تهران تحمل ندارد
پاسخهای صادق صالحی به اینکه آیا تهران جاذبههای زیستیاش را از دست داده است؟
صادق صالحی میگوید: باید ببینیم آیا در سیاستهای محیط زیستی و مدیریت شهری مساله مهاجرت ساماندهی شده است یا خیر؟ باید این جابهجایی جمعیت را بررسی و آن را ساماندهی کنیم چراکه ممکن است همین مهاجرت معکوس در جای دیگری متورم شود.
آغاز مهاجرت معکوس از تهران به مناطق پیرامونی، خبری بود که در گرماگرم مشکلات زیستی در تهران و مخاطرات ناشی از احتمالات زلزله از سوی مرکز آمار ایران منتشر شد و مورد توجه کارشناسان و فعالان اجتماعی واقع شد. آیا تهران ظرفیتهای زیستیاش را از دست داده و دیگر آن جذابیت را ندارد که در پنج سال گذشته روند مهاجرت معکوس را اگرچه کم ولی برای اولین بار تجربه کرده است؟ پیشتر تهران دارای چه نوع جذابیتهایی بوده که اکنون دارد از خاطرات سبز تهی میشود؟ آیا کیفیت زندگی در تهران روند نزولی به خود گرفته و شهروندان با درک این وضعیت در تلاش برای خروج از تهران هستند؟ برای پاسخ به این پرسشها و پرسشهایی از این دست به سراغ یک جامعهشناس محیط زیست رفتیم تا از او درباره دلایل این مهاجرت و تجربه دیگر کشورهای دنیا بپرسیم. دکتر صادق صالحی عضو هیات علمی دانشگاه مازندران تحصیلکرده غرب است و از تجربه شهر پاریس که امروزه شهر مورد علاقه میلیونها گردشگر در جهان است میگوید و اینکه روزگاری به شهر ولگردها معروف بود. همچنین وی هشدار میدهد مهاجرت از تهران بدون در نظر گرفتن ظرفیتهای اکولوژیک میتواند مصیبت تنشهای زیستی در این کلانشهر را به مناطق هدف نیز سرایت دهد. او میگوید تهران به دلیل بارگذاری بیش از اندازه توان زیستی، دچار مشکلاتی است که حالا شهروندانش در حال فرار هستند.
♦♦♦
آیا تهران دیگر آن جذابیت همیشگی خود را برای مهاجران از دست داده است؟
تهران کلانشهری است که تجربه خاص خود را در وضعیت مهاجرت دارد و البته قابل مقایسه با تجربه کشورهای صنعتی به خصوص بعد از انقلاب صنعتی و اواسط قرن نوزدهم است. بررسی وضعیت این شهرها به نوعی نشان میدهد تهران نیز در شرایط خاصی قرار دارد که حالا دارد وضعیت دیگری را تجربه میکند. شهر پاریس که به عنوان یک شهر و حتی کلانشهر مطلوب در سراسر دنیا مورد توجه میلیونها گردشگر و فعال اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و هنری است، در نیمه دوم قرن نوزدهم توسط معمار بزرگی به نام بارون هاوسمن طراحی و معماریاش دگرگون شد. آن زمان بیش از 300 هزار نفر از جمعیت شهر را برای تغییر معماری این شهر به جای دیگری منتقل کردند تا بتوانند شهر را بسازند. پاریس آن زمان آنقدر از نظر اجتماعی شهر بدی بود که به شهر ولگردها معروف بود. آدمهایی که سرگردان بودند و ریشههای اجتماعی قوی نداشتند و انواع و اقسام مشکلات اجتماعی را با خود در شهر پاریس داشتند، این شهر را به یکی از بدترین شهرهای جهان بدل کرده بودند. این تجربه باعث شد کشورهای دیگر به آن سمتوسو نروند. تهران در حال حاضر مطمئناً آن آسیبهای اجتماعی را که آن زمان پاریس با آن درگیر بود ندارد اما مشکلاتی که تهران برای زندگی جمعی دارد، شرایطی را به وجود آورده که واقعاً هزینه زندگی در این کلانشهر را بهشدت بالا برده است. کیفیت بسیار نامطلوب هوا، مشکلات آب، نابسامانی اجتماعی، گسترش آسیبهای اجتماعی از جمله اعتیاد و...، احتمال بروز مخاطرات طبیعی متعدد از جمله سیل و زلزله، ترافیک شهری که روزانه وقت زیادی از مردم را تلف میکند و موارد بسیار دیگر، این اتفاقات در واقع باعث شده تهران وضعیت پیچیدهای پیدا کند و باید از تجربه دیگر شهرهای جهان عبرت بگیرد. این تجربه در شهرهای بزرگ و پیشرفته و صنعتی باعث شد تغییراتی در سبک زندگی و شرایط اداره شهرها به وجود آید.
