بنیان غلط
قیمتهای جهانی؛ چرا نه؟
این روزها با مشاهده فشار شدیدی بر مردم و خانوارها، متاثر از تورم فزاینده و رکود اقتصادی، بسیاری این پرسش را مطرح میکنند که وقتی ما ایرانیان درآمدی معادل یا حتی نزدیک به سرانه کشورهای توسعهیافته و حتی متوسط جهانی نداریم، چرا باید هنگام پرداخت برای خرید کالاها، قیمت جهانی را ملاک قرار دهیم؟
این پرسش گرچه بخشی از حقیقت شرایط اقتصادی تحمیلشده بر ما را عیان میکند اما راهحلهایی که از پیامد طرح آن به میان میآیند، نهتنها قادر به پوشش دادن مشکلات فراروی ما نیستند که از قضا، وضعیت موجود را باید بهنوعی معلول طرح همین پرسش و پاسخهای دادهشده به آن در نظر گرفت. به واقع، این پرسش بر بنیان غلطی استوار است و از همینرو، پاسخهای پیامد آن نیز، ما را به بیراهه خواهند برد از این جهت که نهتنها به عامل یا عواملی که ما را در وضعیت قدرت خرید پایین قرار داده، نمیپردازد، عملاً به کاهش قدرت خرید و در نتیجه راهحلهای استخوان لای زخم، منتهی خواهد شد. نخست؛ این پرسش غلط است چرا که با همین معیار من میتوانم این پرسش را مطرح کنم که چرا شخصی چون من که درآمد و قدرت خرید پایینی دارد، کالایX را باید با همان قیمتی خریداری کنم که همسایه من که حالا به هر دلیل متمولتر از من است و به قولی دستش به دهانش میرسد، بخرد!؟
اینکه افرادی چون من ناچارند بخش بزرگتری از درآمدشان را بابت خرید کالای X نسبت به همسایه متمولشان پرداخت کنند، دقیقاً توضیحدهنده مفهوم فقر و غناست و نه چیز دیگر. اگر پرسش از این منظر بخواهد شرایطی را که من در آن قرار گرفتهام بررسی کند، شاید بتوان آن را راهگشا دانست، چرا که به عواملی که موجب شده من قادر به خرید مایحتاجم نباشم، پرداخته است. اما متاسفانه، پرسش به گونهای است که نهتنها ما را به این سمت سوق نمیدهد که دورمان هم میکند.
دوم؛ دنیای ما نهتنها امروز که دیرزمانی است نه بر اساس صدقهبگیری که بر پایه نفع یا در بهترین شرایط، خیر متقابل میچرخد. تعاملات خیریهمحور گرچه در هر جامعهای توصیه میشوند اما نمیتوانند کلیت روابط یک اجتماع جامعهای را توضیح دهند. بهویژه در دنیای مدرن که مطابق با نظریات جامعهشناسان مطرح دنیا، اصولاً شهرنشینی را ذیل روابط متقابل اقتصادی تعریف میکنند، خیراتگرایی قادر به توضیح این پدیده نیست. در نتیجه، وقتی قدرت خرید بخش بزرگی از جامعه بهشدت افت کند نمیتوان آن را با خیرات جبران کرد. آن سو، به دلیل تخصصی شدن فرآیند تولید، اغلب کالاهایی که ما مصرف میکنیم در یک زنجیره ارزش جهانی، ذیل نفع متقابل عاملان اقتصادی، مبادله میشوند که نمیتوان از تکتک این عاملان خواسته شود که برای این گروه بزرگ، درهای خیریه را بگشایند آن هم برای یک مدت نامعلوم.
سوم؛ در نتیجه، همواره با این پرسش مواجه خواهیم بود که آن منبعی که باید اختلاف میان قدرت خرید این جماعت بزرگ و قیمتهای مبادلهای را پر کند، کجا و چیست!؟ یا باید در جایی چیز باارزشی تولید شود که طرفین حاضر به مبادله ارزش مایملک خود با آن باشند یا لابد یک منبع ازلی پایانناپذیر یافت که از قضا موردپسند آن دیگر طرف مبادله باشد.
