شناسه خبر : 41310 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

وعده بر باد

چرا سیاستمداران به وعده‌های خود وفا نمی‌کنند؟

 

مولود پاکروان / نویسنده نشریه 

رئیس‌جمهور قبلی قرار بود ثروت تولید کند و مهم‌تر از آن، ثروت را عادلانه بین مردم تقسیم کند. قول داده بود شکاف طبقاتی را کم و نابرابری‌های اجتماعی و فقر مطلق را ریشه‌کن کند، تحریم‌ها را بردارد و ایرانی بدون کرونا را به دولت بعدی تحویل دهد. در عمل اما، ریاست پاستور را با ده‌ها وعده تحقق‌نیافته ترک کرد. پس از او، رئیسی و کابینه‌اش به راحتی سوار بر موجی شدند که از ناکارآمدی دولت قبل در تحقق وعده‌ها و عمل به تعهداتش شکل گرفته بود و وعده دادند با رفتن بانیان وضع موجود، بهشت موعود را برای مردم به ارمغان خواهند آورد. حالا زمان کمی تا یک‌سالگی دولت جدید باقی مانده آن هم در حالی‌که نه‌تنها وعده تورم تک‌رقمی، اشتغال‌زایی با یک میلیون تومان، کنترل قیمت ارز و ساخت چهار میلیون مسکن ویلایی روی زمین مانده، که اقدامات اخیر دولت با عنوان دهان‌پرکنِ جراحی اقتصادی، اندک رمق باقی‌مانده در تن جامعه را هم دارد می‌گیرد!

وعده‌دادن اما، مختص سیاستمداران ما نیست. لغو بدهی‌های دانشجویی، مراقبت‌های بهداشتی بهتر، تحصیلات دانشگاهی مقرون‌به‌صرفه و افزایش دستمزدها، تنها بخشی از وعده‌هایی هستند که همه سیاستمداران خوش‌خیال به شهروندانشان می‌دهند. زندگی بهتر برای همه، شعار تمامی کمپین‌های سیاسی مقامات دولتی است. همه سیاستمداران ادعا می‌کنند که برنامه پروپیمانی برای بهبود زندگی رای‌دهندگان دارند و قدرت خود را برای تحقق آن ماورایی می‌دانند! به ندرت یک سیاستمدار پیدا می‌کنید که اعتراف کند همه‌چیز، شدنی نیست.

این روش که اتفاقاً در میان رای‌دهندگان خریداران زیادی دارد، به انبوهی از وعده‌های توخالی منجر شده است. مقاماتی که انتظار می‌رود آگاه، هوشمند و واقع‌بین باشند و در موقعیت‌های سخت و بحرانی رهبری را به دست بگیرند در عمل، پشت شعارها و قول‌های پوچ پنهان می‌شوند و سربزنگاه توپ خلف وعده خود را به زمین دیگران می‌اندازند. گاهی هم شکست در وفای به عهد را ناشی از بخت و اقبال و ناهمراهی زمین و آسمان می‌دانند، یا بدتر، با تصمیمات ضعیف و اشتباه، شرایط را از آنچه بوده بدتر می‌کنند. نگران‌کننده‌تر از وعده‌ها، دروغ‌ها یا بلوف‌هایی است که بین سیاستمداران جهان رایج شده است؛ آنقدر که دیگر تشخیص بین واقعیت و تخیلات فضایی آنها برای جامعه هم دشوار است.

داستان به همین جا ختم نمی‌شود. یکی از جنبه‌های اساسی منتخب‌بودن، صداقت و راستگویی است. وقتی پاسخگویی در قبال قول و قرارهای شکسته وجود ندارد، جامعه‌ای پراختلاف به وجود می‌آید که دیگر نمی‌داند باید به چه کسی اعتماد کند یا در شرایط بحرانی حرف چه کسی را بپذیرد.

بی‌تردید اجرای تک‌تک وعده‌ها می‌تواند دشوار باشد. سیاست، نهادی فوق‌العاده پیچیده و فریبکار است که بر اساس بوروکراسی و قوانین بنا شده و از آنجا که احزاب و رقبا بدشان نمی‌آید چوب لای چرخ یکدیگر بگذارند انجام هر کاری اغلب چالش‌برانگیز است. با این اوصاف نمی‌توان سیاستمداران را رها کرد تا هرچه می‌خواهند بگویند و در برابر آن هیچ تضمینی ندهند و تلاشی نکنند. وعده‌های روی زمین‌مانده، به روالی تکراری و فرسایشی تبدیل شده است که حاصل آن جامعه خسته، گسسته و بی‌اعتماد و از آن مهم‌تر، دموکراسی رو به زوال است.