پرسشی که اینجا مطرح میشود این است که تهران پیش از اینکه به چنین وضعیتی مبتلا شود، دارای چه مطلوبیت و ارزش اضافهای نسبت به دیگر شهرها بوده که این تعداد جمعیت را به خود مشغول کرده و حالا با چنین چالشهای بزرگی درگیر شده است؟
افزایش جمعیتی به این عظمت در شهری مثل تهران عمدتاً به خاطر ساختار اداری است که در این شهر به عنوان پایتخت به وجود آمده است. شهر به تدریج در طول زمان به عنوان یک ابرشهر مزایای زیادی از حوزههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را در خود به وجود میآورد و سبب گسیل جمعیت میشود. تهران با ویژگی سیاسی و بهخصوص اقتصادی که به عنوان پایتخت دارد، نه به عنوان یک شهر که به عنوان یک کشور در برابر کشور ایران قرار دارد. همه کسانی که تحصیلات دارند، با ورود به مرحله آموزش عالی در تدارک ورود به تهران هستند، چون همه چیز در تهران مستقر است. فرصتهای شغلی در این شهر متمرکز است. روابط و دستگاهها و سازمانها به صورت گسترده در اینجا فعالیت میکنند و باید گفت تمام جاذبهها و مزایا در تهران متراکم شده و همه افراد را به خودش جلب میکند. در حقیقت این اتفاق زمانی شکل جدیتری به خودش میگیرد و تهران تبدیل به چنین ابرشهر عجیبی میشود که نفت بهفروش میرسد و وضع اقتصادی بخشی از جامعه بهبود پیدا میکند و در نتیجه سبک زندگی و کیفیت رفاه افزایش مییابد و طبیعی است که اغلب افراد جامعه متمایل به حضور در تهران میشوند. وضعیتی که در تهران شاهد آن هستیم تا ابتدای انقلاب صنعتی در بخش مهمی از کشورهای صنعتی قابل مشاهده است. همین هجوم را در پاریس، لندن، آمستردام و... میبینیم و در آمریکا نیز چنین است. اما این شکل از تمرکز متاسفانه در کشورهای در حال رشدی مانند ایران بیشتر از غرب بوده است. طبیعت تهران را البته نباید فراموش کرد چراکه یکی از جاذبههای ورود جمعیت به تهران در کنار مسائلی که مطرح شد، وضعیت آبوهوایی مطلوب این منطقه بوده است. اما بهتدریج تهران دچار عدم توازن اکولوژیک میشود یعنی بین میزان و افزایش جمعیت با توان اکوسیستمی و محیط زیست در این شهر، تناقض به وجود میآید و تهران آرامآرام توان خود را به لحاظ اکولوژیک از دست میدهد. در اینجا ما فاصله آشکاری میان کشورهای پیشرفته و کشورهای در حال توسعه میبینیم. در کشورهای توسعهیافته، علم و دانش به کمک شهرسازی میآید و به مدیریت ارشد شهری نشان میدهد که شهر ظرفیت اکولوژیک و محیط زیستی برای این تعداد جمعیت را ندارد و آنها هم بر اساس این دادههای علمی شهر را مدیریت و حتی طراحی میکنند. اما شما میبینید در تهران چنین نیست و این دانش دانشگاهی و تجربهشده، به سراغ مدیران شهری در تهران نیامده که به اینها نشان دهد به تدریج که جمعیت شهر تهران دارد افزایش پیدا میکند، توان اکولوژیک شهر گنجایش ندارد بنابراین این وضعیت خارج از توان زیستی شهر است. در حقیقت در تهران، دانش وارد سیاستگذاریهای محیط زیستی شهر نشد.
