کابینه در سیطره بوروکراتها
خروج آخوندی از کابینه نشانه چیست؟
دولت فعلی دوستنداشتنی بود با رفتن عباس آخوندی دوستنداشتنیتر شد. دولتی که اکنون دیگر میتوان با خیال راحت آن را در سیطره بوروکراتها توصیف کرد. استعفای آخوندی را نباید تصمیم ساده یک مدیر برای ترک شغلش دانست. بهخصوص متن نامه استعفای آخوندی و شیوه انتشار و همزمانی آن با انتقادات جهانگیری از موقعیتش در دولت باعث میشود این حرکت را به منزله یک رخداد سیاسی و در سطحی بالاتر از یک تصمیم اداری و شخصی تحلیل کرد. برای تحلیل این استعفا بهتر است به آن از منظر ذینفعانش نگریست.
دولت فعلی دوستنداشتنی بود با رفتن عباس آخوندی دوستنداشتنیتر شد. دولتی که اکنون دیگر میتوان با خیال راحت آن را در سیطره بوروکراتها توصیف کرد. استعفای آخوندی را نباید تصمیم ساده یک مدیر برای ترک شغلش دانست. بهخصوص متن نامه استعفای آخوندی و شیوه انتشار و همزمانی آن با انتقادات جهانگیری از موقعیتش در دولت باعث میشود این حرکت را به منزله یک رخداد سیاسی و در سطحی بالاتر از یک تصمیم اداری و شخصی تحلیل کرد. برای تحلیل این استعفا بهتر است به آن از منظر ذینفعانش نگریست.
استعفای آخوندی از منظر آخوندی؛ وزیری که ترجیح داد کنشگر مدنی باشد: از منظر شخص عباس آخوندی این تصمیم ترکیبی از کنشگری مدنی و کنشگری سیاسی است. این استعفا یک کنشگری مدنی است از آن جهت که اولاً اقدامی اخلاقی است و ثانیاً شیوه اجرای آن به تبلیغ مثبتی برای اخلاقی عمل کردن بدل شد. باعث تاسف است که پایبندی به اصول فکری و داشتن پرنسیب آنچنان در مدیران ارشد نایاب شد که رفتار عباس آخوندی اینچنین به چشم میآید. ولی واقعیت همین است. اغلب مدیران دولتی طوری عمل میکنند انگار هیچ قیدی برای تغییر فکر ندارند و خط قرمز آنها صرفاً ماندن در قدرت است. عملگرایی و مصلحتاندیشی چنان تعریف فراخ و بیدر و پیکری یافته که عدول از همه باورها و اصول تفکر فردی با آن توجیه میشود. به همین دلیل نفس استعفای آخوندی به دلیل احساس ناهماهنگی با سیاستهای حاکم بر دولت و انتشار متن شجاعانه و اخلاقی نامه استعفای وی، ارزشی فراتر از یک تصمیم ساده دارد.
البته آخوندی از مدتها پیش با نوشتهها و مصاحبههای خود نشان داده بود که ترجیح میدهد بیشتر به عنوان یک روشنفکر – سیاستمدار شناخته شود تا یک کارگزار-بوروکرات. یکی از نقدهای درگوشی معاونان و نزدیکان آخوندی در وزارت راه و شهرسازی همین بود که او مراعات مصالح اداری را نمیکند و گاهی تصمیماتی میگیرد که خلاف عقل دیوانسالارانه است. اتفاقاً این سبک آخوندی هرچقدر مورد نقد بوروکراتهاست مقبول طبع روشنفکرانی است که با دیوانسالاری تضاد مبنایی دارند. آخوندی پتانسیل فکری برای ورود به عرصه کنشگری مدنی را دارد و این استعفا سرمایه نمادین قابل توجهی برای او خلق کرده است. البته پارهای ویژگیهای رفتاری و ادبیات او نشانههایی از نوعی اشرافیت سیاسی دارند که کار او را در ارتباط گرفتن با جامعه مدنی و روشنفکران سخت میکند.