مردم برای مقابله با بی‌صداقتی سیاستمداران یک استراتژی بیشتر ندارند؛ «من دیگر به تو رای نمی‌دهم»! اما تحلیلگران می‌گویند رفتار مردم هنگام انتخابات آنقدر عقلانی نیست که از این راهبرد به‌موقع استفاده کنند. در واقع به بیان ساده‌تر، سیاستمداران وعده‌های خود را زیر پا می‌گذارند زیرا مردم عدم صداقت سیاست را «تحمل» می‌کنند. همه ما سیاستمداران را به خاطر وعده‌های دروغین سرزنش می‌کنیم اما واقعیت آن است که کسی که فریب می‌خورد هم چندان بی‌تقصیر نیست!

اما چرا سیاستمداران پس از انتخاب عهدشکنی می‌کنند. شاید بهترین پاسخ به این سوال را هایک در کتاب «راه بردگی» داده باشد: شما همیشه می‌توانید برنامه‌ای –جدا از دیگر برنامه‌ها- برای ارائه یک مزیت خاص پیشنهاد بدهید، به ویژه اگر هزینه‌های آن برایتان اهمیتی نداشته باشد (یا به پیداکردن آن اهمیت ندهید!).

هنگام مبارزات انتخاباتی، محدودیت‌های واقعی سیاست برای برخی از سیاستمداران ناآگاه مشخص نیست، و حتی برای اینکه هوشمندانه‌تر حرف بزنند انگیزه‌ای جدی ندارند. تنها زمانی که موعد وفای به عهد می‌رسد می‌فهمند آنچه به یک گروه وعده داده‌اند به گروه دیگر آسیب می‌زند یا تنها راه عمل به یک تعهد، زیر پا گذاشتن تعهدی دیگر است، و برخی وعده‌ها اساساً تحقق‌پذیر نیست!

 

بازار داغ وعده‌های پوپولیستی

بخواهیم یا نه، دنیای سیاست و سیاست‌ورزی پر از وعده است. دولتمردان قول‌هایی به رای‌دهندگان یا گروه‌های ذی‌نفع می‌دهند تا رای خود را تضمین کنند. وعده انتخاباتی «ضمانتی است که توسط یک نامزد یا حزب سیاسی که در تلاش برای پیروزی در انتخابات است، به مردم داده می‌شود».

به لطف تکنیک‌های پیشرفته افکارسنجی، پیدا کردن رگ خواب مردم و شیوه نفوذ در آن نیز برای اهالی سیاست آسان‌تر شده و پوپولیست‌ها به خوبی می‌دانند چگونه از این تکنیک‌ها برای نفوذ در افکار عمومی استفاده کنند. انتخابات بهترین زمان برای ظهور پوپولیسم است؛ شبحی که با شعارها و وعده‌های عوام‌فریبانه سعی در جلب رای مردمانی دارد که احتمالاً از ناکارآمدی‌های قبلی به تنگ آمده‌اند. پس از انتخابات اما خیلی زود موعد خلف وعده سیاستمداران و کاهش اعتماد عمومی فرا می‌رسد. «ردیاب وعده‌های ترامپ»، «ردیاب وعده‌های انتخاباتی هند» و «حقیقت‌سنجی آفریقا» این روند ناامیدکننده را تایید می‌کنند.

پوپولیسم اما، جایی ظهور می‌کند که مویش را آتش زده باشند. عوام‌فریبی برای بروز به بستر نیاز دارد. گسترش فقر و فساد و تبعیض در جهان، شدت گرفتن بیکاری و نابرابری و از همه مهم‌تر تهدید گسترده تروریسم تنها بخشی از عواملی است که بهانه را به دست پوپولیست‌ها داده تا وارد میدان شوند و نتیجه بازی را به نفع خود عوض کنند. در گوشه‌ای از جهان، ترامپ که به خوبی می‌داند بحران ادامه‌دار اقتصادی، بیکاری و دگرهراسی مردمش را خسته کرده است، وعده راندن مهاجران و کشیدن دیوار دور سرزمینش را می‌دهد. در اروپا مردم، دلزده از دولتمردان مهاجرستیز و پناهجوگریز، برای کسانی کف می‌زنند که قول می‌دهند از حقوق پناهجویان دفاع کنند. پوپولیسمی که سرنوشت ونزوئلای ثروتمند را به تراژدی تبدیل کرد و در ترکیه و چین و روسیه به ظهور سیاستمردان مستبد منجر شد، هنوز و هر لحظه سرنوشت و آینده کشورهای بسیاری را تهدید می‌کند.

