مهاجرپذیر یا مهاجرفرست؟
آیا جذابیت تهران به نقطه پایانی خود رسیده است؟
تهران به عنوان پایتخت سیاسی کشور در سالهای اخیر با چالشها و بحرانهای متعددی مواجه بوده است از آلودگی هوا و ترافیک که روزانه مردم شهر با آن روبهرو میشوند تا آسیبهای اجتماعی و بحرانهای فرهنگی که به دلایل مختلفی مانند نبودن عدالت، تمرکزگرایی، فقدان مدیریت فرآیندی و هدفمند و مسائل دیگر ایجاد شده و همواره دغدغه مدیریت شهری را معطوف به چگونگی برونرفت از این چالشها ساخته است.
تهران به عنوان پایتخت سیاسی کشور در سالهای اخیر با چالشها و بحرانهای متعددی مواجه بوده است از آلودگی هوا و ترافیک که روزانه مردم شهر با آن روبهرو میشوند تا آسیبهای اجتماعی و بحرانهای فرهنگی که به دلایل مختلفی مانند نبودن عدالت، تمرکزگرایی، فقدان مدیریت فرآیندی و هدفمند و مسائل دیگر ایجاد شده و همواره دغدغه مدیریت شهری را معطوف به چگونگی برونرفت از این چالشها ساخته است.
یکی از این بحرانها پدیده مهاجرت گسترده به تهران به دلایلی همچون جذابیت کار و سکونت در این ابرشهر است. واقعیت این است که سرانه تهران از جمعیت کشور از ۷ /۱۷ به 2 /20 درصد رسیده است اما نکته مهم این است که این افزایش جمعیت نه به سبب زاد و ولد و رشد طبیعی که ناشی از مهاجرت به تهران رخ داده است.
به تعبیری بحران جمعیت سربار در تهران نه به صورت طبیعی که ناشی از مهاجرت متراکم است و بر همین اساس تهران بالاترین نرخ رشد مهاجرپذیری را در میان استانهای کشور دارد و این میزان از رشد بالاتر از توان تحمل امکانات و استعدادهای مدیریت شهری و موجد بحرانهای دیگر افزون بر بحرانهای فعلی شهر خواهد بود.
پدیده جهانی
بنابراین از درون این پدیده مشکلاتی برای مدیریت شهری و شهر تهران تولید میشود. البته این پدیده صرفاً مختص کشور ما هم نیست و در سطح جهانی کلانشهرها به دلیل جاذبههای اقتصادی، فرهنگی و حتی سیاسی همواره در معرض مهاجرت قرار دارند اما تهران به دلیل فقدان مدیریت هدفمند و فرآیندی در مواجهه با این پدیده به تکلف و پیچیدگی بیشتر افتاده است.
در این پدیده عوامل مختلفی دخالت دارد که مهمترین آن تجمیع ثروت و فرصتهای شغلی در مقصد مورد مهاجرت است که به بیان دیگر نبودن عدالت در برخورداری از فرصت در شهرهای مبدأ مهاجران را به تصویر میکشد. اخیراً پدیده مهاجرت معکوس از تهران در محافل شهری و فرهنگی مطرح شده و مورد مباحثه قرار گرفته است؛ موضوعی که به نظر میرسد در شکلگیری آن آلودگی هوا، ترافیک و ازدحام که شاید موجب کاهش جاذبههای تهران هم شده است نقش دارد. بر اساس آمارهای مرکز اطلاعات آمار در فاصله سالهای ۹۰ تا ۹۵، ۳۶۰ هزار و ۶۳۲ نفر از تهران خارج شدهاند که عمدتاً استان البرز و استانهای شمالی کشور را برای سکونت انتخاب کردهاند.
از طرف دیگر نگرانی از زلزله اخیر تهران و تبعات احتمالی زلزلهای با ریشتر و قدرت بیشتر هم در کنار آلودگی هوا از دلایل عمده مهاجرت از تهران به استانها و شهرهای دیگر کشور است. واقعیت این است که همانطور که تهران به اداره ارزان و راهکارهای تحقق آن نیاز مبرم دارد به اداره چالاکتر شهر هم به همان نسبت نیازمند است، به تعبیر دیگر هر اندازه که روند متعادل شدن جمعیت شهر و توانایی اداره آن به نقطه مطلوبی برسد به همان نسبت میتوان مدیریت کارآمدتری را در تهران مشاهده کرد.
به هر حال در مواجهه با پدیدههای شهری بیش و پیش از تاکید و تکیه بر عوامل ناپایدار، باید در راهبردی کلان آسیبها و تنشهای واردشده به شهر را مورد بررسی قرار داد و برای حل آن برنامهای جامع و بالادستی تدوین کرد که به صورت فرآیندی و قانونمند و هدفمند بتوان در بازه زمانی قابل قبولی از دامنه بحرانها کاست و افقی روشن و زندگی بهتر و روانتری در شهر برای شهروندان فراهم کرد.
مهاجرت معکوس جا نیفتاده است
به دلیل اینکه تهران طی سالیان متوالی مقصد ورود جمعیت متفاوتی از هر نظر بوده، حالا به نوعی اشباع شده است. ورود مهاجران از نخبگان علمی و تخصصی گرفته تا بیکاران و حاشیهنشینان به امید به دست آوردن شغل، همه و همه تهران را به شهری با جمعیتی وسیع بدل کرده است؛ شهری که از منظر زیرساختی توان تحمل چنین جمعیتی را ندارد اما به دلیل نبود سامانه مدیریت هوشمند طی دهههای گذشته متوجه چنین باری نشده و حالا در سالهای اخیر فشار آن در ابعاد محیطزیستی، سلامت و... به خوبی احساس میشود.
بر اساس تحلیل کارشناسان «هنوز در کشور ما مهاجرت معکوس به خوبی جا نیفتاده است و سیر مهاجرت هنوز هم از روستاها به شهرهاست. مهاجرت معکوس در ایران بیشتر به بازگشت مردم از شهرهای بزرگ به شهرهای کوچک یا از شهرها به مناطق روستایی مربوط میشود. در حالی که در سطح بینالمللی بازگشت مهاجران از کشور مقصد به موطن اصلی خودشان یعنی کشور مهاجرفرست را مهاجرت معکوس میگویند.»
علاوه بر اینکه باید پایتخت را از منظر توان اکولوژیکی مورد توجه قرار داد -که به باور بسیاری از کارشناسان دیگر توان خودپالایی و مدیریت طبیعی خود را ندارد- باید به توان مدیریت انسانی آن نیز توجه کرد. شهرشناسان البته بر این باور هستند که «تهران تبدیل به یک کالا و غنیمت شده است، همه از این شهر استفاده میکنند...» این جاذبه اولیه در وفور کار و تراکم تمام نهادها از صنعتی گرفته تا سیاسی و اجتماعی و هنری خود در شکلگیری این تراکم جمعیتی موثر است. باید در نظر گرفت تهران بیاندازه دچار سوءمدیریت بوده است. این بیتدبیری میتوان گفت از آغازین زمان پایتختی تهران وجود داشته و تا همین امروز هم ادامه دارد. جانمایی تهران از منظر استقرار این حجم از جمعیت غلط است.
تهران پالایش هوا ندارد
تهران حتی از نظر پالایش هوا نمیتواند درصدی از جمعیت را تحمل کند، چه برسد به آنکه کلانشهری چندمیلیونی باشد. لذا به نظر میرسد آغاز تحرک خروج جمعیت از تهران به صورت خودجوش به نوعی نشاندهنده تاثیر نامطلوب حیات زیستی در پایتخت بر شهروندانی است که بیش از دیگران این مخاطره را احساس کردهاند. بیتردید خروج و مهاجرت جمعیت از تهران به شهرهای دیگر به خودی خود سبب ورود سرمایه به مناطق هدف و آغاز روند تغییر جمعیتی در تهران به صورت معکوس و در شهرهای دیگر به صورت افزایشی خواهد شد. از منظر جامعهشناسان شاید این دگرگونی خود تبعاتی به دنبال داشته باشد اما از منظر مدیریت شهری برای تهران، روند مبارکی است و تهران برای بهبود شاخصهای زیستی و افزایش کیفیت زندگی نیازمند کاستن از جمعیت و برداشتن فشار بر توان اکولوژیکی شهر است. تهرانیها نیازمند بازسازی محیط زندگی خود هستند. بیشک با تراکم جمعیت حتی سهم شهروندان از دریافت اکسیژن محدود میشود چه برسد به اینکه شاخصهایی مانند عدالت شهری را بتوان در مورد آنها اجرایی کرد. لذا خروج از تهران و آغاز مهاجرت معکوس به نوعی آغاز زمان بهسازی شهری است که سالهاست از منظر شاخصهای حیاتی از دست رفته است.
باید این مساله را در نظر گرفت که بیش از یکچهارم جمعیت کشور در کلانشهرها زندگی میکنند. بر اساس اطلاعات و نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال 95 شهر تهران به تنهایی 7 /14 درصد از جمعیت شهری کل کشور را در خود جای داده است. بعد از پایتخت، شهرهایی مثل مشهد با 5 /14 درصد و اصفهان نیز با 4 /9 درصد از این نظر در رتبههای بعدی هستند. در میان کلانشهرها تهران بزرگترین کلانشهر کشور با هشت میلیون و 693 هزار و 706 نفر است.
تراکم این جمعیت از همه لحاظ امری طبیعی نیست. در کشورهای توسعهیافته با ایجاد بسترهای توسعه پایدار در شهرهای کوچک و روستاها، جمعیت را به سمت معکوس کوچ دادهاند؛ اتفاقی که ما در ایران و به طور مشخص در شهر آسیبپذیر تهران نیازمند اجرایی کردن آن هستیم.