ایمنسازی
بررسی آسیبهای شبکههای اجتماعی در گفتوگو با مهرنوش هدایتی و داود مهرابی
رضا طهماسبی: تاثیر شبکههای اجتماعی بر زندگی روزمره ما بسیار زیاد شده است تا جایی که اغلب ما در صحبتهای روزمره خود از تکیهکلامهای ویدئوهای وایرالشده فضای مجازی استفاده میکنیم. برای مثال همه به تاسی از آن نوجوانی که انبه میخورد و رو به دوربین میگوید: «عسله لامصب، عسل» هرگاه خوراکی خوشمزهای میخوریم همین جمله را تکرار میکنیم. یا حتی میبینیم سخنگوی دولت در مورد افتتاح فرودگاه سنندج میگوید: «خودتان میتوانید بروید ببینید کیک است یا واقعی.» اگرچه این دو نمونه، ازجمله موارد بامزه و سرگرمکننده است اما روزانه میلیونها محتوا تولید میشود که میتواند آثار سویی بر سلامت جسم و روان و زندگی فردی و اجتماعی داشته باشد، محتوای مکتوب یا تصویری که راهحلهای غلط و شبهعلمی را به جای راهکار درست و علمی جا میزند، مثلاً کسی مدعی میشود که نباید قرص و داروهای شیمیایی پزشکان را برای درمان بیماری خورد چون زیانش برای بدن بیشتر است و میتوان با روشهایی مانند هیپنوتیزم بیماریهای مختلف حتی صعبالعلاجهایی مانند اماس یا سرطان را درمان کرد. ویدئوهای زیادی هم از خانهها و خودروهای بسیار لوکس دیده میشود و افرادی که وعده میدهند میتوانند 10روزه یا 30روزه یا حتی با فروش یک پکیج شما را به درآمد دلاری سرشار برسانند. اما نوع مواجهه با این محتوا و آسیبهای احتمالی آن باید چگونه باشد؟ مهرنوش هدایتی، دکترای روانشناسی و عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و داود مهرابی فارغالتحصیل ارتباطات و استادیار گروه ارتباطات و علم و فناوری پژوهشگاه علوم انسانی، با ارزیابی نوع مواجهه با رسانههای اجتماعی محدودیت و فیلترینگ را نفی کرده و معتقدند مواجهه درست از پرورش تفکر و آموزش صحیح افراد میگذرد.
♦♦♦
به نظر شما آیا شبکههای اجتماعی در کشور با توجه به محتوای تولیدشدهای که بیشتر دیده میشود و بازخوردهای بیشتری دارد، به نوعی در حال فراهم کردن بستر بازگشت به دوران ماقبل علم و تفوق شبهعلم نیست که بهجای ترویج علم و دانش به رواج شبهعلم و خرافه رو آورده است؟ آیا شما این مساله را خطر میدانید یا آن را طبیعی میدانید و اهمیت زیادی برایش قائل نیستید؟ اقبال به این محتوای غلط و پذیرش آن، روی جنس برخورد ما با شبکههای اجتماعی چه اثری میگذارد؟
مهرنوش هدایتی: بدون شک ما در مرحله توسعه سریع و تفوق تکنولوژی و فناوری قرار داریم و حضور رسانههای اجتماعیِ آنلاین در زندگی ما غیرقابل اغماض و غیرقابل اجتناب است. به این ترتیب اگر بخواهیم در مورد آسیبهای احتمالی این رسانهها صحبت کنیم، به هیچ عنوان نمیتوان از کنترل سرکوبگونه آنها حرف زد. باید بپذیریم که عضو ثابتی در جهان به نام شبکههای اجتماعی وجود دارد که فقط باید شبیه بقیه المانهایی که وارد زندگی رو به تکامل بشر شدند، بهدرستی مورد توجه قرار گیرد تا آسیبهای احتمالیاش کمتر از منافع زیادش شود.
وقتی خود بشر هم برای بشر آسیب دارد؛ طبیعی است که رسانه به عنوان ابزار دستساخت بشر آسیبهایی به همراه خودش داشته باشد. ما فقط باید مراقب باشیم و تربیت شویم تا این آسیبها را به حداقل برسانیم. قطعاً حذف همه آسیبها ممکن نخواهد بود؛ همانطور که آسیب خود بشر برای بشر حذف نشده و ما همیشه در این فکر هستیم که چگونه بتوان بشر را اخلاقیتر تربیت کرد و الزامهای ارزشی جدیدی به سلسلهمراتب ارزشی او افزود که آسیب کمتری به همنوع خودش وارد آورد. پس در واقع سرکوب رسانههای اجتماعی اساساً ممکن نیست.
