شناسه خبر : 45754 لینک کوتاه

میدان مین

شبکه‌های اجتماعی ما را به کدام‌سو می‌برند؟

 

مولود پاکروان / نویسنده نشریه 

توصیف روزگار مردم شبکه‌زده این روزها دشوار نیست. کافی است در مترو، خیابان، محل کار و حتی در شب‌نشینی‌های خانوادگی نگاهی به اطرافیانتان بیندازید. همه گوشی به دست در پلت‌فرم محبوبشان پرسه می‌زنند. یکی اینستاگرام را بالا و پایین می‌کند و استوری می‌گذارد. دیگری در ایکس می‌چرخد و به نظرات ناموافق، ناسزا می‌گوید. جوان‌ترها، تدتاک و یوتیوب می‌بینند. فیس‌بوکی‌ها هم مشغول شخم‌زدن حال و احوالات دیگران‌اند. معدود کسانی هم که نگاهشان فراتر از سرگرمی و وقت‌گذرانی خواندن خبر و کسب اطلاعات است، کانال‌ها و صفحه‌های خبری را چک می‌کنند. شبکه‌های اجتماعی به تفرجگاهی تبدیل شده‌اند که البته، همه با حال خوش از آن به خانه بازنمی‌گردند. حاصل ساعت‌ها گشت و گذار در فضایی که لبریز از اطلاعات درست و غلط و بد و خوب و سازگار و ناسازگار است می‌تواند سرسام‌آور باشد؛ به ویژه اگر فقدان سواد رسانه‌ای سبب شود از این سفره رنگارنگ، همه چیز را درهم و برهم به خورد مغز بی‌گناهمان بدهیم.

گرچه غوطه خوردن در ورطه شبکه‌های اجتماعی مختص ایرانی‌ها نیست اما به نظر می‌رسد در سال‌های اخیر به جمع جوامعی پیوسته‌ایم که پیوند عمیقی با این فضای غیررسمی پیدا کرده‌اند. سیاست فیلترینگ هم راه به جایی نبرده؛ 200 میلیارد تومانی که برای فیلترینگ هوشمند هزینه شده به باد رفته است. نگاهی به تعداد کاربران اینستاگرام کافی است تا افزایش تعداد مشتاقان لایک و کامنت را بهتر دریابید. بر اساس آخرین آمار (یکتانت) تعداد کاربران اینستاگرام از مرز ۴۱ میلیون نفر عبور کرده است! اینستاگرام البته در این رقابت تنها نیست. ایکس، فیس‌بوک و تدتاک هم عاشقان دلخسته خود را دارند. و بی‌دلیل نیست در روزگاری که سرانه مطالعه کتاب از شش دقیقه در روز فراتر نمی‌رود کارشناسان تخمین می‌زنند که ایرانی‌ها روزانه بیش از دو ساعت از وقت گرانبهای خود را در شبکه‌های اجتماعی می‌گذرانند. به گفته رئیس مرکز پژوهش‌های صدا و سیما، طبق آمار به‌دست‌آمده در مرکز تحقیقات، مصرف رسانه‌های اجتماعی از ۴۲ درصد در سال ۱۳۹۴ به ۶۷ درصد در سال ۱۴۰۲ رسیده است. او می‌افزاید: «در اتفاقات سال گذشته، نظرسنجی‌های ما نشان می‌داد که رژیم مصرف رسانه‌ای نوجوانان یا کسانی که در کف خیابان فعال بودند، عملاً دیگر برودکست نیست. به این معنی که این افراد نه‌تنها صداوسیما، بلکه شبکه‌های ماهواره‌ای هم تماشا نمی‌کنند و سبد مصرف آنان به سمت فضای مجازی رفته است.» و این همه در حالی است که می‌دانیم نظام اطلاع‌رسانی کشور، شکل‌گیری افکار عمومی، گردش صحیح اطلاعات و سبد مصرف فرهنگی و رسانه‌ای از مهم‌ترین موضوعاتی هستند که مستقیماً زندگی روزمره مردم را تحت تاثیر قرار می‌دهند.

اگر داستان شبکه‌های اجتماعی به گسترده شدن شبکه ارتباطی افراد و کسب اطلاعات درست و تسهیل کسب‌وکارهای آنلاین سرگرمی ختم می‌شد جای نگرانی نبود. ماجرا اما کمی پیچیده‌تر است. شبکه‌های اجتماعی این روزها به منبع بیکرانی از محتوای راحت‌الحلقوم تبدیل شده، افراد بی‌شماری در تولید اطلاعات آن مشارکت می‌کنند و همراه با واقعیت‌ها، عقاید و نظرات خودشان را هم به خورد کاربران و مخاطبان می‌دهند. در این بازار مکاره همه چیز تبلیغ و ترویج می‌شود: از کالاها و خدمات گرفته تا ایده‌ها و سبک زندگی. هرقدر افراد بیشتری برای ارائه ایده‌های خود به شبکه‌های اجتماعی و اینترنت روی می‌آورند دشوارتر خواهد بود که بتوانید نظر و دیدگاه‌های شخصی را از واقعیت و داده‌های مبتنی بر تحقیق تفکیک کنید، چرا که هر دو این اطلاعات در یک‌جا به شما عرضه می‌شود. در این فضا، به همان اندازه که شیوه کسب آگاهی مردم چرخش پیدا کرده، کارشناسان جعلی هم قارچ‌گونه رشد پیدا کرده‌اند؛ همان‌هایی که برای رویش موی سپید و کاهش سردی بدن نسخه می‌پیچند، برای خرید ملک و طلا و ارز به مردم مشاوره می‌دهند یا می‌کوشند به رفتارهای سیاسی مردم سمت‌وسو دهند. کمی جست‌وجو کنید به آسانی درمی‌یابید که هیچ‌کدام هم خبره آن حوزه‌ای که کارشناسش شده‌اند نیستند. و در انفعال محض نهاد سیاستگذار که راه چاره را -آن هم نه از حب مردم- در فیلترینگ دانسته، سلامت جسمی، روانی، دارایی و در نهایت رفاه ذهنی جامعه در معرض آسیب‌های متعدد است.

