جنگ لایکها
جهان برای شبکههای مجازی چه تصمیمی گرفته است؟
صدا شبیه صدا نبود. ارتعاشی قوی، قلبش را لرزاند. با صورت زمین خورد. سینهخیز خود را به راهروی ورودی خانه رساند. اتاق پدر و مادرش ناپدید شده بودند. دستانش را محکم روی دهانش گذاشت. در سکوت جیغ کشید و فرار کرد. خانه منفجر شده بود. زنجیرِ تانکها، خیابانها را شخم زده بود. گوشهبهگوشه، خندقها خودنمایی میکردند. یکی از آن خندقها را انتخاب کرد و پایین پرید. در عمق زمین، دوستانش را دور زد. اکسیژن کافی نبود. مفصلهایش قفل کرده بودند. احساس میکرد گردنش خیس شده است. باریکهای از خون، روی بدنش رژه میرفت. اما نباید میماند. شروع به دویدن کرد. هر بار که سر برمیگرداند مردم در حال ناپدید شدن بودند. همه به سمت شرق میرفتند ولی نمیدانستند قرار است به بخار خون تبدیل شوند. از خرابههای خانهای، اتاقی از عروسکهای تکه و پاره را پیدا کرد و به آن پناه برد. تلویزیون تا صبح چشم از او برنمیداشت. خوششانس بود که نمیتوانست اخبار را ببیند، تصاویری از همسایههایش با دستوپاهای جداشده یا اندامهایی نزار و در اسارت. خورشید که به سقف آسمان چسبید، موهایش را زیر کلاهی غنیمتی از همان خانه مخفی کرد، صورتش را با گرد و خاک و گِل پوشاند که دختر بودنش عریان نشود و روی آسفالتهای چینخورده باز دوید. در میانههای راه بهترین دوستش را پیدا کرد و بیآنکه حرفی بزنند اینبار هر دو دویدند. در آبراه جلوی مدرسه دو مسلسل پیدا کردند. با لباسهایی که به تنشان زار میزد و کلاشنیکفهایی که به پشت پاهایشان میخورد، به آخرین خواربارفروشی سالم شهر رسیدند. بستهای از سوپ خشکی را که بوی گندِ پیاز میداد در دهانشان ریختند و با چند بسته غذای حیوانات خانگی، خود را به گروه شبهنظامیان رساندند. اردوگاه پناهشان داد و البته از آنها کودکسربازهایی به ظاهر قوی ساخت. او حالا در 9سالگی بلد بود چگونه انگشتهای کوچکش را برای پر کردن شانههای فشنگ، فرز و بینقص حرکت دهد و کلاشنیکف را در شرایط جنگی چطور باز و بسته کند؛ دسته جلویی، محفظه گاز، سنبه، گلنگدن، قاب، خشاب و آخرین مرحله هم سرهمبندی، مسلح کردن تفنگ و فریاد پیروزمندانه «کارکرد چک شد»، فریاد جنگی که پیش از اولین شلیکها به هوا میرود؛ باز و بسته کردنی که هیچوقت تغییر نمیکند اما تکرارش، دست و پای ترس و اشک را میبندد. البته نه برای او. در یکی از روزهای به ظاهر آرام جنگ، کاروانی از جیپها و تانکهایی شبیه فضاپیما، اردوگاه را محاصره کردند. سربازانی بدترکیب با جلیقههای ضدگلوله به درون اردوگاه یورش بردند، تا میتوانستند کشتند و قتلعام کردند؛ دوستش، وفا، آن دخترک مومشکی، از ترس آن مردان بر روی مینها افتاد و چند تکه شد؛ اما صحرا باید زنده میماند. برای او مرگ را برنامهریزی نکرده بودند. صحرا، برگ برنده دشمن بود. او را با صورتی چون گچ، چشمهایی گریان و دستی که در آستین فرو رفته بود تا هر چند ثانیه صورتش را پاک کند، در گوشهای گیر انداختند. سربازی با لبخند مصنوعی و تفنگی که بر زمین گذاشته و به جایش یک بسته شکلات در دست گرفته بود، آرامآرام به سمت صحرا رفت. باید او را به دام میانداخت و صحرا از شروع جنگ، شکلات نخورده بود. یک لحظه در توهمی خودخواسته، یاد پدرش افتاد. همه چیز را فراموش کرد. گویی ارتباط میان مغز و پاهایش مانند مفصلی دررفته، قطع شده بود. به سمت سرباز رفت تا شکلات را بگیرد، ولی سرباز مچ دستش را قاپید و بیتفاوت به جیغهایش او را بر روی زمین