نهادسازی زمینهساز مداخله
آیا بازگرداندن جهاد سازندگی میتواند اقتصاد روستا را شکوفا کند؟
وقتی از افزایش مهاجرت روستا به شهر سخن میگوییم باید بدانیم که مهاجرت یک معلول است و حتماً رخ دادن آن منوط به عللی است؛ علتهایی که بخشی از آنها میتواند اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و جغرافیایی باشد. باید دید که چطور میشود روستاییان به زندگی در شهر تمایل پیدا میکنند. نکتهای که باید به آن توجه کرد این است که حرکت از یک نقطه به نقطه دیگر حق هر شهروندی است. بسیاری از افرادی که در تهران زندگی میکنند ممکن است شهری دیگر را برای زندگی کردن انتخاب کنند. باید همین حق را هم برای روستاییان قائل بود، بسیاری از روستاییان هم برای داشتن زندگی بهتر حق جابهجایی دارند. به نظر من یکی از مشکلات روستاییان همین نوع نگاهی است که به آنها وجود دارد. روستاییان بعضاً ضعیف، محروم، بدون علم و دانش فرض شده و این تصور وجود دارد که روستاییان مانند کودکان نیاز به حمایت و در مواقعی برخورد دارند. درحالی که در گذشته روستاییان خودکفا بودند و به شهرهای دیگر هم وابستگی نداشتند به این دلیل که دخالت در روستا هم کمتر بود. با این حال از زمانی که دخالت دولت و پایتختنشینان در روستاها زیاد شد، میبینیم که این رویکرد که روستاییان محروماند و نیاز به حمایت و بزرگتر دارند هم تقویت شد. به نظر من این مساله یکی از ریشههای مهم مشکلات روستا و روستاییان است.
چرا روستا تضعیف شد
اکنون روستا برای بسیاری از روستاییان صرفاً نقش خوابگاه پیدا کرده است. به این معنی که صبح از روستا به محل کار خود میروند و شب صرفاً برای خواب به منزل برمیگردند. به این دلیل که اکنون بسیاری از روستاها با مشکل کمآبی و خشکسالی دستوپنجه نرم میکنند. در این روستاها قنات و چاه خشک شده است، مزارع دیمی که از باران بیبهرهاند محصولی هم ندارند و در نتیجه روستاییان شغل خود را در روستا از دست دادهاند و ناگزیر از محل زندگی خود به عنوان خوابگاه استفاده میکنند. در عین حال باید نگاه حاکم بر روستاییان در کشور نیز مورد انتقاد قرار گیرد. متاسفانه در ایران احترام به روستاییان و تولیدکنندگان بخش کشاورزی وجود ندارد. این در حالی است که در بسیاری از کشورها به تولیدکننده نگاه مثبتتری نسبت به تاجر وجود دارد ولی در کشور ما چنین نیست و متاسفانه دلالان وضعیت بهتری دارند. در ایران تولیدکنندگان در سلسلهمراتب قدرت و موقعیت اجتماعی جایگاه مناسبی ندارند و به نظر من این هم به خاطر همین نوع تفکرات اقتصاد روستا در ایران دچار مشکل شده است. فراموش نکنیم که عمده فعالیت در روستاها کشاورزی بوده یا زراعت، شیلات و دام است. اکنون سالیان سال است که در روستاهای ایران خشکسالی و به دنبال آن جنگ آب ایجاد و مهاجرت اجباری شده است. در بسیاری از موارد بیآبی روستاییان را از محل زندگی خود اخراج کرده است. در عین حال در قریب به اتفاق روستاهای کشور مشاغل غیرزراعی توسعه پیدا نکرده و بنابراین روستا دیگر نمیتواند محل درآمد برای روستاییان تلقی شود.
نباید فراموش کرد مدیریت آب در ایران مشکلات جدی داشته و سیاستهای غلطی درباره بهرهوری آب به کار بسته شده است به همین دلیل هم خشکسالی ضربه جدی به اقتصاد روستا وارد و روستاییان را به مهاجرت مجبور کرده است. بنابراین اگر قرار باشد برای اقتصاد روستا تدبیری اندیشیده شود در وهله اول باید برای تامین آب روستاییان فکری کرد. همچنین باید راهکارهایی برای توسعه فعالیتهای کمآببر اندیشیده شود. به این ترتیب که در برابر شوری آب و خشکسالی مقاومت صورت گیرد. وقتی روستاییان درآمدی نداشته باشند، پسانداز هم ندارند و نمیتوانند کسبوکار خود را توسعه دهند. بارها دیده شده که به روستاییان توصیه کردهاند بهرهوری محصولاتشان را بالا ببرند. در حالی که بالا بردن بهرهوری محصولات منوط به سرمایهگذاری است. وقتی توان اقتصاد روستاییان پایین آمده است چطور میتوانند دست به سرمایهگذاری اقداماتی بزنند؟ یکی دیگر از مسائل مهمی که اقتصاد روستا با آن درگیر است، مساله قیمتگذاری دولتی است. دولت برای اینکه غذای مصرفکننده را تامین کند، دائماً قیمتها را سرکوب میکند. مثلاً در حالی قیمت گندم را ثابت نگه میدارد که در همان بازه زمانی قیمت خودرویی مانند پراید بیش از 20 برابر رشد کرده است. در عین حال میبینیم که هربار قیمت غذا حتی حدود 20 درصد افزایش مییابد، بسیاری معترض میشوند که چرا باید قیمتها چنین رشدی کنند؟ همین وضعیت تولیدکننده غذا را تضعیف میکند. وقتی کشاورزی درآمد مناسب نداشته باشد روستا هم به تبع آن ضعیف میشود. مهمترین دلیل آن هم این است که کشاورزان قدرت توسعه کار خود را از دست میدهند. اگر وضعیت کشاورزان را در گذشته بررسی کنیم متوجه میشویم که آنها در گذشته خود برای خودشان جاده و راه میساختند و مسائل خود را خود حل میکردند. اما اکنون چنین نیست و به دولت وابسته شدهاند. متاسفانه نگاه دولت به روستاییان این است که روستا باید تولید کند، آنچه دولت میگوید و به قیمتی که دولت میخواهد. میبینیم که این نوع نگرش چگونه اقتصاد روستا را نابود کرده است.
