رفتار گلهای
آیا «عوامل روانی» قسمتی از چالشهای کنونی اقتصاد ایران محسوب میشوند؟
به این دو سوال فکر کنید: 1- اگر هر فرد یا گروهی که به نوعی رسانه محسوب میشوند، امروز رئیسجمهور یا از اعضای کابینه دولت بودند، چه تفاوتی بین اظهارنظرهایشان وجود داشت؟ 2- در این روزها نرخ دلار به حدود 13 هزار تومان نزدیک شد. چه تعدادی از مردم برای خرید دلار 13 هزارتومانی اقدام کردهاند؟
به این دو سوال فکر کنید:
1- اگر هر فرد یا گروهی که به نوعی رسانه محسوب میشوند، امروز رئیسجمهور یا از اعضای کابینه دولت بودند، چه تفاوتی بین اظهارنظرهایشان وجود داشت؟
2- در این روزها نرخ دلار به حدود 13 هزار تومان نزدیک شد. چه تعدادی از مردم برای خرید دلار 13 هزارتومانی اقدام کردهاند؟
سوالهای بالا دو مورد از صدها سوالی است که میتوان به عنوان سوال سادهشده در ارتباط با عوامل روانی شرایط کنونی پرسید. یکی از کارکردهای مهم مغز تغییر سوالات پیچیده به سوالات ساده و پیدا کردن جواب برای آنهاست. شاید به طور قطع نتوانیم جواب کاملاً دقیقی از میزان تاثیر عوامل روانی بر شرایط کنونی پیدا کنیم، اما با اطمینان بالایی میتوانیم ادعا کنیم که برخی از چالشهای موجود تحت تاثیر عوامل روانی به وجود آمدهاند.
نسیم نیکلاس طالب (Nassim Nicholas Taleb) از افرادی بوده است که کتاب قوی سیاهش بعد از بحران اقتصادی در سال 2008 در آمریکا شهرت زیادی پیدا کرد. او در سال 2018 کتاب جدیدی تحت عنوان آنها که پای خودشان گیر نیست (Skin in the game) نوشته است که به بانکدارها و سیاستمداران و روزنامهنگاران انتقاد وارد کرده است. او در این کتاب بخشی از علت وقوع جنگ آمریکا و عراق را روزنامه و رسانهها عنوان میکند. نسیم طالب این کتاب را با هدف بررسی شکنندگی اقتصاد و سیستمها نوشته شده است.
در کنار مطلب بالا، یکی از عوامل شناختی تحت عنوان شکاف همدلی (Empathy Gap) را هم در نظر بگیریم. زمانی که افراد در گفتوگو یا اظهارنظر در ارتباط با یکدیگر، تفاوتهای عقیدهای، نظری و... را در نظر نمیگیرند و با توجه به دیدگاه و شرایط خودشان نظر طرف را تحلیل میکنند، دچار شکاف همدلی میشوند. شاید در شرایط کنونی جامعه شکاف همدلی بیش از پیش خودش را نشان میدهد. برای اینکه دقیقاً متوجه شرایط شوید، با هدف بررسی شکاف همدلی موجود، تیتر روزنامهها و همچنین اظهارنظرهای سیاستگذاران را در روزهای اخیر مرور کنید.
گاهی اوقات هدف اصلی یعنی رسالت رسانهها و سیاستگذاران فدای یک هدف احمقانه و کوتاهمدت شامل مطرح شدن و پیدا کردن مخاطب بیشتر میشود. خوب به خاطر دارم که سال قبل بعد از زلزلههایی که در شهر مشهد آمده بود در یکی از مطرحترین رسانههای خبری برای چند ساعتی حضور داشتم. مدیر آن رسانه با خندهای ناشی از هوش بالا و افتخار اعلام کرد که چطور با بالا بردن مصنوعی هیجان و تشدید در اعلام خبر زلزلهها توانسته چند صد هزار نفر مخاطبانش را افزایش دهد.
