پیچ خطرناک
چه کنیم که 23 اردیبهشت غافلگیر نشویم؟
مذاکرات هستهای ایران و 1+5 درست از همان زمانی که پشت درهای بسته در عمان در جریان بود تا زمانی که وزرای خارجه گروه مذاکرهکننده عکس یادگاری گرفتند، مخالفان خارجی و داخلی سرسختی داشت.
مذاکرات هستهای ایران و 1+5 درست از همان زمانی که پشت درهای بسته در عمان در جریان بود تا زمانی که وزرای خارجه گروه مذاکرهکننده عکس یادگاری گرفتند، مخالفان خارجی و داخلی سرسختی داشت. تصویر ذهنی اولیه آن بود که معمار شروع مذاکرات یعنی هیلاری کلینتون مسافر کاخ سفید پس از اوباماست و لابد همچنان که اوباما با سرسختی تمام از برجام دفاع کرد، هیلاری هم همان مسیر را در مواجهه با گروههای قدرتمند و متنفذ جمهوریخواه کنگره طی خواهد کرد. اما از روزی که ترامپ در عین ناباوری، به عنوان یکی از گزینههای اصلی کاخ سفید مطرح شد، فضای نااطمینانی شدیدی نهتنها بر برجام که بر کل روابط بینالملل و اقتصاد جهانی حاکم شد. ترامپ با ظاهر تاجرپیشهاش، آمریکا را بازنده بازی برجام میدانست و از پیش از ورودش به کاخ سفید نشانههایی از برهمزدن نظم موجود در عرصه بینالملل را عیان میکرد.
سرسختی غیرقابل پیشبینی ترامپ در عملی کردن شعارهای انتخاباتیاش به شدتی که طی 15 ماه گذشته از او دیدهایم را شاید کمتر کسی تصور میکرد. تصویر اولیه او، تاجری بود که اهل معامله و مذاکره است اما ظاهراً او معاملهای را خوب میداند که همه تخممرغها در سبد او گرد آمده باشند. از اینرو، ظاهرالامر، ترامپ نشان داده به بازی همه یا هیچ روی خوش نشان میدهد البته با تضمین اینکه همه در سبد خودش و هیچ در سبد طرف مقابل باشد.
لفاظیهای ترامپ با رهبر جوان کره شمالی و رد و بدل شدن سخنان تند میان این دو در فضای رسانهای که ظاهراً نشان میدهد ترامپ به خوبی با قدرت مانور فضای مجازی آشناست و در پی آن، ملاقاتهای برخی نزدیکان ترامپ با رهبر کره شمالی و اخیراً دیدار رهبر کره شمالی و رئیسجمهور کره جنوبی و عبور رهبر کره شمالی از مرز میان دو کشور که طی 68 سال گذشته بیسابقه بوده، اینک ترامپ را در یک موقعیت استثنایی قرار داده به نحوی که سفر ماکرون و مرکل که به قصد قانع کردن ترامپ برای ماندن در برجام بود، نتیجه عکس داد و این ماکرون و مرکل بودند که لااقل در بیان، به ترامپ نزدیک شدند تا جایی که این دو عضو گروه مذاکرهکنندگان هستهای و برجام، با صراحت بیشتری در خصوص برنامه موشکی و نفوذ منطقهای ایران، اظهار نظر کردند. سرعت تغییرات در نظرات مقامات کره شمالی آنقدر مشهود است که به این ظن دامن میزند که به احتمال زیاد، آن همه لفاظی تنها سیاهبازی برای سرپوش گذاشتن بر امتیازاتی است که بین دو کشور رد و بدل میشود. انتشار تصویری از مایک پمپئو وزیر خارجه جدید ترامپ به همراه رهبر کره شمالی در کاخ او، درست یک روز پس از رای اعتماد سنا به پمپئو، نشان میدهد که پمپئو پیشتر و در قامت رئیس CIA به کره شمالی سفر کرده است.