یعنی کیفیت زندگی در تهران روند نزولی دارد و هزینه برای زیستن در شهری مانند تهران دارد بالا میرود.
در بحث مدیریت شهری باید در نظر بگیریم این منطقه یا این شهر، توان تحمل چه مقدار بار دارد. در محیط زیست بحث توان اکولوژیکی بسیار اهمیت دارد. این توان در آب، خاک، هوا، فضای سبز و... ملاحظه میشود. در تهران در تمام شاخصها این توان در نظر گرفته نشده و فشار بالاتر از توان رفته است. طبق استانداردهای جهانی به ازای هر انسان 5 /1 هکتار باید زمین داشته باشیم تا بتوانیم نیازهای زیستی خود از جمله آب، خاک، هوا و مجموعهای از اینها را به دست آوریم. وقتی جمعیت زیاد میشود، سقف ما از این 5 /1 هکتار کم میشود یعنی وقتی اصطلاحاً Over Shooting اتفاق میافتد، هوا به اندازه جمعیت کیفیت مطلوب را ندارد، آب و خاک و... نیز به همین ترتیب. به همین دلیل گرچه آدمها دارند ظاهراً زندگی میکنند اما چون از توان اکولوژیکی فراتر رفتهاند، آسیبهای محیط زیست را دارند تجربه میکنند. برای مثال در بخش حملونقل میبینید این جمعیت شهر باید تردد کنند و در نتیجه بیشترین سرطان مرتبط با ریه و بیماریهای تنفسی و قلبی عروقی در شهری مثل تهران به شکل مهیب و معناداری افزایش مییابد. در مساله آلودگی صوتی نیز شما میزان افزایش ناراحتیهای عصبی را شاهد هستید و اینها در همه جای دنیا تجربه شده است. بنابراین طبیعی است که کیفیت زیست در تهران تنزل پیدا کرده است.
به نظر شما مهاجرفرست شدن تهران، آیا باید یک اتفاق مثبت تلقی شود؟
مهاجرفرست شدن تهران که حالا زمزمههایش در خبرها و گزارشها وجود دارد به دو شکل اثرات خود را نشان خواهد داد. در کشورهای توسعهیافته که پیش از ما این وضعیت را تجربه کردهاند، آنطور که پیشتر توضیح دادم، با ورود دانش و تخصص به مدیریت شهری، توازن میان ظرفیت زیستی و جمعیت را مهار کردند و با جابهجایی جمعیت به شهرهای حاشیه و اطراف، وضعیت را مدیریت کردند. دانش محیط زیستی مردم و مسوولان افزایش یافت و آنها بر مشکلات فائق آمدند. اما در تهران چنین نیست یعنی دانش تخصصی و سواد محیط زیستی عموم مردم آنچنان بالا نرفته است که بتوانند این اتفاقات را از قبل پیشبینی کنند و با چنین پیشآگاهی به مقابله با چنین مشکلاتی بپردازند.