این وعده‌های سیاسی کنترل‌نشده، به دو روش اعتماد عمومی را تضعیف و دموکراسی را متزلزل می‌کنند. نخست، وعده‌های سیاسی اغلب با واقعیت‌های اجرایی همخوانی ندارند. ساده‌تر بگوییم لقمه‌هایی بزرگ‌تر از دهان هستند که اساساً جویدن آن در توان نهادهای اجرایی نیست. وعده‌ها تا وقتی در حرف یا روی کاغذند، بسیار زیادند. اما بعید است که احزاب سیاسی به طور مسوولانه از قبل، نقشه راهی ارائه کنند که نشان دهد قرار است چگونه به قول‌هایشان عمل کنند.

دوم، وعده‌ها اغلب زمینه‌های تاریخی /‌سازمانی گسترده‌تری را که قوانین در آن وضع شده‌اند در نظر نمی‌گیرند. از دست دادن این تصویر بزرگ‌تر و استفاده نادرست از ابزارهای قانونی برای دستاوردهای سیاسی کوتاه‌مدت، تحقق وعده‌ها را به خطر می‌اندازد و در جلب اعتماد مردم نیز کارایی ندارد. ضمن آنکه بی‌توجهی به قوانین قضایی یا اجرایی، اقتدار نهادها را تضعیف می‌کند. دستکاری قوانین می‌تواند روابط متضاد بین ذی‌نفعان ایجاد کند و سبب ایجاد فرآیندهای نزولی شود که روح دموکراسی را تضعیف می‌کند. زمانی که وعده‌های سیاسی با واقعیت‌های تاریخی یا زمینه‌های نهادی آن مطابقت ندارد صحت آنها هم مورد تردید قرار می‌گیرد که اغلب موجب گسست رابطه متعامل بین شهروندان، سیاستمداران و حتی داخل ارگان‌های حکومت می‌شود.

به نظر می‌رسد مانع دیگر تحقق وعده‌ها بحث‌های ایدئولوژیک، اخلاقی یا مذهبی هستند. این موانع نیز در بسیاری موارد در برابر اجرایی ‌شدن وعده‌ها مقاومت می‌کنند. احزابی که طرف مقابل را از نظر اخلاقی سلامت نمی‌دانند، اغلب ذره‌ای از مواضع خود کوتاه نمی‌آیند و همچنان مانع‌تراشی می‌کنند.

دلیل دیگری که سیاستمداران از وعده‌های خود دور می‌شوند آن است که هیچ کنترل و نظارتی قبل یا در طول دوره تصدی آنها وجود ندارد. این موضوع سوالات بیشتری را ایجاد می‌کند: یک سیاستمدار هنگام دادن وعده در برابر چه کسی پاسخگوست؟ وقتی دیگر نهادها با وعده‌های سیاسی همسو نمی‌شوند چه اتفاقی می‌افتد؟ پاسخ به این سوالات آسان نیست اما در مورد موضوعات حساسی مانند یارانه‌ها، که پتانسیل طغیان، تخریب اموال یا تلفات جانی دارد وعده‌ها و اقدامات سیاستمداران می‌تواند عواقبی داشته باشد که بیشتر از زمان تصدی آنها باقی بماند.

بنابراین اگرچه بازطراحی وعده‌های سیاسی یک خواسته بزرگ (و شاید ایده‌آلیستی) است اما وعده‌های کنونی سیاستمداران هم به ریسک‌های جدی با اثرات بلندمدتی تبدیل شده است. رئیس کمیسیون اروپا، ژان کلود یونکر یک بار گفت: همه ما می‌دانیم چه باید بکنیم، فقط نمی‌دانیم چگونه پس از انجام این کار، دوباره انتخاب شویم. به نظر می‌رسد کنار گذاشتن هدف کوتاه‌مدت دوباره انتخاب‌شدن و پایبند ماندن به برنامه‌هایی که می‌دانند شاید عمر دولتشان به اجرای آن قد ندهد، کار هر سیاستمداری نیست!