اینها هم به مفهوم آن است که ترامپ به توافقی مشابه برجام با کره شمالی بسنده نمیکند که اگر چنین کند، خود را به شدت در معرض انتقادات و حملات شدید قرار خواهد داد که اگر توافقی مشابه برجام با کره شمالی خوب است، آن همه حمله به برجام برای چه بوده و از طرفی، چنین توافقی ایران را در موقعیتی قرار خواهد داد که دست بالا را در ادامه روند پیش رو در اختیار داشته باشد. به عبارت دیگر ترامپ درصدد است با تصویب توافقی آنگونه که خود درست میداند با کره شمالی، فشار علیه ایران را با شدت بیشتری دنبال کند که به نظر میرسد فعلاً در این زمینه موفقیتهایی کسب کرده است.
پس از آنهمه لفاظی و تهدیدهای رهبر کره شمالی مبنی بر در تیررس بودن خاک آمریکا توسط موشکهای کره شمالی و تهدید به استفاده از سلاح اتمی، حالا ترامپ در موقعیتی است که خودش را در قاب قهرمان ملی قالب کند و این بزرگترین تهدید ممکن در سال پیش رو برای ایران است که طی آن، نهتنها ترامپ افکار عمومی آمریکا را با خود همراه خواهد کرد بلکه دموکراتهای آمریکا را خلعسلاح و اروپا را یکدست پشت سر خود خواهد کشاند.
جایگاه تجارت خارجی ایران
«وقتی کالاها از مرزها عبور نکنند، سربازان عبور میکنند.» شاید این گزاره، مهمترین کارکرد اقتصاد در تبدیل کردن سطح منازعات و تضاد منافع گروهها و کشورهای مختلف از برخوردهای خشن، به مبادلات و رقابتهای نرم باشد. تعارض منافع، پدیدهای است به قدمت تاریخ بشر. افراد، گروهها و جوامع مختلف بشری همواره و تحت لوای هر ساختار سیاسی-اجتماعی-اقتصادی، با این پدیده روبهرو بودهاند. به واقع، تفاوت میان جوامع مختلف در دورههای مختلف، در بود یا نبود تعارض منافع نبوده است بلکه در نحوه مواجهه با آن و ارائه راهحلهای پایدار به منظور ایجاد سازوکاری است که منافع طرفین، در عین وجود تعارض، محفوظ بماند. شاید این عبارت غامض به نظر برسد که چگونه در فضایی که هرگز تعارض منافع قابلیت حذف شدن ندارد، میتوان به سازوکاری دست یافت که اولاً سطح تعارض به حداقل ممکن کاهش یابد و ثانیاً از دل همین تعارض منافع بتوان به نوعی همکاری داوطلبانه رسید؟
مبادلات اقتصادی دقیقاً نقش چنین کاتالیزوری را ایفا میکند. دلیل آن هم واضح است؛ در یک بستر تعاملات و مبادلات داوطلبانه اقتصادی، سطح مطلوبیت طرفین مبادله نسبت به پیش از آن افزایش خواهد یافت. به واقع، هیچ مبادله اقتصادی داوطلبانهای رخ نمیدهد مگر آنکه سطح مطلوبیت پس از مبادله طرفین آن، بیش از سطح مطلوبیت آنها پیش از مبادله باشد. این ویژگی منحصربهفرد اقتصاد آزاد، اغلب به تنهایی قادر است مانع عبور سربازان از مرزها شود.
اقتصاد ایران طی 40 سال گذشته، رابطه پرفرازونشیبی با اقتصاد جهانی داشته است. عمدهترین دروازه اقتصاد ایران به تجارت جهانی، نفت بوده که ایران با دارا بودن حدود 12 درصد از منابع نفت و 16 درصد از منابع گاز، یکی از بزرگترین بازارهای سرمایهگذاری بالقوه نفتی در دنیا به شمار میرود. معالوصف سیاستهای کلان استراتژیک به کار گرفته شده، موجب شده دروازه تجارت خارجی ایران چندان گشوده نباشد به طوری که در مواقعی که فشارهای تحریمی آمریکا افزایش یافته است، اغلب کشورها و شرکتهای فعال و سرمایهگذار در اقتصاد ایران، بازار کوچکتر ایران را فدای منافع بزرگتر خود کردهاند. از سوی دیگر سطح و عمق سرمایهگذاری برونمرزی ایران آنقدر ضعیف بوده که این اهرم هم از قابلیت استفاده روی میز مذاکره برخوردار نبوده است.