کشاند، سوار جیپش کرد و به مرکز فرماندهی برد. صحرا باید در لباسهای تمیزی که بر تنش کرده بودند تا برای نجاتش در برنامه نمایشی سازمان ملل سخنرانی و قدردانی کند، آماده میشد. بایستی تایید میکرد که چیزی به اسم سربازکودک در جنگها وجود ندارد و اگر کودکی تفنگ در دست دارد صرفاً برای بازی است. اراجیفی که میتوانست حضار را عاشق حرفهایش کند. مانند همه دخترهای غریبه اسلایدهای کنفرانس که نه در خاورمیانه که در آفریقا یا سیرالئون، چنین خطابههای مشترکی داشتند، اما در پشت ماجرا، بارها و بارها، به خاطر تصاویر گورهای جمعی یا بچههای سلاخیشده، بالا آورده بودند و دلشان نمیخواست هیچ چهره آشنایی را در این عکسها ببینند یا جهانِ دور از جنگ بعد از اتمام این نمایش، آنها را پردازش کند، مُهرشان بزند یا حتی با هشتگهایی که حداقل برای جنگ راه به جایی نمیبرند، ترندشان کند. اما خواسته صحرا و امثال او مهم نیست. جهانِ غیردرگیر از جنگ، آن پردازش را همیشه خواسته است؛ گاهی به عنوان مدافع برای آشکارسازی واقعیت و گاهی به عنوان سودبرنده از استراتژیهای سیاسی / منفعتی. کاری که در دنیای کژریختها یا واقعگراها، منظومهای از تلاش برای ساخت زیبایی از یک زشت جدید در «میدان نبردِ» جهانی خوانده میشود، هنوز توافقی جهانی برای آن وجود ندارد و مخالف و موافق همواره در پی قدرتسنجی ادعاهایشان هستند؛ تا شاید جهان به تصمیمی مشترک برسد. اما آیا جهان از سلاحسازی رسانههای اجتماعی، اینترنت جنگ و سیاست به نتیجهای هم خواهد رسید؟ اصلاً این انتظار معقول و عملی است؟
جنگ لایک و شکنجه جنگ
دیدگاه پیتر سینگر و امرسون بروکینگ در کتاب «جنگ لایکها» به این سوالات کمی ترسناک است. آنها معتقدند، جنگ و سیاست، کاربرد اینترنت را تغییر میدهند. تروریستها با آن میتوانند حملات خود را به صورت زنده پخش کنند، ترولها در «جنگهای توئیتری» تلفات واقعی به بار آورند و اطلاعات نادرست ویروسی نهتنها نتیجه نبردها، بلکه سرنوشت ملتها را تغییر دهد. در حقیقت وقتی جنگها از میدانهای واقعی به نبردهای آنلاین راه پیدا میکنند و دنیای آنلاین وارد جنگ میشود، اینکه حقیقت در کدام طرف این شمشیر دولبه میایستد، تاریک و مبهمترین واقعیت خواهد شد و اگر یک الگوی رادیکال جدید برای درک و دفاع در برابر تهدیدات بیسابقه دنیای شبکهای وجود نداشته باشد، همه میبازیم. آنها با استدلال به اینکه تهاجم میتواند با هشتگ شروع شود و جنگ را ویروسی کند، قدرتگیری داعش، بهار عربی و لابیگری بشار اسد و جنگهای روسیه-اوکراین و حماس-تلآویو را نمونههای واقعی از جنگهای حقیقی / مجازی میدانند که تلفات سنگینی به همراه داشته و خواهد داشت. به اعتقاد آنها، در تابستان سال ۲۰۱۴، زمانی که داعش به شمال عراق حمله کرد، فضای مجازی به آنها امکان پیشرفت داد. داعشیها در ابتدا حدود ۱۵۰۰ شبهنظامی داشتند و داراییشان، وانتها و سلاحهای دستدومی بود که از دیگر نظامیان گرفته بودند؛ اما آنها حرکت جدیدی انجام دادند و بهجای آنکه تهاجمهای خود به مناطق مختلف را مخفی نگه دارند، در مورد آن توئیت کردند. آنها از هشتگ AllEyesOnISIS برای تبلیغ خود استفاده کردند و ویدئوهای شکنجه و اعدامهای وحشتناک آنها دستبهدست چرخید. در نتیجه با آنکه تعدادشان زیاد نبود اما توانستند قدرت یک بمباران توپخانهای نامرئی را داشته باشند، ترس را گسترش دهند، تعداد زیادی جنگجو از سرتاسر دنیا جذب کنند و البته راه نفوذ به باورها و اعتقادات افراطی طیف وسیعی