 

به کام سیاست؛ به زیان مردم

نویسندگان کتاب «شما نمی‌توانید کیک را بزرگ‌تر کنید»1 استدلال می‌کنند که موانع تصمیم‌گیری موثر در دولتمردان، به تصمیم‌گیری‌های ضعیف در مورد مسائل حیاتی مانند محیط زیست، سلامت و سیاست انرژی منجر می‌شود. اما چرا؟ آنها معتقدند رهبران دولت سوگیری‌های روانی پنهانی دارند که تصمیم‌گیری‌هایشان را مخدوش می‌کند.

اجازه بدهید داستان را از منظر نویسندگان روایت کنیم. آنها استدلال می‌کنند که همه سیاستمداران فاقد خرد (wisdom) هستند. هر کدام دیدگاهی را در مورد یک موضوع بیان می‌کنند و قول می‌دهند «هر کاری که ممکن است» برای آن انجام خواهند داد. اما هیچ‌یک از آنها درباره مبادلات (tradeoffs) یا هزینه‌های احتمالی سیاست‌های پیشنهادی‌شان حرفی نمی‌زنند. از تعامل و تداخل وعده‌های خود با دیگر سیاست‌ها و موضوعات هم چیزی نمی‌گویند. واقعیت این است که افزایش هزینه‌ها در هر بخش -مراقبت‌های بهداشتی، دستمزد، یارانه و...- به این معناست که منابع دولتی کمتری برای سایر بخش‌ها در دسترس خواهد بود. حتی ممکن است به این معنا باشد که بدهی ملی افزایش یابد، منابع ملی تحلیل برود و بار سنگینی بر نسل‌های آینده تحمیل کند. در واقع سیاستمدارانی که قول می‌دهند برای اجرای یک سیاست خاص «هر کاری انجام دهند» از مبادلات ذاتی (inherent tradeoffs) همه تصمیمات سیاسی غافل‌اند.

مردم هم هنگام شرکت در بحث‌های سیاسی، معمولاً روی موضوعات خاصی تمرکز می‌کنند؛ مانند همان وعده‌هایی که در تبلیغات انتخاباتی داده می‌شود. سپس سیاستمداران را بر اساس میزان مطابقت مواضع کلیدی قبلی با عملکرد کنونی‌شان می‌سنجند؛ به عبارت دیگر بیشتر بر روی اهداف تمرکز می‌کنند تا نتایج. این برعکس قضاوت مردم درباره رهبران کسب‌و‌کارهاست. اما چرا دولت را با معیاری و بخش خصوصی را با معیار دیگری می‌سنجیم؟

نویسندگان کتاب استدلال می‌کنند که طرز فکر شهروندان و دولت در مورد مشکلات دنیای واقعی به طرز خطرناکی محدود شده است. ما بر این باوریم که هدف اصلی هر دولتی باید بزرگ‌ کردن مجموعه منابعی باشد که برای توزیع در جامعه در اختیار دارد. اما تعداد کمی از شهروندان رهبران خود را بر اساس این ویژگی کلیدی قضاوت می‌کنند. آنها با تمرکز بر موضوعاتی که به طور گسترده در رسانه‌ها پوشش داده می‌شود یکی از مهم‌ترین مسائل را نادیده می‌گیرند: اینکه منابع ارزشمند اغلب مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرند، هدر می‌روند یا حتی نادیده گرفته می‌شوند!

این منابع گسترده و متنوع هستند؛ از مالیات گرفته، تا منابع ملی مانند جنگل‌ها و ذخایر معدنی. همه این کالاها محدود هستند و همه، در کشورهای سراسر جهان در نتیجه تصمیمات ناکارآمد دولت‌ها هدر رفته‌اند. از مقررات فسادزای دولتی در حوزه بهداشت و درمان گرفته تا حفاظت از محیط زیست، فضای کسب‌و‌کار و حتی دیپلماسی، سیاستمداران پیوسته در حال اتخاذ تصمیماتی هستند که نه‌تنها به نفع جامعه نیست بلکه ضرر و زیان سنگینی را بر آن تحمیل می‌کند. آنها همواره مدعی‌اند که در تلاش برای حل مشکلات هستند اما همان‌ها، پیوسته راه حل‌های عقلانی و کارشناسانه را نادیده می‌گیرند. احتمالاً شما هم می‌دانید که راه‌حل بسیاری از این مشکلات بدیهی است! پس کجای کار می‌لنگد؟