بدون شک در شرایط پیش رو که ترامپ همچنان در حال لفاظی است، امکان گسترش و عمق دادن به مبادلات خارجی میسر نیست اما این موضوع بدان دلیل مطرح شد که فرصت دوساله پس از برجام به ویژه سال اول آن که هنوز ترامپ وارد کاخ سفید نشده بود، فرصت گرانبهایی بود که این امکان را برای ما فراهم میکرد که با بستن قراردادهای کلان اقتصادی و درگیر کردن منافع کشورهای اروپایی که در شرایط فعلی یکی از عناصر فشار بر ترامپ معرفی میشوند، از غلتیدن در شرایط فعلی تا حدود زیادی حذر کنیم. اما به ویژه مخالفتهای شدید داخلی با افزایش سطح روابط تجارت خارجی که به نظر میرسد منافع انحصاری گروههای ذینفع از تحریم را تهدید میکرد، عدم آمادگی فضای کسبوکار داخلی و نیز منفک کردن مناقشه هستهای ایران از سایر موضوعات فیمابین با جامعه جهانی، این فرصت را به تهدید بدل کرد.
علاوه بر آنکه شرکتهای آمریکایی در اغلب شرکتهای اروپایی سهام دارند، سطح روابط تجاری اروپا و آمریکا به اندازهای است که بدون ادامه حضور آمریکا در برجام، نهتنها امکان گسترش مبادلات اقتصادی فراهم نخواهد شد حتی حفظ همین میزان مبادلات هم ممکن نخواهد بود. در واقع ما به دلیل نوع تفکرات حاکم بر ذهن سیاستگذاران کلان اقتصادی، دست به نوعی خودتحریمی عمیق زدهایم که راه را برای امکان گسترش و عمق دادن به تحریمها آسانتر کرده است. همصدایی اروپا با آمریکا در مخالفت با برجام حتی اگر علناً به خروج این کشورها از برجام منتهی نشود، اقتصاد ایران را عملاً در وضعیتی قرار میدهد که اگر تا دیروز نگاه به شرق تنها یک ایده بود، امروز تبدیل به تنها راه چاره باشد، البته چارهای از سر ناچاری و شرق نیز که اینجا به چین و روسیه محدود میشود. اولاً تجربه قابل قبولی از قرار گرفتن در چنین موقعیتی را از خود نشان ندادهاند و ثانیاً به نظر میرسد به دلیل گسترش سطح مراودات و مبادلات تجاری میان چین و آمریکا، همچنان که در موارد قبلی نیز چینیها ثابت کردهاند، روابط تجاری با غرب را فدای ایران نمیکنند و ایران بیشتر یک کارت بازی برای آنان است تا یک شریک استراتژیک.
منتفی شدن یا لااقل بلاتکلیف ماندن معاهدات مالی امضا شده در پی برجام را باید به عدم ترمیم روابط بانکی ایران با بانکهای خارجی و از طرف دیگر، سطح بالای مبادلات مالی بانکها و بازارهای مالی جهانی با بانکها و بازار مالی آمریکا نسبت داد. عدم ورود همین حجم از سرمایهگذاری مستقیم خارجی به کشور، ضمن کاهش رشد اقتصادی و احتمال منفی شدن مجدد آن، دولت را مجدداً به سمت استقراض از بانک مرکزی سوق میدهد که برونداد آن، افزایش نقدینگی، خروج نقدینگی رسوبیافته به صورت شبهپول از نظام بانکی و افزایش تورم خواهد بود که به مفهوم بر باد رفتن همه دستاوردهای کنترل تورم دولت در چند سال گذشته و آزاد شدن مجدد غول تورم و افزایش نااطمینانی و بهتبع آن، خروج سرمایه، کارآفرینان و نخبگان از کشور خواهد بود و این یعنی کاهش بیشتر سرمایههای مالی، انسانی و تکنولوژیک که نوشداروی امروز اقتصاد کشور است.
فضای اقتصاد داخلی ایران
اقتصاد هر کشوری در هر دورهای با یک یا چند چالش یا بحران دستبهگریبان است و این خاص ایران نبوده و نیست اما همزمانی بحرانها و همافزایی آنها، پدیده نادری است که امروزه میتوان در اقتصاد ایران مشاهده کرد. بازار پول و نظام بانکی، تله رشد پایین و عدم توانایی اقتصاد در تولید ارزشافزوده و شغل و در نتیجه ایجاد صفی از لشکر بیکاران به ویژه بیکاران جوان و تحصیلکرده با سطح تحصیلات رسمی بالا اما مهارت پایین، بستر اجتماعی مناقشهبرانگیزی را در ایران امروز به وجود آورده است. بیثباتی و تشتت در سیاستگذاری و اغلب خنثی شدن نیرو و توان گروههایی با تضاد منافع شدید در درون حاکمیت، اصرار بر سیاستها، روندها و ساختارهایی که خود موجب بروز بحرانهای همهگیر، فزاینده و همافزا شدهاند و تلاش برای حل معضلات با توسل به همان روشهایی که این مشکلات را موجب شدهاند، به نوعی تناقض و گره کور بدل شده که تنها برونداد آن، اتلاف زمان، منابع و انرژی جامعهای است که همبستگی اجتماعی شکنندهای را از پی هجوم مجموعهای از بحرانها، از خود نشان میدهد که برونداد آن، کاهش شدید سطح سرمایه اجتماعی و اتمیزه شدن جامعه است.
حوادث دیماه 96 نشان داد که جامعه ما با همه متانت خود، مطالبات سرکوبشدهای دارد که اگر به این مطالبات پاسخ مناسب و به موقع داده نشود، خطر تلاطمات اجتماعی به ویژه از سوی طبقه فرودست و از قدرت دور نگه داشته شده جامعه که اغلب آنها تحت تاثیر هیجانات سنین پایین نیز قرار دارند، دور از ذهن نیست.
اقتصاد ایران طی چند دهه گذشته، از بزرگترین آزمایشگاههای زندهای بوده که بشر در طول تاریخ به خود دیده اما از پس تمام این آزمون و خطاهای پرهزینه، بروندادی که بتواند سطح قابل قبولی از مطالبات گروههای غالبی از جامعه را پاسخ دهد، در آن قابل مشاهده نیست. تکرار مکرر خطاهای بزرگ در اقتصاد ایران فضایی را رقم زده که سطح اعتباری سیاستگذاری کلان، به شکل خطرناکی نزول یافته است.
اگر محدودیتهای ایجادشده بر سر راه ورود ارز به کشور که موجب تلاطم و بیثباتی ارزی در ماههای پایانی سال گذشته و به ویژه ابتدای سال جاری شد را نیز به این مجموعه بیفزاییم، شاید بیراه نباشد اگر مدعی شویم در یکی از بزنگاهها و پیچهای تند تاریخ ایران قرار داریم که هر حرکت نسنجیدهای از سوی هرکدام از بازیگران، به ویژه بازیگران سیاست داخلی، میتواند منجر به بحرانی بزرگ شود.
غافلگیر نشویم!
شاید از نظر خواننده فضای توصیفشده در سطور فوق به شدت بدبینانه و بزرگنمایی مساله جلوه کند اما اینکه ما در آینه بنگریم و چیزی غیر از خود حقیقیمان و آنچه دوست داریم باشیم را ببینیم، نهتنها یاریگر ما در برونرفت از این فضا نخواهد بود که ما را گرفتار دالانهای هزارتوی بیبرنامگی و خودشیفتگی میکند. تجربه نشان داده است مجموعه عوامل فوق، فضایی را در ذهن سیاستگذاران کلان ایران ایجاد میکند که یکی از اولین بروندادهای آن، کنترل بازار، دستوری کردن همه چیز از ارز تا بنزین و به طور کلی افزایش مداخله در اقتصاد است. اما این دقیقاً همان خطایی است که نباید مرتکب آن شویم. اینجاست که آن دستور کار اقتصاد خودش را تحمیل میکند؛ اقتصاد مجموعه چه باید کردها نیست، مجموعه چه نباید کردهاست!