از طرفی رسانههای اینترنتی و بهویژه در کشور ما اینستاگرام به رسانههای بسیار جذابی برای مردم تبدیل شده و عرصه اندامنمایی برای همه افراد را فراهم کرده است. در گذشته رسانههای اصلی فقط کتاب، مجله، روزنامه یا رادیو و تلویزیون بود که در اختیار افراد خاصی مانند اهل قلم بود؛ کسانی که عمرشان را صرف نویسندگی کرده بودند و فضایی برای آنها فراهم میشد که در رسانهها قلم بزنند و بنویسند و بگویند، این افراد در جامعه تاثیرگذار بودند و در عین تاثیرات مثبت، ممکن بود تاثیرات منفی هم داشته باشند. برای نمونه گاهی کتابهایی منتشر کردهاند و به بازار فرستادهاند که یا اثر غلط داشته یا به اشتباه از سوی مردم ادراک شده و نتیجهاش از همپاشیدگی نظام خانواده بوده است. من مراجعانی داشتم که با خواندن یک کتاب تصمیم گرفته بودند زندگیشان را زیرورو کنند و میگفتند ما فهمیدیم هویتمان کلیشهای است و میخواهیم از فضای خانوادگی از ماهیت همسر، پدر یا مادر خارج شویم. یعنی آن رسانهها هم آسیبهای خودش را داشت اما فضایش برای ورود همه فراهم نبود. علت اینکه آسیبهای رسانههای اجتماعی مثل اینستاگرام بیشتر و برجستهتر و شدیدتر شده، این است که عرصه ظهور تمام افراد است حتی افرادی که درک درستی از محتوایی که تولید و عرضه میکنند، ندارند؛ مثلاً کسانی که اختلال شخصیت دارند، کسانی که نظام ارزشی آسیبدیده یا ترازنشده دارند یا کسانی که آموزش غلط دیدهاند. بنابراین از این محل آسیبهای جدیدی وارد حوزه فضای مجازی میشود.
از طرفی روزبهروز ضریب نفوذ و تاثیر اینترنت در زندگی افراد، در جوامع شهری و روستایی در تمام کشورها افزایش مییابد. تاکید کنم که این ضریب تاثیر در جوامع سنتی و غیردموکراتیک بالاتر از جوامع دموکراتیک و مدرن است. چون مردم جوامع غیردموکراتیک، سرکوبشده، سنتی و ایدئولوژیک، ندیدهها و نشنیدهها و نادانستههای بسیار زیادی دارند که این شبکهها فرصت آشنایی با آن را برایشان فراهم آورده است. شبکههای مجازی که به اصطلاح یکدستسازی میانفرهنگی میکنند، جاذبه بسیار بالایی برای آن بخشی از انسان که میل به کشف و کنجکاوی دارد فراهم میکنند. «حالتِ منِ کودکی» در انسانها میل شدیدی به کشف کردن دارد؛ همه ما در مغزمان دوپامین داریم و دوپامین عاشق مواجهه با اتفاقات و کشفیات جدید است. بنابراین این شبکهها در جوامعی که زندگی بستهتر و کلیشهایتر است، ضریب تاثیر بسیار بالاتری نسبت به جوامع آزاد و مدرن دارند. بنابراین جوامعی شبیه به کشور ما آسیبپذیری بیشتری در برابر شبکههای اجتماعی دارند.
مساله دیگری که موجب افزایش ضریب تاثیر شبکههای اجتماعی میشود، نبود تفکر انتقادی در جوامع غیردموکراتیک است؛ جوامعی که نظام تربیتی در آن «نظام القایی» است و فرد در آن اطاعت کردن و پذیرش را بدون هیچ سنجشی به عنوان یک کلیشه یاد میگیرد و میپذیرد. در این جوامع فرد از ابتدا تحت الگوی اطاعت از والدین قرار میگیرد و وقتی با نظام ارزشی رسانه مواجه میشود که بسیار جذابتر و تصویریتر است و دیتاها و ارزشها را به او نشان میدهد، او با کلیشه «سوال نپرس، تردید نکن و بپذیر» با آن روبهرو میشود، چون تفکر انتقادی در او پرورش نیافته است و بیقید و شرط به فرهنگهای غالب تن میدهد. به این دلیل است که آسیب رسانههای اجتماعی در نظامهای ایدئولوژیک و نظام تربیتی آنها که از کودک، تسلیم و پذیرش بدون چون و چرا میخواهد، بسیار بیشتر است. در نتیجه فرد بسیار زود و سریع مغلوب پیامهای شبهعلمی میشود، مثل کلیشههای روانشناسی زرد که همه باید موفق شوید، من به شما یاد میدهم چگونه عزتنفستان را در یک دقیقه بالا ببرید یا چگونه با هیپنوتیزم بیماری خود را درمان کنید.
