ارث اجباری
چرا کسبوکارهای خانوادگی به اولین فرزند میرسد؟
«چه شاه باشی، چه کشاورز فرقی ندارد. بچه اول که باشی، خیلی چیزها اجباری است؛ حتی ارثِ پدر. اولزادهها، معمولاً ورژن اصلاحشده نداشتهها یا تکمیلکننده داشتههای پدرها و مادرها هستند. آنها گاهی به اجبار در درون خانواده باید مطیعِ یک رویکرد سلسلهمراتبی منسوخ و ناعادلانه باشند و البته مدام در ناخودآگاهشان تکرار شود که «بچههای اول رئیساند»؛ صفتی که با احتساب باجگیری عاطفی والدین و لحاظ کردن مولفه جبرِ پدری، به ویژه در روابط همسالانه عملاً همان میراث قابیلِ فروید است.» چرا که پدر و مادرها، ناخواسته با دستکاریهای ماهرانهای که معمولاً با عبارت «تو تنها کسی هستی که میتواند به من / ما کمک کند»، همراه است، باعث میشوند فرزند اول با مدفون شدن در ترس، تعهد و گناه (FOG)، سرنوشت و زندگی متفاوتتری نسبت به دیگر خواهرها و برادرها به ویژه آخرین فرزند خانواده داشته باشد؛ حتی بسیاری از موقعیتهای پیشرفت و بعضاً آکادمیک را در جبر جانشینی از دست بدهد و دچار آناتومی و ساختار سلامتی متفاوتتری شود. برای نمونه، مطابق با دو پژوهش علمی-پزشکی ماه گذشته دانشگاههای اوکلند و نیوجرسی، فرزندان بزرگتر و اول خانواده، زودتر به بلوغ میرسند و دختران اول یائسگی زودتری را تجربه میکنند. آنها بیشتر در معرض خطر بیماریهای قلبی، دیابت و فشار خون قرار میگیرند. مستعد ابتلای شدید به رینیت آلرژیک (آلرژیهای فصلی) هستند و نرخ آسم در آنها بالاست. سیستم ایمنی ضعیفتری نیز دارند. اغلب دچار خستگیهای مزمن میشوند. گاهی از اضطراب و افسردگی هم رنج میبرند و رفتاری درونگرا در حمایتهای عاطفی از خانواده یا نزدیکان خود دارند؛ و این در حالی است که بر اساس یافتههای مطالعه فراملی بنیاد ایتالیایی دون کارلو گنوکی، فرزندان اول به شدت باهوشاند. در تستهای هوش نسبت به خواهر و برادرهای خود بهشدت بهتر عمل میکنند. در بازیهای فنی و مهارتی امتیازات بیشتری میگیرند. 48 /1 درصد بیشتر از فرزندان دوم خطر میکنند. در موقعیتهای علمی و تحصیلی نسبت به بچههای میانی، حتی در نظامهای آموزشی بیکیفیت 42 درصد بهتر عمل میکنند. در میانه تغییرات محیطی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و تکنولوژیکِ نیازمندِ استراتژیهای نوآورانه، عملکرد بهتری در تضمین درآمد و تداوم کسبوکارهای خانوادگی دارند. در صورت مهیا بودن شرایط، انعطافپذیری مشهودتری را در مشاغل خانوادگی مدرن از خود نشان میدهند و در جانشینی بیننسلی، رهبرانی پیشرو هستند. توانمندیهایی که به استناد پژوهشهای دپارتمان علوم رفتاری دانشگاه مینهسوتا-دالوت، عامل نابرابریهای اقتصادی- رفتاری فرزندان اول در خانوادههاست و استعداد فرزندان اول را نهتنها در چرخههای بازنشستگی والدین و «جبر جانشینی» نابود میکند، بلکه باعث میشود اولزادهها، قربانیان پیشرفتِ خواهران و برادران خود در عرصههای مختلف باشند. موضوعی که در «جانشینی بیننسلی مزارع در آمریکا»، همواره مورد نزاع بسیاری از اقتصاددانان و متخصصان روابط خانوادگی بوده و عملاً انتقال کنترل و مالکیت کسبوکار به نسل بعدی را به دو بخش سنتی و مدرن با تبعات به شدت متفاوت تقسیم کرده است.