در این میان برخی صاحب‌نظران دغدغه از ‌دست‌ رفتن مرجعیت رسانه‌های جریان اصلی را دارند و نسبت به بی‌اعتمادی مردم به تلویزیون و مطبوعات هشدار می‌دهند. بی‌اعتمادی به رسانه‌ها هم از منظر کارشناسان دلایل گوناگونی دارد. از سیاست‌های مبتنی بر سانسور و فیلتر اطلاعات و تحدید آزادی ‌بیان و فضای بسته افشاگری در مطبوعات گرفته تا تمرکز رسانه ملی بر تاکتیک سخنگویی یک‌طرفه و پاسخگویی انفعالی به شایعات و دروغ‌پراکنی منابع خبری خارجی به جای تولید پیش‌کنش‌گرایانه اطلاعات و حذف چهره‌های تاثیرگذار را می‌توان در تحلیل‌های آنان پیدا کرد. به علاوه، در شرایط دشوار به وضوح مشاهده می‌شود که رسانه‌ها تلاشی نمی‌کنند سیگنال درستی از وقایع به حکمرانی بدهند. این بی‌عملی رسانه، زمینه‌ساز بدبینی و خشم گسترده‌تر نسبت به حاکمیت به‌طور عام و رسانه‌ها به‌طور خاص شده است. بی‌اعتمادی برای سواد رسانه‌ای می‌تواند چیز خوبی باشد اما اگر ما را به سمت استفاده ناهوشیار از شبکه‌های اجتماعی سوق دهد عاقبت خوشی ندارد. در این وانفسا شبکه‌ها با ما چه می‌کنند؟

اطلاعات ماکروفری!

این روزها شبکه‌های اجتماعی زمین رویش مناسبی برای انواع و اقسام کارشناسان است. مردم بی‌حوصله از خواندن کتاب و مطالعه نشریات به دنبال کوتاه‌ترین و ساده‌ترین اطلاعات‌اند و البته کسانی هم پیدا می‌شوند که این محتوا را در اختیارشان بگذارند. از نحوه ست کردن لباس تا بهترین شیوه سرمایه‌گذاری و بدتر از این دو، شیوه درمان بیماری‌های لاعلاج! 10 سال پیش، اندرو کین در کتاب فرقه آماتور (The Cult of the Amateur) نوشت که انقلاب اینترنتی «نوید رساندن حقیقت بیشتری را به افراد بیشتر داده است؛ عمق بیشتر اطلاعات، دیدگاه جهانی بیشتر، و نظرات بی‌طرفانه‌تر از ناظران بی‌طرف». کین افزود این دموکراتیزه‌سازی فرضی تخصص، همچنین، گروهی از احمق‌ها را ایجاد کرده است: «آنچه انقلاب وب ۲ واقعاً ارائه می‌کند، بیشتر مشاهدات سطحی از دنیای اطراف ماست تا تحلیل عمیق، و سرشار از نظرات تندوتیز به جای قضاوت سنجیده.» این همه به ایجاد جهانی مملو از اخبار جعلی، حقایق جایگزین و بی‌اعتمادی به کارشناسان دامن زده است. اگر نگاهی به جامعه خودمان بیندازید درمی‌یابید که این پدیده می‌تواند تا چه اندازه خطرناک باشد. جامعه‌ای که به جای «مغزها» بیشتر به دنبال پرورش «شخصیت»‌هاست بستر مناسبی است که می‌تواند همه را به گزارشگر و مفسر و کارشناس تبدیل کند. اقتصاد گیگ هم مردم را تشویق کرده تا از سرگرمی‌های خود امرارمعاش کنند. ظهور مفهوم جدید کارکنان اسلش (Slash workers)، توصیف اشخاصی است که چندین کار را انجام می‌دهند؛ مانند نوازنده  /مهندس یا آشپز /مادر /کارآفرین! این همه ضرورت اقتصادی دارد.