من موافق حضورِ رسانهام و بسیاری از اوقات به خانوادهها میگویم که امروز شما تنها والدین بچههایتان نیستید؛ بچهها یک والد بسیار تاثیرگذارتر به اسم رسانه دارند و باید حواستان باشد با آن رسانه تطابق داشته و سازگار باشید، با رسانه رفیق باشید و از آن برای پرورش فرزندتان استفاده کنید.
داود مهرابی: من بحث را با بخش پایانی سوال شما آغاز میکنم و به این میپردازم که اقبال به محتوای شبهعلمی در بستر فضای مجازی و رسانههای اجتماعی چگونه است. در آغاز برای اینکه بگوییم اینگونه محتوا «مورد پذیرش و استقبال» قرار گرفته است باید به دنبال مستندات موجهی باشیم. احتمالاً این گزاره مبتنی بر شواهد اطراف ماست مثلاً اینکه ما، دوستان و نزدیکانمان یک محتوا را دیده و نسبت به آن توجه داشتهایم، اطرافیان ما این محتوا را به اشتراک گذاشته و برای ما فرستادهاند. اما برداشت من این نیست که این شواهد را بتوان به عنوان مستندات در نظر گرفت و براساس آن برای همه رسانههای اجتماعی به عنوان یک پدیده بهروز و اثرگذار در سطح جهانی و در همه کشورها، نسخه درستی بپیچیم. منظورم این است که این مشاهدات فردی و گروهی نمیتواند مبنای تصمیمگیری یا سیاستگذاری نوع مواجهه با آنها باشد.
براساس آخرین آماری که در اختیار داریم، تعداد افرادی که در سراسر جهان از رسانههای اجتماعی استفاده میکنند حدود چهار میلیارد و 900 میلیون نفر است. این عدد پنج سال پیش حدود سه میلیارد نفر بود که با رشد بالای 50 درصد به چهار میلیارد و 900 میلیون نفر در امروز رسیده است. پیشبینی میشود در پنج سال آینده هم تقریباً یک میلیارد نفر به این عدد اضافه شود؛ یعنی حدود پنج میلیارد و 850 میلیون نفر کاربر این رسانهها خواهند بود. این دادهها نشان میدهد در آمریکا هر فرد بهطور میانگین بیش از هفت حساب کاربری در رسانههای اجتماعی دارد و روزانه حدود 145 دقیقه را در این رسانهها میگذراند.
شاید تصور این باشد که در کشورهایی مثل سنگاپور، آمریکا یا کشورهای اروپایی که میزان نفوذ اینترنت بسیار بالاست، استفاده افراد از رسانههای اجتماعی هم بالاتر است در حالی که آمار به ما نشان میدهد این آمار در کشورهای در حال توسعه بیشتر است. مثلاً در نیجریه افراد به صورت میانگین بیش از چهار ساعت در روز از شبکههای اجتماعی استفاده میکنند که از نرخ میانگین جهانی که حدود دو ساعت و 27 دقیقه تعریف شده، بالاتر است. البته نوع استفاده هم متغیر قابلتاملی است. آمار دیگری وجود دارد که میگوید حدود 77 درصد از کسبوکارها از رسانههای اجتماعی برای دسترسی به مشتری استفاده میکنند. همچنین حداقل 90 درصد کاربران شبکههای اجتماعی حداقل یک برند تجاری را دنبال میکنند. جالب اینکه 76 درصد از کاربران حداقل یک کالایی را که در رسانههای اجتماعی دیدهاند، خریدهاند. یعنی حضور در شبکههای اجتماعی روی رفتارشان اثرگذار بوده است. رسانههای اجتماعی وجوه مثبت و منفی دارند؛ برخی مطالعات صورتگرفته در حوزه سلامت روان نشان میدهد حدود 40 درصد کاربران به رسانههای اجتماعی اعتیاد دارند و 67 درصدشان در نتیجه استفاده از رسانههای اجتماعی، گفتهاند احساس بدتری نسبت به زندگی پیدا کردهاند. این مطالعات نشان داده است که بین میزان استفاده از رسانههای اجتماعی و افسردگی رابطه معنادار وجود دارد.