از مردم جهان را بیابند. آنها از جنگ خونین فرقهای عراق که جان بیش از 200 هزار غیرنظامی عراقی و چهار هزار و 500 سرباز آمریکایی را گرفته بود و ارتشی که فاقد آموزشهای لازم و البته اعتماد بینفردی و حاکمیتی بود، سوءاستفاده کردند، از کمک جاسوسها و شورشیان متمایل به اعتقادات افراطی مذهبی، بهره بردند و وقتی هشتگ AllEyesOnISIS ویروسی شد و سربازان و مردم با دیدن جنایات آنان، از خودشان پرسیدند آیا باید بجنگند یا فرار کنند؟! داعش، به هدف اصلیاش یعنی موصل رسید. وارد شهر شد، تصاویر زرادخانهای که تصرف کرده بود، کوهی از تفنگ، مهمات، هزاران وسیله نقلیه پیشرفته از هامر آمریکایی گرفته تا تانکهای ام 1 آبرامز و نیمدوجین هلیکوپتر بلک هاوک، را با صدها هزار طرفدار خود به اشتراک گذاشت و خود را پیروز میدان نبرد نشان داد؛ و البته فقط عراقیها این نمایش را ندیدند که تمام کاربران شاهد این زورگویی و وحشیگری بودند. اما آیا صدای مخالفان داعش هم به گوش میرسید؟ قطعاً در آن شرایط و زمان نه؛ چون شبهنظامیان داعش به حلقه بازخوردی که رسانههای اجتماعی ارائه میکردند معتاد شده بودند و این تصاویر بیرحمانه و سوررئال، تکرار میشد تا جایی که زنگ خطر برای تحلیلگران دفاعی، به صدا درآمد. مقالات و کتابهایی درباره «امنیت سایبری» و «جنگ سایبری» نوشته و درباره هک اطلاعات و کمپینهای ویروسی هشدار داده شد؛ ولی پیام داعش مانند مکدونالد اهریمنی، در میان طرفدارانش در لیبی، افغانستان، نیجریه و بنگلادش نیز به لذت و قرابت معنایی رسیده بود تا اینکه عراق پس از تسلط کامل نیروهای این کشور بر مرزهای سوریه و عراق، رسماً پایان جنگ علیه داعش را جشن گرفت و «حیدر العبادی» نخستوزیر وقت آن کشور پیروزی بر داعش را اعلام کرد؛ که البته به معنای پایان جنگ نبود. داعش پیشتر از الگوی «گرگهای تنها» برای انجام عملیات بهوسیله اعضای غربی این گروه که بعد از بازگشت از سرزمینهای تحت تسلط خود به کشورهایشان به صورت کاملاً خودجوش و فردمحور اقدام به انجام عملیات تروریستی میکردند رونمایی کرده بود و حتی در مجله «رومیه» در مطالبی با عنوان مشترک «تاکتیکهای شوالیههای ترور»، ترور و کشتن افراد به صورت انفرادی را آموزش میداد، بنابراین جنگ از موصل را به پاریس، سیدنی، اورلاندو فلوریدا و سن برناردینو کالیفرنیا کشاند. با پخش اخبار اقدامات تروریستی و انتحاری، از طریق شبکههای مجازی، ترس را توسعه داد و باعث شد آمریکاییها بلافاصله بعد از حادثه 11 سپتامبر، اعلام کنند از تروریسم میترسند و نگران هستند. ترسی که داعش انتقال آن را با تکنولوژی و از طریق جهادیها خوب یاد گرفته بود. کمااینکه وقتی در جنگ داخلی سوریه برای اولینبار به شهرت رسید، تقریباً به هر گروه شورشی این امکان را داد تا از یوتیوب برای جذب نیرو، جمعآوری کمکهای مالی و آموزش استفاده کنند. کاری که رژیم بشار اسد نیز در بهار عربی با استفاده از اینستاگرام کرد تا چهرهای دموکرات و مردمی از خود و دولتش را به جهان نشان دهد، در حالی که در پی اعتراضات مردم به فضای سرکوب چند ده ساله حکومتهای فردی و نظامی، عملاً شهروندانش را گروگان گرفته بود. یا در نمونهای دیگر، روسیه، از فناوری اطلاعاتی و ارتباطی استفاده کرد تا جنگی سایبری را راه بیندازد. جنگی که بخشی از رویارویی روسیه و اوکراین از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ محسوب میشد و جنگافزار سایبری روسی Uroburos به صورت رسمی از سال ۲۰۰۵ فعال بود؛ اما، نخستین آفندها به سامانههای اطلاعاتی شرکتهای خصوصی و موسسات دولتی اوکراین در جریان اعتراضات گسترده در سال ۲۰۱۳ ثبت شدند. در آن سال، عملیات آرماگدون، کمپین جاسوسی برنامهریزیشده سایبری روسیه بر روی سامانههای اطلاعاتی سازمانهای دولتی، مجری قانون و آژانسهای دفاعی، آغاز شد تا به روسیه در میدانهای جنگ کمک کند؛ که
