نوبت تغییر نسل مدیران
علینقی مشایخی از ضرورتهای اصلاح نظام اداره کشور میگوید
علینقی مشایخی، فارغالتحصیل دکترای مدیریت از دانشگاه MIT آمریکا و بنیانگذار دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف است. او لَختی و ضعف نظام اداری را یکی از موانع پیشبرد کارهای بزرگ در کشور میداند و میگوید: «تا زمانی که نظام اداری ما دچار لَختی و ضعف باشد، مجبوریم برای انجام کارهای مهم به شکل پروژهمحور عمل کنیم.» مشایخی در عین حال بر ضرورت تغییر نسل مدیریتی کشور تاکید میکند: «برخی از کسانی که امروز در سمتهای مدیریتی سطح بالای کشور قرار دارند، در تمام 40-30 سال گذشته در این جایگاهها بودهاند. ابتکارات و فکرهای مدیریتی این افراد هرچه بوده، پیاده شده است و این دسته از مدیران ممکن است واقعاً خسته باشند، یا انرژی و جسارت لازم برای حرکتهای جدی را نداشته باشند.»
♦♦♦
به بهانه توفیق حقوقی ایران در دادگاه لاهه -که بنا بر تاکید برخی مقامات دولتی با نقشآفرینی موثر معاون حقوقی رئیسجمهور به دست آمد- میخواهیم تجربه بهکارگیری تکنوکراتهای جوان در دولت را بررسی کنیم. به عنوان سوال نخست، شما نقش «افراد» (کسانی مثل لعیا جنیدی در ماجرای دعوای حقوقی ایران و آمریکا یا محمدجواد ظریف در ماجرای مذاکرات هستهای) را در جریان انجام موفقیتآمیز چنین پروژههایی در سطح بینالمللی چقدر موثر میدانید؟
حکومتداری و به طور کلی اداره سیستمهای پیچیده نیازمند دو مولفه اصلی است: دانش و تجربه. در تاریخ جهان، استعدادهای درخشانی در حوزههای مرتبط با حکومتداری وجود داشتهاند که با توسعه تئوریهای مختلف و پیشنهاد راه و روشهای حکمرانی، دانش مرتبط با این حوزه را رشد دادهاند. فکر میکنم امروزه بدون استفاده از دانش و تجربه جهانی که حاصل عمر بشر است، نمیتوان حکمرانی باکیفیت را - چه در حوزه اقتصاد، چه در حوزه مدیریت، چه در حوزه روابط خارجی و چه در حوزه حقوق- پیش برد.
به بیان دیگر، اگر بخواهیم کیفیت مدیریت کشور را ارتقا دهیم، باید از کسانی که دانش و تجربه کار در سطوح بالا را دارند، استفاده کنیم. دانش البته تنها با مدرک و عنوان فراهم نمیشود. متاسفانه این روزها در کشور ما همه دکتر هستند؛ به قول معروف اگر در خیابان فریاد بزنید «آقای دکتر!» نیمی از مردمی که در حال حرکت هستند، به سمت شما نگاه میکنند. با توجه به توسعه بیکیفیت نظام آموزش عالی در سالهای اخیر، صرف اینکه کسانی مدرک دکترا یا کارشناسی ارشد داشته باشند، نشاندهنده دانش آنها نیست. برعکس فکر میکنم اصلاً نباید به عناوین دکترا، کارشناسی ارشد و حتی کارشناسی افراد توجه کرد، بلکه باید کیفیت دانش آنها را (بر اساس کیفیت تحصیل، محل تحصیل و آثاری که در دوره تحصیل یا پس از آن از خود بهجا گذشتهاند) مورد بررسی قرار داد. دنیای مدرن، برای ارزیابی دانش افراد روشهای فراوانی ایجاد کرده است و افراد خبره هر حوزه میتوانند به خوبی کیفیت دانش صاحبان مدارک دانشگاهی را ارزیابی کنند. بنابراین باید متخصصانی را در راس کارها قرار داد که اولاً در حوزه تحصیلی خود به خوبی مطالعه کرده باشند، ثانیاً آثار علمی به وجود آورده باشند و ثالثاً مورد تایید افرادی باشند که در حوزه دانشی مربوطه شناختهشده و عمیقاند. چنانچه این دانش در مرحله بعد با تجربه همراه شود، میتوان امیدوار بود که از عهده پیچیدگیهای حکمرانی به خوبی برآیند.
نکته دیگری که لازم است به آن اشاره کنم، اینکه متاسفانه سازمانهای دولتی ما در سالهای اخیر با ضعف کارشناسی و تخصصی مواجه شدهاند. البته هنوز نیروهای کیفی بسیار محترمی در سازمانهای دولتی حضور دارند، اما به طور کلی کیفیت و بنیه کارشناسی نیروهای حاضر در بخشهای مختلف دولت پایین آمده است. در این شرایط، به نظر میرسد بهتر است برخی کارها را به شکل پروژهمحور پیش ببریم. یعنی در سازمانهای دولتی پروژههایی تعریف کنیم و افراد خبره و زبده را از داخل سازمان یا بیرون آن در راس این پروژهها قرار دهیم تا کار سازمان با سرعت و کیفیت بالاتری پیش رود. این یک نظریه پرطرفدار در حوزه مدیریت است و حتی ممکن است برخی سازمانهای خصوصی هم به شیوه Project Base اداره شوند. چراکه در این شیوه هدف پروژه، زمان انجام آن و روش سازماندهی مشخص است و کار با دقت بیشتری به نتیجه میرسد.
بنابراین اگر دولت ترجیح داده باشد مذاکرات برجام را به شیوه پروژهمحور به آقای ظریف واگذار کرده و از او بخواهد تیمی تشکیل دهد و کار را به نتیجه برساند؛ یا پروژه دعوای حقوقی ایران و آمریکا را به خانم جنیدی واگذار کرده و از او بخواهد همین کار را انجام دهد؛ مساله عجیبی رخ نداده است. فراموش نکنید که انتخاب درست اعضای تیم اجرایی یک پروژه، مستلزم آن است که فرد انتخابکننده از دانش و تجربه لازم برخوردار باشد و بدیهی است که فرد بادانش و متخصص، شناخت جامعتری نسبت به خبرگان حوزه خود دارد و بهتر میتواند تیم لازم را برای پیشبرد پروژه شکل دهد.
برخی معتقدند از آنجا که دولت این روزها فاقد نظریه و فکر منسجم است، تنها بخشهایی از آن خوب کار میکند که در اختیار مدیران جوان و باانگیزه است. آنها به عنوان مثال از وزیر جوان ارتباطات و فناوری اطلاعات یاد میکنند و از توفیقات معاون حقوقی رئیسجمهور میگویند. شما با این دیدگاه چقدر موافقید؟
من درباره ضرورت دانشمند و مجرب بودن مدیران صحبت کردم، اما داشتن شوق و انگیزه هم حتماً یک ضرورت است. مدیر بادانش و باتجربهای که خسته و بیانگیزه باشد، قطعاً نمیتواند هدایت مجموعه تحت امر خود را به خوبی انجام دهد.
دلیل بیعملی و بیانگیزگی بخشهای مهمی از دولت چیست؟ آیا میتوان نگاه کهنه برخی مدیران را به عنوان یکی از عوامل کُندی و لَختی نظام اداری برشمرد؟
کشور ما امروز در مقطعی قرار دارد که لازم است نسل مدیریتیاش عوض شود. برخی از کسانی که امروز در سمتهای مدیریتی سطح بالای کشور قرار دارند، در تمام 40-30 سال گذشته در این جایگاهها بودهاند. ابتکارات و فکرهای مدیریتی این افراد هرچه بوده، پیاده شده است. این دسته از مدیران ممکن است واقعاً خسته باشند یا انرژی و جسارت لازم برای حرکتهای جدی را نداشته باشند. در نتیجه تردیدی نیست که این نسل باید تغییر کند، اما باید مراقب بود که به بهانه جوانگرایی و تغییر نسل، دانش، تخصص و کیفیت مدیران فراموش نشود. اینکه فرد جوانی به مدیریت یک سازمان مهم دولتی گمارده شود، اما سواد و تجربه لازم برای اداره این سازمان را نداشته باشد، ممکن است وضع آن سازمان را بدتر از قبل کند. اگر خانم جنیدی موفق شده است کار مهمی در دادگاه لاهه برای ایران انجام دهد، لابد تخصص حقوقی ارزشمندی داشته است که توانسته یک تیم مناسب را جمع کند و این کار را پیش ببرد. درباره آقای آذریجهرمی نیز شرایط همینطور است. جوانگرایی ضروری است، اما باید توام با انتخاب افرادی باشد که خوب تحصیل کردهاند و تئوریهای اداره سیستمها در حوزه خود را به خوبی فهمیدهاند. به عنوان مثال، اگر قرار است یک اقتصادخوانده جوان برای اداره یک بخش انتخاب شود، باید کسی انتخاب شود که اقتصاد را به خوبی فهمیده باشد. حالا ملاک این فهم کیست؟ کسانی که در حوزه اقتصاد مرجع هستند؛ اعم از داخلی و خارجی. ما میتوانیم از اقتصاددانان معتبر و شناختهشده خارجی برای ارزیابی توان علمی و رزومه اقتصادخواندههای جوان ایرانی کمک بگیریم تا جوانان دانشمند و صاحب فهم عمیق از حوزههای تخصصی را روی کار بیاوریم.
در خصوص برجام یا دعوای حقوقی ایران و آمریکا، آیا «پروژهای بودن» این چالشها، عامل توفیق افرادی چون ظریف و جنیدی بوده است؟ آیا میتوان گفت نظام اداری ما در انجام «روندهای اصلاحی» که باید در بلندمدت پیگیری، رصد و انجام شوند، کارایی چندانی از خود نشان نمیدهد و تنها در تکپروژههای اینچنینی شانس توفیق دارد؟
تا زمانی که نظام اداری ما دچار لَختی و ضعف باشد، مجبوریم برای انجام کارهای مهم به شکل پروژهمحور عمل کنیم. ولی همزمان میتوان یک پروژه هم برای اصلاح لَختی نظام اداری تعریف کرد. این پروژه البته طولانیتر از سایر پروژهها خواهد بود، اما به هر حال باید آن را شروع کرد. برای همیشه نمیتوان با نظام اداری ضعیف و سنگینی که به منابع کشور آویزان است، مملکت را پیش برد. نظام اداری ما امروز نهتنها خود به منابع کشور آویزان است، بلکه مانع حرکت سایر بخشها هم میشود.
پروژه چابکسازی و اصلاح نظام اداری فراروی مدیریت کشور قرار دارد و باید اجرای آن را به طور جدی آغاز کرد. میتوان برای اجرای این پروژه افراد متخصص، خبره و شناختهشده در سطح جهانی را نیز به کار گرفت. بار دیگر تاکید میکنم که منظورم از افراد متخصص و خبره، کسانی با مدرک دکترا یا کارشناسی ارشد نیست، بلکه متخصص به معنای واقعی کلمه است که کیفیت دانشی و تجربی انجام این پروژه را داشته باشند. اینکه سالهاست در برنامههای توسعه ما صحبت از تحول نظام اداری مطرح است، اما اتفاقی نیفتاده، لابد به این دلیل است که متولیان این کار، ظرفیت لازم را برای انجام آن تجهیز نکردهاند.
جمعبندی کنم؛ اگر پروژه تحول در نظام اداری را تعریف کنیم و متخصصان واقعی را در راس آن قرار دهیم، میتوانیم امیدوار باشیم که روند اصلاح نظام اداری ایران آغاز شود. اما در هر حال، از آنجا که پروژه اصلاح نظام اداری ممکن است طولانی شود، در این مدت نمیتوان کارهای مهم را روی زمین گذاشت و برای انجام این کارها میتوان پروژهمحور عمل کرد.
شما در سخنرانی سال گذشته خود در کنفرانس بینالمللی مدیریت از «بازسازی نظام اداری» به عنوان یک ضرورت یاد کرده و تاکید کرده بودید که «جامعه ایران برای راهگشایی پیشرفت، باید کار بهبود ساختار دولت را شروع کند». حالا که نشانهای از انجام این بازسازی مشاهده نمیشود، آیا میتوان به استفاده از تکنوکراتهای جوان در تکحوزهها دل بست و آن را مقدمهای برای بهبود ساختار دولت دانست؟
بازسازی نظام اداری تنها با بهکارگیری تکنوکراتهای جوان اتفاق نمیافتد. سوالاتی بسیار اساسی در بازسازی نظام اداری وجود دارد. مثلاً اینکه ماموریتهای سازمانهای اداری ما چیست؟ چگونه باید این ماموریتها را بازنگری و اصلاح کرد؟ چه ماموریتهای جدیدی باید برای این سازمانها در نظر گرفت؟ برای ماموریتهای اصلاحشده، چه ساختارهایی باید ایجاد کرد که کارایی حداکثری داشته باشند؟ با توجه به تکنولوژیهای جدید ارتباطی، چه فرآیندهایی را باید در سازمانها مستقر کرد تا کارها را روان و سریع انجام دهند؟ مسائل زیادی وجود دارد که تنها با استقرار تکنوکراتهای جوان قابل حل نیست. ممکن است داشتن تیمهای جوان و بادانش در سازمانها به انجام این پروژه کمک کند، اما این پروژه، کار بسیار سنگینی است و فکر میکنم برای انجام آن حتی باید از مشاوران بینالمللی هم کمک گرفت. چگونه است که ما برای تیم ملی فوتبالمان مربیان خارجی سطح بالا را استخدام میکنیم، اما برای اصلاح نظام اداریمان که کاری بسیار سنگین و پیچیده است، نه متخصصان کیفی داخلی را به کار میگیریم، نه مشاوران زبده و باتجربه بینالمللی را؟
تکرار میکنم که داشتن یک نظام اداری لَخت، فرسوده و سنگین، دو نوع هزینه به کشور وارد کرده است: اولاً بار یک بودجه جاری سنگین را روی دوش اقتصاد ما گذاشته -که هم بودجه عمرانی را کم میکند و هم کسری بودجه دولت را افزایش میدهد- ثانیاً بخشهای غیردولتی و خصوصی را هم که باید در تعامل با دولت کار کنند، با مشکل مواجه کرده است. در عمل، نظام فرسوده اداری باعث لنگ شدن همه کارهای کشور اعم از دولتی و غیردولتی شده است.
