه در این سالها برای تغییرات سیاستی، آمادگی ذهنی در مردم ایجاد نشده است.
از طرفی بهطور طبیعی مردم حق دارند که با توجه به تجربه زیسته خودشان ناراحت و حتی خشمگین باشند و در مورد همه جراحیهای آینده یا تغییر قیمتهایی که قرار است اتفاق بیفتد دغدغه داشته باشند؛ این کاملاً قابل فهم است. باید تاکید کنم که همه جراحیها و تصمیمهای سخت پیشنیازهایی دارد که به یک معنا شاید از خود تصمیم سخت هم سختتر باشد. چون برساختن دوباره پلهای ارتباطی بین نظام حکمرانی و مردم، رفع بیاعتمادی و ترمیم دلگیریها، آزردگیها و رنجشهایی که بین بخشی از مردم و حاکمیت ایجاد شده، نیازمند یک شجاعت، همدلی و گفتوگوی صادقانه است که متاسفانه در اکثر دولتهای گذشته غایب بوده است. امروز بیش از همیشه به این تعامل همدلانه نیاز داریم تا بتوانیم پیشنیاز ورود به اصلاح و جراحی را بگذرانیم. بدون آمادگی ذهنی و روانی اجتماع، حتی جراحیهای کوچک هم نهتنها به نتیجه نمیرسد که شرایط را بدتر میکند.
در پایان هم به دو نکته اشاره کنم؛ اول تعدیل انتظارات مردم در مورد هرکسی است که رئیسجمهور شد. درمان بیماریهایی که سالها هیچ رسیدگی مشخصی به آنها نشده، در کوتاهمدت بسیار دشوار است. در نتیجه همین که وضع بدتر از اینکه هست، نشود خودش اتفاقی خوب و البته ناکافی است. بنابراین نباید انتظارات را آنقدر بالا برد که دوباره سرخوردگی ایجاد شود. همانطور که حسین اشاره کرد، امیدبخشی کار بسیار حساس و ظریفی است؛ یعنی در عین اینکه باید چشمانداز افقها را بالا برد، نباید انتظارات زیادی ایجاد کرد که موجب سرخوردگی شود.
نکته دوم اینکه در شرایط خاص امروز پرهیز از آزمون و خطا کردن در سیاستگذاری بسیار مهم است. در سالهای گذشته که سهم نفت در بودجه کشور زیاد بود سیاستگذار دغدغهای جدی برای تخصیص بهینه منابع نداشت و سیاستگذاری اقتصادی در همه حوزهها از واردات کالا تا قیمتگذاری و ارز را با آزمون و خطا جلو برد. اما امروز بدن نحیف اقتصاد بیمار ما توان آزمون و خطای داروهای مختلف را ندارد. باید به علم اقتصاد بازگشت، از تجربه جهانی کمک گرفت و بدن این بیمار را بستر آزمایشها و درمانهای جدید نکرد. فکر نکنیم که این اقتصاد با بقیه اقتصادهای دنیا متفاوت است. باید تلاش کنیم که این بیمار در کمترین زمان ممکن به بهترین شکل ممکن به وضعیت باثباتی برسد که بعد بتوان بهتدریج بیماریهای مختلفش را درمان کرد.
جوشقانی: میتوان یک فهرست بلندبالا از کارهایی که رئیسجمهور آینده باید انجام دهد درآورد و آن را اولویتبندی کرد اما من فکر میکنم بهتر است دولت بهجای اینکه تعهد بدهد که همه شاخصها را بهبود میبخشد، برنامه هفتم را اجرا میکند، رشد اقتصادی هشت درصد و تورم تکرقمی را محقق میکند و بیکاری را کاهش میدهد و از این تعهدها، خودش یک چالش بزرگ مانند صندوقهای بازنشستگی، مسئله محیط زیست، ناترازی نظام بانکی، قیمتهای انرژی یا تورم را انتخاب کند و به نتیجه برساند. اگر همین یک کار را به سرانجام برساند و مردم ببینند که دولت اگر بخواهد میتواند، امیدوار میشوند و ظرفیتی برای دولت ایجاد میشود که کارهای سختتر را انجام دهد. این هنر سیاستمدار است که بتواند یک چالش را انتخاب کند و به مردم قول بدهد که در دوره چهارساله مسئولیتش و در کنار مسائل جاری، این یک چالش را حل میکند و نهایت مردم هم کار را رصد کنند و نتیجه را ببینند. این کار حتماً سخت است، زمانبر است و با مقاومتهایی هم مواجه میشود اما دولت باید نشان بدهد که با پشتوانه رای مردم میتواند کارهایش را به پیش ببرد و مشکلات را بهتدریج حل کند. در واقع دولت نشان دهد که توان حل مسئله را دارد.