از اوایل دهه 1980 مشخص شد که بسیاری از اشتباهات مردم ناشی از مشکلاتی است که در ایجاد و درک مبادلات دارند. این کتاب هم نشان می‌دهد که چگونه درک جدید از مبادلات می‌تواند نقص‌های موجود در سیاست‌های دولت را روشن کند و به سیاست‌های بهتر منجر شود. با شناسایی مبادلات عقلانی می‌توانیم منابع در دسترس جامعه را به عنوان یک کل گسترش دهیم. آنها با تمرکز بر محدودیت‌های ذهن انسان بحث را پیش می‌برند.

مبادلات عقلانی شامل نوعی تغییر سیاست است که اقتصاددانان آن را «بهبودهای پارتو» می‌نامند. بهبود پارتو تغییری در خط مشی است که باعث می‌شود وضعیت برخی افراد بهتر شود و وضعیت هیچ‌کس بدتر نشود. متاسفانه بهبودهای واقعی پارتو در سیاستگذاری دولت‌ها بسیار نادرند. بیشتر این تغییرات، مستلزم قربانی‌ شدن منافع برخی از اعضای جامعه‌اند. به همین دلیل نویسندگان از آنچه جوزف استیگلیتز «بهبودهای نزدیک به پارتو» می‌نامد حمایت می‌کنند. بهبودهای نزدیک به پارتو شامل تغییرات سیاستی است که منافع زیادی برای برخی و ضررهای نسبتاً ناچیزی برای برخی دیگر ایجاد می‌‌کنند؛ این بار اتفاقاً ضررها بیشتر متوجه گروه‌هایی است که قبلاً سیاست را به نفع خوشان دستکاری کرده‌اند!

شکستن یک عهد یا نادیده ‌گرفتن یک وعده نانوشته آسان است به ویژه که اهرم‌های قدرت در کنترل یک نفر یا یک گروه باشد. چنین عهدشکنی‌ای یک پیام روشن دارد: اینکه ما فقط حکمران نیستیم بلکه قدرت نیز در دست ماست. این یعنی از آنجا که مقامات، قدرت‌های دولتی را پشت سر دارند می‌توانند توافق‌نامه‌ها یا قول‌هایشان را زیر پا بگذارند. اما باید به خاطر داشت که قدرت گذراست. تصمیمی که بر اساس نادانی یا طمع و منفعت شخصی و حزبی گرفته شود به راحتی می‌تواند گریبان‌گیر خود سیاستمداران شود. مهم‌تر از آن می‌تواند انفجاری در پی داشته باشد. انفجار انتظارات عمومی که هر بار پس از انتخابات، بی‌پاسخ مانده است. برای کسانی که در قدرت هستند آموزنده است که به خاطر داشته باشند به زودی روزهای ریاست به پایان می‌رسد و اقدامات آنها مورد قضاوت قرار خواهد گرفت. باید دید در پایان، کجای اعتماد عمومی می‌ایستند؛ در کنار پوپولیست‌های مهمل‌باف یا دولتمردان صادق و دوراندیش.

علاوه بر این، تغییر اجتماعی باید در دو سطح اتفاق بیفتد: یکی در نحوه سیاستگذاری و عملکرد سیاستمداران و دیگری در سطح تفکر شهروندان. شهروندان آگاه، جذب وعده‌های پوچ نمی‌شوند و پیگیر برنامه‌های دولتمردانی هستند که رای به صندوق‌هایشان ریخته‌اند. افکارعمومی آگاه و هوشمند می‌تواند بر سایر رای‌دهندگان و گروه‌های ذی‌نفع تاثیر بگذارد و دولت را برای تحقق وعده‌های واقع‌بینانه و اجرای عقلانی برنامه‌ها تحت فشار بگذارد. 

پی‌نوشت:

1- Bazerman, M. H., Baron, J., & Shonk, K. (2001). You can›t enlarge the pie: Six barriers to effective government. New York: Basic Books.

دراین پرونده بخوانید ...