اعتراض حاشیهنشینان
ریشه ناآرامیهای اخیر چه بود؟
هیچکس انتظار اعتراضات اخیر را نداشت حتی آنها که شروعش کردند. آغازگر این جریان، مخالفان سیاسی دولت فعلی بودند که مشهد را به پایتخت دولت سایه بدل کردهاند.
هیچکس انتظار اعتراضات اخیر را نداشت حتی آنها که شروعش کردند. آغازگر این جریان، مخالفان سیاسی دولت فعلی بودند که مشهد را به پایتخت دولت سایه بدل کردهاند. جریان سیاسی مخالف دولت که هم منابع و هم قدرت کافی برای هماوردی با دولت را دارد، تصور میکرد یک رخداد اعتراضی کنترلشده در مشهد را اجرا کرده و سپس با توان رسانهای خود این رخداد را بزرگنمایی کرده و ضربه تبلیغاتی جانانهای به دولت وارد خواهد کرد. اما یک ساعت از آغاز تجمع مشهد نگذشته بود که معلوم شد فرمان دیگر در دست آنها نیست. البته آنچه در مشهد رخ داد مسبب این اعتراضات نبود بلکه صرفاً جرقهای بر انبار باروتی بود که میتوان آن را «شورش حاشیه علیه مرکز» نامید. پیش از هر چیز باید تاکید کرد که آنچه دو هفته مملکت را گرفتار خود کرد یک جنبش نبود. جنبش مطالبه مشخص دارد، ساختار رهبری دارد و مبتنی بر همگرایی جریانهای با خاستگاه اجتماعی و سیاسی نسبتاً مشخص است که درک نسبتاً مشابهی از یک وضعیت مطلوب دارند. اما این اعتراضها از سر استیصال و نداشتن حق انتخاب بود. جنبشها تصوری از وضعیت مطلوب دارند. اعضای یک جنبش چون مطالبه و تصوری هرچند مبهم از آینده دارند طبعاً وارد تعامل و مذاکره و مصالحه میشوند اما شورشیها صرفاً دنبال تخریب وضعیت موجود و «دیدهشدن» هستند. جنبشها به همین دلیل پایداری بیشتری دارند اما شورشها معمولاً زود از بین میروند اگرچه بیشتر دیده میشوند. اما سوال این است چرا چنین اعتراضی با چنین ابعادی رخ داد؟ برخی معتقدند این رفتارها به دلیل اعتراض به وضعیت بد اقتصادی بود. اینکه بسیاری از مردم از وضعیت اقتصادی ناراضی هستند حرف درستی است اما همین مردم وضعیتهای به مراتب بدتر را تحمل کردهاند و اعتراضی به این شکل رخ نداده است. ضمن اینکه مطالعات علمی رابطه معناداری میان شرایط اقتصادی و احتمال بروز شورش نشان نمیدهد.
ساهان ساواس کاراتاسلی، استاد دانشگاه جان هاپکینز که به صورت تخصصی روی رابطه نابرابریهای اقتصادی و اعتراضات اجتماعی مطالعه میکند در مصاحبه بسیار خوبی که به دنبال همین جریانات با روزنامه وقایع اتفاقیه انجام داده (شماره 519 سهشنبه 17 دی 1396) به خوبی نشان داده است نارضایتی اقتصادی معمولاً نمیتواند عامل اصلی اعتراضات اجتماعی باشد. او میگوید: «رابطه مستقیمی بین بیثباتی اقتصادی و اعتراض اجتماعی وجود ندارد، یعنی رابطه جنبشهای اجتماعی با معیارهای کلان اقتصادی بسیار پیچیده است. شاید انتظار داشته باشیم مردم فقط در شرایط حاد اقتصادی به خیابانها بریزند ولی اکثر اوقات چنین نیست. در اغلب موارد، اعتراضات در دوره ثبات اقتصادی رخ میدهد که مردم منابع بیشتری برای بسیج عمومی دارند، یا اینکه دستشان هم چندان خالی نیست ولی وعدههایی که نخبگان سیاسی به آنها دادهاند برآورده نشدهاند.» او با ارائه مثالهای متعدد از شورشهای مشابه در خاورمیانه، اروپا و حتی آمریکا به خوبی مدعای خود را اثبات میکند.
به نظر میرسد این اعتراضات نشانهای از تعمیق شکاف میان مرکز و حاشیه است. حاشیه آنجاست که قدرت نیست و مرکز آنجاست که قدرت هست. قدرت فقط قدرت سیاسی نیست قدرت میتواند فرهنگی و مالی باشد. قدرت سیاسی یعنی توانایی اثرگذاری رسمی و غیررسمی بر شیوه اداره کشور، قدرت مالی یعنی داشتن ثروت و قدرت فرهنگی یعنی توانایی تولید محتوا (Content) که منجر به شکلدهی ارزشها و هنجارهای فرهنگی و اجتماعی میشود. اجمالاً و با کمی سادهسازی و تسامح میشود گفت بخش عمده قدرت سیاسی و بخش مهمی از قدرت مالی در یک بخش کوچک جامعه متمرکز شده (که طبعاً قدرت قانونی هم به دنبال دارد) و این بخش را در ساختار سیاسی کشور اصولگرایان نمایندگی میکنند. اما اکثریت قدرت فرهنگی و سهم کوچکتری از قدرت مالی هم در اختیار جمع بزرگتری نسبت به صاحبان قدرت سیاسی اما باز هم جمع محدودی از جامعه است که تا حدودی اصلاحطلبان آنها را نمایندگی میکنند. رویدادهای سال 88 چالش میان مرکز سیاسی و مرکز فرهنگی بود. معترضان بیقدرت نبودند قدرت فرهنگی داشتند، رسانه داشتند، توان تاثیرگذاری بر جامعه داشتند از قدرت مالی هم بیبهره نبودند اما قدرت سیاسی محدودی داشتند. اما آن چالش از مرکز فراتر نرفت و به مساله حاشیهنشینان بدل نشد. به همین دلیل بود که اعتراضات سال 88 اگرچه مطالبات مشخص داشت و اگرچه در میان طبقات بالای جامعه رسوخ فراوانی پیدا کرد اما در همه نقاط کشور و در تمام جامعه گسترش پیدا نکرد. اگر نشستگان در مرکز را فرادست و حاشیهنشینان را فرودست بدانیم اعتراضات 88 دعوای داخلی فرادستان بود اما ناآرامی 96 نزاع میان فرادستان و فرودستان است. به همین دلیل است که معترضان 88 عملاً در وقایع اخیر یا جانب مرکز را گرفتند یا ساکت و منفعل ماندند.