در جامعه ما آمار میگوید حدود 5 /78 درصد افراد حداقل از یک پیامرسان یا شبکه اجتماعی استفاده میکنند. جالب است که حدود 97 درصد از این افراد در رده سنی 18 تا 29 سال هستند و بیشتر در شبکههای اینستاگرام، تلگرام یا واتساپ حضور دارند. با توجه به نتایج مطالعاتی که در دنیا انجام شده و به آنها اشاره شد و با توجه به آمار نسبتاً بالای کاربران و استفاده قابلتوجه مردم از رسانههای اجتماعی باید این دغدغه را داشته باشیم که اطلاعات نادرست و غلط که به صورت عمدی یا سهوی منتشر میشود، چه آثاری برجا خواهد گذاشت.
هدف اصلی رسانههای اجتماعی به اشتراک گذاشتن ایدهها، ارزشها و نگرشهاست. درواقع این ایدهها و نگرشها و ارزشها هرچه بیشتر به اشتراک گذاشته شود، احتمال بیشتری دارد که به یک هنجار اجتماعی غالب تبدیل شود. اینجاست که یک رفتار میتواند بهتدریج مورد پذیرش قرار گیرد و آنقدر در شبکههای اجتماعی دست به دست شود که مورد تایید و حمایت واقع شود و تبدیل به یک هنجار اجتماعی شود، در حالی که در واقع بهنجار نیست. من در مطالعهای که خودم انجام دادم این مساله را بررسی کردم که وقتی اعضایی که در شبکه یک فرد هستند رفتاری را مورد تایید قرار میدهند، فرد با این تصور که این رفتار یک هنجار اجتماعی است، به سمت آن میرود؛ مانند استعمال دخانیات.
اما آیا به این دلیل باید در رسانههای اجتماعی را بست؟ افرادی که به اصلِ «همواره نه گفتن» به پدیدهها و فناوریهای نوظهور وفادار هستند، بدون اینکه اطلاعات تخصصی یا حتی اطلاعات کلی در مورد هر فناوری جدید داشته باشند، در مورد این پدیدهها تصمیمگیری میکنند و راهکار غالبشان هم محدودیت است. اینها درواقع مثل والدین یا مشاورانی هستند که به جای اینکه فرصت بروز استعداد را به فرزندانشان بدهند با «نه» گفتن، مانع فرصت تجربهاندوزی برای فرزندانشان یا برای کاربران در فضای مجازی میشوند و در مسیر پیشرفت افراد یک مانع جدی ایجاد میکنند.
محتوای زیادی در شبکهها اجتماعی تولید میشود که برخی نهادها مانند خانواده را نشانه رفتهاند، ویدئوهایی در مذمت ازدواج یا فرزندآوری با این مضمون که چه خوب شد ازدواج نکردیم یا نباید بچهدار شویم یا ویدئوهایی علیه والدین. فکر میکنید فضای جامعه با توجه به شرایط نامساعد اقتصادی و اجتماعی و سیاسی برای پذیرش و گسترش اینگونه محتوا فراهم است؟ یا رسانه این محتوا را به ما تحمیل میکند؟
هدایتی: به نظرم اینجا یک رابطه سیستمی حاکم است نه رابطه خطی. در رابطه سیستمی دیگر دنبال این نیستیم که کدام پدیده اول بود و بعد کدام آمد چون اینجا رابطه متقابل و چرخشی است و عوامل از هم منفک نیستند. محتوایی که در رسانه زیاد دیده میشود، براساس نیاز جامعه ساخته شده و مورد استقبال قرار گرفته است. از سوی دیگر رسانه با ظرافت و خلاقیت و هوشمندی برای بشر نیازسازی میکند و آن نیاز را به بشر القا میکند. مثلاً محتوایی تولید میشود که به من میگوید تو حتماً باید خیلی پولدار باشی، باید حتماً ماشین لوکس سوار شوی. به من ماشینی نشان میدهد که قیمت ماشین فعلی من همقیمت آینههایش است اما به من میگوید من به تو یاد میدهم که چگونه بسیار سریع به این پول و ماشین برسی. این ویدئو برای من جذاب است و آن را میبینم چون نیازش را در خودم احساس میکنم.