جانشینی اجباری
در حال حاضر بیش از دو میلیون مزرعه با اندازه متوسط 443 هکتار با ارزش بیش از 5 /1 تریلیون دلار در ایالاتمتحده وجود دارد که 98 درصد آنها به صورت خانوادگی اداره میشوند؛ 90 درصد جانشینیها در این کسبوکار خانوادگی به صورت انتقال حق مالکیت مزرعه تحت لوای تایید مهارتهای تخصصی فرزند اول -معمولاً پسر اول- از سوی پدر به عنوان مالک انجام میشود و با پیشبینی وزارت کشاورزی آمریکا (USDA)، این روند انتقال تا چهار سال آینده برای 10 درصد این اراضی فعال، تغییر میکند. دگرگونی که در فرآیند بازنشستگی مالک و انتقال به وراث یا همان فرزندان (پسر) اول، چالشهای بزرگی را به وجود خواهد آورد؛ چون بسیاری از پسران آمریکایی دیگر نمیخواهند مزرعهدار باشند یا طبق الگوی آموزش و برنامهریزی جانشینپروری والدین خود پیش بروند. حق انتخابی که پروفسور مت لوبلی، متخصص ارشد انتقالات کشاورزی در کسبوکارهای خانوادگی و مسوول پروژههای بینالمللی «FARMTRANSFERS» و «جانشینان مزارع»، آن را بازنشستگی زودهنگام آمریکا در مزرعهداری و انتقالهای هدیهای دولتی مزارع میداند که اقتصاد کشاورزی آمریکا را ضعیف و ضعیفتر خواهند کرد. به استدلال او، چون ایالاتمتحده، 40 درصد محصولات زراعی جهان را با استفاده از 20 درصد پتانسیل مزارع تولید میکند؛ همچنین، 25 درصد از محصولات مزارع آمریکایی با ارزش 100 میلیارد دلار صادر میشوند تا به مبارزه با گرسنگی در جهان کمک شود و اکنون در خود آمریکا بهطور متوسط هر کشاورز یا مزرعهدار غذای 165 نفر را تامین میکند، عدم استقبال فرزندان اول برای حفظ مالکیت مزارع-انتقال بیننسلی، این وضعیف را مخاطرهآمیزتر خواهد کرد. توأمان، چون در حال حاضر بیش از یکسوم کشاورزان آمریکا، توانایی کار در مزارع را از دست دادهاند، یکچهارم آنها سن بازنشستگی یعنی 57 سال را رد کردهاند و طی یک سال بیش از 12 هزار مزرعه در آمریکا از دست رفته است، ناتوانی در حفظ مالکیت خانوادگی و وضعیت مزارع بدون جانشینِ برنامهریزیشده، با مرگهای غیرمنتظره مالکان کنونی، میتواند آمریکا را به سرزمین مزرعههای اجارهای تبدیل کند که طبیعتاً اتفاق خوشایندی نیست. پروفسور مت لوبلی، بر این باور است که اگرچه چالش بر سر جانشینی بیننسلی، ذینفعان جانشینی یا شیوع و ویژگیهای جانشینی برنامهریزینشده، نوعی عدم درک از اهمیت انتقال واقعی مزارع خانوادگی را به وجود آورده و با وجود اهمیت طولانیمدت آن در سیاستهای کشاورزی و برنامههای تئوریک ترویجی، هنوز به صورت درست هدف قرار نگرفته است، اما در کمال تعجب، نوع آموزش پدرها و مادرهای آمریکایی به فرزندان اول برای دستیابی به توانایی اداره کردن مزارع بعد از آنها و ادامه دادن این چرخه با توجه به اینکه جانشینی با سرعت نسلی اتفاق میافتد، کمکی حیاتی به اقتصاد مزرعه و کشاورزی آمریکاست که قطعاً باید ادامه یابد و به دلیل تاثیرات انتخاب، به سوگیریهای نادرست منجر نشود. او با بیان اینکه مطالعات آیندهنگر، نگرانیهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی متعددی را برجسته میکند و بر مزرعهداران و وارثان بالقوه آنها در طول برنامهریزی برای جانشینی مزرعه تاثیر میگذارد، تاکید دارد، پیشینه مزارع خانوادگی زمانی به عنوان ستون فقرات ایالاتمتحده در نظر گرفته میشوند که مزرعهداران از محیط مزرعه برای ارائه آموزشهای حرفهای به فرزندان خود آن هم از سنین پایین استفاده کنند، حتی اگر پتانسیل تصمیمگیریهای جانشینپروری با نام «نابرابری خشن در میان فرزندان» راه خود را به بسیاری از داستانهای محبوب و تاریخچه کسبوکارهای خانوادگی باز کند؛ داستانهایی مانند بچگی نکردن بچههایی که از همان کودکی در برابر مزرعه خانوادگی مقاومت کردند یا از آن سر باز زدند و شاید در بزرگسالی فهمیدند که ارث بردن یک مزرعه مستلزم تعهد قابل توجهی در مورد شغل و محل زندگی است و اگر انتظار دارند مالکیت، مدیریت کامل و سود حاصل از یک مزرعه را به دست آورند، همانگونه که پروفسور جنیفر لنزفورد، استاد پژوهش مدرسه سیاست عمومی سنفورد، معتقد است، باید چندین دهه صبر کنند و به سمت اشتغال خارج از مزرعه کشیده نشوند.