اما چرا حاشیه ناگهان چنین رفتاری نشان داد؟ قطعاً بخشی از مساله به نارضایتی اقتصادی بازمیگردد. مساله این نیست که وضعیت اقتصادی بدتر از گذشته است (که واقعاً هم نیست) مساله این است که حاشیهنشینان احساس میکنند آنها منفعتبرندگان بهبود نیستند. یعنی آنچه بهبود نسبی شرایط اقتصادی خوانده میشود به همین میزان برای آنها نفع نداشته است که برای فرادستان (اعم از فرادست سیاسی یا فرهنگی یا اقتصادی) داشته است. این وضعیت جدیدی نیست. سالهاست که چنین احساسی در جامعه وجود دارد. نشانههای متعددی در دو دهه اخیر وجود دارد که نشان میدهد جامعه ایرانی آبستن شکاف مرکز-حاشیه است. نکته اینجاست که در وقایع اخیر بخشی از فرادستان و مرکزنشینان با یک اشتباه محاسباتی احساس کردند میتوانند از این نارضایتی متراکم در حاشیه، استفاده ابزاری و کوتاهمدت کنند و زمینه بروز آن را فراهم کنند و طبعاً شد آنچه شد. چرا حاشیه تاکنون ساکت بود؟ منطقاً بخشی از آن را باید به فقدان توان سازماندهی حاشیهنشینان ربط داد. در اعتراضات پیشین سازماندهی اعتراضات از سوی نهادهای سیاسی رسمی و غیررسمی انجام میشد. اعتراضات تشکیلات داشت و رسانه داشت. اساساً اعتراضات مدنی و جنبشی به واسطه تشکیلات است که شکل میگیرند و جلو میروند. توان ایجاد چنین تشکیلات و نهادهایی باز هم متعلق به مرکزنشینان است که میتوانند جمعی را بسیج کنند. حاشیهنشینان هیچوقت چنین امکانی نداشتند به همین دلیل حتی اعتراضات محدود و موضعی آنها هم در این سالها دیده نشد. اما شبکههای اجتماعی موبایل (به خصوص تلگرام) به حاشیهنشینان قدرت داد. در سال ۸۸ اینترنت صرفاً برای اطلاعرسانی استفاده میشد و اخبار و اطلاعات به واسطه اینترنت پخش میشد اما اینترنت نقشی در سازماندهی نداشت. سازماندهی از سوی کسانی انجام میشد که خود بخشی از مرکز بودند و با ابزار اینترنت با هواداران خود ارتباط برقرار میکردند. اما امسال به واسطه موبایل، سازماندهی در کف خیابان و بیتشکیلات مشخص انجام میشد، آنچه در خیابان ضبط میشد بلادرنگ در همان خیابان پخش و دیده میشد.
باید توجه داشت که تنها حکومت نیست که مرکزمحور است تشکیلات سیاسی و نهادهای منتقد حکومت هم محدود به نخبگان و طبقه متوسط کلانشهرها هستند. عدهای در مرکز نشستهاند و برای همه نسخه میپیچند چه نسخه انتقاد چه نسخه انقیاد. اما در این اعتراضات اخیر حاشیهنشینان دیگر نیازی به تایید مرکزنشینان نداشتند. این بار موبایلها، قدرت را در خیابان و بین آدمهای عادی پخش کرد تا حاشیهنشینان هم دیده شوند. قابلیت سازماندهی در کف خیابان، نیاز به تشکیلات سیاسی و احزاب را هم منتفی کرد. تکرار یک پیام در تلگرام به آن رسمیت میداد هرچه تکرار بیشتر بود رسمیت هم بیشتر میشد دیگر نیازی به تایید تشکیلاتی نبود. در چنین شکلی از اعتراض، تشکیلاتی هم اگر هست افقی و سیال و موقت است.
دقیقاً به همین دلایل بالاست که هرقدر مرکزنشینان بگویند تخریب بد است، آشوب بد است، این کار را نکنید، آن کار را بکنید باز هم به شکاف دامن میزنند. حاشیهنشینان میخواهند دیده شوند. آنها از وضعیت موجود مستاصل شدهاند. ناآرامیهای اینگونه به هر حال از بین میروند اما استیصال حاشیهنشینان و نارضایتی عمیق آنها از مناسبات موجود به این سادگیها از بین نمیرود. این شکاف عمیق میان مرکز و حاشیه و این حس نادیده گرفته شدن در فرودستان نمیتواند به همین شکل ادامه پیدا کند. مساله ذاتاً سیاسی نیست اما میتواند سیاسی شود. اگر این نگرانی جدی گرفته میشد آنوقت روش واکنش به این اعتراضات شکل دیگری میبود.