موفق هم بود. در سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴، برخی از سامانههای اطلاعاتی سازمانهای دولتی اوکراین تحت تاثیر ویروس رایانهای به نام Snake، Uroborus و Turla قرار گرفتند. تا مارس ۲۰۱۴، همزمان با ورود نیروهای روسی به کریمه، به مرکزهای ارتباطی کریمه حمله شد، کابلهای فیبر نوری اوکراین دستکاری و ارتباط بین شبهجزیره و اوکراین قطع شد و افزون بر آن، تارنماهای دولت اوکراین، اخبار و رسانههای اجتماعی آن در آفندهای DDoS بسته شدند، تلفنهای همراه بسیاری از نمایندگان پارلمان اوکراین هک شده و از کار افتادند و کارشناسان اوکراینی با شناسایی هکرهای تزار، طوفان پیاده و خرس فانتزی رسماً جنگ سایبری با روسیه را آغاز و اعلام کردند. جنگی که در ژانویه 2022، حدود 70 وبسایت دولتی اوکراین را هدف قرار داد و تا به امروز هم ادامه دارد. جنگی که مشابه آن در درگیریهای کنونی حماس-تلآویو هم دیده میشود، میتواند بسیاری از معادلات نظامی را بر هم زند و چهبسا نشانگر تحولی متعارض در تاریخ باشد. تحولی که نشان میدهد، لایک و ریتوئیتها از دنیای سرگرمی و تجارت چگونه میتوانند به عرصه سیاست وارد شوند، جنگهای مهم تاریخ را رقم بزنند یا باعث پیشرفت آن شوند. اتفاقی که بیشک نیاز به کنترل و نظارت دارد. ولی چه کسی باید حقیقت را نشانمان دهد یا بر آن کنترل داشته باشد؟
ماشین هایپ نجاتگر
جاش لوبریس، محققِ هوش مصنوعی، ژئوپولیتیک مالی، امنیت سایبری و محاسبات کوانتومی، معتقد است هیچکدام از کاربرها یا دولتها نمیتوانند پاسخی قاطع برای این سوال داشته باشند، چون مسائل این حوزه به شدت ظریف، پیچیده و چندوجهی هستند و نیاز به بینش جمعی، خرد و همکاری ملی /جهانی دارند. این توسعهگر سیستمهای نورومورف، در کتاب «چه کسی تصمیم میگیرد حقیقت چیست؟» که چهار ماه قبل منتشر شد، نوشته است: وقتی همه ما یک مگافون رسانهای و یک بلندگوی قوی داریم، باید بتوانیم ماهیت حقیقت را در عصر دیجیتال به نحوی ابهامزدایی کنیم، به بررسی آناتومی اطلاعات نادرست بپردازیم و سپس با چالشهای اخلاقی و قانونی محتوا دستوپنجه نرم کنیم که گویی جهان یک دو دقیقه ناتمام است و باید برای بقا در این 120 ثانیه به بهترین جواب رسید. از طرفی وقتی 3 /5 میلیارد کاربر اینترنت در سراسر جهان وجود دارد که 7 /65 درصد از جمعیت جهان را تشکیل میدهند، 95 /4 میلیارد یا 4 /61 درصدشان، کاربران شبکههای اجتماعی هستند، اندازه بازار شبکههای اجتماعی فقط در سال جاری به 22 /39 میلیارد دلار رسیده است و تا سال 2032، با نرخ مرکب سالانه 93 /19 درصد، به 4 /201 میلیارد دلار میرسد و حتی بین 3 /24 تا 9 /34 درصد این کاربران از اماراتمتحده گرفته تا اندونزی، حاضر شدهاند با پرداخت هزینه برای ویپیانها، کاربر و مطلع از رخدادهای جهانی باشند و 147 دقیقه از هر روزشان را برای دریافت اطلاعات یا سرگرمی صرف کنند، نمیتوان نظارت و کنترل را بهانه کرد تا با بستن درهای ورود به شبکههای مجازیِ جهانی و پلتفرمهای آن از پیامدهایش در امان بود. چون این کار مانند آن است که من