ابتدایی‌ترین پیامد این بازار داغ تولید محتوا و اشتیاق به کسب درآمد در سلبریتی /کارشناس / اینفلوئنسرها، سونامی اخبار جعلی و اطلاعات نادرست است که تمامی شبکه‌های اجتماعی را درنوردیده آنقدر که الگوریتم‌های پلت‌فرم‌ها هم در تشخیص و اصلاح آنها کم آورده‌اند. اصطلاح اطلاعات نادرست (misinformation) به داده‌هایی گفته می‌شود که صحت ندارند -صرف نظر از اینکه قصد گمراه کردن شما را داشته باشند یا خیر- و این‌گونه است که شما به روایت اینستاگرام و توئیتر می‌توانید دیوار چین را از فراز کره زمین ببینید، با زردچوبه درد استخوانتان را التیام ببخشید، با آب کرفس وزن کم کنید و در صورت مواجهه با سارقان، رمز کارت بانکی‌تان را وارونه وارد کنید تا پلیس بفهمد و به دادتان برسد!

چاه چرندیات

برای بزرگسالانی که از رسانه‌های اجتماعی استفاده می‌کنند، ممکن است تشخیص واقعیت‌ها از چرندیات آسان باشد. اما این تشخیص برای گروه‌های سنی پایین‌تر از جمله نوجوانان آسان نیست، به ویژه اگر با جذابیت‌هایی همراه باشد. در سال 2021، پژوهشی از مرکز اینترنت ایمن بریتانیا به بررسی این موضوع پرداخت که چگونه «نیمی از جوانان روزانه با محتوای گمراه‌کننده آنلاین مواجه می‌شوند». این پژوهش نشان داد که 48 درصد از جوانان هر روز محتوای گمراه‌کننده می‌بینند، و بیش از یک نفر از هر 10 نفر، بیش از شش‌بار در روز مواجهه با این اطلاعات را تجربه می‌کند. اتفاقی که اغلب با احساس آزار، ناراحتی، غم، عصبانیت، ترس یا تهاجم همراه است.

فریب‌خوردن با اطلاعات نادرست همیشه به سادگی نوشیدن آب کرفس نیست. چندی پیش در چین دو دختر به دلیل پخت ذرت در قوطی خالی سودا جان خود را از دست دادند. بعید است که هیچ روبات یا الگوریتمی در رسانه‌های اجتماعی این نوع اطلاعات نادرست را که به مرگ دختران چینی منجر شده، خطرناک تشخیص دهد. یک دانشمند استرالیایی به نام «آن ریِردون» که می‌کوشد ویدئوهای نادرست در مورد طبخ غذا را شناسایی و حذف کند می‌گوید: «همه چیز برای بازدید بیشتر است، همه چیز در مورد ویروسی بودن است، همه چیز برای کسب درآمد است. آنها چیزهای جعلی می‌سازند زیرا بیشتر قابل اشتراک‌گذاری است و جالب‌تر از چیزهای واقعی است.» گواه حرف‌های او در اعداد است: حذف‌های ریردون موفقیت‌آمیز بوده و تقریباً چهار میلیون مشترک برایش به ارمغان آورده، اما صفحات مورد انتقاد او، بین 15 تا 60 میلیون فالوئر دارند!

داستان اما فراتر از دستور پخت غذاست. وقتی نوبت به درک علم و تصمیم‌گیری در مورد سلامتی می‌رسد، می‌تواند با جان مردم بازی کند. در مدت چند سال گذشته، برخی افرادی که در نتیجه خواندن اطلاعات گمراه‌کننده آنلاین از تزریق واکسن منصرف شدند جان خود را از دست دادند. ادعاهای نادرست یا کاملاً ساختگی در مورد 5G و منشأ کووید 19 نیز در بسیاری جوامع با خشونت و خرابکاری همراه شد. اما آیا می‌توان این اطلاعات را به کلی حذف کرد؟

برخی معتقدند حذف کامل اطلاعات می‌تواند شباهت زیادی به سانسور داشته باشد. انجمن سلطنتی بریتانیا -قدیمی‌ترین موسسه علمی جهان- در گزارشی جدید، توصیه می‌کند که شرکت‌های رسانه‌های اجتماعی محتوایی را که «قانونی اما مضر» است حذف نکنند. نویسندگان گزارش بر این باورند که سایت‌های رسانه‌های اجتماعی باید الگوریتم‌های خود را برای جلوگیری از ویروسی شدن آن تنظیم کنند- و مانع از کسب درآمد مردم از ادعاهای نادرست شوند.

اما همه با این دیدگاه موافق نیستند؛ به ویژه پژوهشگرانی که در ردیابی نحوه انتشار اطلاعات نادرست آنلاین و نحوه آسیب رساندن به مردم متخصص هستند. مرکز مقابله با نفرت دیجیتال (CCDH) معتقد است مواردی وجود دارد که بهترین کار حذف محتوایی است که بسیار مضر، آشکارا اشتباه و بسیار گسترده است. این تیم به Plandemic  اشاره می‌کند- ویدئویی که در آغاز همه‌گیری، وایرال شد و ادعاهای خطرناک و نادرستی را مطرح کرد که برای ترساندن مردم نسبت به راه‌های موثر کاهش آسیب ویروس مانند واکسن‌ها و ماسک‌ها طراحی شده بود و در نهایت حذف شد. پس از این اتفاق، شرکت‌های رسانه‌های اجتماعی برای قسمت دوم ویدئوی Plandemic 2، آماده بودند و در نتیجه ویدئوی جدید به دلیل محدود شدن در پلت‌فرم‌های اصلی، نتوانست مشتری چندانی پیدا کند.

