شناسه خبر : 30097 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

بانک مرکزی در روزگار تحریم

کدام چالش‌ها مسیر سیاستگذار پولی را مسدود می‌کنند؟

تحریم را می‌توان شوک منفی عرضه خواند، تحریم بنیه اقتصاد را برای تولید تضعیف می‌کند که در ادبیات اقتصادی به افت تولید بالقوه تعبیر می‌شود. وضعیت اقتصاد و نحوه عملکرد چرخ‌های اقتصاد تعیین‌کننده میزان این افت و شکست است.

محبوبه داودی/ دانشجوی دکترای اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف

تحریم را می‌توان شوک منفی عرضه خواند، تحریم بنیه اقتصاد را برای تولید تضعیف می‌کند که در ادبیات اقتصادی به افت تولید بالقوه تعبیر می‌شود. وضعیت اقتصاد و نحوه عملکرد چرخ‌های اقتصاد تعیین‌کننده میزان این افت و شکست است. هر چه اقتصاد به واردات از جمله واردات واسطه‌ای و سرمایه‌ای وابسته‌تر باشد، و به عبارت دیگر عمق تولید در اقتصاد کم باشد، افت تولید بالقوه در نتیجه تحریم‌ها بیشتر خواهد بود و هرچه وابستگی به واردات مصرفی بیشتر باشد، علاوه بر اثرات غیرمستقیم افت تولید، به صورت مستقیم نیز افت رفاهی بیشتری برای خانوار به دنبال تحریم ایجاد خواهد شد. تحت چنین شرایطی یکی از اصول بلامنازع برای بانک مرکزی این است که سعی در جبران این افت رفاه با انتشار پول نکند، که البته در اقتصاد ایران که بانک مرکزی عامل دولت است، عبارت دقیق‌تر این است که تحت چنین شرایطی که در دنیای واقعی میزان کالاهای در دسترس محدود شده است، دولت نباید گمان کند که با پول‌پاشی و تامین آن از طریق بانک مرکزی قادر به جبران این افت رفاهی خواهد بود.

تحریم یا افت تولید به معنای رکود نیست

در واقع بانک مرکزی و دولت نباید با تصور اینکه در شرایط رکودی قرار گرفته‌ایم، سیاست‌های انبساطی پولی و مالی در پیش بگیرند. شرایط تحریم یا افت تولید بالقوه به معنای رکود نیست. در واقع شرایط رکودی به شرایطی گفته می‌شود که تقاضا از میزان تولید بالقوه اقتصاد پایین‌تر باشد. معمولاً این اتفاق زمانی به وقوع می‌پیوندد که نرخ‌های بهره پولی در اقتصاد بالا باشند، یا به هر دلیل دیگری تقاضا در اقتصاد برای میزان کالاهایی که قابلیت تولید آن وجود داشته کمتر بوده است. تحت این شرایط از سیاست‌های پولی و مالی انبساطی برای تحریک تقاضا استفاده می‌شود. از آنجا که اصولاً عرضه کل با تغییرات در موجودی انبار خود را با تقاضا هماهنگ می‌کند، در شرایط عادی (که افت تولید بالقوه اتفاق نیفتاده) افت تولید ناخالص داخلی را نشان از افت تقاضا می‌دانند و بنابراین وقتی رشد تولید در چند فصل پیاپی منفی می‌شود، این شرایط را مصادف با رکودی می‌دانند که باید در برابر آن سیاست‌های انبساطی اعمال کرد.

اما بانک‌های مرکزی هوشمندتر امروزی این‌گونه چشم‌بسته حرکت نمی‌کنند، آنها متغیر مفیدتر و پراطلاعات‌تری مثل تورم را هدف می‌گیرند که به این طریق شوک‌های سمت عرضه را نیز لحاظ کنند. به این ترتیب فرقی نمی‌کند که تولید بالقوه ثابت بوده است یا خیر، به محض اینکه تقاضا از تولید بالقوه بالاتر برود، تورم بالا رفته و با این علامت‌گیری دقیق و استفاده از ابزار مناسب هیچ‌گاه در مورد اینکه باید در حال حاضر سیاست‌ها انبساطی باشند یا انقباضی اشتباه نمی‌کنند. دور بودن بانک مرکزی ایران از مدیریت علمی و مدرن و عدم استفاده از متغیرهای هدف و ابزار مناسب ما را ناگزیر از این می‌کند که در تحلیل‌های خود دقیقاً به تحلیل دلایل افت تولید بالقوه و بالاتر بودن تقاضا از آن بپردازیم که به معنای این است که عملکرد سیاستی مورد توصیه، به‌کارگیری سیاست‌های انقباضی توسط بانک مرکزی و دولت است.

ادامه به سبک سابق ممکن نیست

بنابراین اولین الزام بانک مرکزی تحلیل علمی شرایط و دوری از مدیریت به سبک سابق است که در واقع مدیریت مخارج دولت بود نه مدیریت شرایط اقتصادی کشور. برای اقتصاد ایران امکان ادامه به سبک سابق وجود ندارد. سبک سابق یعنی سبکی که در آن دولت با پول‌پاشی به پشتوانه منابع بانک مرکزی به دنبال کسب مشروعیت و محبوبیت باشد؛ چنین عمل کند و اوضاع کشنده نشود.

اگر بانک مرکزی به سبک سابق ادامه دهد، به این معنی که افت تولید بالقوه را نپذیرد و سعی در حفظ رفاه سابق با انتشار پول کند، بر اساس توضیحات بالا این پول اضافی «سریعاً» و «برخلاف گذشته بلافاصله» منجر به افزایش تورم و افزایش نرخ ارز خواهد شد.