با خودمان روراست باشیم؛ ما نهتنها غافلگیر شدهایم که به نوعی و بدتر از آن، با دست و تدبیر خود، خود را غافلگیر کردهایم به ویژه در پی دو مجموعه حوادث؛ ناآرامیهای اجتماعی دیماه و تلاطمات ارزی اسفند 96 و فروردین 97. مردم ایران در طول تاریخ نشان دادهاند که همواره از حرکت مسوولان در جهت و هماهنگ با منافع ملی، به حماسیترین شکل ممکن حمایت کردهاند. در این پیچ تاریخی منحصربهفرد هم با مجموعه علائم و شواهدی که برخی از آنها به فراخور چنین متنی برشمرده شد، گذر از این پیچ جز با اعتماد به مردم، اما به شکل راستین و صادقانه آن، ممکن نیست. سرمایه اجتماعی به شدت نزول یافته، در انتظار شفافیت، قاطعیت، قانونمداری و از همه مهمتر، مردمداری است. حتی در بدترین شرایط هم میتوان بر اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی نهفته در میان تودههای نجیب ایران تکیه کرد. یکی از مهمترین چالشها و بحرانهای همافزوده در فضای داخلی ایران، فساد گسترده و به نوعی سیستماتیک درونی شده است که مبارزه قاطعانه و صادقانه با آن، میتواند در عمق دادن به اعتماد اجتماعی نقش موثری ایفا کند. اگر قرار است فضای اقتصادی سیاسی ایران، به ویژه آن بخش که به حاکمیت مربوط میشود، روزی فسادزدایی شود، شاید امروز مناسبترین روز برای یک اقدام عملی است. با مردمی که سطح اعتماد عمومی آنها به شدت متزلزل شده است، نمیتوان به جنگ بحران به وجود آمده رفت.
غافلگیر شدهایم! اما خروج از این غافلگیری شاید اگر یک شرط لازم داشته باشد، آن ایجاد صفی طویل از مردمانی است که باورمندانه بر یک خانهتکانی بنیادین از همه عناصری که با فساد خود، موجبات فقر روزافزون بخش غالب جامعه را فراهم آوردهاند، پایدار بمانند و آن ممکن نیست مگر آنکه مسوولان صدای فقر را بشنوند؛ فقری که گرچه بیصداست اما اگر نیک بنگریم، آواز شومش در همهجا پراکنده است. ملازمات این عزم راسخ هم چیزی نیست جز آنکه مسوولان به این باور برسند که راه برونرفت از بحرانهای همافزا، در یک بازنگری کلی در نظام اندیشگی و ساختار فکری حاکم بر اقتصاد ایران است یعنی درست همان چیزی که ما را در وضعیت فعلی و در میانه انبوه چالشها، به حال خود رها کرده است.
اگر با مغزمان و نه با چشممان، نگاهی به مسیر طی شده پشت سر افکنیم، خطاهای بیشماری را خواهیم یافت که هر یک به نوبه خود، پنجره کوچکی از خانه اعتماد مردم را شکسته است. مجموعه این پنجرههای شکسته گرچه در کوتاهمدت قابلترمیم نیستند اما عزم بر تعمیر و ترمیم و تعویض آنها، محرک بزرگی است در برونرفت از این پیچ تند.
به نظر میرسد با تمام تضاد منافعی که میان گروههای درون نظام سیاسی ایران وجود دارد، اغلب این گروهها در این نقطه که میتوان با تشریکمساعی گره را گشود، توافق نظر دارند. شاید دور از واقع نباشد که شنیده شدن یک صدای واحد، و البته صدای واحدی که حاصل اجماع خرد جمعی ایرانیان با ملاحظات منافع ملی باشد، تهدید را در زمان باقیمانده به مهمترین فرصت توسعه ایران بدل کند. این صدا در درجه اول، خشونتگریز و جنگستیز است. صدای صلح است که نه از سر ناگزیری که به پشتوانه تمدنی کهن است. یقیناً از پس این صدای واحدِ صلحطلب، نهتنها مردم ایران، که کل جهان در مقابل هر نوع زیادهخواهی هر کس در هر موقعیتی، قد علم میکند.
اقتصاد و جامعه ایران به سطح شکنندگی محسوسی درغلتیده است. برونرفت از این وضعیت و استحکامبخشی به آن، تنها در سایه واقعگرایی میسر است، یعنی درست همان رویکردی که حضور ما در عمق استراتژیک منطقه خاورمیانه را توجیه میکند.