دو عاملی را که ذکر کردم در نظر بگیرید. اولاً اینکه احساس افراد هنگام اظهارنظر که میدانند پای خودشان در این اظهارنظر گیر نیست. یعنی افراد میدانند مادامی که اظهارنظرشان از خط قرمزهای قانونی عبور نکند، دیگر اتفاقی تهدیدشان نمیکند. و همچنین در نظر نگرفتن شرایط کنونی سیاستگذاران و دولتمردان باعث شده که اظهارنظرها از جنبه دلسوزانه و هدفمند گاهی اوقات تبدیل به بازارگرمی و جذب مخاطب بیشتر شود.
همچنان که در ابتدای این مقاله ذکر کردم، باز هم تاکید میکنم که نمیتوانیم میزان عوامل روانی را با حدس و گمان اعلام کنیم. همانطور که با اطمینان تصور میکنم بخشی از شرایط کنونی ناشی از عوامل روانی است، بدیهی است که بخش مهمی از چالشهای کنونی ناشی از سوءمدیریت است.
اما چطور باید شکاف همدلی را برطرف کرد؟ آیا باید انتقادها را متوقف کنیم؟ آیا باید اشتباهات را نادیده بگیریم؟ جواب بسیار ساده است. باید انتقادها و اشتباهات را بیان کرد، اما قبل از آن باید برخی شرایط را در نظر بگیریم. اگر انتقادی به دولت داریم، باید فرض کنیم در شرایطی که خودمان بخشی از همین دولت بودیم، باز هم این انتقاد را به آن وارد میکردیم؟ و همچنین آیا این انتقاد در اولویتهای اصلی چالشهای کنونی کشور است؟ اگر جوابمان بله است، باید انتقاد را مطرح کنیم و اگر توانی برای پیدا کردن راهحل داریم، باید از آن دریغ نکنیم.
پروفسور رابرت چیالدینی (Robert Cialdini) در کتاب نفوذ (Influence: Science and Practice) در ارتباط با اثبات اجتماعی مثالهایی عنوان میکند. او میگوید یکبار اثبات اجتماعی را با چشمان خودش در شرطبندی مسابقه اسبسواری دیده است. در آن مسابقه شخصی 100 دلار روی اسبی که قبل از مسابقه شانس برد 10 به یک داشته است شرطبندی کرده است. شایعات شروع به چرخیدن بین مردم کرده است. همه با خودشان میگفتهاند کسانی که روی آن اسب شرطبندی کردهاند یک چیزی میدانستهاند. حتی خود رابرت چیالدینی هم روی همین اسب شرطبندی میکند. در نهایت آن اسب در مسابقه آخر میشود. بسیاری از مردم پول زیادی را باختهاند در حالی که یک نفر سود زیادی برده است. رابرت چیالدینی میگوید که آن فرد تئوری اثبات اجتماعی را به درستی فهمیده بوده است. فرضی بین مردم وجود دارد که اگر عده زیادی از مردم کار خاصی انجام میدهند، حتماً چیزی میدانند که ما نمیدانیم. به ویژه در مواقعی که نامطمئن هستیم.
اتفاقهایی را که در ماههای اخیر بر اساس تئوری اثبات اجتماعی اتفاق افتاده است در نظر بگیریم. ببینیم این اتفاقات چطور باعث ایجاد شرایط روانی نامطلوب در جامعه شده است. اگر خاطرتان باشد کمپینی تحت عنوان «نه به خرید» آغاز شد. این کمپین را علی کریمی در صفحه اینستاگرامی خود آغاز کرد. رسانهها با پوشش وسیع این خبر باعث شدند افراد زیادی از آن مطلع شوند. اما خیلی سریع این طرح شکست خورد. یکی از بارزترین اتفاقاتی که باعث محو شدن این کمپین شد، آغاز ثبتنام خودروها بود. خبری که به گوش مردم رسید آن بود که در زمان خیلی کوتاهی پیشفروش تمام خودروها به اتمام رسیده است. کسی به دنبال جزئیات خبر نبود. اینکه چند خودرو پیشفروش شده است. اینکه آیا افرادی با رانت یا بدون رانت توانستهاند تعداد زیادی خودرو ثبت نام کنند؟ کسی به دنبال ریز سوالات نبود. برداشت عمومی آن بود که مردم به سرعت خودروهای پیشفروش را ثبتنام کردهاند. بر اساس تئوری اثبات اجتماعی، این خبر جو روانی منفی در جامعه ایجاد میکند. عموم افراد با خودشان برداشت میکنند که احتمالاً آن افراد چیز زیادی در مورد شرایط آینده اقتصادی کشور میدانستهاند که به سرعت خرید ماشینهای پیشفروش را انجام دادهاند. دستگاههای نظارتی و دولت باید حواسشان به مسائلی که جنبه رفتاری و روانی دارند، باشد. شاید به ظاهر این مسائل ساده به نظر بیاید، اما در طولانیمدت شاهد تاثیرهای منفی این رخدادها هستیم.
سه مورد از تئوریهایی که در اقتصاد رفتاری در مورد آنها بررسی انجام شده است در شرایط کنونی کشور مشاهده میشود. لنگر (Anchoring)، اطلاعات در دسترس (Availability Heuristic)، رفتار گلهای (Herd Behavior). به نظر میرسد این سه تئوری ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر میتوانند پیدا کنند که در نهایت باعث تثبیت عوامل روانی میشود. به طور خیلی ساده لنگر یعنی مغز انسان بر اساس اولین اطلاعات یا اعدادی که دریافت میکند، بقیه اطلاعات را سنجش میکند. اطلاعات در دسترس یعنی انسان بر اساس آخرین اطلاعات دریافتی، قضاوتهایش را انجام میدهد. و رفتار گلهای یعنی انسانها تصمیمهایشان به دنبال قضاوتهای دیگران است.
زمانی که مردم از دلار 12 هزارتومانی صحبت میکردند (آن زمان دلار حدود هفت هزار تومان بود) باعث شکلگیری لنگرها در ذهنهای مردم شده است. حتی قضاوتهای سادهای مانند اینکه در دولت قبلی دلار سه برابر شد پس در این دولت هم میتواند سه برابر شود. زمانی که قبول میکنیم امکان سه برابر شدن خیلی امکانپذیر است، پس لنگر مغزیمان بر اساس سه برابر شدن تنظیم میشود. در نتیجه هر بار که دلار بالا میرفت میشنیدیم که برخی میگویند هنوز تا 12 هزار تومان جا دارد. همانطور که تحریمهای آبان ماه برایمان لنگر شده و امروز هر چیزی را صحیح میدانیم و منتظر شرایط بدتر نیز هستیم.
رسانهها به شدت در ارتباط با لنگرها نقش بازی میکنند. آنها با تکرار زیاد و همیشگی این لنگرها باعث تبدیل شدن آنها به اطلاعات در دسترس هستند. مردم ماههای زیادی است اطلاعات در دسترسشان نرخ دلار و ارز و سکه شده است. برای بررسی رفتار گلهای نیز یک خبر اعلامشده را در نظر بگیرید که میگوید کسبوکارها احتکار میکنند و مردم پولهایشان را تبدیل به ماشین یا دلار یا سکه میکنند. برخی از این خبرها باعث ایجاد رفتار گلهای میشود و مردم با خودشان تصور میکنند حتماً دیگران چیزی میدانند که این تصمیمها را میگیرند.
مسوولان و افراد تاثیرگذار امروز بیش از پیش باید به دنبال برطرف کردن شکاف همدلی باشند. برای انجام این کار نیازی به راهحلهای پیچیده نیست. فقط قبل از هر اظهارنظری این روزها از خودمان بپرسیم اگر خودمان در شرایط نفر روبهرویی بودیم باز هم این اظهارنظر را مطرح میکردیم؟