«قفل» از ترس جهانی شدن
چرا ایران قادر نیست پروژههای بزرگ و فاخر زیربنایی را طراحی و ایجاد کند؟
باور عمومی درباره ناتوانی ایران برای افتتاح پروژههای بزرگ نظیر آنچه در دو دهه اخیر در چین و ترکیه و امارات رخ داده، حول محور اقتصاد نفتی و دولتی میچرخد. مواردی که از نظر نگارنده دارای اهمیت بوده ولی دلیل اصلی وضعیت کنونی ما نمیتوانند باشند. به نظر میرسد بیتوجهی به چنین پروژههای مهمی در ایران، لزوماً ارتباطی به نفت ندارد. شاهد این ادعا هم کشورهای نفتی حاشیه خلیج فارس مثل قطر و امارات هستند که بهرغم تاثیر کاملاً واضح درآمد نفتی بر اقتصاد ملی در این دو کشور، طی چند دهه اخیر فراساختارها و زیرساختهای عظیمی را در محدوده جغرافیایی خود تاسیس کردهاند.
باور عمومی درباره ناتوانی ایران برای افتتاح پروژههای بزرگ نظیر آنچه در دو دهه اخیر در چین و ترکیه و امارات رخ داده، حول محور اقتصاد نفتی و دولتی میچرخد. مواردی که از نظر نگارنده دارای اهمیت بوده ولی دلیل اصلی وضعیت کنونی ما نمیتوانند باشند. به نظر میرسد بیتوجهی به چنین پروژههای مهمی در ایران، لزوماً ارتباطی به نفت ندارد. شاهد این ادعا هم کشورهای نفتی حاشیه خلیج فارس مثل قطر و امارات هستند که بهرغم تاثیر کاملاً واضح درآمد نفتی بر اقتصاد ملی در این دو کشور، طی چند دهه اخیر فراساختارها و زیرساختهای عظیمی را در محدوده جغرافیایی خود تاسیس کردهاند. دوبی و دوحه به عنوان دو شهر بزرگ، مشخصاً وابستگی و ابتنای بالایی به نفت و گاز دارند اما با دقتی مثالزدنی، موفق شدهاند از بیابان برهوت به یکی از معتبرترین شهرهای جهان تبدیل شوند. این شهرها به غیر از انبوهی از تاسیسات مدرن برونشهری و درونشهری، به تاسیس شبکه فرودگاهی و ایرلاینهای پیشرفته دست زده و با جذب مسافر از اقصی نقاط جهان، خود را به هاب این حوزه در منطقه خاورمیانه تبدیل کردهاند. بنابراین نباید دچار خطای دید شد.
به نظر میرسد ریشه موضوع به دو عامل اساسی برمیگردد. اولین مورد که اهمیت حیاتی دارد، تضعیف روزافزون بخش خصوصی و توان عملیاتی و پیمانکاری این بخش است که از دوره بعد از جنگ آغاز شده و بیتوجهی. ما در دهههای گذشته شرکتهای ساختمانی و پیمانکاری بزرگی داشتیم که با اجرای پروژههای سد و پل و نیروگاه، در سطوحی قابل اعتنا قادر به اجرای کارهای سخت بودند. حالا اما جای این بخش خصوصی توانمند را پیمانکاران دولتی و شبهدولتی گرفته که از دل نهادهای حاکمیتی بیرون آمدهاند. این موضوع در فقره پروژههای ساختمانی کاملاً واضح و مبرهن قابل مشاهده است بهطوری که هماینک جای گروههای فعال و برجسته را پیمانکاران نظامی و دولتی گرفتهاند. این روند که مدتهاست آغاز شده، سود انباشته این قبیل فعالیتها را از سمت بخش خصوصی به بخشهای مذکور سرریز کرده و امکان سرمایهگذاری مجدد، تحقیق و توسعه، واردات ماشینآلات پیچیده و مدرن یا طراحی پروژههای جدید را از بخش خصوصی سلب کرده است. طبیعی است وقتی روند معمول توسعه در اقلیم حاکمیت شرکتی طی شود، شرکت از بعد محلی و ملی عبور کرده و منطقهای و بینالمللی میشود و در این روند ضمن انتقال تجربیات خارجی به داخل کشور، توان لازم برای ساخت فراساختارهای پیشرفته هم در کشور ایجاد میشود. این روند در ایران نهتنها برای بخش خصوصی محقق نشد که با تنگنای ایجادشده، راه بر هرگونه توسعه بسته شد و بسیاری از برندهای نامآشنا راه تعدیل نیرو، تغییر فعالیت و حتی تعطیلی را در پیش گرفتند.
عامل اول البته مهم است اما مورد دوم تعیینکنندهتر به نظر میرسد و آن هم نبود پول، بودجه یا منابع کافی برای خلق چنین ابرپروژههایی است. دولت چین در حالی تنها در فقره فرودگاه جدید پکن حدود 11 میلیارد دلار را در مساحتی بالغ بر چندصدهزار متر مربع هزینه کرده که این عدد بهتنهایی حدود هشت درصد از کل نقدینگی اقتصاد ایران را با رقمی معادل 120 هزار میلیارد تومان در برمیگیرد. حتی شنیدن اعداد و ارقام هزینهکرد دولت چین آن هم تنها برای ساخت یک فرودگاه حیرتانگیز است. بنابراین وقتی پول و منابع کافی برای ایجاد ابرساختارها نیست، پروژه جدیدی طراحی و خلق نمیشود. از آنسو وقتی به سایر جنبههای این پروژه اعم از طراحی، معماری، تجهیزات بسیار پیچیده و گرانقیمت بهکاررفته در ساخت مجموعه یا مدیریت بحران و عملیات پروژه میاندیشیم، تصور ساخت این چنین ساختارهایی را در ایران به کل فراموش میکنیم.