بگویم، «برای همه شما کیک پختهام با روکش شکلات و خامه. دوست دارم حالتان را بهتر کنم». بعد بگویم «نه دروغ گفتم، کیک مالِ همه شما نیست. فقط همین که بدانید کیکی هست کفایتتان میکند. حق هم ندارید من را آدمی دروغگو یا غیرمنصف بنامید چون همین تصور داشتن سهمی از کیک را هم از شما خواهم گرفت؛ حالا بروید برایم هشتگ بسازید ببینم شما برندهاید یا من». تهدید و زورگویی که قطعاً با منطق و گفتمانهای جهانی همخوان و همکنش نیست و نمیتواند آن فهم و تفکر انتقادیِ محتوایی مستند به رفتار غیرمنفعلانه مخاطب و کنشگری عامل به مشروعیت سیاسی و اعتماد حاکمیتی را باعث شود. در بیانی دیگر، درست است که تحول دیجیتالی، باعث تغییرات فزایندهای در فرآیندهای آنالوگ و مکانیکی شده و ارتباط مستمر، در دسترس بودن اطلاعات گسترده و نوآوری افسارگسیخته فقط با یک دکمه یا سرچ ساده امکانپذیر شده است، ولی این تغییرات رادیکال، فقط نحوه تعامل و دسترسی ما به اطلاعات را دگرگون نکرده، بلکه به دوران مصرف منفعلانه اطلاعات از چند منبع بررسیشده و کنترلشده مانند روزنامهها، رادیو یا تلویزیون هم خاتمه داده است و اینک هر فردی با اتصال به اینترنت نهتنها میتواند اطلاعات را از منابع بسیار متنوعی دریافت کند، که میتواند اطلاعات خود را هم بسازد، منتشر کند و سلسلهمراتب اطلاعات سنتی را مختل کند. دموکراسی اطلاعاتی که به اندازه هیجانش، چالشساز نیز هست. به واقع، در گذشته نهادهای حاکمیتی و کارگزاران با نظارت مستقیم بر منابع اطلاعاتی، این قدرت را برای خودشان به وجود آورده بودند که بر مصرفکننده هم حکومت مطلق داشته باشند کمااینکه اطلاعات فیلتر شده بود و دروازهبانان اخبار و رویدادها، تحت نظر دولت آموزش میدیدند، اما حالا صرفاً دریافت اطلاعات سریع دغدغه مخاطب نیست، جهان اطلاعرسانی گستردهتر شده است و بدون آنکه کسی مشمول تبعیضهای طبقاتی، نژادی یا جنسیتی باشد، میتواند چه تحت حمایت دولت / هلدینگهای رسانهای و چه مستقل، با جهانی از پلتفرمها، در عرض چند ثانیه، خودش خبر را بسازد، مرز میان واقعیت و دروغ را به سرعت، از بین ببرد و با دستکاری ماهیتی، دموکراسیسازی اطلاعاتی یا روشنگری دادهای در بستر شبکههای جهانی، به تعبیر سینان آرال، مشاور موسسه آلن تورینگ و مدیر ابتکار اقتصاد دیجیتال امآیتی در کتاب «ماشین هایپ»، انتخابات را تحت تاثیر قرار دهد، خشونت را تحریک / تعدیل کند، بر گفتمان سیاسی تاثیر بجا / نابجا بگذارد، شکافهای اجتماعی را تشدید کند یا کاهش دهد، انقلابها را بسازد یا نابود کند، سلامت عمومی را به خطر بیندازد یا ارتقا بخشد و سواد اطلاعاتی-رسانهای دیگر مخاطبان و کاربران را به چالش بکشاند. سوادی که به عنوان تسهیلگر اتصال ارتباطی و کاتالیزور دیجیتالی، نجاتدهنده ما از ناآگاهی و فرصتی برای مبارزه با اطلاعات تحریفی است، میتواند ما را به متحدی قدرتمند برای باور و ارزشهای فردی-اجتماعی و دفاع از دولت یا دشمنی خطرناک برای مشروعیت و قانونمداری تبدیل کند، پیوند درهمتنیده حقیقت، آزادی بیان و رسانههای اجتماعی را با نحوه تعریف، ایجاد، دریافت و انتشار اطلاعات، تحت تاثیر قرار بدهد، در دنیای پساحقیقت، عصر دیپ فیک، حبابهای فیلتر و اخبار جعلی، به ما ژن پرسشگری «حقیقت چیست؟» ببخشد و چهبسا کمک کند تا هر مخاطب یک حقیقتیاب و منتقد خصایص بد انسانی-اجتماعی در دنیای کریستالی اطلاعات باشد. حقیقتیابهایی که جامعه و کلونیهای آنها بارها جهان را تغییر دادهاند.