از سوی دیگر استعفای آخوندی کنشگری سیاسی هم تلقی میشود. در حالی که اصلاحطلبان بیشترین دوری را از دولت احساس میکنند و ارشدترین نماینده آنها در دولت (جهانگیری، معاون اول رئیسجمهور) عملاً کارکردی تزئینی و تشریفاتی در دولت پیدا کرده استعفای آخوندی به منزله یک تکانه (مومنتوم) برای نقد سیاسی روحانی از درون اصلاحطلبان است. در عین حال آخوندی را که سالها در آستانه دروازه جریان سیاسی اصلاحطلبان ایستاده بود این استعفا به دامن آنها انداخت. آخوندی همواره تلاش کرده بود روی خط باریکی از تعادل میان نیروهای سیاسی معتمد قدرت و جریانهای سیاسی منتقد قدرت حرکت کند. نسبت خانوادگی او با اکبر ناطقنوری، نزدیکی عاطفی او با میرحسین موسوی و نزدیکی سیاسی او با هاشمیرفسنجانی نشاندهنده این موقعیت پیچیده است. ضمن اینکه این استعفا او را از کانون اصلی قدرت رسمی سیاسی دور کرد. به همین دلیل و برخلاف برخی گمانهها اکنون او دیگر شانس چندانی برای شهردار تهران شدن هم ندارد. اصلاحطلبان شورای شهر در یکسال اخیر به خوبی دریافتهاند که صرفاً شهرداری برای تهران پذیرفته میشود که هماهنگ و معتمد باشد.
استعفای آخوندی از منظر روحانی؛ وزیری که به رئیس جمهوری بوروکراتیک اسلامی خیانت کرد: اگر روحانی احساس کند آخوندی به او خیانت کرده عجیب نیست. روحانی برای وزیر شدن آخوندی تلاش کرد. سوابق آخوندی در سال 88 طوری بود که وزیر شدن او در سال 92 را دشوار میکرد ولی روحانی از او حمایت کرد و سال 96 هم پای او ایستاد. اما مشکل اینجاست که روحانی 92 تا 96 با روحانی 96 تا امروز خیلی تفاوت کرده است. روحانی دوره قبل اگرچه با بوروکراتها رابطه خوبی داشت اما تکنوکراتها و اقتصاددانها را هم به بازی میگرفت. اما اکنون تمام تیم اصلی و حلقه اول پیرامون رئیسجمهور
بوروکراتها هستند.
اگر بخواهم این دستهبندی سهگانه بوروکرات-تکنوکرات-اقتصاددان را مختصراً معرفی کنم یک بوروکرات کسی است که اعتبار حرفهای خود را از سابقه کار اجرایی و ارتباطات شخصیاش کسب کرده، او نه سیاستگذار بوده نه سازنده، توانایی او کار با دیوانسالاری دولتی و شناخت زیر و بم نظام اداری و لابیگری است. بوروکراتهای ایرانی تحول ایجاد نمیکنند و جهتگیریهای سیاستی را تغییر اساسی نمیدهند، آنها مجری سیاستهایی هستند که دیگران تدوین کردهاند. بوروکرات خوب حتی یک سیاست اشتباه را به خوبی اجرا میکند و بوروکرات بد حتی در اجرای سیاست درست هم ناکام میماند. بوروکراتها همیشه در جلسه هستند زیرا جلسات و شوراها به آنها امکان تعامل میدهند. نوبخت و واعظی و شریعتمداری و همتی بوروکراتهای ارشد نزدیک به رئیسجمهور هستند.
تکنوکرات اما کسی است که دانشی فنی در حوزهای کاربردی دارد. دغدغه او اجرای پروژهها و تولید است. ساختن را میفهمد و از آن لذت میبرد. تکنوکراتها از بوروکراسی بیزار هستند چون دست و پای آنها را میبندد. آنها پشت میزنشین نیستند و سیاستهای بلندمدت و نسبی را دوست ندارند و عملگرایانه و قاطعانه رفتار میکنند. جهانگیری و زنگنه و اردکانیان، نمادهایی از تکنوکراتهای تیم روحانی هستند که این روزها قدرتشان به شدت کاهش پیدا کرده است.
در نهایت یک اقتصاددان وقتی در موضع سیاستگذار اقتصادی قرار دارد چون خودش دانش تخصصی دارد و همزمان متصل به موسسات تحقیقاتی و دانشگاهی است توصیه سیاستی ارائه میکند. او پشت میزنشین است اما نه برای جلسات بلکه برای خواندن مطالعات و گزارشها و نوشتن برنامهها و سیاستها او اتفاقاً از جلسات طولانی و بیحاصل فراری است. سیاستگذار اقتصادی ضرورتاً خودش توان اجرا ندارد و به ندرت قضاوتهای قطعی و فوری ارائه میکند مگر پای بدیهیات وسط باشد. او بلندمدت را پیشبینی میکند و هشدارهای کلیدی میدهد. مسعود نیلی و همکارانش در موسسه نیاوران مهمترین اقتصاددانان نزدیک به رئیسجمهور بودند که مدتی است دیگر رابطه نزدیکی با دولت ندارند.
هر دولتی به ترکیب درستی از هر سه گروه احتیاج دارد. اینطور نیست که یک دسته بد و دسته دیگری خوب باشند. ترکیب اینهاست که اهمیت دارد. اما دولت فعلی روحانی کاملاً در دست بوروکراتها افتاده، استعفای آخوندی همانگونه که نامه استعفایش نشان میدهد ناشی از تکافتادگی او در دولت بوده است. تصمیمهای اصلی دولت توسط بوروکراتهای نزدیک به رئیسجمهور گرفته میشود و اقتصاددانهای واقعی تاثیر چندانی در سیاستهای اقتصادی ندارند. تکنوکراتها همچنان درگیر مسائل تامین مالی پروژههای قدیمی هستند که رمقی برای تعریف کار جدید ندارند. در چنین شرایطی استعفای آخوندی باعث میشود روحانی بیشتر به بوروکراتها نزدیک شود (به چهار وزیر جدید پیشنهادی وی به مجلس نگاه کنید) بهخصوص که به نظر میرسد کاراکتر مدیریتی روحانی (بنا بر سوابق و شواهد) به شخصیتهای حرفگوشکن و مطیع تمایل بیشتری دارد.
استعفای آخوندی از منظر جامعه؛ وزیری که کوتاهمدتها را دوست نداشت: مردم این آمدن و رفتنها را جدی نمیگیرند. حلقه بسته مدیریتی در ایران به گونهای است که شهروندان همه مدیران را سر و ته یک کرباس میدانند. برای آنها مهم نیست که آخوندی چرا استعفا داد و چه کسی جایگزین او میشود. این باور مردم ریشه در این واقعیت دارد که از این تغییرات نتیجه ملموس و کوتاهمدتی در زندگی خود نمیبینند. احمدینژاد این نکته را خیلی خوب دریافته بود و اساساً وقعی به هر چه بلندمدت است نمینهاد. گویا او هم معتقد بود «در بلندمدت همه ما مردهایم». آخوندی از این حیث وضعیت بدتری دارد. اساساً او مدام در کار بلندمدتها بود دقیقاً همان چیزی که جامعه تمایلی به آن ندارد. اغلب تصمیمهای کوتاهمدت آخوندی برای توقف کاری یا ممانعت از تصمیمهایی بوده که زیان بلندمدت داشتند. جالب اینجاست که همینها مورد نقد رئیسجمهور و بوروکراتهای دور و بر او هم بوده است. البته ضرورتاً هرچه کوتاهمدت است بد نیست شاید بزرگترین اشکال آخوندی همین فقدان کارنامهای است که اثرش زودتر به چشم بیاید. به هر حال مردم انگیزه و امید میخواهند و نمیشود به بهانه اجتناب از عوامگرایی صرفاً به اقدامات زیربنایی و بلندمدت اکتفا کرد. در چنین شرایطی عجیب نیست که داستان افشای مدرک دکترای جعلی رئیس سابق سازمان نظام مهندسی و رئیس سابق کمیسیون عمران مجلس چنین جای پررنگی در کارنامه آخوندی از منظر مردم و رسانهها گرفته است.