من نحوه برخورد افراد با این قبیل محتوا را هم گاهی مطالعه میکنم؛ جالب اینکه اغلب پیامها در مورد غلط بودن راهحل است نه در مورد ارزش اولیه محتوا. چون تفکر انتقادی نداریم کسی به این مساله نمیپردازد که اصلاً چرا من باید چنین خودرویی سوار شوم؟ یا تبلیغ میکنند چگونه پوست خود را تا آخر عمر شاداب و جوان نگه داریم؛ انتقادهای زیادی به این محتوا وارد میشود اما اغلب از جنس انتقاد به راهحل و ارائه راهحل جایگزین است اما کسی به این نقد نمیکند که اساساً چرا فرد در 80سالگی باید صورت جوان داشته باشد. آیا چهره جوان داشتن در 80سالگی ارزش است؟ این ارزش از کجا آمده است؟ کمتر کسی به اصل این ارزش نقد وارد میکند.
من نگران این نیستم که به فرد یاد بدهند چگونه ماسک صورت درست کند و استفاده کند تا صورتش شادابتر و جوانتر باشد و مثل چینیها و ژاپنیها و سلبریتیهای آسیای جنوب شرقی شود. نگرانی من از این است که چرا به من القا میکنند که اگر تو پوستت به زیبایی آن سلبریتی در آسیای جنوب شرقی نیست، موجود ارزشمندی نیستی و باید فکری به حال خودت بکنی؛ یعنی نظام ارزشگذاری غلطی میسازند که بسیار خطرناک است و برای فرد، جامعه و نهاد خانواده بسیار آسیبزاست. این نظام ارزشگذاری غلط برای سلامت روان، سلامت جسم، سلامت اجتماعی و اقتصادی مشکل ایجاد میکند. من بیشتر نگران این ارزشسازیهای ظریف و پنهان در شبکههای اجتماعی هستم؛ مثلاً ترویج میکنند که بهتر است مجرد بمانی یا باید حتماً این مدلی ازدواج کنی یا فرزند نیاوری یا اگر داری این مدلی تربیت کنی که همگی به نظام خانواده آسیب وارد میکند.
مهرابی: در مباحث روانشناسی میگویند زمانی که فرزندتان کار اشتباهی انجام میدهد، اگر با او برخورد مستقیم داشته باشید احتمال بالایی وجود دارد که نتیجه عکس بگیرید و رفتار فرزند را باید با رفتارهایی که از خود شما میبیند و میآموزد بهتدریج اصلاح کرد. شبکههای اجتماعی هم حتماً محتوایی دارند که موجب شود نهادهای قوی مانند خانواده، زندگی مشترک و... مورد تهدید قرار بگیرد اما این مساله هم دلیلی بر ایجاد محدودیت در دسترسی به این شبکهها نیست. قاعدتاً این برخورد با توجه به آماری که از رسانههای اجتماعی و سهم آنها در زندگی روزمره و فعالیتهای اقتصادی و شکلدهی هنجارهای اجتماعی داریم، برخورد منطقی و درستی نیست. شاید اساساً مشکل این است که ما به قدر کافی محتوای درست و غنی تولید نکردهایم که بتوان با آن محتوای غلط مقابله کرد.
مارشال مکلوهان میگوید «رسانه پیام است». اما من معتقدم که امروز رسانههای اجتماعی «پیام زندگی» هستند، چون فرصتهای زیادی از طریق آنها برای فرد ایجاد میشود. رسانههای اجتماعی فرصت اقتصادی فراهم کردهاند، فرصت علمآموزی و کسب دانش ایجاد کردهاند، فرصت گردشگری فراهم کردهاند که مثلاً فرد میتواند آثار تاریخی را ببیند. رسانههای اجتماعی فرصتهایی را در فضای مجازی برای فرد ایجاد کردهاند که اینها پیش از این وجود نداشت. یا در مثالهایی سادهتر این رسانهها فرصت شکلگیری گروههایی را فراهم کرده است که یک بعد یا جنبه مشترک یا یک علاقه مشترک دارند و تجربیات این افراد با بازنشر میتواند به دیگران کمک کند. حتی در حوزه سلامت افرادی که تجربهای در مقابله با یک بیماری دارند، میتوانند این اطلاعات را به اشتراک بگذارند و برای دیگران فرصت ایجاد کنند. بسیاری از فرصتهای آموزشی که در حال حاضر توسط رسانههای اجتماعی و به صورت کلی در فضای مجازی ایجاد شده، پیش از این وجود نداشت. ارتباطات از طریق رسانههای اجتماعی بسیار تسهیل شده و همه میتوانیم به افراد مختلفی از این طریق دسترسی داشته باشیم و با افراد مختلف ارتباط داشته باشیم.
در جامعه دانشگاهی یعنی بین محققان رسانههای اجتماعی هم فرصت هست و هم تهدید. اما نوع مواجهه با تهدید آنها مهم است. به این آمار دقت کنید؛ ما در شش ماه اول سال جاری حدود بیش از 10 هزار و 700 نفر تلفات جانی در تصادفات جادهای داشتهایم. آیا برای جلوگیری از تصادف و کاهش مرگومیر میرویم جاده را میبندیم؟ قاعدتاً این راهکار مقابله نیست. شما باید عوامل مختلف را شناسایی و بعد با آن عوامل مقابله کنید؛ آنها را اصلاح کنید یا بهبود ببخشید؛ مثلاً اگر در اغلب مواقع رانندگان مقصرند، باید فرهنگسازی کنید. اگر مشکل از خودرو است باید صنعت خودرو را بهبود ببخشید، اگر کیفیت جادهها سهم بالایی دارد، آن را اصلاح کنید. در حوزه رسانههای اجتماعی هم باید هر دو جنبه مثبت و منفی مدنظر قرار بگیرد. محدودیت و مسدودیت باعث ایجاد راههای غیرقانونی و نادرست مانند استفاده از فیلترشکن شده که خودش ریسک آسیبها را برای فرد و جامعه بالا برده است.
مواجهه دنیا با شبکههای اجتماعی برای حفظ نهادهای مهم و موثر مانند خانواده، آزادی، علم و... از چه جنسی است؟ نحوه مواجهه باید چگونه باشد؟
هدایتی: فکر میکنم محققان و اندیشمندان در کشورهای توسعهیافته متوجه شدهاند که به عنوان کسانی که دارند فرهنگ غالب جهان را به آرامی شکل میدهند، باید روی بخش تفسیر محتوا کار کنند؛ یعنی میدانند محتوایی که تولید میشود و در اختیار همگان قرار میگیرد چگونه و تا چه اندازه میتواند بر ذهن و روان افراد تاثیرگذار باشد پس روی بخش تفسیر بسیار کار کردند؛ چگونه؟ ببینید بشر با استفاده از مهارتهای فکریاش هر امری را تفسیر میکند. هر چقدر مهارتهای فکری فرد ضعیفتر، سطح پایینتر، غیرژرفنگرانهتر و قطعیتر باشد؛ بیشتر ممکن است که هر محتوایی را بپذیرد. قبلتر هم گفتم که در نظام آموزشی و تربیتی القایی، فرد چرایی بسیاری از پدیدهها و رفتارها را نمیداند و نمیتواند بپرسد؛ چون یاد گرفته همه چیز را بپذیرد. در کشورهای توسعهیافته بسیار زود متوجه شدند که باید قدرت سنجیدن را وارد زندگی فرزندانشان کنند؛ نظام مدرسه و تعلیم و تربیت، نظام خانواده، نظام اجتماعی، قدرت اعتراض، بحث، گفتوگو، دیالوگ، مونولوگ، شنیدن صداهای متفاوت و... همه اینها به فرد تعلیم داده شده است. وقتی کودک فرصت کرد خیلی چیزها و حتی ارزشها را کنار پدر و مادر و معلمش مورد سوال و آزمون قرار دهد، اجازه پیدا کند که خودش جواب پیدا کند و در مورد آن بحث کند، یادگیری هم حاصل میشود و تفکر انتقادی پرورش پیدا میکند. یعنی پدر و مادر به او نمیگویند چقدر حرف میزنی، معلم در کلاس نمیگوید این چه سوالی است که میپرسی، به والدینت بگو فردا به مدرسه بیایند و نمره انضباط تو را هم کم میکنم. اتفاقاً به او گفتند که باید سوال بپرسی و نقد کنی تا بعدها وقتی پیامی روبهروی تو قرار گرفت، چه در کتاب و روزنامه و مجله باشد، چه روی بیلبورد شهری باشد و چه در رسانههای اجتماعی، از چرایی آن سوال میپرسی که این پیام چیست و چه هدفی دارد؟ چون تو یاد گرفتهای چگونه مواجه شوی.
ما همیشه میگوییم در خانوادههای بستهتر، وقتی تبلیغ تلویزیونی میگوید اگر این خمیردندان را استفاده کنی با پتک هم روی دندانت بکوبی نمیشکند، کودک هیچ وقت سوال نمیکند که چرا این خمیردندان چنین کاری میکند اما خمیردندانهای دیگر نمیکند. در جامعهای که تفکر انتقادی و تفکر خلاق و مراقبتی به کودک آموزش داده شده، کودک هم سوال میپرسد، هم مراقب ارزشها و هنجارهاست و هم خودش ایده خلق میکند. به همین دلیل است که ما قادر به حذف این پیامهای غلط رسانهای نیستیم. چون قدرت نقد و خلق ایده و مراقبت نداریم.
دیگر جوامع تلاش میکنند نظام تعلیم و تربیت چه در محیط خانواده و چه در محیط آموزش و پرورش درست باشد. ما هم به جای فیلترینگ رسانهها و شبکههای اجتماعی باید به کودک یاد بدهیم یک غشاء نیمهتراوا در مغزش برای تفسیر کردن داشته باشد و وقتی تفسیر میکند، مهارتهای فکری سطح بالا را به کار ببرد. به جای پذیرش، صحت هر پیامی را نقد کند، تفسیر کند و مورد آزمون قرار بدهد و ازآنِخودسازی کند و اصطلاحاً خلق ایده کند. راهحل این نیست که آدمها را محروم کنیم. باید بگوییم من نمیترسم از اینکه تو چه بشنوی و ببینی چون میدانم از کودکی تا امروز که به بزرگسالی رسیدهای، بهگونهای تعلیم دیدی و یک ابزار فکری داری که خیال من به عنوان والد، به عنوان معلم، به عنوان سیاستگذار راحت است چون به احتمال قوی بلد هستی چگونه با این پدیدهها مواجه شوی، میدانی که باید هر پیامی را مورد آزمون و سنجش قرار بدهی و صحتوسقم آن را بسنجی.
مهرابی: در حوزه دانشگاهی و بین محققانی که در این حوزه فعالیت میکنند، مستندات کافی مبنی بر اینکه رسانههای اجتماعی محیطی کاملاً امن یا غیرامن هستند که بتوان به آن ارجاع داد و براساس آن تصمیم گرفت، وجود ندارد. آسیبهای شبکههای اجتماعی محدود به کشور ما نیست و در هر جای دیگری این آسیبها اتفاق میافتد. راهکار مقابله با آسیبهای رسانهای به طور کلی «نظارت» است اما این نظارت به معنای ایجاد یا تشدید محدودیت نیست. جنس نظارت در رسانههای اجتماعی با نظارت در رسانههای سنتی مثل رادیو، تلویزیون و روزنامه بسیار متفاوت است. در رسانههای سنتی جریان اطلاعات از بالا به پایین بود و بنابراین محلی برای نظارت و اعمال نظارت وجود داشت اما در رسانههای اجتماعی، دیگر یک منبعی نیست که آن محدودیتها و آن نظارتها را بتوانیم انجام دهیم. چرا؟ چون کاربران که سهم بالایی از شهروندان هستند، مثلاً در ایران 5 /78 درصد از شهروندان کاربر شبکههای اجتماعی هستند، دائم در حال تولید محتوا هستند و راه کاملاً دقیقی برای کنترل و نظارت وجود ندارد.
در رسانههای اجتماعی جریان ارتباطات و محتوایی که ارسال میشود از پایین به بالاست. در این شبکهها بحث نظارت یک بحث فنی است و پلتفرمهای مختلف انواع مختلف روشهای نظارتی را به کار میبرند تا بتوانند بر آنچه از سمت پایین یعنی از سمت کاربر تولید میشود، نظارت داشته باشند. از طرفی آسیبهای رسانههای اجتماعی دو دسته ملموس و غیرملموس دارد. مثلاً کلاهبرداری یا تقلب در خرید و فروش کالا، ملموس است و قابل گزارش و پیگیری حقوقی است و راحتتر قابل رصد کردن است. اما در مقابل برخی آسیبها غیرملموس است، مثلاً اثرگذاری محتوا در بلندمدت بر رفتار کاربران مسالهای نیست که بتوان برایش یک راهکار فوری و مشخص داد. این آسیبها باید از هم تفکیک شود. ما باید بتوانیم ضمن استفاده از رسانههای اجتماعی، با آسیبهای احتمالی آنها مقابله کنیم و از فرصتهای آن بهرهمند شویم.