بدیهی است برای ساختن چنین پروژههایی باید همه موارد بالا مدنظر قرار گیرد. مواردی که برای تحقق هر یک از آنها نیازمند افراد متخصص و باتجربه هستیم. شرکتهای کمی هم هستند که قادر به اجرای چنین پروژههایی در جهان باشند. دولت ما باید بالاخره تصمیم بگیرد میخواهیم با بهترین سازندگان و پیمانکاران جهان کار کنیم یا نه؟ مرور خاطرات گذشته و بررسی پرونده حضور شرکای خارجی در طرح توسعه فرودگاه بینالمللی امام (ره) نشان از عدم تمایل ایران به کار با شرکتهای بینالمللی دارد. در آن پرونده شرکت بینالمللی «تاو» قرار بود خدمات فرودگاهی را انجام دهد اما در نهایت با اتفاقات تلخی که در جریان افتتاح فرودگاه رقم خورد، چیزی جز سرافکندگی عاید کشور نشد. در قضیه اپراتورها هم که شرکتی به نام ترکسل برنده مناقصه شد، همین موارد بروز کرد. بنابراین مشخص است که تمایلی به اجرای این پروژهها در کشور وجود ندارد.
آنچه مشخص است اینکه در داخل تمایلی به رخنه اقتصاد جهانی در فضای کشور وجود ندارد. به نظر میرسد ترسی در حاکمیت وجود دارد که از درهم تنیده شدن اقتصاد ایران با اقتصاد جهانی بیم دارد و همین عامل هم به اداره جزیرهای کشور نسبت به وقایع و اتفاقات روز منجر شده است. نگاهی به تمایلات خاص دولت و حاکمیت برای خودکفایی در بسیاری از امور از گندم و غذا گرفته تا کالاهای صنعتی، صحت این ادعا را تایید میکند. طبیعی است که در شرایط جزیرهای امکان استفاده از توان بالای ابرپیمانکاران جهانی که امکان ایجاد پروژههای بزرگ را در سطحی فاخر در کشور دارند، مهیا نمیشود.
به نظر میرسد ترس از وابستگی و گسترش نفوذ نیروهای خارجی در کشور به بروز پارانویا منجر شده است. وضعیتی که پیوسته بیم دارد و میترسد. وقتی چنین شرایطی داریم، طبیعی است که راه به جایی نمیبریم. من اسم این شرایط را که ناشی از تداوم وضع موجود است، «شرایط قفل» مینامم و پرونده تاسیس ابرپروژهها در ایران را هم مختومه اعلام میکنم و نمیتوانم تصور کنم امکان تاسیس چنین فراساختارهایی در کشور با وجود وضع فعلی ممکن باشد. در عین حال تا در پارامترهای دوگانهای که در کشور به آنها اشاره کردم، تغییری حاصل نشود، امکان تجربه شرایطی مشابه با چین یا ترکیه در بخش فراساختارها ممکن نیست.
در پاسخ به این نگرانی لازم است چند نکته مدنظر قرار گیرد. ابتدا مخالفان چنین پروژههایی باید بدانند که مثل هر چیز دیگری این تغییر مزایا و معایبی دارد. از بهترین مزایای اجرای ابرساختارها این است که بدون هیچ نوع خشونتی، تبدیل به سپر دفاعی برای کشور میشود و ما را در برابر آسیبهای خارجی نظیر تحریم و... مصون میدارد. ایران بهطور طبیعی محور ترانزیت شرق عالم به دنیای غرب و بالعکس است و مواردی نظیر برخاستن دوبی و دوحه تنها اشکالی بدلی و مصنوعی برای استفاده هرچه بیشتر از این مزیت به شمار میروند. ورود سالانه دهها میلیون نفر مسافر سطح خارقالعادهای از وابستگی را به کشور ایجاد و استانداردهای جهانی حملونقل را به کشور تزریق میکند. در واقع این روند مثل دفاع نرم است که به صورت هوشمندانه مانع محصور شدن اقتصاد ایران میشود.
زاویه کور ماجرا
شاید یک بررسی دقیقتر، شواهدی متفاوت از چرایی نگرانی دوستان از تحقق این موضوع را در کشور برملا سازد اما به نظر میرسد تغییراتی که در نتیجه ورود سیل عظیمی از گردشگران به فضای عمومی جامعه ایجاد میشود یکی از گزارههایی است که بیم از توسعه زیرساختها و فراساختارها را در دل برخی گروهها انداخته، از اینرو این گروهها با تدابیر خاص خود، آب را از چشمه خشکاندهاند. این گروهها احتمالاً تصور میکنند ورود گردشگران خارجی و بهطور خاص غربی، زمینه تضعیف سطوحی از فرهنگ محلی را که مطلوب و مدنظر بخشهایی از حکومت است فراهم خواهد کرد. طبیعی هم هست. این افراد احتمالاً معتقدند در فرودگاهی که ظرفیت بارگیری چند ده میلیون مسافر را دارد، امکان کنترل بسیار کاهش مییابد و در نتیجه، حتماً عده کثیری از مسافران خارجی وارد شهرهای کشور میشوند. کسانی که عقیده دارند توریسم با خود مدل ذهنی، فرهنگ مخصوص و چارچوب رفتاری متفاوتی به ایران میآورد از همین دستهاند و این روند رشد و توسعه را با تهاجم فرهنگی همسان میدانند.