خانهای روی ابر
از سال 2007، دقیقاً یک سال بعد از آنکه، جک دورسی اولین توئیت را منتشر کرد تا به امروز، حداقل 10 هشتگ توئیتری از گروههای مختلف توانسته است دنیا را تکان دهد. هشتگهای BarCamp، MeToo، flygskam، OscarsSoWhite، BlackLivesMatter، DeleteFacebook،FakeNews ،NeverAgain ، OccupyWallStreet و FridaysforFuture، در حوزههای زنان، تبعیض نژادی، خشونت، اسلحه، برابری، آبوهوا و اقلیم، جهان را به تکانههای لرزشی بزرگی دچار کرده و در کنار 1750 هشتگ اینستاگرام در 20 عنوان / موضوع مهم برای یک میلیارد کاربر فعال ماهانه این پلتفرم، بعضاً نتیجههای مطلوبی هم به همراه داشته است. به نحوی که به دنبال آن، چندین نویسنده و پژوهشگر به تحلیل وقایع و رخدادهای اثرگذار بر جامعه انسانی در عصر مدرن پرداختند و نتایج ارزیابیهایشان به صورت کتاب امسال در قفسه بزرگترین کتابخانههای دنیا نشست و حتی آنهایی را که میانه خوبی با دنیای مجازی ندارند هم تحت تاثیر قرار داد. برای مثال، امسال، سینتیا دیویدسون مدرس ارشد فناوریهای نوظهور دانشگاه استونی بروک در کتاب «خوشبینی بیرحمانه» تایید کرد شبکهها و رسانههای اجتماعی میتوانند راهی برای ایجاد ارتباط، شنیده شدن یا سرپا ماندن زنان در شرایطی نامطمئن و متزلزل باشند و حتی با یک توئیت، ولو آنکه ماهیت خاصی برای کنوانسیونها و مطالعات جنسیتی نداشته باشد، به بهبود شرایط زندگی آنها کمک کنند، مانع از آزار و اذیت فیزیکی 20 زن در هر دقیقه شوند یا با کمک خودِ شبکههای مجازی از آزار آنلاین 60 درصد زنان کاربر جلوگیری کنند. یا در نمونهای دیگر، بنجامین گراس، دانشیار جامعهشناسی و سامانتا گاوین، استادیار جرمشناسی دانشگاه سنت بوناونچر در کتاب «کادربندی پلیس»، به دنبال مرگ جرج فلوید در سال 2020 که به اعتراضات بینالمللی منجر شد و برخی از مردم خواستار «کم کردن بودجه» پلیس شدند با یک کار مطالعاتی بسیار گسترده، به شفافسازی مفاهیم «لغو پلیس»، «کاهش بودجه پلیس» و «پلیس جامعه» پرداختند و باعث شدند از امسال این موضوعات در رشتههای جرمشناسی، جامعهشناسی، پلیس، ارتباطات، رسانههای اجتماعی و روشهای تحقیق در دانشگاههای جهان تدریس شوند. حتی مرکز تحقیقات پیو و مرکز «Imagining the Internet» دانشگاه آلون، با بررسی دیدگاه 434 مبتکر فناوری، توسعهدهنده، رهبران کسبوکار و سیاستگذاری، پژوهشگران و فعالان اجتماعی، سیاسی دنیا و تحلیل نظرات 862 کاربر عمومی ناشناس، درباره دنیای آنلاین و فرجام شبکههای مجازی تا سال 2035، تئوری مایک لیبهلد، همکار ارشد و بازنشسته موسسه آینده را اثبات و تایید کردند برای بقای فناوری و خدمات شبکههای اجتماعی و مجازی، جهان به انقلابی فناورانه اما مبتنی بر نظارت نیاز دارد تا کاربران بهطور ایمن بتوانند خود را با تغییرات اساسی و تجربیات دیجیتالی سازگار کنند. همچنین این دو مرکز با تفسیر دیدگاههای مکتوب و جداگانه 434 متخصص و رهبران تجاری سازمانهای پیشرو جهانی، از جمله دانشگاههای آکسفورد، کمبریج، امآیتی، استنفورد، کارنگی ملون و گوگل، مایکروسافت، آمازون، فیسبوک، اپل، توئیتر و... اعلام کردند، جهان برای بقا در دنیای دیجیتال، شبکههای مجازی و پلتفرمهای آن با هدف کاهش مشکلات جامعه انسانی و کاربران دیجیتالی، تصمیم به «قتل قابیل» -اشاره به ترولها، سوءاستفادهگران و لابیگرهای نظامهای تئوکراسی- گرفته است و برای زندگی و شکوفایی در یک دنیای دیجیتال و مجازی نسبتاً خطرناک و کاهش آسیبپذیریهای فراگیر در سراسر سیستمها و مارپیچ سوءاستفادهها، علاوه بر ایمنسازی «هویت و