برای حفظ سلامت فردی اعم از جسمی و روحی در برابر آسیبهای احتمالی شبکههای اجتماعی چه باید کرد؟ چگونه میتوان افراد را در برابر این آسیبها ایمن و مصون ساخت؟ فیلترینگ یا آموزش؟
هدایتی: در سواد رسانهای جملهای داریم که میگوید «روح سواد رسانهای تفکر انتقادی است». منظور من از آموزش، پروراندن تفکر انتقادی با تعریف صحیح است. تفکر انتقادی به معنای نگاه کردن به موضوع در لایههای عمیقتر، در زوایای متفاوت و بعد خلق ایده بدون ترس از اینکه مورد قضاوت واقع شویم؛ یعنی تفکر خلاق به مثابه خلق ایده. اینها باید پرورش پیدا کند. کودکی که وارد جهان میشود، عاشق این است که موضوعات را دستکاری کند، در موردشان کنجکاوی کند و سوال بپرسد و به دنبال پذیرشِ صرف نیست. ما در نظام تربیتی مدام به او میگوییم گوش کن و حرف نزن. این پیام باعث میشود او بعداً حرف رسانه را بیچون و چرا گوش کند. بنابراین پرورش این مهارتهای فکری و نه صرفاً آموزش، چون آموزش باز هم اثر القایی دارد، بسیار به افراد کمک میکند.
ما به عنوان فعالان رسانهای و همه رسانههای مدافع آزادی همواره مخالف فیلترینگ شبکههای اجتماعی هستیم اگرچه قاعدتاً مخالفت با فیلترینگ به معنی تایید همه محتوایی که در شبکههای اجتماعی تولید میشود، نیست. شما با فیلترینگ و ایجاد محدودیت مخالفت کردید، چرا باور دارید محدودیت راه چاره نیست؟
مهرابی: رسانههای اجتماعی محل تبادل ایدههای فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی هستند و اگر فرصت بروز پیدا نکنند، دیگران از فرصتی که دارند استفاده میکنند و آن ایدهها را اجرا میکنند. مخالفت با استفاده از فناوریهای جدید، خالی کردن میدان و دادن فرصت به رقبا و دیگرانی است که بیشتر و بیشتر از این فضا بهرهمند میشوند. از طرفی با فیلتر کردن یک مانع میگذارند که فقط برخی میتوانند با خرید فیلترشکن از روی آن عبور کنند و در نتیجه فرصت برای کسانی که فیلترشکن ندارند از دست میرود. به این ترتیب در برابر شکلگیری هر نوع ایدهای که قابلیت تحول در فرد و خانوار یا در پایینترین سطح، قابلیت چرخاندن چرخ زندگی افراد را دارد، از دست میرود. فیلترینگ در وهله اول فرصتهای برابر برای ما و شهروندان دیگر کشورها و در وهله دوم فرصتهای ایجاد برابری در جامعه خودمان را از بین میبرد. یعنی در جامعه شکاف اطلاعاتی بین فقیر و غنی، برخوردار و غیربرخوردار بزرگتر میشود چون افراد برخوردار میتوانند فیلترشکن بهتر و اینترنت پرسرعتتر خریداری کنند. این رفتار در واقع باعث رشد یک گروه و عقبماندگی گروههای دیگر جامعه میشود.
همانطور که در ابتدای بحث اشاره شد در پنج سال آینده کاربران شبکههای اجتماعی به نزدیک شش میلیارد نفر در دنیا میرسد که رقم بسیار قابل توجهی است. ایجاد محدودیت و مسدودیت دسترسی به معنای محروم کردن افراد و کسبوکارها از دسترسی به این تعداد زیاد کاربران است که هرکدام حداقل یک برند تجاری را دنبال میکنند و هر کدام حداقل یکبار از طریق شبکههای اجتماعی کالا خریدهاند. محدودیت باعث میشود هنجارها در نتیجه اطلاعات نادرست و غیرصحیح به نابهنجار تبدیل شود. اساساً برخی نابهنجاریها نه نتیجه شبکههای اجتماعی که نتیجه ایجاد محدودیت در دسترسی و انتقال نادرست محتواست و به غلط به شبکههای اجتماعی ربط داده میشود.