سرکشی سودساز
تصمیمات جانشینی کسبوکارهای خانوادگی و انتقال بیننسلی مزارع، به باور عضو هیات علمی مرکز سیاست کودک و خانواده دانشگاه دوک، چون دو انگیزه اقتصادی و اجتماعی را که به شدت فردی هستند و آنها را به یک هدف پرسروصدا برای تحلیلهای اقتصادی تبدیل میکنند، توأمان دارد، مستلزم آن است که هم والدین و هم فرزندان اول در مورد برنامههای آینده به توافق و درکِ صبر برسند تا اختلافات شخصی به شکست طرح جانشینی منجر نشود و از ماحصل آن اقتصاد مزرعه در آمریکا ضرر نکند. به واقع، اگرچه ممکن است الگوهای سیستماتیکی درباره چگونگی و زمان همسویی انگیزهها در طول نسلها وجود داشته باشد، اما چون ارث، نوید یک منبع ثروت و درآمد قابل توجه را در طول زندگی میدهد و میتواند بار مالی مزرعهداری را به میزان قابل توجهی کاهش دهد، جانشینی، مستلزم قربانی کردن فرصتهای کاری و لذتهای خارج از مزرعه حتی قبل از انتقال وراثت و از همان دوران کودکی که هویت کودک به عنوان جانشین شکل میگیرد، است. بر همین مبنا و برای حفظ چرخه «خانواده، تجارت و مالکیت»، والدین بهخصوص پدرها به عنوان یک الگو و مولفه اثرگذار، چون نمیخواهند آنچه دارند را از دست بدهند و در عین حال بعد از به دنیا آمدن فرزند اولشان، به چشمانداز فرزندآوری خود فکر نمیکنند و در واقع تصمیم میگیرند که جانشینشان چه کسی باشد، از همان ابتدا آموزش را با اسباببازیها شروع و تراکتورها را ماشین مورد علاقه پسرشان میکنند. از کودکی هر کجا میروند او را همراه خودشان کرده و کاری میکنند تا صفحه سفید هویتیاش بر مبنای علایق، لذتها یا توصیههای پدر معنا یابد و حتی معنای یک سفر جادهای تابستانی در آمریکا و نه یک تعطیلات، یک سفر سخت به مزارع و بازی با بچههای دیگر مزرعهداران باشد و البته این در حالی است که طبیعتاً همانگونه که ما اجازه نمیدهیم والدین بچهها را به معادن ببرند، نباید این اجازه را هم به آنها بدهیم که با شکست قوانین، بچههای شش یا هفتساله را که جایشان در کلاس درس است به مزارع در زیر نور مستقیم آفتاب ببرند تا در حالی که هاتداگهای نپخته را میبلعند، گوجه و خیار بچینند و محصول مزرعه را همراه پدر به بازارهای محلی و روستایی برده، بفروشند و مستندهای سیاه و سفید قدیمی مزرعهداری را در عصر هوش مصنوعی زنده نگه دارند. اما واقعیت تلخ این است که جانشینی مزارع به قدری اهمیت دارد که گاهی دولت چشمهایش را بر روی قانون میبندد و اجازه میدهد فرزند اول و /یا پسر ارشد خانوادههای کشاورز یا مزرعهدار، دور از تحصیل، دور از زندگی در ابرشهرها، بدون داشتن تصویری از زندگی و لذتهای مدرن، در یک مزرعه سنتی بزرگ شود، جای پدر را بگیرد و حتی اگر پر از شرم، خشم، حسادت، حسرت و حس بیعدالتی خشن در مقایسه با دیگر خواهرها و برادرهایش بود هم دارایی پدر و مادرش را حفظ کند. بر حمایت مالی آتی والدین خود تاثیر بگذارد، با تغییر سود، فرآیند جانشینی خود را مشابه تاثیر بازار سهام بر بازنشستگی به تاخیر بیندازد، مزرعه بهارثرسیده را بزرگ و بزرگتر کند، دامنه سوددهی آن را بالاتر ببرد یا در یک اقدام خلاف انتظار طرح فروش مزرعه را جایگزین طرح جانشینی خود و نسل بعد از خود کند؛ الگوهای انتقال کنترل مالکیت و مدیریت را تغییر دهد و بهرغم تحصیلات دانشگاهی با تخصصیتر شدن سطح مهارتهای کشاورزی، بدون هیچ درگیری بین فرزندان یا خواهرها و برادرها، مزرعهاش را بفروشد یا از کسبوکار سنتی خانوادگی دور شده و وارد کسبوکارهای مدرن خانوادگی-فامیلی شود؛ کسبوکارهایی که ستون فقرات اقتصاد آمریکا هستند.
استثناگرایی کشاورزی
کسبوکارهای خانوادگی مدرن (FBs)، که یکی از قدیمیترین شکلهای فعالیتهای تجاری است اینک به نیروگاههای اقتصادی تبدیل شدهاند و اقتصادهای محلی، ملی و جهانی را هدایت میکنند. این نوع کسبوکارها، بر روی حدود 60 درصد از نیروی کار جهانی سرمایهگذاری و نیمی از تولید ناخالص داخلی دنیا را از آن خود کردهاند و در تجارت بینالمللی نقش برجستهای دارند. تا جایی که اکونومیست، پیشبینی میکند سهم کسبوکارهای تحت مالکیت و کنترل خانوادهها که بعد از انقلاب مخملی 1990 شروع به رشد تجاری کرد، از حدود 15 درصد در سال 2021 به 40 درصد تا سال 2025 افزایش یابد، 64 درصد از تولید ناخالص داخلی و 78 درصد از کل مشاغل جدید ایالتهای آمریکا را شامل شود و 4 /58 میلیون نفر را به بازار کار آمریکا اضافه کند. فراتر آنکه، بیش از 30 درصد ازFB های دنیا به نسل دوم انتقال یابند. 12 درصد تا نسل سوم قابلیت دوام و تابآوری داشته باشند و روند روبهرشد آنها در آمریکا با شرکتهایی چون «والمارت» که از ابتدای سال جاری تاکنون بیش از 606 میلیارد دلار فروش خالص داشته است یا در اروپا، جایی که شرکتهای خانوادگی بزرگی مانند «فریرو و میشِلَن» که اکنون به بازیگران مهم بینالمللی تبدیل شدهاند نقشه تجاری جهان در حوزه کسبوکارهای خانوادگی را تغییر دهند و در آمریکای شمالی و استرالیا با شرکتهایی مانند جانسوناندجانسون، شرکت اکتشافی هنکوک و صنایع بستهبندی و بازیافت ویسی، که در پی سهمخواهی از بازارهای نوظهور هستند و حتی در آسیا، «هاچیسون وامپو» از هنگکنگ و گروه سلیم از اندونزی، باعث تغییرات شگرفی در جغرافیای فرهنگی-اقتصادی بازارهای فعالِ این نوع از مشاغل شوند. کمااینکه، آخرین مطالعات پژوهشی ارنستاندیانگ (EY)، نمایههای شاخص کسبوکارهای خانوادگی دانشگاه سنت گالن و گزارش صندوق بینالمللی پول در سال 2023 نشان میدهد، 500 شرکت خانوادگی از بزرگترین FBهای دنیا که با 02 /8 تریلیون دلار درآمد و استخدام 5 /24 میلیون نفر در اروپا، خاورمیانه، هند و آفریقا مستقر هستند و 23 درصد از کرسیهای هیاتمدیره آنها را زنان تشکیل میدهند، در کنار بیش از سهچهارم یعنی معادل 76 درصد از FBها که در سال 2023 بیش از 50 سال قدمت داشتهاند، در صورتی میتوانند از رشد اقتصاد جهانی پیشی بگیرند، از نسلها عبور کنند، میراث بیننسلی فاقدِ سوگیریهای منجر به رکود داشته باشند و البته دوام بیاورند که بتوانند علاوه بر موفقیت در متغیرهایی مانند نوآوری، انعطافپذیری، زیستِ شرکتی، رهبری و حکمرانی، عدالت جنسیتی، جانشینپروری و مدیریت استعداد، بر استراتژیهای توسعه نیز متمرکز و متعهد شوند؛ موضوعی که «جیکوب گرینسپون و دنی رودریک» در توسعه فصل چهارم کتاب «قابلیتهای شبکهای و کارآفرینی در توسعه اقتصاد محلی و بومِ کسبوکارهای خانوادگی»، آنها را «خوشههای الزامی توسعه کسبوکارهای مدرن خانوادگی» مینامند و «ثروت اجتماعی-عاطفی»، «برنامهریزی جانشینپروری»، «گرایش به کارآفرینی» و «نوآوری» را نشانگر انتقال علاقه از عناصر اساسی مربوط به کسبوکار خانوادگی (مانند مالکیت صرف خانوادگی) به درکی عمیقتر از محرکهای رفتاری و عملکردی این شرکتها قلمداد میکنند. به واقع، نسلهای توانمند برای جانشینی، دایره موضوعیِ «احساسات، مبانی روانشناختی، اصالت، بازاریابی و برندسازی، مدیریت بحران، طراحی سازمانی، انتقال سرمایه اجتماعی و بینالمللیسازی در سطوح شرکت، گروهها و افراد در هر بخش از زنجیره ساخت، توسعه یا تثبیت کسبوکار خانوادگی یا استراتژی و راهبردهای تعریفی در این نوع از بومهای کسبوکار» را مورد توجه قرار میدهند تا صرفاً کسبوکارهای خانوادگی نمایهای از مزرعهداریهای سنتی نباشند، «استثناگرایی کشاورزی»، توانایی دستیابی به یک انتقال آرام از یک نسل به نسل دیگر را فراهم آورد و نظریه «فرهنگ کسبوکار خانوادگی» بهطور نوآورانهای گسترش یابد؛ کاری که شرکتهای خانوادگی در صنعت کفش پرتغال آن را به خوبی انجام دادهاند.
هفت گناهی که اقتصاد را میخوردند
در محدوده مشاغل خانوادگی پرتغالی، حدود 1500 شرکت کفش وجود دارد که 75 درصد آنها در شعاع 60کیلومتری بین شهرهای «فلگوئیراس و اولیویرا د آزمیس» قرار دارند. این صنعت سالبهسال در حال توسعه است و شاخصههای خود و تاثیر آن بر اقتصاد پرتغال را همواره بهبود میبخشد؛ به نحوی که انتظار میرود در سال 2023، محصولات غیرلوکس 87 درصد از فروشِ بازار کفش پرتغال را به خود اختصاص دهند؛ درآمد بازار کفش این کشور با نظر به ارزش بازار جهانی 382 میلیارددلاری این صنعت تا پایان امسال به 44 /1 میلیارد دلار برسد؛ بازار آن تا سال 2028، با نرخ سالانه 88 /2 درصد مستمر رشد کند؛ درآمد هر نفر در بازار شرکتهای کفش خانوادگی تا قبل از اتمام زمستان جاری به 10 /142 دلار آمریکا برسد و به گواه یافتههای مقاله «30 سال پژوهش در مجلات کسبوکار خانوادگی» اقتصاددانان و رفتارشناسان را در ترسیم بهترین چشمانداز ممکن از چرخه جانشینی و روند تغییر آن از جانشینی سنتی و مزارع به جانشینی صنایع جهانی با درآمد معقول و مطمئن، به یک بینش و اجماع فکری برساند. و علاوه بر آن، منطبق با بررسی 1381 مقاله اختصاصی در حوزه کسبوکار خانوادگی، در دوره زمانی 2023-1988، اثبات کند که جانشینی میتواند به عنوان آیینِ انتقال قدرت و سرمایه بین نسلها یا دلیل مرگ یا ناتوانی کسبوکارهای خانوادگی، حوزههای مختلفی از اقتصاد جهانی را با تکانههای مثبت یا منفی، در مسیر توسعه یا افول قرار دهد؛ و به گفته پروفسور روی سیلوا، استاد حاکمیت شرکتی-امور کارآفرینی نوآورانه مدرسه بازرگانی لندن و عضو مرکز تحقیقات CETRAD، کسبوکار خانوادگی سنتیِ مدرنشده را از طریق ترکیب چهار مرحله پایه، رشد، اوج و افول در عصر هوش مصنوعی بازتعریف کند. افولی که عمدتاً از آنِ نسل اول و قابل سرایت به نسلهای دوم و سوم جانشینی است؛ اغلب همزمان با فرآیند جانشینی و درست در جایی که درگیریها پدید میآید یا زمانی که همه نوع مقاومتی در برابر تصمیمگیریها بین اعضای خانواده دیده میشود، رخ میدهد و با پیچیدگی شدید لحظهای که با آن دلایلی مانند اختلاف بین شرکا، تعداد زیاد جانشینها و عدم علاقه آنها به تجارت یا اختلاف نظر بین اعضای خانواده توضیح داده میشود، دشواریهای کسبوکارهای خانوادگی را به ارتکاب «هفت گناه مرگبار اقتصادی» رایان جونیور، استاد بازنشسته اخلاق تجارت بینالملل در کالج تجارت مندوزا، نزدیک میکند و پای عدم امنیت جانشینی و کسبوکار را به میان میکشد. درست نقطه مقابلِ زمانی که فرآیند جانشینی به خوبی اجرا میشود، فرصتهای بالقوه را به وجود میآورد؛ اغلب به پیوندهای نزدیکتر میان همه اعضای خانواده منجر میشود؛ به رشد حاکمیت شرکتی کمک میکند و همراه با یک چشمانداز و ماموریت مشترک باعث تمرکز بیشتر قدرت، ایجاد ساختاربندی جانشینی، شایستهسالاری، شفافیت اطلاعات مالی، تفکیک روابط عاطفی خویشاوندی با روابط قراردادی شرکتی، تصمیمگیری بدون سوگیری، پیشرفت نسلی، کنار گذاشتن ماهیت پدرانه بنیانگذار، جهتگیری به سمت پویایی و رویکرد حرفهایتر FBها میشود. به بیانی دیگر، از کشیده شدن کسبوکارهای خانوادگی بین موافقان و مخالفان جانشینی و ایجاد رابطه منفی میان بنگاه خانوادگی و بینالمللیسازی جلوگیری میکند؛ میان شرکتهای تحت کنترل خانواده (شرکتهایی که خانوادهها به دلیل سطح مالکیت و نظارت مدیریتیشان کنترل یکجانبه بر روی آنها دارند) و شرکتهای تحت تاثیر خانواده (که مالکان و مدیران خانواده کنترل بسیار کمتری بر روی آنها دارند) خط مرزی میگذارد؛ و بهطور خاص، با ویژگیهای نهادی ملی مانند قوانین وراثت و جانشینی مطلوب، جهتگیری کلی اقتصاد و روابط همزیستی بین شرکتهای خانوادگی و شرکتهای بزرگ بینالمللی غیرخانوادگی به رشد کسبوکارهای خانوادگی و «حکمرانی خوب» یعنی چیزی که شبیه به حاکمیت در جانشینی مزارع یا مارتولوژیک جانشینی نیست، به آنها کمک میکند. اما آیا، همه این مولفهها و شاخصهها، چرایی الزامِ تغییر از کسبوکار خانوادگی مزرعهای به کسبوکارهای خانوادگی بینالمللی را کامل توضیح میدهد و آیا، در این روند، بحث نابرابری تحمیلی خانوادگی بر جانشینان مشاغل خانوادگی (فرزندان اول) تعدیل میشود؟
شکست جانشینی