دادههای خصوصی»، «هویت و دادههای عمومی» و «دادههای نظارتی و تجزیه و تحلیل نفوذی»، نیاز دارد به چند پیشنهاد به صورت جدی فکر کند. مثلاً، گروهی جدید از متخصصان، کدنویسان، متصدیان اطلاعات، مشاوران سواد رسانهای و اطلاعاتی را شکل دهد تا کاربران پلتفرمهای دیجیتالی به توسعه رفتارهای دموکراتیک تشویق شوند و «فرهنگ پاسخگویی» را در بخشهایی از اینترنت که عمیقاً مورد اعتماد است فعال کنند؛ یا گروه شبکهای از نسل جوان را به وجود آورد تا برای تغییرات سیاسی ساختاری تلاش کنند و برای ارتقای زندگی مدنی حقیقی / مجازی به مثابه «ارتشهای طرفدار گروه موسیقی کیپاپ» وفادار بمانند. همچنین در سیستمهای قانونگذاری با ایجاد «هیات منصفه شهروندی» برای شکلدهی به شراکت جمعی، کاربران و مردمِ دور از فضای مجازی را به قانونگذاری، وضع قوانین و تصمیمگیری فردی-اجتماعی در مورد زندگی اقتصادی و مدنی تشویق کند تا ورودیهای عمومی با تفکرات متفاوت در همه چیز از بودجه دولتی گرفته تا تنظیم بازارهای زیستمحیطی همراه و هماهنگ باشند، بیآنکه تکقطبی شدن چرخه دیجیتالی هدف قرار بگیرد. علاوه بر آن، یک «Human API» میتواند طراحی شود تا با ذخیره و اجرای قوانینی که افراد باید درباره آنها به آگاهی برسند، کمک کند کاربر دیجیتالی از طریق یک نظام تفکر انتقادی انسانی، تشخیص دهد چه چیزی وقت او را میگیرد و باید از آن بگذرد یا چه اطلاعاتی در مورد فعالیتهای او برای پیشرفت اجتماعیاش باید در پلتفرمها به اشتراک گذاشته و تنظیم شود. مضاف بر آن، چون چالشهای مداوم سیستمهای بزرگ سرمایهداری، دموکراسی، نمایندگی دولت-ملت، میتواند مردم را هم از لحاظ جغرافیایی و هم بر اساس تمایلات و منافع شخصی، به سمت «حاکمیت» فرامحلی سوق دهد، یک اکوسیستم آموزشی در مقیاسی بزرگ برای پاسخگویی به نیازهای یادگیری رسمی و غیررسمی میتواند به وجود آید و با یک رژیم اعتبارسنجی تاثیرگذار تقویت شود تا به مردم و کاربران، توانمندی ارائه بازخورد از هر سیستمی را بدهد و علم خدمات پدیدار، زندگی ابری و اومانیسم دیجیتالی توسعه یابد. اومانیسمی که می لینگ فانگ، رئیس پروژه اینترنت مردممحور در پیشنویس کتاب «در ظهور یک دوره جدید، عامل انسانی در اکوسیستم X.O» که در اواسط سال 2024 منتشر خواهد شد، آن را وزنهای در برابر استعمار دیجیتالیِ اجتنابناپذیرِ ناشی از سود میداند که با یک شکوفایی جمعی از خشم آینده جهان در درگیریهای میان متخصصان دیجیتال و افراد فاقد قدرت دیجیتالی، کم میکند و اجازه نمیدهد کاربران احساس درماندگی کنند یا دست به سرزنش دیگران بزنند، عامل انسانی در اکوسیستمهای اجتماعی، اقتصادی و رابطهای نادیده گرفته شود اما در عین حال، فرصتی باورنکردنی برای به اشتراک گذاشتن و رشد یادگیری برای شکوفایی جمعی هم در جایی که مارشال مک لوهان آن را «سفینه فضایی زمین» مینامد، به وجود آید. رشدی که جیم اسپورر، عضو هیاتمدیره انجمن بینالمللی متخصصان نوآوری خدمات و از مدیران اسبق فناوری شناختیIBM، آن را «ارتقای مهارت جهانی، یادگیری مادامالعمر» برای کابران شخصی دیجیتالی، حفظ حریم خصوصی واسطههای شناختی و نهادهای مسوول (مشاغل، دانشگاهها و دولتها) تعبیر میکند که میتواند از عصر دیجیتال، ما و شبکههای مجازی نسخههای بهتری بسازد و عملاً مجموعهای از دوقلوهای حقیقی دیجیتالی را به وجود آورد که قادر هستند با دوقلوهای حقیقی تعامل داشته باشند و موجودیت و گستره تعاملی بیننسلی را رشد دهند. آن چیزی که فراتر از مفاهیم مدنظر روتخر برگمان در کتاب «بشریت: تاریخ امیدبخش» و گستردهتر از دیدگاه رهیافتی