شناسه خبر : 47929 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

شکست سیاست فیلترینگ

چرا مردم به رسانه‌های داخلی بی‌اعتماد شدند؟

 

فائزه مومنی / نویسنده نشریه 

16ایسپا دو هفته گذشته نتایج آخرین نظرسنجی ملی در مورد میزان استفاده ایرانی‌های بالای ۱۸ سال از پیام‌رسان‌ها و شبکه‌های اجتماعی داخلی و خارجی را منتشر کرد. این نظرسنجی روزهای ۲۰ تا ۲۴ شهریورماه ۱۴۰۳ به شیوه مصاحبه حضوری انجام و با ۳۹۹۰ نفر از افراد ساکن در مناطق روستایی و شهری کشور مصاحبه شده است.

بر اساس گزارش نهایی ایسپا 2 /82 درصد از ایرانیان دست‌کم در یک پیام‌رسان یا شبکه اجتماعی حساب کاربری دارند و از آن استفاده می‌کنند. یکی از نکات قابل‌توجه در نتایج نظرسنجی تفاوت معنادار میزان استفاده مردم از پیام‌رسان‌های فیلترشده خارجی با پیام‌رسان‌های آزاد داخلی است. مطابق با گزارش ایسپا؛‌ فروردین ۱۳۹۷ و پیش از فیلتر شدن تلگرام 7 /59 درصد مردم از این پیام‌رسان استفاده می‌کردند و شهریور امسال و شش سال پس از مسدود شدن، میزان استفاده به 9 /56 درصد رسیده یعنی فقط 8 /2 واحد درصد کاهش پیدا کرده است. نکته دیگر اینکه ساکنان مراکز استان‌ها، شهرهای غیرمرکز و روستاها همچنان از تلگرام بیشتر از پیام‌رسان‌های داخلی استفاده می‌کنند.

خرداد ۱۴۰۱ و پیش از فیلتر شدن واتس‌اپ، میزان استفاده از این پیام‌رسان به 1 /71 درصد رسیده بود که اسفند ۱۴۰۱ پس از فیلترینگ به ۴۲ درصد کاهش پیدا کرد. روند نزولی استفاده از واتس‌اپ ادامه یافت و بر اساس آخرین نظرسنجی به 3 /33 درصد رسید با این حال همچنان کاربران واتس‌اپ فیلترشده را به «بله» و «ایتا» ترجیح می‌دهند. در این مورد فرقی میان ساکنان شهرهای مرکز استان و ساکنان روستا نیست.

بر اساس نظرسنجی تیرماه ۱۴۰۰ میزان استفاده از اینستاگرام تا 4 /40 درصد رشد کرده بود که اسفندماه ۱۴۰۱ و در اوج زمان فیلترینگ و محدودیت برای دسترسی به پیام‌رسان‌ها و شبکه‌های اجتماعی به ۳۳ درصد رسید. شهریورماه امسال میزان کاربرد این نرم‌افزار با رسیدن به 3 /39 درصد رشد دوباره و دور زدن فیلترینگ را نشان می‌دهد. اینستاگرام بین ساکنان شهرهای مرکز استان (7 /55 درصد) و روستاها (8 /43 درصد) همچنان محبوب است.

ایتا با 9 /28 درصد استفاده از سایر پلت‌فرم‌های پیشی گرفته است و «بله» فقط 7 /9 درصد کاربر دارد. روبیکا که بیشتر به عنوان یک نرم‌افزار تماشای فیلم و تلویزیون به کار می‌رود، نتوانسته است توجه بیش از 5 /28 درصد ایرانیان را به خود جلب کند.

روبیکا تنها پلت‌فرم ایرانی است که به اینستاگرام نزدیک شده و ساکنان روستا از آن بیشتر استفاده می‌کنند ولی میزان استفاده از این پلت‌فرم همچنان با اختلاف از اینستاگرام پایین‌تر است. اینستاگرام 8 /43 درصد بین ساکنان روستا محبوبیت و کاربرد دارد و درصد کلی استفاده از آن 6 /50 است. این تفاوت‌ها وقتی برجسته‌تر می‌شود که به یاد بیاوریم تعداد زیادی از مردم برای استفاده از بعضی خدمات بانکی و دیگر نهادها و سازمان‌های دولتی، به اجبار و نه از روی اراده یا برای ارتباط با دیگران نرم‌افزارهای داخلی را نصب و استفاده می‌کنند. از سویی روند فیلترینگ شبکه‌های اجتماعی و پیام‌رسان‌ها از ۱۵ سال پیش و در پی اعتراض‌های انتخاباتی سال ۱۳۸۸ آغاز شد و تا سال ۱۴۰۱ ادامه پیدا کرد. آمار و ارقام میزان استفاده مردم از این پلت‌فرم‌ها و نیز گردش مالی ۵۰ هزار میلیارد تومانی فیلترشکن‌ها انعکاسی روشن و گویا از شکست فیلترینگ در ایران است که نتیجه‌ای جز به زحمت انداختن و اتلاف وقت مردم، تحمیل هزینه‌های مالی به خانوارها و آسیب نرم‌افزاری و سخت‌افزاری به گوشی‌های موبایل ندارد.

تحکم جواب نمی‌دهد!

براساس نظرسنجی سراسری ایسپا درباره میزان استفاده ایرانیان بالای 18 سال از پیام‌رسان‌ها و شبکه‌های اجتماعی تعداد کاربران تلگرام و اینستاگرام در ایران تقریباً دو برابر کاربران روبیکا و ایتاست. حالا این پرسش را با حسن نمک‌دوست مطرح می‌کنیم که با توجه به فیلتربودن تلگرام و اینستاگرام معنا و دلیل این فاصله چشمگیر میان تعداد استفاده‌کنندگان پیام‌رسان‌ها و شبکه‌های اجتماعی غیرایرانی فیلترشده با پیام‌رسان‌ها و شبکه‌های اجتماعی داخلی چیست؟

به اعتقاد او معنا و دلیل جز این نیست که رفتار کاربران ایرانی یک رفتار کاملاً سنجیده و طبیعی است. رفتار ما انسان‌ها در شبکه‌ها، رسانه‌های اجتماعی و پیام‌رسان‌ها ادامه رفتار طبیعی‌مان در زندگی معمولی است. ما در زندگی معمولی در جمع‌هایی حاضر شده و مشارکت می‌کنیم که در آنها احساس امنیت و صمیمیت می‌کنیم، جمع‌هایی که به نوعی به نیازهای متعدد و متنوع ارتباطی ما، که برای مثال و طبعاً یکی از مهم‌ترین آنها همدلی است، پاسخ مورد نظر ما را می‌دهند.

حالا شما تصور کنید که بخش بزرگی از مردم با اراده و میل خود به یک فضای ارتباطی جهانی و در عین حال اجتماعی پیوسته‌اند و به هر دلیلی از بودن و مشارکت در آن فضا احساس خوبی دارند، اما حکومت می‌آید و آن فضا را از دسترس خارج می‌کند و با رویکردی تحکمی از کاربران می‌خواهد در فضای مورد تایید و تاکید او حضور پیدا کنند. حق بدهید مادر و پدرها هم اگر چنین کار و تحکمی را با فرزندان خود کنند، طبعاً بچه‌ها از حضور در این فضای تحکمی صرف‌نظر می‌کنند و به هر طریقی می‌کوشند فضای قبلی خود را بازپس بگیرند.

نکته مهم دیگری هم هست و آن اینکه دلیل معمول و متعارف ما از حضور در فضاهای اجتماعی شبکه‌ای، این است که می‌خواهیم خودمان باشیم و گفتار و کردار خودمان را داشته باشیم. اگر این احساس وجود داشته باشد که برای حضور در این فضاها ناچاریم، به هر دلیل و هر میزان، خودمان را فیلتر و سانسور کنیم طبعاً حس فوق‌العاده بدی خواهیم داشت. می‌خواهم بگویم فیلترینگ فقط محدود‌کردن دسترسی کاربران به شبکه‌ها و رسانه‌های اجتماعی و پیام‌رسان‌ها نیست. تحمیل این حکم نابخردانه به کاربران است که خودتان نباشید، خودتان را سانسور کنید، خودتان را فیلتر کنید. چند دلیل دیگر هم هست اما به نظرم همین دو دلیل کافی است که به کاربران برای انتخابشان حق بدهیم. نمک‌دوست همچنین در واکنش به اعدادی که از سوی ایسپا اعلام شده نیز می‌گوید که جزئیات داده‌های پژوهش را ندیده و از نحوه گردآوری آنها مطلع نیست، بنابراین اصولاً در ماهیت اعداد ذکرشده به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند اظهارنظر کند. اما می‌گوید:‌ البته همه ما با کارها و فعالیت‌های ایسپا آشنا هستیم و می‌دانیم که این دوستان در کارشان معمولاً مسلط، دقیق و حرفه‌ای هستند. در عین حال به عنوان کسی که از بیرون به صحنه نگاه می‌کند گمانم این است که پژوهشگران ایسپا در گزارش جامعشان حتماً نوع حضور کاربران را هم مورد بررسی قرار داده‌اند. به‌خصوص که این داده‌ها هم می‌توانند بسیار راهگشا باشند. مقصودم این است که در این مطالعه صرفاً نمی‌توان به تعداد نصب اپلیکیشن‌ها یا دفعات حضور بسنده کرد، بلکه باید مدت، نوع و کیفیت استفاده، حضور و مشارکت را مورد توجه قرار داد. برای مثال می‌دانید که خوشبختانه اینستاگرام، تلگرام، واتس‌اپ،‌ توئیتر، یوتیوب یا آپارات ابزاری در اختیار ندارند که کاربران را مجبور کنند از آنها استفاده کنند. اما همه خوب می‌دانیم که یکی از اهرم‌های مهم، و در واقع رانت‌های به‌غایت غیرمنصفانه، برای کوچاندن کاربران ایرانی از اینستاگرام و تلگرام و... به فضاها و اپ‌های وطنی همین فشار و اجبار برای دریافت خدمات دولتی بود. تصور کنید اگر قرار بود برای گرفتن ارز به نرخ دولتی یا خدمت بانکی دیگر یا برای شکایت از یک مرجع حکومتی یا حتی تبادل پیام با دانشگاهی که شما دانشجو، کارمند یا استاد آن هستید مجبور باشید از یکی از این فضاها و اپ‌های وطنی استفاده کنید، خب قصه کاملاً فرق می‌کرد و حاصل کار، عدد و ارقام دیگری بود.

رویکرد شکست‌خورده

حسن نمک‌دوست تهرانی معتقد است؛ رویکرد ارتباطی رسانه که حکومت در 40 و چند سال گذشته داشته و طبعاً یکی از ارکان آن فیلتر شبکه‌ها، رسانه‌ها یا پیام‌رسان‌های اجتماعی بوده، قطعاً رویکردی شکست‌خورده است: «رهیافت حکومت در عرصه ارتباطات اجتماعی در همه این سال‌ها مبتنی بر سه رکن بوده است: اول تحقیر، دوم تبعیض و سوم تهدید. مثال بارزتر تفاوت قائل شدن میان دو مفهوم من‌درآوردی خودی و غیرخودی به جای شهروند بوده است. بر اساس همین گفتمان مصیبت‌زا حکومت و