تفکیک استراتژیهای فرهنگی، اقتصادی و مدیریتی مقالات سه مجله کاملاً تخصصی کسبوکار خانوادگی یعنی «FBR، JFBS و JFBM» در دو سال اخیر، نشان میدهد که حاکمیت مطلوب در کسبوکارهای خانوادگی توسعهیافته میتواند تا حدود زیادی از بار بیعدالتی در فرآیند جانشینی یا بازنشستگی زودتر از موعد جانشینهای نسل اول و دوم، کم کند، اما همانگونه که نه در سال 1950 که در سال 2023، هنوز هم جانشینی بیننسلی راه اصلی ورود به اقتصاد کشاورزی و مزرعهداری است، بهرغم فرضیات موجود مبنی بر اینکه مزرعهداری دیگر با بحران جانشینی مواجه نیست و نرخ جانشینی نسبتاً ساختاریافته شده است، انتقال مکرر مزارع در یک محل معین به چند نسل از یک خانواده همچنان به خانوادههای مزرعهدار یا کشاورزی منجر میشود که گرچه عمیقاً از نظر اجتماعی در جوامع خود جای گرفتهاند اما نابرابری ناشی از مالکیت پدرانه، به گفته توماس گلوبن، اقتصاددان و مدیر موسسه توسعه کشاورزی لایبنیتس در اقتصادهای در حال گذار (IAMO)، در میان جانشینان آنها که 98 درصدشان اغلب فرزندان اول یا پسران ارشد هستند، وجود دارد و مدافعان مدل مزرعه خانوادگی که برای حفظ و ترویج انتقال مزارع به فرزندان اول احترام زیادی قائلاند، آن را نادیده میگیرند؛ تا جایی که بعضاً کلمه «بحران» را برای نابرابری اغراقآمیز و نادرست تلقی میکنند. به گمان این طیف، هرچند اکثر مزرعهداران جدید جانشینان منتخب یا اجباری خانوادههای صاحب مزارع هستند، اما مطمئناً دلایلی وجود دارد تا باور کنیم تازهواردان واقعی (یعنی کسانی که سابقه مزرعهداری قبلی ندارند) هم دارای مجموعهای از نگرشها و مهارتها هستند که آنها را برای مزرعهداری خانوادگی پویا، مجهز میکند. به واقع، هرچند ممکن است جانشینان معاصر، دانش دقیق و عملی از مزرعهداری و کشاورزی نداشته باشند، و چهبسا مجبور شوند یک مدیر یا مزرعهدار تجربی را برای پیشبرد اهداف یا استراتژیهای سنتی-مدرن خود استخدام کنند (که در نتیجه فرصتهای شغلی تقریباً برابر برای پسران و دختران مزرعهدار ایجاد میشود)، اما آنها قطعاً دارای بسیاری از مهارتهای تجاری و ارتباطات اجتماعی /مردمی هستند که با احتمال موفقیت آنها در آینده کاملاً مرتبط و وابسته است. بنابراین، این سوال مهمی نیست که چگونه میتوانیم از نرخ بالای جانشینی خانوادگی در عین برابری اطمینان حاصل کنیم، بلکه مهم آن است که ببینیم چگونه میشود به تعادل بهتری بین سهم ارزشمند خانوادههای مزرعهدار و مزایای اثر جانشینی فرزندان اول دست یافت؟! کمااینکه، جانشینی کسبوکارهای خانوادگی و مزارع برای سیاستگذاران دولتی هم مهم است، یا باید باشد، چون این فرآیند تاثیر قابل توجهی بر رفتار مزرعهداران و پاسخگویی به اقدامات دولتی دارد و تسهیل انتقال بهموقع مزارع هدف قطعی بسیاری از ابتکارات سیاستی و مهم برای مشاوران مزارع است. به بیانی دیگر، برای سیاستگذاران و مشاوران مزرعه، درک کاملتر از فرآیند جانشینی همراه با تبعات بیننسلی آن اهمیت دارد، زیرا درست زمانی که نسل جدید به دنبال بهبود بهرهوری یا دوام کسبوکار از طریق سرمایهگذاری است، نسل