پروفسور راسموس نیلسن، مدیر موسسه رویترز برای مطالعه روزنامه‌نگاری در دانشگاه آکسفورد می‌گوید: «این یک سوال سیاسی است... ما چه تعادلی میان آزادی‌های فردی و نوعی محدودیت در مورد آنچه مردم می‌توانند و نمی‌توانند بگویند در نظر می‌گیریم.» او می‌افزاید، عدم اعتماد به نهادها، محرک اصلی انتشار اطلاعات نادرست است. شهروندان زیادی وجود دارند که اگر دولت‌ها در محدود کردن دسترسی مردم به اطلاعات بیشتر مداخله کنند، سوءظن آنها نسبت به حکمرانی و نهادهای آن تشدید خواهد شد.

انجمن سلطنتی بریتانیا با تاکید بر این نگرانی می‌گوید: «حذف محتوا ممکن است احساس بی‌اعتمادی را تشدید کند و از سوی دیگران برای ترویج محتوای اطلاعات نادرست مورد سوءاستفاده قرار گیرد.» این کار ممکن است با هدایت محتوای اطلاعات نادرست، به سمت گوشه‌هایی از اینترنت که یافتن و حذف آنها سخت‌تر است، آسیب بیشتری به بار آورد تا اینکه مفید باشد. این واقعیت که دسترسی به دارک‌وب سخت‌تر است، تنها مشکل نیست. مشکل دیگر آن است افرادی که اصلاً دنبال باورهای مضر و غلط نیستند ممکن است به‌طور تصادفی در معرض این اطلاعات قرار گیرند.

35

پرسه در خلسه

سال‌های کرونا به ما نشان داد که زندگی در دنیای دیجیتال تا چه اندازه می‌تواند با زندگی واقعی‌مان درهم‌تنیده شود. حالا شبکه‌های اجتماعی چیزی فراتر از یک پلت‌فرم هستند، آنها به راهی برای پاسخ به جنون روزمره‌ای تبدیل شده‌اند که از میل ما برای دیدن روایت‌های دیگران نشات می‌گیرد. ما هر روز فیدهای خبری، داستان‌ها، پست‌ها و توئیت‌های دیگران را بدون تردید و فکر بررسی می‌کنیم. صفحاتی را دنبال می‌کنیم و پست‌هایی را می‌پسندیم که درباره هویت و نیت انتشاردهندگان آنها هیچ نمی‌دانیم و حتی در صفحات افرادی که نمی‌شناسیم اظهارنظر هم می‌کنیم. برخی روانشناسان معتقدند این همه، نوعی فرار از تلخی و مرارت زندگی روزمره است، یعنی زندگی در رویا و خلسه. در روزگاری که فقر تورم به فقر تفریح منجر شده، هم‌ذات‌پنداری با آنهایی که هنوز امکان سفر و گشت و گذار دارند، نصف‌العیش است!

برای مثال اینستاگرام را در نظر بگیرید. اگر چرخی در آن بزنید همه چیز فوق‌العاده زیباست. اگر جلوی کامپیوتر یا موبایل‌به‌دست با کلی برگه‌های درهم و برهم کاری، یا تکالیف دانشگاهی نشسته باشید حس می‌کنید هیچ چیز جذابی در زندگی شما وجود ندارد. دیدن تصاویر اینستاگرام باعث می‌شود احساس کنید زیبا و جذاب نیستید، لباس‌های مناسبی ندارید و از اینکه در یک کافی‌شاپ مشغول نوشیدن لاته نیستید احساس خجالت کنید. در واقع شما هم یکی از اعضای شبکه‌های اجتماعی می‌شوید که به نسل «زیبا» مشهورند. انگیزه پشت تمام تصاویر کاملاً چیدمان‌شده ما «کسب مقبولیت اجتماعی» است؛ بالا بردن موقعیت اجتماعی و دریافت تایید برای شخصیت‌های باکلاس و زیبایمان. این مقبولیت اجتماعی که ما سعی می‌کنیم در زندگی آفلاین خود تقلید کنیم، هدف اصلی وسواس ما برای شبیه شدن به دیگران است. عجیب نیست اگر در خبرها می‌خوانیم چهره اصیل ایرانی به دلیل گرایش وسواس‌گونه افراد به جراحی‌های زیبایی دارد از بین می‌رود! اینستاگرام الگوی زیبایی‌شناسی جوانان این نسل شده است.

اثر حسادت اینستاگرام آخرین حلقه از این چرخه معیوب است و محصول جانبی مستقیم تکثیر نسل «زیبا»ست. متاسفانه زندگی واقعی ما یک مجله یا اینستاگرام نیست؛ نمی‌توانیم روی خودمان فیلتر بگذاریم و قسمت‌های معیوب یا ناقص را حذف کنیم. راهکار، پناه بردن به حسادت است؛ حسادتی که اغلب چهره خود را در قالب بد و بیراه و تمسخر و توهین در کامنت‌های زیر پست‌ها نشان می‌دهد.

رسانه‌های اجتماعی -جایی که ما فقط نسخه زیبای زندگی یکدیگر را می‌بینیم- جامعه را با خطر بزرگی مواجه کرده است زیرا افراد خود را متقاعد می‌کنند آنچه می‌بینند حقایق دستکاری‌شده نیست بلکه واقعیت زندگی دیگران است. اما در واقع ما با اینفلوئنسرهایی مواجهیم که زندگی پرزرق‌وبرقی را که دیگران تمایل دارند ببینند، به نمایش می‌گذارند. اکثر اوقات این صفحات نماهای جعلی هستند که برای جذب مخاطبان انبوه برای مشاهده یا جذب مصرف‌کنندگان بالقوه برای محصولات به کار می‌روند. نه‌تنها این صفحات بر جامعه سطحی‌ که امروزه می‌شناسیم تاثیر می‌گذارند، که برخی از پلت‌فرم‌های رسانه‌های اجتماعی، الگوریتم نحوه مشاهده یا نمایش محتوا در صفحه اصلی حساب کاربران را هم تغییر داده‌اند. اینستاگرام اخیراً الگوریتم خود را از ترتیب زمانی، به علایق یا لایک‌ها بازطراحی کرده است. بنابراین به جای اینکه ابتدا پست‌های دوستانتان را ببینید، برنامه محتوایی را که فکر می‌کند «پسندیده‌اید» به شما نشان می‌دهد. با مشاهده بیشتر این «علایق پیشنهادی»، به زودی آنچه در رسانه‌های اجتماعی می‌بینید را با زندگی خودتان مقایسه می‌کنید. تصاویری از زندگی دیگران می‌بینید که همگی غرق در خوشی و لذت آنلاین‌اند؛ در تعطیلات خوش می‌گذرانند، پول‌های بادآورده دارند، رویایی زندگی می‌کنند، و آن وقت بدون دانستن واقعیت‌های خشن (یا دروغ‌های) پشت آن پست‌ها، با خودتان فکر می‌کنید حتماً یک جای کار می‌لنگد که نمی‌توانید مانند آن دیگران زندگی کنید!

تحلیلگران می‌گویند اغلب مردم زندگی در دنیای واقعی را متوقف کرده‌اند و منحصراً آنلاین زندگی می‌کنند. به عنوان یک جامعه ما بسیار سطحی شده‌ایم و مردمِ اطراف خود را بر اساس آنچه جهان به عنوان «جالب» یا «باحال» تعریف می‌کند، قضاوت می‌کنیم. ما به رسانه‌های اجتماعی اجازه داده‌ایم به ما بگویند که چه چیزی را باید تماشا کنیم، گوش کنیم یا به آن توجه کنیم و هر چیز دیگری غیر از اینها چندان اهمیتی ندارد.

متفکران سطحی

انسان‌ها مشتاق اطلاعات هستند. جمع‌آوری اطلاعات جدید می‌تواند باعث آزاد شدن مواد شیمیایی مغز مانند دوپامین شود که با لذت مرتبط است. نیکلاس کار (Nicolas carr)، نویسنده و روزنامه‌نگار آمریکایی می‌گوید: «می‌توانید این را یک غریزه بسیار ابتدایی بدانید. آگاه بودن از همه چیزهایی که در اطراف شما می‌گذرد احتمالاً به شما کمک کرده است که زنده بمانید.» کار معتقد است این روزها بسیاری از ما محیط طبیعی خود را با یک محیط دیجیتالی (که به طرز باورنکردنی غنی از اطلاعات و داده است) جایگزین کرده‌ایم. متاسفانه مغز ما در پردازش این حجم و سرعت داده‌ها و اطلاعات آنقدرها خوب نیست. «از آنجا که مردم خود را در معرض انبوه اطلاعات مداوم قرار می‌دهند، ما به معنای واقعی کلمه، حافظه کاری کوتاه‌مدت خود را بیش از حد بارگذاری می‌کنیم. در نتیجه، فکر می‌کنم حتی اگر به اطلاعات بیشتری دسترسی داشته باشیم، به متفکران سطحی‌تری تبدیل می‌شویم. زمانی عمل تفکر دو مرحله داشت: اطلاعات را جمع‌آوری می‌کردیم و سپس عمیقاً و به آن می‌اندیشیدیم. حالا با وجود اینترنت و به‌طور کلی با رسانه‌های دیجیتال، تمام روند تفکر روی مرحله نخست متمرکز شده است.» مغز انسان به‌طور قابل توجهی سازگار است و کار معتقد است که مردم تفکر خود را با سرعت اینترنت تطبیق می‌دهند. نتیجه این است که برای بسیاری از افراد، گذراندن زمان بیش از حد در اینترنت در واقع وقت گذاشتن برای کارهایی مانند خواندن کتاب را دشوارتر می‌کند. بعد از خواندن چند صفحه یا حتی چند پاراگراف از یک کتاب ذهنتان شروع به لجبازی می‌کند. ذهن ترجیح می‌دهد همان‌گونه که به آن آموزش داده‌اید روی گوشی موبایل یا لپ‌تاپ متمرکز شود! سازگاری یا انعطاف‌پذیری اگرچه برای بقا ارزشمند است اما می‌تواند با پیامدهای نامطلوبی همراه باشد. اگر افراد اجازه بدهند شبکه‌ها دائم حواسشان را پرت کند، ممکن است توانایی تمرکز را از دست بدهند. از دست دادن توانایی تمرکز، به از دست دادن عمیق‌تر توانایی تفکر، تامل و در نهایت درونگرایی منجر می‌شود.

36

کتاب در محاق

افلاطون می‌گوید: «کتاب به جهان روح، به ذهن بال، به تخیل پرواز، و به همه چیز، زندگی می‌بخشد.» و حالا قرن ۲۱ است و مهم نیست کجا باشید؛ دیدن افراد غوطه‌ور در دنیای مجازی گوشی‌های هوشمند امری عادی است. کتاب روح‌بخش افلاطون با رسانه‌های اجتماعی جایگزین شده است. شبکه‌ها به منبع دانش ما تبدیل شده‌اند چرا که بیشتر احتمال دارد تحت تاثیر نظرات انبوهی از مردم در این فضا قرار بگیریم تا اینکه از مطالعه کتاب و نشریه برای توسعه دانش و اطلاعات خود استفاده کنیم. مطالعه رفتار فرهنگی خانوار ایرانی در سال ۱۳۹۹ نشان می‌دهد سرانه کل مطالعه غیردرسی 8 ساعت و 18 دقیقه در ماه و به‌عبارت دیگر 16 دقیقه و 36 ثانیه در روز بوده است. سرانه مطالعه روزنامه چاپی و الکترونیکی هم ۲ دقیقه و ۴۶ ثانیه در روز و نشریات ۴۶ ثانیه در روز است. این داده‌های رسمی را بگذارید در کنار آمار غیررسمی که نشان می‌دهد سرانه حضور در شبکه‌های اجتماعی در ایران بیش از ۲ ساعت در روز است. مشکل البته جهانی است؛ مطالعات نشان می‌دهد این پدیده در میان نوجوانان بیشتر مشهود است که بیش از خواندن رمان یا روزنامه صبح، در حال دنبال کردن هشتگ‌ها یا بالاپایین کردن اینستاگرام‌اند. بر اساس مطالعه‌ای که در سال ۲۰۱۶ در آمریکا منتشر شد، تقریباً ۸۲ درصد از دانش‌آموزان کلاس دوازدهم هر روز از سایت‌هایی مانند فیس‌بوک، توئیتر و اینستاگرام بازدید می‌کردند، در حالی که تنها ۱۶ درصد گزارش کردند که هر روز یک کتاب، مجله یا روزنامه می‌خوانند. مواجهه با افرادی که با آرامش، روزانه کتاب به دست می‌گیرند و مطالعه می‌کنند، به سرعت در حال تبدیل شدن به یک اتفاق نادر است.

رسانه‌های اجتماعی، به‌رغم دسترسی بیشتر، به ما امکان نمی‌دهند که خارج از چهارچوب فکر کنیم. تجربه مجازی به دلیل عدم تلاش، چندان مفید نیست. هنگام خواندن یک کتاب، به یک بعد کاملاً جدید فراتر می‌رویم. برای مثال، دوستداران کتاب اغلب بوی کتاب را به تجربه و احساس خاصی در گذشته مرتبط می‌دانند. حتی بوی یک کتاب خاص می‌تواند یادآور خاطرات خوش زمان مطالعه آن باشد. تجربه‌ای که با کیندل هم امکان‌پذیر نیست، چه رسد به رسانه‌های اجتماعی.

از سوی دیگر، وقتی دنیا با یک گوشی در دستان ماست و همیشه همزمان در حال انجام چند کار هستیم آسان‌ترین راه کسب اطلاعات از شبکه‌های اجتماعی است- البته اغلب اوقات به قیمت از دست دادن اطلاعات کامل و موثق. بنابراین، چندکاره بودن، ما را در جمع‌آوری دانش بی‌تاب‌تر کرده است. به‌جای به دست آوردن اطلاعات باکیفیت در مورد یک موضوع، چندین کار را انجام می‌دهیم و در نهایت با دانش ناقص در مورد چندین موضوع مواجه می‌شویم. برای خواندن یک کتاب باید وقت خود را صرف و کاملاً روی آن تمرکز کرد. اما عدم توجه و بی‌حوصلگی ممکن است دلیلی باشد که امروزه نوجوانان کمیت را بر کیفیت ترجیح می‌دهند. به گفته مرکز ملی اطلاعات بیوتکنولوژی ایالات‌متحده، میانگین فاصله توجه یک بزرگسال هشت ثانیه است؛ یک ثانیه کمتر از ماهی قرمز! در سال 2000، میانگین فاصله توجه یک بزرگسال 12 ثانیه بود، یعنی این میزان تنها در دو دهه 33 درصد کاهش یافته است. البته نمی‌توانیم رسانه‌های اجتماعی را به‌طور کامل برای این کاهش مقصر بدانیم، اما در عین حال، دادن زمان بیش از حد به تعامل در دنیای مجازی در مقابل گذراندن زمان باکیفیت در دنیای واقعی بدون شک پیامدهای خود را دارد. یکی از نویسندگانQuartz  تخمین می‌زند که اگر افراد از وقت خود در رسانه‌های اجتماعی برای مطالعه استفاده کنند، می‌توانند سالانه 200 کتاب بخوانند!