ارکان آن همواره کسانی را که خودی نمی‌دانسته‌اند مورد تحقیر و تهدید قرار داده و در بسیاری موارد آنها را از حقوق شهروندی محروم کرده‌اند. اینکه در گپ‌وگفت‌های روزمره‌مان تعبیر شهروند درجه دو را به کار می‌بریم یا به‌شوخی می‌گوییم نه خودی هستیم نه غیرخودی، بلکه نخودی یا بیخودی هستیم مثال‌های گویای همین وضعیت است. یا اینکه اگر می‌خواهیم خودمان باشیم،‌ یعنی به صورت طبیعی می‌خواهیم همان‌گونه که هستیم خودمان را ابراز کنیم، اما به همین دلیل مورد تبعیض و تهدید قرار می‌گیریم و تحقیر می‌شویم همگی را حس کرده‌ایم. من اگر خودم باشم و بخواهم بر اساس همین که هستم سخن بگویم، رفتار کنم، بنشینم و برخیزم قطعاً با همین سه ابزار سرکوب یعنی تحقیر، تهدید و تبعیض تحت فشار قرار می‌گیرم. مثال خیلی ساده‌اش سازوکار گزینش است که بسیاری‌مان در موقع استخدام با آن مواجه شده‌ایم. عجیب، بسیار تلخ و عجیب، این است که اگر شما خودتان باشید و راست بگویید تنبیه می‌شوید. برای مثال اگر از شما بپرسند آیا فلان آیین را به‌جا می‌آورید یا اینکه نظرتان درباره بهمان رخداد و سیاست و رفتار چیست و شما راست بگویید که نه آن کار را نمی‌کنم یا آن سیاست و موضوع را قبول ندارم شانس و فرصت پیش‌آمده را از دست می‌دهید. یعنی نظام تحقیر، تهدید و تنبیه شما را به جرم اینکه خودتان هستید و دست بر قضا انسان راستگویی هستید تنبیه می‌کند. حتی اگر بگویید نمی‌خواهم به این‌گونه پرسش‌ها پاسخ بدهم باز به ‌عنوان غیرخودی، نخودی و بیخودی طبقه‌بندی می‌شوید. نهایت لطفی که ممکن است در چنین وضعیتی به شما بشود این است که بیا و واقعیت را نگو. در واقع خودت را انکار کن. بیا تظاهر کن همان چیز و همان کسی هستی که ارزش‌های مورد تایید من را رعایت می‌کنی. کاری را نمایش بده که من می‌خواهم حتی اگر به آن باور نداری.  اما تداوم این رویکرد، سبب شده است که یک انسداد ارتباطی-گفتمانی میان بخش بزرگی از جامعه و حکومت پدید بیاید. اینکه بخش چشمگیری از مردم، به‌خصوص نسل‌های جدید که به آنها آلفا و زد اطلاق می‌کنیم و جمعیتی بالغ بر 25 تا 30 میلیون نفر را دربر می‌گیرند، تصمیم گرفته‌اند در عمل سازوکارهای سه‌گانه‌ای را که ذکر آن رفت نادیده بگیرند، می‌گویند حال که حاکمان ما را نادیده می‌گیرند، ما هم ایشان را نادیده می‌گیریم و سبک زندگی خودمان را اجرا می‌کنیم و طوری که دلمان می‌خواهد رفتار می‌کنیم. در واقع با انکار آنچه حاکمیت آنها را قاعده می‌نامد، نظام ارتباطی مورد نظر حاکمیت را انکار کرده و اصولاً چیزی به نام حکومت را نمی‌بینند. عرض کردم هر‌چه به سنین پایین‌تر جامعه نزدیک می‌شویم؛ عمق، شدت و وسعت این امر هم بیشتر می‌شود. کافی است قدری با آنها نشست‌و‌برخاست کنیم و ببینیم چه بخش بزرگی از آنها چنین باور دارند که آنچه حکومت می‌گوید برای خودش می‌گوید. می‌گویند من می‌خواهم خودم باشم، سبک زندگی و رفتار خودم را داشته باشم و از خود بودنم احساس شرمندگی و ترس نکنم و مورد تبعیض و تحقیر قرار نگیرم.