وضعیت امروز نظام اداری، باری سنگین روی دوش کشور است و دولتها باید به طور جدی درباره چگونگی برداشتن این بار فکر کنند. متاسفانه با اینکه در برنامههای توسعه مرتباً به تحول نظام اداری اشاره شده است، نشانهای از تدوین یک چارچوب ساختارمند و استفاده از نیروهای مجرب دانشمند برای انجام این کار به چشم نمیخورد. این است که نظام اداری ما هر سال ضعیفتر از قبل میشود.
یکی دو سال قبل، ایده کمک گرفتن از مشاوران و متخصصان خارجی برای انجام اصلاحات در ساختار اقتصاد و همچنین نظام اداری ایران توسط برخی مقامات مطرح شد، اما با توجه به حساسیتهایی که برانگیخت، به جایی نرسید. به نظر شما آیا میتوان از تکنوکراتهای جوان ایرانی که بعضاً در بهترین دانشگاههای دنیا تحصیل کردهاند، برای این کار بهره گرفت؟
بله، میتوان این کار را کرد. خوشبختانه ما امروز نیروهای جوان بسیار خوبی داریم که نهتنها در دانشگاههای معتبر جهان درس خواندهاند، بلکه سوابق تحصیلیشان نشان میدهد در هر مقطعی که بودهاند، جزو بااستعدادترین دانشجویان قرار داشتهاند. بسیاری از این افراد امروز به کشور بازگشتهاند و حتماً میتوانند برای اصلاح ساختارها به ما کمک کنند. اما اشکالی ندارد که وقتی فرمان پروژههای اصلاحی را در اختیار جوانان تحصیلکرده ایرانی قرار میدهیم، اجازه دهیم آنها با تسلطی که در حوزه کاریشان دارند (و حاصل حضور در بهترین دانشگاههای جهان است) از مشاوران خارجی باتجربه هم استفاده کنند. وقتی یک نیروی بادانش و هوشمند را برای اداره یک پروژه برگزینیم، مشاور خارجی در خدمت او قرار خواهد گرفت. این مساله نباید باعث ترس و حساسیت شود.
ممکن است کسانی از این بترسند که مشاوران خارجی به ما آدرس اشتباه بدهند. اما وقتی تکنوکراتهای تحصیلکرده و نخبه ایرانی بالای سر مشاوران خارجی باشند و توصیههای آنها را کنترل کنند، این نگرانی برطرف میشود. کسانی دیگر ممکن است نگران باشند که استفاده از خارجیها باعث شود آنها ضعفهای ما را بشناسند. پاسخ این نگرانی آن است که به هر حال این ضعفها، بروندادهایی خواهد داشت که به وضوح اشکالات سیستم مدیریتی ما را نشان میدهد. به نظر من این حساسیتها بیپایه است و بیشتر به کشور لطمه میزند. ممکن است آنقدر بترسیم و دستدست کنیم تا سیستم فلج اداری، کل کشور را فلج و فشل کند. به قول معروف میتوانیم از ترس مرگ، خودکشی کنیم.
اگر استفاده از نیروهای متخصص و جوان ایرانی یا مشاوران زبده خارجی برای اصلاح ساختار اداری و اقتصادی کشور آغاز شود، احتمال ایجاد مقاومتهایی از سوی ژنرالهای پیر دولت وجود دارد. برای کاهش این مقاومتها چه باید کرد؟
قانون منع بهکارگیری بازنشستگان که اخیراً به تصویب مجلس رسیده است، بسیاری از این نیروهای باتجربه یا به تعبیر شما ژنرالهای پیر را بازنشسته خواهد کرد، اما میتوان از آنها به عنوان مشاور استفاده کرد. فکر میکنم نمیتوان و نباید تجربیات 40-30 سال گذشته را نادیده گرفت یا آنها را بیارزش دانست و مدفون کرد. ممکن است بتوانیم از این افراد به عنوان نیروهای مشاور در کنار مدیران جوان استفاده کنیم و نظرات آنها را به کار ببندیم. اما نباید فراموش کرد که نقش مشاوران تنها ارائه نظر مشورتی است و تصمیم نهایی را مدیران باید بگیرند؛ مدیران جوانی که دانش، جسارت، انگیزه و نشاط لازم را داشته باشند.