کلاهبرداران مجازی

شبکه‌های اجتماعی در کنار بلاهایی که بر سر سلامت جسم و روان و تفکر و ذهنمان می‌آورند ظاهراً، به دشمن دارایی‌هایمان هم تبدیل شده‌اند. کارشناس‌نماها در بسیاری از کانال‌ها و صفحات سخت مشغول مشاوره دادن به مردم‌اند. یکی می‌گوید طلا بخرید، دیگری معتقد است بهترین سرمایه‌گذاری مسکن است و دیگری در تلاش است شما را به زور، به خریداری رمزارزها علاقه‌مند کند!

سرمایه‌گذاران برای کسب اطلاعات در مورد سرمایه‌گذاری به‌طور فزاینده‌ای به شبکه‌های اجتماعی متکی شده‌اند. گرچه رسانه‌های اجتماعی می‌توانند مزایای زیادی برای سرمایه‌گذاران فراهم کنند، فرصت‌هایی را نیز برای کلاهبرداران ایجاد کرده‌اند. کلاهبرداران ممکن است اطلاعات نادرست را به صورت ناشناس یا در حالی که وانمود می‌کنند کارشناس و حرفه‌ای هستند، منتشر کنند. ممکن است اعتبار یا نمایه‌های کاملاً جعلی ایجاد کنند، یا جعل هویت منابع قانونی باشند. ردیابی افرادی که پشت حساب کاربری شبکه‌های اجتماعی هستند دشوار است، و ناشناس بودن می‌تواند مسوولیت‌پذیری کلاهبرداران را دشوارتر کند. در نتیجه، تعجب‌آور نیست که این اثرات نامطلوب اکنون به حوزه مالی نفوذ کرده، جایی که اطلاعات نادرست و گمراه‌کننده می‌تواند بازارها را دستکاری کند.

 کارشناسان جعلی در رسانه‌های اجتماعی ممکن است تصورات نادرستی از اجماع یا مشروعیت ایجاد کنند و به نظر برسد که تعداد زیادی از مردم در حال خرید یا سرمایه‌گذاری هستند؛ در حالی که این‌طور نیست. اخبار جعلی که از سوی این افراد منتشر می‌شود به شیوه‌های مختلف می‌تواند مردم را متضرر کند. برای مثال اخبار جعلی قدرت ایجاد وحشت یا امیدواری کاذب در میان سرمایه‌گذاران خرد دارد که به ایجاد احساسات مخدوش در بازار منجر می‌شود. گزارش‌ها یا شایعات گمراه‌کننده می‌توانند قیمت سهام را دستکاری کرده و جهش‌های مصنوعی یا سقوط ایجاد کنند. سرمایه‌گذاران خرد که اغلب منابع و تجربه محدودی دارند، به ویژه در برابر تصمیم‌گیری بر اساس اطلاعات نادرست آسیب‌پذیر هستند و این می‌تواند به زیان‌های سنگینی منجر شود.

 اطلاعات نادرست همچنین می‌تواند سرمایه‌گذاران خرد را با ارائه تحلیل‌های نادرست و پیش‌بینی‌های نامطمئن، گمراه کند. ادعاهای نادرست در مورد سلامت مالی یک شرکت، چشم‌انداز آینده یا روند بازار می‌تواند بر تصمیمات سرمایه‌گذاری تاثیر بگذارد. علاوه بر این، روایت‌های نادرست می‌تواند ارزش واقعی و ریسک‌های بالقوه سرمایه‌گذاری‌ها را پنهان کند و سرمایه‌گذاران را به بیراهه بکشاند. افراد یا سازمان‌های فریبکار هم می‌توانند از انتشار اخبار جعلی برای دستکاری قیمت سهام برای منافع شخصی سوءاستفاده کنند. با انتشار اطلاعات نادرست در مورد عملکرد یک شرکت، اقدامات نظارتی قریب‌الوقوع، یا اطلاعیه‌های بزرگ، می‌توانند به‌طور مصنوعی قیمت سهام، ملک و سایر دارایی‌ها را افزایش یا کاهش دهند. به همین دلیل است که هم برای سرمایه‌گذاران تازه‌کار و هم برای سرمایه‌گذاران باتجربه، ضروری است که توانایی تشخیص اطلاعات واقعی را از روایت‌های فریبنده داشته باشند.