اخیراً از مسوولان و تصمیمگیران سخنانی شنیده میشود مبنی بر تمایل به احیای سازمان جهاد سازندگی برای ارتقای اقتصاد روستا. اگر بخواهیم در این زمینه تئوریک بحث کنیم باید بپرسیم که اگر قرار است نهاد جدید ایجاد شود، این نهاد در پاسخ به چه مسالهای تشکیل میشود؟ سوال بعدی این است که چقدر این نهاد قادر خواهد بود مساله مورد نیاز را پوشش دهد و افراد را به اهدافشان برساند؟
واقعیت این است که اقتصاد روستا مسالهای نیست که بتوان آن را با تکیه به نهادی مثل جهاد سازندگی تقویت کرد. اقتصاد روستا متاثر از نهادهای مختلف حاکمیتی است. از وزارت جهاد کشاورزی گرفته، تا وزارت صنعت، معدن و تجارت و همچنین سایر گروههایی از جمله بخش خصوصی، شرکتها و تعاونیها. حالا جهاد سازندگی چطور میتواند مسائل مهم روستاها را حل کند؟ آیا منابع کافی در اختیار دارد؟ سوال مهمتر این است که جهاد سازندگی اکنون در پاسخ به کدام نیاز روستاییان قرار است تشکیل شود؟ در شرایط کنونی دیگر روستاها با مشکلات چندانی از بابت تامین آب، برق، تلفن و حتی گاز روبهرو نیستند بنابراین به نظر میرسد برنامه برای احیای جهاد سازندگی ایجاد سازمانی باشد که عدهای بتوانند چهار سال در آن سر کنند و مقام و موقعیتی به دست آورند. اکنون به قدر کافی در بخش روستایی و کشاورزی نهادهای مختلف دولتی ایجاد شده است و نیازی به نهادسازی نداریم. صرفاً باید عدهای همت کنند و با حکمرانی خوب مشکلات موجود را حل کنند. اکنون کشور با مشکل اشتغال روبهرو است. آیا با ایجاد معاونتهای اشتغال در همه وزارتخانهها میتوان مساله اشتغال را حل کرد؟ با این قبیل طرحها که بارها و بارها هم با شکست روبهرو شده است، نمیتوان مساله را حل کرد.
همانطور که پیشتر هم ذکر کردم یکی از مشکلات مهم روستاها مشکل آب و خشکسالی است. جهاد سازندگی با این مشکل میتواند چگونه روبهرو شود؟ آیا نباید وارد گفتوگو با وزارت نیرو شود؟ آیا میخواهد ساختار وزارت نیرو را به مجموعه خود منتقل کند؟ اساساً چنین اقدامی چگونه ممکن است؟ میبینیم که ایجاد نهاد جدید کمک چندانی به حل مسائل ما نمیکند و صرفاً مدتی توجهها را از مسائل اصلی منحرف میکند. اکنون اگر پای صحبت روستاییان بنشینید متوجه میشوید که مدتهاست مسوولی را از نزدیک ندیدهاند. در واقع این همه نهادی که در پایتخت کشور حضور دارند هیچ یک موفق نشدهاند برای حل مسائل روستاییان کشور چارهجویی کنند. حالا در چنین شرایطی ایجاد یک نهاد پایتختنشین دیگر که قرار است بودجه دولتی هزینه آنها شود چه کمکی خواهد کرد؟ هر نهاد دولتی تازه که ایجاد میشود صرفاً موقعیتی تازه برای برخی افراد است که از برخی امتیازات بهرهمند شوند. همین حالا در کشور نهادهایی وجود دارد که روستاییان با آنها آشنا هستند، مثلاً میدانند برای مطرح کردن مشکلات آب و برق باید به کدام نهاد مراجعه کنند، بنابراین بر هم زدن روابطی که اکنون موجود است چندان مفید نیست. دولت باید سعی کند پاسخگویی نهادها را ارتقا دهد وگرنه ایجاد نهاد جدید فقط احتمالاً به دنبال خود زمینههایی برای تداخل وظایف ماموریتها و وظایف ایجاد کرده و برای روستاییان حیرانی و سردرگمی به همراه خواهد داشت. ضمن اینکه هر نهاد دولتی جدیدی که ایجاد میشود صرفاً مداخله بیشتر دولت در اقتصاد را به همراه خواهد داشت. تاکنون مداخلات دولت در کدام زمینه نتیجه مثبت به همراه داشته است؟ هر زمان که دولت به موضوعی قدم گذاشته مساله را پیچیدهتر و حل آن را سختتر کرده است. بنابر آنچه شرح آن رفت اقدامی مانند احیای نهادی مانند جهاد سازندگی، نه نتیجه خردورزی جمعی بلکه نتیجه تصمیم بر سر هیجان و احساس قلمداد میشود.