رابرت رایت در کتاب «غیرصفر: منطق سرنوشت انسان» است و کابران عادی پلتفرمها را برای متفاوتترین جنبه زندگی دیجیتال که ادغامی یکپارچهتر از ابزارها و ادغام حوزههای فیزیکی و دیجیتالی خواهد بود، آماده میکند. ادغام خلاقانهای که در کمترین سطح پیامدی به پیشبینی میگل مورنو مونوز، مدیر بخش فلسفه دانشگاه گرانادا، «با آن میتوانیم از پتانسیل پلتفرمها، شبکههای مجازی و ابزار دیجیتالی هوشمند تا سال 2035، انتظار این پیشرفتها را داشته باشیم: سیستمهای هشدار پیشرفته قابلدسترس برای عموم، امکان اطلاع از جنایات مختلف، فعالیتهای مضر زیستمحیطی و سایر آسیبهای احتمالی عمومی در زمینه سلامت، حملونقل و فعالیتهای تجاری را فراهم کنند. دستیابی به سیستمهای مشارکتی ارتقایافته که قادر به ارائه واکنش سریع در شرایط اضطراری، به هنگام وقوع بلایای طبیعی و پدیدههای خسارتبار آبوهوایی در کشورها و مناطق آسیبپذیر است، گستردهتر شود. امکان دستیابی به عدالت دیجیتالی همواره در دسترس و حوزههای قضایی فراملیِ منجر به کاهش نابرابری، تبعیض، رفتارهای ناعادلانه و خودسرانه بازیگران خصوصی یا دولتی، بیش از قبل میسر شود. یک قلمرو دیجیتالی جدید و بهبودیافته، کمک کند تا منابع نژادپرستی ساختاری به ویژه آنهایی که باعث نابرابریهای اقلیتی مانند نابرابری زنان یا رنگینپوستان میشوند، از بین بروند و کمک کند تا درک کاملی از تبعیضهای ساختاری عمومی فراهم آید. همچنین، با ایجاد بسترهای آموزشیِ باکیفیت و رایگان، امکان دسترسی فراگیر معلولان به خدمات مختلف و شاکله تقویتشده خلاقانه و هنری عمومی، امکان تحقق مدل و الگوهای علمِ باز و سرمایهگذاریهای متعارف در تحقیقات پرهزینه فراهم آید. فضاهای دیجیتال به قدری متنوع شوند که هیچ فضای دیجیتالی یا فیزیکی متعارفی وجود نداشته باشد، بلکه انبوهی از فضاهای دیجیتال جدید با استفاده از واقعیت افزوده و واقعیت مجازی برای ساخت راههای جدید تعامل آنلاین با روشهای شخصیتر، صمیمیتر و شبیه به دنیای فیزیکی پدید آید و این فضاها فرصتهایی را برای تجربه جهان و جامعه به شیوههای جدید و هیجانانگیز فراهم کنند. مثلاً، کلاسهای دیجیتالی، شامل دانشآموزانی باشد که پشت میزهای مجازی مینشینند و یک معلم مجازی به آنها درس میدهد بیآنکه مجبور باشند صبحها به زور از تختخواب خود را بیرون بکشند؛ یا کنسرتهای دیجیتالی با ظرفیت تقریباً نامحدود به مردم این امکان را بدهد که گروههای موسیقی مورد علاقه خود را معلق و بینیاز از مکان، تماشا کنند، از طریق AR و VR، بتوانند «سفرهای» آینده خود را تجربه کرده و خاطرات آن را به موزههایی ببرند که اکنون فقط با هواپیما و پرواز روی نیمی از جهان امکانپذیر است؛ و مهمتر آنکه، فرصتی را برای ایجاد گفتمانهای مدنی، سیاسی و هنری تعاملیتر بسازند تا دیگر استفاده از فرصتها برای آموزش، سرگرمی و گفتمان مدنی و سیاسی ممنوعیتی نداشته باشد. به این معنا که، بخشی از مردم جهان مجبور نباشند به سبک زندگی انسانهای نخستین و به دور از اینترنت عادت کنند؛ تن به تحریمهای ملی و بینالمللی بدهند که صرفاً خواسته کارگزاران دولتی و نهادهای سیاسی است و در لایههای پنهان آنها، منافع خاص پشتیبان تصمیماتشان است؛ در حالی که نمیدانند دادن حق عمومی و بدون محدودیت استفاده از شبکههای مجازی میتواند به خود آنها کمک کند تا بر دنیا حکم برانند و از رخدادها جا نمانند. فرصتی که اگر نبود، اکثر ملتهای دنیا امروز نمیدانستند چند کودک فلسطینی به خرابههای خانههای جامانده از جنگ پناه بردهاند یا سربازکودک شده و دیگر جان ندارند».