اما آنها دارند تبعات زندگی در شرایط غیرمتوازن را همین الان تجربه میکنند و به نوعی برای اولین بار مهاجرت معکوس از تهران به پیرامون در حال انجام است؟
هنوز مردم به عمق مساله پی نبردهاند. مردم هنوز حاضرند در شرایط آلوده تهران زندگی کنند. عموم مردم هنوز به درستی نمیدانند زندگی در تودههای سرب سرطانزاست. آب آلوده شهر بیماریزاست، ترافیک وقت مفید آنها را هدر داده است و... اینها را دانشمندان محیط زیست مطرح کردهاند. اتفاق دیگری که در تهران و این دست شهرها میافتد، این است که انسانها در معرض تماس و برخورد با مشکلات زیستمحیطی، تجربه زیستی پیدا میکنند و به جای پیشگیری از وقوع این وضعیت، در قالب راهحل از شهر تهران فرار میکنند. برای مثال ما هر چه به یک کودک راجع به حرارت و دما اطلاعات و دانش بدهیم متوجه نمیشود داریم از چه حرف میزنیم اما همینکه دستش میسوزد واکنش نشان میدهد و دیگر یاد میگیرد دستش را به سمت آتش نبرد. واقعیت این است که در تهران با چنین وضعیتی مواجه هستیم. افراد صبح که از خواب بیدار میشوند و برای مثال میخواهند لباسی را که دیشب شسته بودند تن کنند، متوجه میشوند لباس هنوز کثیف است چون در شهری مثل تهران انواع آلایندهها در طول شبانهروز روی پوست و دست و صورت و حتی تنفس مردم هست و مردم در معرض مشکلات محیط زیستی هستند و این تجربه روزمره آنهاست. بیتردید آنها دارند مخاطرات را به صورت عینی و روزانه میبینند. بنابراین ما در مسیر شناسایی معضلات شهری مثل تهران ابتدا با ضعف فرهنگی یعنی نبود دانش و آگاهی افراد مواجه هستیم. بعد هم متوجه میشویم شهروندان به دلیل مسائلی که در تهران هست، دچار ضرر و زیان هستند. زیاد کار میکنند، کمتر استراحت میکنند، ترافیک، آلودگی، آب، اضطراب زلزله و... در تهران و شهرهای بزرگ شهروندان دچار آگاهی نیستند بلکه دچار مخاطرات هستند و حوادث و رویدادهای هرچند وقت یکبار آنها را هشدارباش میگوید و مردم را مقداری حساس میکند. از نظر علمی میدانیم شهر یا کشوری که در مسیر زلزله قرار دارد، هر لحظه ممکن است این اتفاق را تجربه کند. بنابراین میداند که باید مسائل ایمنی را رعایت کند و شرایط زیستیاش را بر اساس چنین احتمال رخدادی برنامهریزی کند و نباید تعجب کنیم! مهاجرت از تهران به شهرهای دیگر البته نتایج مثبتی دارد. مهاجرت در تهران اجباری نبوده است بلکه کاملاً خودجوش و داوطلبانه است.
با توجه به تجربه زیستی شما در کشورهای دیگر و مطالعاتی که در حوزه زیستی داشتید، چه شاخصهایی میتواند در مهاجرپذیر یا مهاجرفرست بودن شهرها دخیل باشد؟
وقتی مهاجرت داوطلبانه است وضعیت فرق میکند. وقتی در یک منطقه خشکسالی اتفاق میافتد، مهاجرت به شکل ناخواسته اتفاق میافتد و بحث الزامات گریزناپذیر طبیعی است. در شرایطی که مهاجرت داوطلبانه است باید ببینیم چه دلایلی وجود داشته است. به نظر میرسد کسانی که از طبقه متوسط به بالا هستند میروند تا تجربه زیستی جدید و کیفیت تازهای را به دست آورند. جاذبههای مقصد از جمله دلایل مهاجرت است. وقتی کسی هوای آلوده تهران را میبیند، طبیعی است کسی که مکنت مالی دارد، میتواند بدون دغدغه معاش و دیگر مسائل، به سمت شمال مهاجرت کند. در طول روز طبیعت خوب و زیبایی و سرسبزی و هوای خوب را تجربه کند و شبها هم میتواند ستارههای آسمان را ببیند و بشمارد. میتواند برود در دل جنگل و سکوت را بشنود و به دریا برود و قدم زدن در ساحل را با پای پیاده تجربه کند. فردی که در تهران زندگی میکند خب روزانه این تجربیات را در گذشته نداشته است و این جاذبهها الان در شمال ایران وجود دارد. بخش دیگر اوقات فراغت است که طبقه متوسط ممکن است داشته باشد. این افراد پول دارند و وقت هم دارند بنابراین تصمیم میگیرند مهاجرت کنند. مثلاً در قرن نوزدهم عکاسی یک اتفاق جالب در مهاجرت محسوب میشد. عکاسی در واقع پیوند بین منظر طبیعی و آدمهاست. جاذبهها ثابت است ولی دوربین این امکان را فراهم آورده است تا افراد جاذبهها را متحرک کنند و مرتب از حضور خود و از زندگی خود فیلم و عکس تهیه کنند. تکرار زندگی متحرک از طریق این ابزار به بهتر گذراندن اوقات فراغت کمک میکند. بنابراین این صبغه فرهنگی در آدمهاست و آنها از این طریق تجربههای جدید را کشف میکنند و مهاجرت یکی از این روشهاست.
چقدر شکل گرفتن روند مهاجرت از تهران به شهرهای دیگر را طبیعی ارزیابی میکنید؟
چیزی که تا الان اتفاق افتاده طبیعی بوده است. اما باید ببینیم آیا در سیاستهای محیط زیستی و مدیریت شهری این مساله ساماندهی شده است یا خیر؟ باید این جابهجایی جمعیت را بررسی و آن را ساماندهی کنیم چراکه ممکن است همین مهاجرت معکوس در جای دیگری متورم شود و همین مشکلاتی که در تهران به وجود آمد دوباره در شهرهای دیگر نیز تجربه شود. باید نگران هم باشیم که این مهاجرت از تهران به کرج و شهرهای شمالی، این شهرها را به تهران دوم بدل نکند. مقصدها باید هوشیار باشند و اطلاعات را دقیق بگیرند و میزان توان و ظرفیت زیستی و اکولوژیکی مناطق مقصد سنجیده شود و این مساله مدیریت شود. باید مدیران این شناخت را از نظر دانشی داشته باشند که تا چه حد میتوانند مهاجران را بپذیرند. باید بتوانند محیط زیست مناطق هدف را بر اساس دادههای موجود کنترل کنند و بیش از ظرفیت شهرها بر آنها بارگذاری جمعیتی و صنعتی صورت نگیرد. وقتی جمعیت در منطقهای زیاد میشود بیشک آن منطقه نیازمند سیستمهای زیرساختی برای ارائه خدمات است و این هزینه زیادی بر پیکره طبیعت وارد میکند و ممکن است تجربه تهران در شهری مثل کرج هم رخ دهد یا در شهرهای شمالی و دیگر شهرهای مهاجرپذیر نیز شاهد وقوع حوادثی شبیه ناتوانی اکولوژیکی در تهران باشیم. در مازندران معتقد هستند در سال 30 میلیون گردشگر وارد این استان میشود. این گردشگران کی وارد این استان میشوند؟ من که الان با شما صحبت میکنم میدانم که عمده هتلها و اقامتگاهها اکنون خالی و فاقد حضور گردشگر است. ظرفیت اشغال عمدتاً خالی است ولی در برخی از زمانها ظرفیت کاملاً پر میشود و حتی مردم خانههایشان را به گردشگران ارائه میدهند. این به جای اینکه به مازندران کمک کند نوعی حساسیت اجتماعی را موجب میشود و به نوعی مردم بومی را دچار نوعی رنجش میکند. در اروپا این مساله را به شیوههای پایدار مدیریت میکنند. در آلمان اینطور نیست که فقط سه ماه تابستان و عید تعطیلات باشد. تعطیلات را در طول سال توزیع کردهاند. همچنین تعطیلات را میان شهرها و ایالتها تقسیم کردهاند. یک ایالتی در ماه ژوئن تعطیل است، ایالت دیگر در ماه می یا آوریل. بنابراین از تراکم جمعیتی در یک زمان و در یک مکان پرهیز شده است. در حالی که این حجم از مسافر یا مهاجر به یکباره میتواند سیستم اجتماعی در مناطق بومی را دچار گسست و نوعی چالش فرهنگی و اجتماعی ایجاد کند. در اروپا به دلیل این توزیع دقیق نیاز نیست اینقدر که در ایران افزایش خدمات و توسعه زیربنایی مثل جاده و هتل و... هست صورت گیرد. بیتردید در مدیریت وضعیت مهاجرت باید توان زیستی و دارایی اکولوژیکی منطقه و فرهنگ بومی جوامع مورد توجه و مطالعه باشد و در امر مهاجرت شهرها دچار به همریختگی فرهنگی و اجتماعی یا تنشهای اکوسیستمی به دلیل افزایش بیرویه جمعیت و بارگذاری بالا نشوند.