این چاله را به هیچ روش دیگری نمیتوان پر کرد.
چهارم؛ پرواضح است که طی دهههای متوالی، ما ایرانیان قیمتی را بابت خرید بخش بزرگی از کالاهای مصرفیمان پرداخت کردهایم که به نسبت قیمت مبادلهای جهانی، شکافی معنیدار در آن یافت میشود. ما در ایران نام آن را از «سوبسید» فرنگی به «یارانه» پارسی، تغییر دادیم؛ فقط در همین حد و نه بیشتر، تنها نامش را عوض کردیم! برای محل تامین این یارانه پارسی هم جایی جز چاههای نفت نیافتیم؛ نه امروز، نه دیروز و نه طی چند دهه گذشته. زمین را سوراخ، عصاره پلانکتونها را در لوله و بشکه به اقصی نقاط دنیا روانه، بخشی از دلار نفتی را به ریال بدل و بخش دیگر آن را بسته به حجم برآمده جیبمان از دلار، معادل ریالی که سرخوشمان میکرد در جیب ملت، با اولویت عزیزدردانههای نشسته بر خوان نعمت چپاندیم و در سایهسار این درخت پوک، غنودیم.
پنجم؛ وضعیت کنونی ما محصول بلافصل پاسخی بود که به بند چهارم دادیم؛ نفت داشتیم و دلار از سروکولمان بالا میرفت. خودآزاری که نداریم خود را درگیر حساب دو دوتا چهارتا کنیم!؟ چه کاری است!؟ ما که در زمره ثروتمندان جهانیم چرا باید آنچه داریم از خود دریغ کنیم و از دسترسی به کالای ارزان خود را محروم!؟
ششم؛ حال میتوانیم به دلیل غلط بودن پرسش آغازین بازگردیم. میگویند طرح پرسش درست، نیمی از راهحل و رسیدن به پاسخ درست است. پرسش درست این بود که بپرسیم: چرا من نمیتوانم مایحتاجم را با قیمت جهانی بخرم!؟ طرح این پرسش، ما را به واکاوی دلایل پایین بودن قدرت خرید، یا بهتر بگوییم، فقر آن جماعت بزرگ، رهنمون میکند و اهمیت آن دقیقاً در همین نکته نهفته است.
طرح این پرسش ما را به این سمت سوق میدهد که از خود بپرسیم؛ چه عواملی موجب شدهاند که اگر نفت را از معادلاتمان حذف کنیم، گرفتار فقر سیاه خواهیم شد آنگونه که امروز بخش بزرگی از جامعه را درگیر قوت غالبشان کرده است!؟ آنطور که کل ساختار دولت حشمت صولت ما را درگیر قرارگاه از نان تا پای مرغ کرده!
طرح این پرسش ما را به زوایای تاریکی میکشاند که گویا نشستگان بر آن خوان چرب را که دولپی گوشت مردم را به نیش میکشند، خوشایند نیست! ما را به سمت سوگیریهای کلان سیاسی و اقتصادی سوق میدهد، به همان جایی که هسته مرکزی تفکر حاکم بر سیاست و اقتصاد سیاسی ما را صورتبندی میکند! و درست به همین دلیل است که پرسش به شیوه نخستین مطرح شده و بر شاخ و برگ آن هر روز افزون میشود! صورتبندی پرسش به این سبک ما را به سمتوسوی تغییر در گفتمان مطالباتمان میکشاند، از سمت خیریهبگیری فقیرمنشانه به مطالبهگری فعالانه و توانگرانه برای تولید ثروت. تولید ثروت هم مقدمات و موخرات خاص خودش را دارد که گویا با مقدمات و مقارنات ایدئولوژیکی که منافع گروههای اقلیت و خاصی را بیشینه میکند، متباین است و از قضا، همین ساختار و سازمان بوده که با دمیدن در سر گشاد سرنا، ما را به تابع معکوس، حواله میدهد.