از درد تا درمان

اگر به سیاه‌نمایی یا همراهی با موافقان بگیروببند فضای مجازی متهم نشویم باید بگوییم تهدیدهای شبکه‌های اجتماعی اگر از مزایا و فرصت‌هایش بیشتر نباشد کمتر هم نیست. حتی در کشورهایی که آزادی بیان و اندیشه به رسمیت شناخته‌شده سیاستگذاران، کارشناسان و شرکت‌های رسانه‌ای این خطرات را جدی گرفته‌اند و در پی مدیریت آن هستند. برای مثال پارلمان فرانسه چندی پیش محدودیت استفاده از شبکه‌های اجتماعی برای کاربران زیر ۱۵ سال را تصویب کرد. بر اساس این مصوبه، دسترسی کودکان زیر ۱۵ سال به اسنپ چت، تیک‌تاک و اینستاگرام منوط به رضایت والدین شده است. شرکت‌های رسانه‌های اجتماعی هم در تلاش هستند تا سازوکار‌هایی را برای مهار انتشار اطلاعات نادرست ایجاد کنند. اغلب آنها تغییراتی در الگوریتم‌های خود ایجاد کرده‌اند، به استفاده از حقیقت‌سنج‌ها (Fact checkers) روی آورده‌اند، کمک‌هزینه‌های تحقیقاتی را برای مطالعه اطلاعات نادرست به دانشگاهیان اعطا کرده‌اند، و عبارات جست‌وجو (برای موضوعاتی که اطلاعات نادرست می‌تواند اثرات مضری بر سلامتی افراد داشته باشد) را مسدود کرده‌اند. اما افزایش مداوم اطلاعات غلط علمی در رسانه‌های اجتماعی نشان می‌دهد که این اقدامات کافی نیست. در نتیجه، دولت‌ها در سراسر جهان اقداماتی را انجام می‌دهند، از تصویب قوانین گرفته تا قطع اینترنت، که در اغلب موارد با خشم فعالان آزادی بیان همراه شده است.

 مجامع علمی و تحقیقاتی هم بیکار ننشسته‌اند. بسیاری از آنها در حال بررسی استراتژی‌هایی برای مقابله با تهدید اطلاعات نادرست در سطح شناختی پیشگیرانه و پس از مواجهه هستند. رویکرد اصلی آنها افزایش آگاهی و آموزش عمومی مردم است؛ آموزش اغلب اولین خط دفاعی است که پیش از حقیقت‌سنجی و حذف اطلاعات نادرست به کار می‌رود.

راه‌حل دیگر ممکن است تقویت توانایی افراد برای تفکر انتقادی باشد تا بتوانند تفاوت میان اطلاعات علمی واقعی و تئوری‌های توطئه را تشخیص دهند. افزایش سواد رسانه‌ای می‌تواند به حساسیت مردم نسبت به نحوه نمایش اطلاعات در رسانه‌های اجتماعی، چگونگی تاثیر تجربیات و سوگیری‌های شخصی بر دیدگاهشان و چگونگی ارزیابی اعتبار ادعاهای علمی و پزشکی کمک کند. علاوه بر این، سواد علمی بالاتر به عموم مردم این توانایی را می‌دهد تا ویژگی‌های شبه‌علم را بهتر بشناسند و نحوه ارائه داده‌ها در بسترهای رسانه‌ای را ارزیابی کنند. به نظر می‌رسد شبکه‌های اجتماعی این روزها به گازهای مسمومی تبدیل شده‌اند. گاز خردل را می‌شناسید؛ یک سلاح شیمیایی پرکاربرد در طول جنگ جهانی اول. پس از جنگ، دانشمندان این سلاح مرگبار را به سیکلوفسفامید تبدیل کردند که درمانی موثر برای سرطان است. رسانه‌های اجتماعی هم مانند گاز خردل، می‌توانند از سم به دارو تبدیل شوند. جهان ایده‌هایی در مورد چگونگی تحقق آن دارد.

جامعه‌ای را تصور کنید که اکثر مردم از اطلاعات ضروری بهداشتی به خوبی مطلع هستند، می‌دانند چه زمانی باید نگران بیماری‌های رایجی مانند سرماخوردگی، پادرد یا درد شکم باشند و برای درمان آن به کجا مراجعه کنند. جامعه‌ای که می‌داند مرجع مشاوره برای سرمایه‌گذاری کجاست، دانشمندان واقعی در چه رسانه‌هایی قلم می‌زنند، هر محتوایی الزاماً درست و معتبر نیست و پشت هر تصویری که در اینستاگرام منتشر می‌شود ده‌ها فیلتر و دوز و کلک گرافیکی قرار دارد. اگر بتوانیم مردم را تشویق کنیم -یا واداریم- که حتی بخش کوچکی از وقت روزانه خود را در شبکه‌های اجتماعی (به‌طور متوسط 5 /2 ساعت برای اکثر مردم) به محتوای علمی و صحیح مبتنی بر شواهد جذاب اختصاص دهند، چنین جامعه‌ای می‌تواند واقعیت پیدا کند. پیش از این اما لازم است خوراک علمی معتبر و رسانه‌های قدرتمند مورد اعتمادی برای جامعه داشته باشیم. تا زمانی که رسانه‌های اصلی مرجعیت خود را از دست داده‌اند و صاحب‌نظران واقعی تریبونی ندارند بعید است بتوانیم مردم را از میدان مین نامنظم شبکه‌های اجتماعی بیرون بکشیم! 

دراین پرونده بخوانید ...