از طرف دیگر انتظارات در شرایط تحریم حساس‌تر است و افزایش‌های کوچک در نرخ ارز می‌تواند به دلیل ترس مردم از جهش ارز منجر به افزایش‌های شدید در آن شود، به گونه‌ای که حتی دلاریزه شدن اقتصاد را محتمل کند.

بنابراین مهم‌ترین الزام دولت و بانک مرکزی تحت این شرایط مدیریت هزینه‌های دولت و مدیریت انتشار پول است تا از این کانال تقاضای اضافی برای کالا و خدمات که تنها منجر به افزایش قیمت‌ها می‌شود ایجاد نکند. این مساله به عنوان خط راهنمای کلی است.

 اما علاوه بر این، آنچه قابل اغماض نیست این است که شرایط فعلی اقتصاد ایران، شرایط فوق‌العاده سختی است و بانک مرکزی ایران، به عنوان یک نهاد نحیف و دارای اشکالات ساختاری عمیق و توان اجرایی و حرفه‌ای نه‌چندان مطلوب، به ‌سادگی قادر به این نخواهد بود که این روزگار را به سلامت از سر بگذراند. حتی اگر یک بانک مرکزی مقتدر و حرفه‌ای و مملو از اقتصاددانان برجسته داشتیم، گذر از این شرایط تنها با همدلی کل حاکمیت امکان‌پذیر بود.

بنابراین «آنچه بانک مرکزی باید و می‌تواند انجام دهد» برای برون‌رفت از شرایط فعلی بسیار محدود است و می‌توان تنها به بیان «آنچه بانک مرکزی نباید انجام دهد» پرداخت با این هدف که بانک مرکزی نهادی نباشد که یک‌تنه و البته به کمک دولت، تیر خلاص را بر پیکر اقتصاد وارد کند. به عبارت دیگر بانک مرکزی (به انضمام ولی آن یعنی دولت) به تنهایی می‌تواند اوضاع را وخیم کند ولی به تنهایی نمی‌تواند اوضاع را بسامان نگه دارد.

چشمه خشکیده بایدها و نبایدها

کمی دل‌نوشته بنویسم به جای متن علمی؛ دل‌نوشته‌های یک پژوهشگر حوزه اقتصاد! آن‌طور که شایسته من جوان پرشور که به اقتصاد وارد شدم تا بپردازم به آنچه گذشتگانم (شاید) نپرداختند، نباشد. اولین‌باری است که از بایدهای بانک مرکزی می‌نویسم و به 900 کلمه نرسیده، چشمه بایدها و نبایدهایم می‌خشکد، دیگر بایدها و نبایدهای بانک مرکزی هم محدود شده است. زمانی بود که می‌شد با چند باید و نباید در انتها نوشت اگر چنین کند، چنان شود؛ حالا شاید بانک مرکزی نبایدهایش را انجام ندهد، ولی با این حال، حال کشور طوری شود که به مرور گذشته‌اش هم نیارزد. نمی‌دانم هدفمان در نوشتن باید این باشد که مردم نترسند که اوضاع را با هیاهو خراب‌تر نکنند یا طوری بنویسم که مسوولان بترسند و منکر حقایق نشوند و درک کنند آنچه را که باید دید پیش از آنکه «بایدها و نبایدهایشان» مانند «بایدها و نبایدهای حال حاضر بانک مرکزی» ته کشیده و به آخر برسد. درک کنند که با نحوه مدیریت اقتصادی که تاکنون داشتیم، امکان تکیه بر بازوان پرتوان خودمان وجود ندارد. کدام بازوان پرتوان؟ همان که طی سال‌های بیماری هلندی خرد شد؟ سال‌هایی که باید منابعش را پس‌انداز می‌کردید برای چنین روزگاری، اما صرف خانه‌های خالی و بی‌کیفیت، سازه‌ها و ساختمان‌های نیمه‌کاره شد؟

 همان بازوانی که خرد شد با تورم ناشی از فوج فوج مخارج دولت که برای کسب محبوبیت از بانک‌ها و بانک مرکزی بیرون کشیده شد، تا از تولید در کشور یک اقیانوس با عمق سه سانت باقی بماند و همه چیزمان بشود وابسته به واردات؟ یا حجم بدهی‌های معوق «دولت» و «بنگاه‌های ورشکسته به خاطر پایین بودن نرخ ارز و در نتیجه پایین بودن قیمت کالاهای خارجی»، تبدیل شد به بحرانی در بانک‌ها و رگ‌های حیات اقتصاد را که بانک‌ها بودند قطع کرد و آخر کار بانک‌های بیمار ماندند و اولین دور تحریم‌ها تیر خلاص را بر پیکر آنها وارد کرد، و پس از آن هم مسوولان در خواب بودند وقتی فرصتی بود برای اصلاح نظام بانکی و باز همان شد که همیشه می‌شد. تکیه بزنیم بر چنین بازوان خرد شده‌ای؟

از ماست که بر ماست

مردم نمی‌دانند ما از تحریم نخوردیم، ما از خارجی و دشمن نخوردیم، از ماست که بر ماست. آنچه بر ما رفت حاصل سال‌ها مدیریت غیرکارشناسی است و حاصل سال‌ها اتلاف وقت و بحث‌های بیهوده به جای درس خواندن و تلاش در دانشکده‌های مدیریت و اقتصاد است. حاصل غرور و لجبازی و کینه‌توزی است که تمام آموزه‌های یک علم را بدون آنکه زحمتی برای سیطره بر ماهیت آن بکشد، باطل اعلام کرد. حاصل این است که گمان کردیم «اقتصاد علم ساده‌ای است»، بد خوردیم از این تفکر که «اقتصاد علم ساده‌ای است».

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها