پایان نامعلوم
آیا چشماندازی برای پایان جنگ در لبنان وجود دارد؟
اسرائیل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ (۱۵ مهر ۱۴۰۲) تا امروز که این گزارش را میخوانید با قدرت در حال کوبیدن غزه است. از ۲۳ سپتامبر ۲۰۲۴ (۲ مهر ۱۴۰۳) هم بهطور رسمی حمله به لبنان را آغاز کرد و به دنبال تکرار «دکترین غزه» در لبنان است. در گزارش زیر ضمن ارزیابی دکترین غزه به این مسئله میپردازم که نظم خاورمیانهای نوین از لبنان کلید میخورد و در پایان به این مسئله میپردازم که جنگ در لبنان چگونه پایان میپذیرد؟ شواهد موجود نشان میدهد که رهبران اسرائیل با عبرتآموزی از جنگ سال 2006 و با بهرهگیری از «فناوری» رهبران حزبالله و زیرساختهای این گروه را هدف قرار دادند تا مهمترین متحد و ابزار بازدارندگی ایران در منطقه یعنی حزبالله را تضعیف کنند. به خاطر داشته باشیم که عملیات ترور سیدحسن نصرالله «عملیات نوین» نام داشت. بر این باورم که اسرائیل با تضعیف بازوهای ایران در منطقه (بهطور مشخص حماس و حزبالله) درصدد شکل بخشیدن به خاورمیانه نوین است اما اینبار از لبنان و چینش ساختار جدیدی برای این کشور؛ سپس با فراغ بیشتری روند صلح اعراب و اسرائیل را پیش ببرد.
یکم) تکرار دکترین غزه در لبنان
«لبنان، آنگونه که ما میشناسیم، وجود نخواهد داشت.»
این جملهای است که «یوآو کیش»، وزیر آموزش اسرائیل در اوایل ماه جولای ۲۰۲۴ (اواسط تیرماه ۱۴۰۳) در یک برنامه خبری محلی بر زبان آورد. تهدید او به دنبال اظهارات مشابه وزرای راست افراطی کابینه اسرائیل بود که خواهان نابودی حزبالله لبنان بودند. یک سال پیش، وزرای اسرائیلی از هدف جنگی نتانیاهو برای «ریشهکن کردن» حماس در غزه حمایت کردند. به این بهانه، اسرائیل حملات گستردهای را به غزه انجام داد که ویرانیهای گستردهای به بار آورد و هنوز هم این حملات ادامه دارد. «مت ناشد» در گزارش ۱۱ اکتبر ۲۰۲۴ در الجزیره نوشت، به گفته غیرنظامیان، تحلیلگران و گروههای حقوق بشری، اسرائیل از زمان تشدید جنگ علیه لبنان در اواخر سپتامبر، از تاکتیکهای مشابهی در جنوب لبنان استفاده کرده است. «امل سعد»، کارشناس حزبالله، گفت: «ما نمیتوانیم شدت عملیات جنوب لبنان را با غزه مقایسه کنیم، زیرا آنچه در غزه میگذرد از نظر تاریخی بیسابقه است و یک نسلکشی است.» او به الجزیره گفت: «اما به نظر میرسد اسرائیل در حال تطبیق تاکتیکهایی است که در غزه استفاده کرده است. شدت این عملیات نظامی هنوز کمتر از غزه است، زیرا آنچه در لبنان اتفاق میافتد هنوز پاکسازی قومی یا نسلکشی نیست. اما میتواند به آنجا برسد.»
در ۲۳ سپتامبر (۲ مهرماه)، دانیل هاگاری، سخنگوی ارتش اسرائیل از روستاییان جنوب لبنان خواست تا از «ساختمانها و مناطقی که حزبالله برای مقاصد نظامی استفاده میکند دور شوند». به گفته «رمزی کیس»، پژوهشگر لبنانی دیدهبان حقوق بشر، این هشدار مشخص نکرد که کدام مناطق ایمن هستند. علاوه بر این، کیس گفت، هشدارها نشان میدهد که اسرائیل با هر کسی که روستای خود را ترک نمیکند یا به هر دلیلی نمیتواند ترک کند به عنوان یک «هدف نظامی» رفتار میکند؛ درست مانند غزه که ارتش اسرائیل هرجایی را که به فلسطینیها گفتهشده ترک کنند آنجا را به عنوان «مناطق کشتار» (kill zones) معرفی میکند. هر کسی که در این مناطق بماند مورد اصابت گلوله یا بمباران قرار میگیرد. کیس خطاب به اسرائیلیها گفت: «فقط به این دلیل که شما یک هشدار میدهید، این اجازه به شما داده نمیشود که با همه به عنوان یک نظامی رفتار کنید.» بااینحال، اسرائیل از ۲۳ سپتامبر تاکنون بیش از 2500 لبنانی را کشته که در میانشان کودک، پزشک و امدادگر هم مشاهده میشود. «احمد»، مرد جوانی از روستای کوچکی در نزدیکی نبطیه در جنوب لبنان، گفت: «احتمال زنده ماندن در اینجا ۵۰-۵۰ است. اسرائیلیها اهمیتی نمیدهند که شما غیرنظامی هستید. آنها تصور میکنند شما یک مبارز هستید. خانههای زیادی در اطراف خانه من به دست اسرائیل ویران شده است و من میدانم که هیچ سلاحی در آنها وجود ندارد.» «ناشد»، گزارشگر الجزیره، در مصاحبه با شهروندان لبنانی و به نقل از آنان مینویسد: «اسرائیل همهچیز را هدف قرار میدهد و گاهی به غیرنظامیان هشدارهایی با تاخیر میدهد. یعنی پس از آغاز بمباران، هشدارها صادر میشود.» یک شهروند لبنانی به الجزیره گفت: «آنها قبل از شروع حمله هوایی به ما هشدار ندادند. این درست نیست. اخطار آنها بعد از بمباران آمد.» روستای عمدتاً شیعهنشین «یارون» به سرزمینی بایر تبدیل شده است. اسرائیل بخشهای وسیعی از لبنان را -همانند غزه- بمباران میکند و مردم همواره در ترس از آواره شدن زندگی میکنند. بخشی از لبنان به سرزمینی «بایر» و «ویرانشده» و به «تلی از ساختمانهای ویرانه» تبدیل شده است. همچون غزه، مردم لبنان هم نمیدانند چه زمانی قرار است به خانههایشان بازگردند. آیا اصلاً بازگشتی در کار هست یا خیر؟ آیا خانهای باقیمانده است؟ احتمال جابهجایی یا آوارگیهای طولانی -حتی دائمی- دل بسیاری از مردم را به درد آورده است. برخی میگویند، ساختمانها و مغازههایی که یادآور بخشی از خاطرات زندگی روزمره و کودکی مردم در جنوب لبنان بود، اکنون زیر آوار مانده است. برخی مانند «جاد دیلاتی» که از نبطیه به بیروت گریخته است احتمال اشغال بخشهایی از جنوب از سوی اسرائیل را مطرح میکنند. دیلاتی به الجزیره گفت: «این بهایی است که ما برای زندگی در کنار یک دولت قوممدار توسعهطلب میپردازیم.»
دوم) «پایان جنگ» یا نظم جدید خاورمیانهای؟
حال بیایید به این مسئله بپردازیم که برداشت طرفین مخاصمه (حزبالله و اسرائیل) از «پایان جنگ» چیست. اما پیش از آن بگذارید تصویری از جنگ از نگاه اسرائیلیها و سپس نظم خاورمیانهای نوین ارائه دهم. «بیمارستان زیو (Ziv) در شمال اسرائیل در حالت آمادهباش است... از کارکنان خواسته شده که در صورت نیاز، اهدای خون را در نظر بگیرند و همه بیماران به زیرِ زمین منتقل شدهاند.» این روایت سیانان از بیمارستانی در اسرائیل است. «ایوانا کوتاسووا» در گزارش ۱۲ اکتبر در سیانان نوشت: «انتظار در اینجا روشن است: اگر اسرائیل نیروهای بیشتری را به جنوب لبنان بفرستد، جنگ ممکن است خونینتر شود.» «سلمان زرکا»، مدیر این بیمارستان، به سیانان گفت: «ما طی یک سال گذشته در شرایط جنگی قرار داشتیم، اما پس از ورود ارتش به لبنان، همه کارکنانمان برای موج بعدی تلفات جنگی آماده هستند.» او میگوید: «زمانی که در زمین نبرد میکنید، معمولاً تعداد بیشتری از سربازان مجروح و کشته میشوند... ما باید آماده باشیم.» هنگامی که ارتش اسرائیل عملیات زمینی را علیه حزبالله در جنوب لبنان آغاز کرد، فرماندهان ارتش اصرار داشتند که هرگونه اقدام نظامی هم از نظر محدوده جغرافیایی و هم از نظر مدت «محدود» خواهد بود. اما واقعیت روی زمین نشان میدهد که ممکن است یک جنگ احتمالاً بزرگتر و طولانیتر در راه باشد. ارتش اسرائیل اعلام کرد که واحدهایی از چهار لشکر اکنون در جنوب لبنان در حال نبرد هستند. بر اساس گزارش سازمان ملل، اسرائیل همچنین دستور تخلیه را به تقریباً یکچهارم خاک لبنان افزایش داده است. دانیل سوبلمن، کارشناس امنیت بینالمللی در دانشگاه عبری اورشلیم، گفت که ارتش اسرائیل در مورد دامنه عملیات رویکرد مبهمی در پیش گرفته است. او گفت: «چیزی که میدانیم این است که زیرساختهای حزبالله در چند صد متر یا حتی چند کیلومتر متوقف نمیشود، بلکه تا بیروت، شمال لبنان، تا دره بقاع امتداد مییابد. اگر اسرائیل واقعاً بخواهد آن منطقه را پاکسازی کند، ما یک عملیات بسیار طولانیمدت خواهیم داشت.» برای لبنانیها، درگیری کنونی خونینتر از جنگ گذشته است. چند سرباز اسرائیلی که در حال حاضر در لبنان میجنگند به سیانان گفتند که زمینهای باز و کوهستانی، عملیات را دشوار میکند. یکی دیگر از سربازان که جنگ در غزه و اکنون در لبنان را تجربه کرده میگوید: «جنگ در لبنان بسیار متفاوتتر است. چالش این نیست که حزبالله مجهزتر است یا آموزشهای بهتری دارد. چالش اصلی تغییر جنگ در یک قلمرو شهری (غزه) در مقابل جنگ در یک منطقه باز (جنوب لبنان) است.» غیرنظامیان ساکن در بخشهای شمالی اسرائیل هم گفتند که میترسند جنگ زمینی بسیار مرگبار شود. با این مقدمه میتوان این نظر را مطرح کرد که اسرائیل تلاش دارد به عنوان جادهصافکن آمریکا، نظم خاورمیانهای جدید را از لبنان کلید بزند و در همین راستا، این رژیم عملیات ترور نصرالله را «نظم نوین» نامیده بود. اسرائیل با درس گرفتن از جنگ سال 2006 با حزبالله، اینبار با استفاده از «فناوری»های نوین، رهبران این گروه را ترور و بخشی از زیرساختهای نظامی حزبالله را نابود کرد. رهبران اسرائیل بر این باورند که با تضعیف حزبالله به عنوان «نگین جواهر بازدارندگی ایران» و همچنین بیاثر کردن حماس میتوانند ایران را تضعیف کنند. در قاموس رهبران اسرائیل، تضعیف حماس و حزبالله یعنی تضعیف ایران و شکستن حلقه محاصره ایران به دور