فایده‌ای ندارد!

و حالا این پرسش از استاد علوم ارتباطات و روزنامه‌نگاری مطرح می‌شود که این رویکرد چگونه در مواجهه حکومت با استفاده مردم از شبکه‌های اجتماعی خارجی خود را نشان می‌دهد؟

به اعتقاد نمک‌دوست در ساحت ارتباطات جمعی هم که در حیات اجتماعی بسیار اهمیت دارد و شامل رادیو، تلویزیون، مطبوعات، کتاب، سینما، تئاتر، اینترنت و شبکه‌های اجتماعی می‌شود ‌اساس رویکرد حکمرانی باز بر همان سه رکن تبعیض، تحقیر و تهدید استوار است. برای مثال از منظر تبعیض ابزاری که حکومت با تمام وجود از آن دفاع و آن را به جامعه تحمیل می‌کند نظام نخ‌نما و منقضی‌شده صدور مجوز است. مثلاً برای اینکه مجوز نشر کتاب بگیرید باید از وزارت ارشاد درخواست کنید به شما مجوز بدهد و به‌جز این مجوز کلی برای انتشار تک‌تک کتاب‌ها هم باز باید مجوز بگیرید. حاصل پیمودن این راه سخت، اما عبث چاپ کتابی است در چند صد نسخه. این در حالی است که نویسنده همان کتاب به‌سادگی می‌تواند نسخه الکترونیک کتابش را از طریق اینترنت و شبکه‌های اجتماعی چه‌بسا به رویت هزاران نفر برساند. این وضعیت در همه حوزه‌ها از مطبوعات گرفته تا سینما، تئاتر، موسیقی و هر اثر فکری دیگر هم صدق می‌کند. کمااینکه دو سال پیش تعدادی از بهترین نویسندگان و مترجمان کشور اعلام کردند که اگر قرار بر سانسور آثارشان باشد، خود راساً کار را منتشر می‌کنند. یک مثال جالب و بسیار درس‌آموز دیگر این است که دو مدیرمسئول و نماینده رهبری در روزنامه کیهان با دو دیدگاه و رویکرد کاملاً مخالف هم، هر دو قادرند بحث‌هایشان را با جامعه در میان بگذارند. آقای حسین شریعتمدای به عنوان یک مدافع سینه‌چاک نظام از طریق روزنامه کیهان و آقای مهدی نصیری به ‌عنوان مخالف سینه‌چاک نظام از طریق اینترنت، شبکه‌های مجازی و تلویزیون‌های ماهواره‌ای. اگر حاکمیت فقط به این مثال توجه کند متوجه می‌شود که فضای ارتباط جمعی تا چه حد فرق کرده است و خلاقانه‌تر و جذاب‌تر شده است.  در مورد شبکه‌های اجتماعی هم وضع بر همین منوال است. حکومت همه تلاشش را برای فیلترینگ کرده است و می‌کند و همه می‌دانیم حتی اگر بخواهد می‌تواند اینترنت را به‌کل قطع کند، چون اختیار اینترنت در ید حکومت است. اما واقعیت این است که حتی قطع کامل اینترنت هم کمکی به حال حاکمیت نمی‌کند. دلیل هم روشن است: فیلترینگ هیچ‌گونه تغییری در رویکرد مردم نسبت به حاکمیت،‌ که نتیجه صدها متغیر و دلیل است،‌ ایجاد نمی‌کند. دقیق‌تر بگویم: فیلترینگ در واقع، موضع جامعه نسبت به حاکمیت را ملتهب کرده است؛ به‌خصوص نزد بخش بزرگی از همان دو نسل زد و آلفا که قرار است امروز و فردای جامعه را بسازند. در یک کلام، جامعه بر اثر تجربه زیسته خود در سپهر نوین ارتباطی-رسانه‌ای به تجربه‌هایی تازه نائل شده، بر اساس آن تجربه‌ها صاحب ایده‌ها و اندیشه‌هایی شده، بر پایه آن ایده‌ها و اندیشه‌ها هویتی برای خود تعریف کرده و بر اساس آنها به کنش‌ها و رفتارهایی دست زده و در نتیجه همه این برهم‌کنش‌ها نوع تازه‌ای از بودگی و احساس بودن را تجربه کرده که همگی قطعی و برگشت‌ناپذیرند. فیلترینگ که هیچ قطع کلی اینترنت هم تاثیری بر این روند بی‌برگشت نمی‌گذارد. نکته مهم دیگری هم مزید بر علت است. جهان ارتباطی، جهان بسیار تعیین‌کننده‌ای است. زمانی نه‌چندان دور صحبت از پدیداری فضای مجازی می‌کردیم و برای مثال می‌گفتیم مردم به کمک فضای مجاری می‌توانند در همان خانه کار بانکی‌شان را انجام بدهند یا خرید کنند. حالا وضع چگونه است؟ الان اینکه در خانه بنشینید و کار بانکی‌تان را انجام بدهید یا از همان خانه کالای مورد نظرتان را بخرید و پشت در واحد آپارتمانی که در آن زندگی می‌کنید آن کالا را، از یک وعده غذا گرفته تا یخچال سایدبای‌ساید، تحویل بگیرید، اموری کاملاً واقعی هستند. برای من یکی که رفتن به شعبه بانک رخدادی مجازی است و اصلاً به آن فکر هم نمی‌کنم. به قدری سازوکار استفاده از اینترنت در همه جوامع و بین جوامع فراگیر شده است که اصولاً نمی‌توان اینترنت را قطع کرد. عین همین واقعیت درباره شبکه‌های اجتماعی غیرایرانی هم صادق است. وقتی همه، از بالاترین مقام‌های کشور تا معمولی‌ترینشان در این فضا حضور دارند و محتوا تولید می‌کنند، واقعاً فیلترینگ شبکه‌ها و رسانه‌ها و پیام‌رسان‌ها درست است که یک کابوس، اما کابوسی به‌شدت خنده‌آور است.  فیلتر کردن نه‌فقط بی‌فایده است و کمکی به حاکمیت نمی‌کند که اتفاقاً برعکس، مخالفت با آن به یک امر، یک مطالبه اجتماعی و یک سنجه اجتماعی تبدیل شده است. امر، مطالبه و سنجه‌ای میان خیر و شر، میان راست و دروغ، میان حقیقت یا فریب و میان با مردم بودن یا بر مردم بودن. الان چندهفته‌ای است ملاحظه می‌کنید که بسیاری از مردم پایان دادن به فیلترینگ را به یاد رئیس‌جمهور می‌آورند و خواستار عمل ایشان به وعده‌اش هستند. مردم منتظرند ببینند آیا رئیس‌جمهور در وعده‌هایش صادق و راستگو بوده است یا نه. 

دراین پرونده بخوانید ...