اسرائیل. در حقیقت، لبنان را باید در یک متن (context) بزرگتر در راستای تغییر توازن قدرت در منطقه دید. اسرائیل با تضعیف حزبالله و حماس همزمان چند هدف را دنبال میکند: سامان دادن دوباره به ساختار سیاسی لبنان بدون حضور ایران و حزبالله؛ ارتباط آسودهتر با جهان عرب بهویژه کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس؛ پیشبرد کریدور «آیمِک» و در نهایت تبدیل شدن به قدرت مسلط منطقهای. اگر در سال 2003 قرار بود عراق به کانون تحول در منطقه تبدیل شود اما اکنون این لبنان است که دروازه ورود به «خاورمیانه نوین» در نظر گرفته میشود. با این حال، جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا میگوید که دولتش به دنبال کاهش تنشهای منطقهای است زیرا حملات گسترده اسرائیل در لبنان و متقابلاً، حملات موشکی حزبالله شبح جنگ همهجانبه را برانگیخته است. در همین راستا، سیستمهای ضدموشکی «تاد» در اختیار اسرائیل قرار گرفت. اما برداشت آمریکا و اسرائیل از «پایان جنگ» این است که درگیریها تا سطحی کاهش یابد که شهرکنشینان یهودی اجازه یابند به خانههای خود بازگردند. در قاموس آنها، صلح یعنی کاستن از توان نظامی حزبالله و حماس، کاستن از توان تهدید اسرائیل از سوی گروههای شبهنظامی و جلوگیری از وقوع رویدادی نظیر 7 اکتبر و در نهایت بازگشت شهرکنشینان به خانههای خود. همچنین عقبنشینی حزبالله تا شمال رودخانه لیتانی، اجرای قطعنامه ۱۷۰۱ با ایجاد یک «منطقه حائل» (buffer zone) و استقرار نیروهای یونیفل و ارتش لبنان در آن. روایت دیگر این است که آمریکا آتشبس ۲۱روزه را کنار گذاشته است. چرا؟ ایالاتمتحده و فرانسه پیشتر خواستار یک آتشبس فوری ۲۱روزه بودند اما با ترور سیدحسن نصرالله و ورود زمینی اسرائیل به جنوب لبنان در اول اکتبر و حملات هوایی این رژیم، این رویکرد از دستور کار خارج شد. اکنون مقامات ایالاتمتحده با این استدلال که شرایط تغییر کرده است، درخواستهای خود را برای آتشبس کنار گذاشتهاند. «متیو میلر»، سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا چندی پیش در یک نشست مطبوعاتی گفت: «ما از اسرائیل حمایت میکنیم تا این حملات را برای تخریب زیرساختهای حزبالله انجام دهد تا در نهایت بتوانیم به یک راهحل دیپلماتیک برسیم.» «جان آلترمن»، یکی از مقامات سابق وزارت امور خارجه آمریکا، گفت که ایالاتمتحده میخواهد حزبالله را تضعیف کند، اما باید این رویکرد را در مقابل خطر «ایجاد خلأ» در لبنان یا دامن زدن به یک جنگ منطقهای ارزیابی کند. «آرون دیوید میلر»، مذاکرهکننده سابق آمریکا در خاورمیانه، هم گفت که واشنگتن امید چندانی به مهار اسرائیل ندارد و منافع احتمالی را در این عملیات میبیند. او میگوید: «بیایید از روی ضرورت، از جنگ یک فضیلت بسازیم.» اما این فضیلت از نگاه آمریکا چیست؟ اول، تضعیف حزبالله که در عین حال میتواند نفوذ تهران را در منطقه محدود و شبکه بازدارندگی ایران را با پرسش مواجه کند. دوم، تهدید اسرائیل و نیروهای آمریکایی را کاهش دهد. واشنگتن بر این باور است که فشار نظامی میتواند حزبالله را مجبور به کنار گذاشتن اسلحه کرده و راه را برای انتخاب یک دولت جدید در لبنان بدون حضور حزبالله هموار کند. آلترمن معتقد است دیپلماسی به این زودیها نمیتواند درگیری را خاتمه دهد. اما در قاموس حزبالله «پایان جنگ» یعنی توقف نسلکشی در غزه و رسیدن به یک آتشبس دائمی و در نهایت خروج اسرائیل از سرزمینهای متعلق به لبنان. حزبالله در بیانیههای خود اعلام کرد هرگاه جنگ در غزه متوقف شد، این گروه هم از پرتاب موشک به اسرائیل خودداری خواهد کرد. با این حال، اگر هدف اعلامی اسرائیل از جنگ را نابودی کامل حزبالله و دستیابی به صلح بدانیم، به خطا رفتهایم. «طارق مِتری» که در سال ۲۰۰۶ وزیر امور خارجه لبنان بود و اکنون رئیس دانشگاه «سنت جرج» بیروت است معتقد است که حزبالله فقط یک سازمان نظامی نیست و نابود هم نخواهد شد. این یک اشتباه بزرگ برای اسرائیل و دیگر دشمنان حزبالله است که آن را صرفاً به عنوان بخشی از شبکه جانشین ایران معرفی کنند. این حزب علاوه بر ساختار نظامی، یک حزب لبنانی قوی با اعضایی در پارلمان و با نمایندگی سیاسی بسیار تاثیرگذار است. این گروه مجموعهای از تلاشهای مدنی و اجتماعی، مانند شبکه بزرگی از موسسات آموزشی و بهداشتی را اداره میکند و محبوبیت آن در میان مسلمانان بهویژه شیعیان غیرقابل انکار است. او معتقد است اشغال ۱۸ساله جنوب لبنان بستری بود که حزبالله در بطن آن رویید. به باور متری، هدف اسرائیل در جنگ ۲۰۰۶ -مانند اکنون- تنزل دادن تواناییهای حزبالله بود. در حال حاضر، هیچ نشانهای از کاهش تنش دیده نمیشود. به نظر میرسد حزبالله درصدد کشاندن اسرائیل به یک جنگ فرسایشی است. شواهد روی زمین نشان میدهد که حزبالله بر روی زمین دست برتر دارد و اسرائیل در هوا. اسرائیل با تخریب گسترده لبنان به دنبال ارسال این پیام است که جز خلع سلاح حزبالله را نمیخواهد. همانطور که در «بهای حمایت» مورخ ۲۱ مهرماه ۱۴۰۳ در «تجارت فردا» نوشتم، برآورد موسسه «آلما» این بود که حزبالله فقط در یک رگبار راکتی میتواند تا سه هزار راکت /موشک پرتاب کند (صرفنظر از اینکه آیا به هدف میخورد یا خیر). اما برآوردهای فوق محقق نشد. چرا؟ این شاید اقدامی عامدانه از سوی حزبالله باشد. یکی از دلایل آن میتواند این باشد که حزبالله با علم به تداوم احتمالی نبرد، ذخایر تسلیحاتی خود را آهسته خرج میکند تا در نبرد فرسایشی بلندمدت با اسرائیل دستخالی نباشد.
«طارق متری» بر این باور است که صلح در لبنان مستلزم چند اتفاق است: اعمال حاکمیت دولت بر کل کشور از جمله بر جنوب لبنان؛ اجرای قطعنامه ۱۷۰۱ و استقرار نیروهای ارتش لبنان و یونیفل در منطقه حائل؛ حمایت قابل توجه بینالمللی از نیروهای مسلح لبنان.
اما «جفری سوننفلد» و «دنیس راس» روایت دیگری از صلح ارائه میدهند. آنها توپ را در زمین حزبالله انداخته و میگویند فقدان سیدحسن نصرالله میتواند بهطور قابل توجهی توازن قوا را تغییر دهد. آنها با اشاره به سخنی از توماس کارلایل، مورخ اسکاتلندی که میگوید «تاریخ جهان فقط زندگینامه مردان بزرگ است» بر این باورند که نصرالله پس از عباس موسوی توانست حزبالله را از «حاشیه» به «متن» بیاورد. آنها بر این باورند که اکنون که دیگر نصرالله حضور ندارد، نهتنها سازماندهی حزبالله تضعیف شده بلکه فرصتی برای دولت و ارتش لبنان پیش آمده تا کنترل خود را مجدد بر جنوب اعمال کنند. آنها غیبت نصرالله را برابر با «تنزل سیستماتیک تواناییهای حزبالله» میدانند. اما آنها یک نکته را در نظر نمیگیرند. در گروههای چریکی و شبهنظامی به دلیل پراکندگی قدرت، افراد در قالب هستههای مستقل دست به عمل میزنند. یعنی قدرت به هستهها تفویض شده است. به نظر میرسد در صورت تداوم وضعیت کنونی، نبرد در لبنان وارد مرحله فرسایشی خواهد شد، مگر اینکه اهرمهای دیپلماتیک کارایی خود را به اثبات برسانند.