قدیمیتر ممکن است درگیر ناتوانی مالی برای سرمایهگذاری و طی کردن دوران بازنشستگی خود باشد که این رخداد، به ویژه در مواردی که هیچ شرط بازنشستگی جداگانهای در نظر گرفته نشده باشد و درحالی که انتظار میرود مزرعهداران 55 تا 65ساله خودشان بودجه لازم برای بازنشستگیشان را فراهم کنند، محتملتر است. از این حیث، چون مشاوران باید در نظر بگیرند که چگونه میتوانند یک کسبوکار بادوام را برای نسل بعدی حفظ کنند و در عین حال استرس مالی و عاطفی را بهطور فزایندهای مرتبط با دستیابی به این هدف به حداقل برسانند، جانشینی در تجارت مزرعه، ابعاد دولتی نیز مییابد و «اثر جانشینی» باید از زمان تولدِ اولین «جانشین بالقوه» خوب عمل کند و «حکمرانی جانشینی پسران مزرعهدار» 35ساله یا کمتر عمیقاً معطوف به پاداش نهایی حق مالکیت مزرعه خانوادگی باشد تا فقدان جانشینان بیننسلی یا «شکست جانشینی» باعث فروپاشی سیستم سنتی مزرعهداری خانوادگی نشود و طبقه سرمایهدار و ناآگاه از خطر تبدیل مزارع به «فروشگاههای مسقف و محدود» که در کمترین سطح خود، افت نوآوری، پویایی کمتر کسبوکار و انگیزه ضعیفتر برای پاسخگویی به چالشهای جدید و نوظهور را به همراه دارد، با خرید مزارع، اقتصاد روستایی و محیط زیست را به نابودی نکشانند. توصیهای که به باور امی کاسترو، مشاور ارشد حق مالکیت و انتقال بیننسلی در کتاب «پلزدن بین نسلها: انتقال ثروت و ارزشهای کسبوکار خانوادگی برای یک میراث پایدار» با توجه به نوع انتقال و شکافهای هویتی، ابعاد متفاوتی دارد و چهبسا میتواند توضیح دهد «چرا 70 درصد انتقالهای بیننسلی در آمریکا و دیگر کشورهای جهان اغلب با شکست مواجه میشود؟» و چرا «تجدید نسل»، اصطلاح پیچیدهترِ «تغییر نسل»، به مشکلی جهانی در اقتصاد مزرعه و جانشینی تبدیل شده است؟
مرگ انگیزه در بیپولی جهانی
به استدلال امی ویدیانتی، پژوهشگر اقتصادی و مدیر برنامه مطالعاتی ترویج و ارتباطات کشاورزی دانشگاه سبلاس مارت اندونزی در پژوهش «چگونه مزرعهداران بیننسلی درباره هویت خود در عصر کشاورزی 0 /4 مذاکره میکنند؟» -که سه روز قبل منتشر شد-، چگونگی و چرایی موفقیت یا شکست جانشینی در تجارت مزرعه و انتقال مزارع به فرزندان اول اگرچه در ایالاتمتحده و انگلستان، به خوبی تحلیل و بررسی شده اما همچنان در دیگر کشورهای جهان، نیازمند بررسی عوامل و دلایل شکست است و «تجدید نسل» اکنون به مشکلی جهانی تبدیل شده است. در واقع، با توجه به بازنمایی قارهها، اینک «چین، اندونزی، فیلیپین، تایلند، هند، گینه نو و اسرائیل» در آسیا، «غنا، نیجریه، مالاوی و سنگال» در آفریقا، «رومانی، مجارستان، جمهوری چک و مولداوی» در اروپای مرکزی و شرقی، «یونان، پرتغال و اسپانیا» در جنوب اروپا، «اتریش، آلمان، نروژ و ایرلند» در اروپای غربی و «لتونی» در بالتیک، هنوز درگیر نوع اثرگذاری مولفه پدر و مالکیت جبری، تجدید نسل کشاورزی و جانشینی مزارع خانوادگی هستند. این کشورها، همچنان بر روی نسل قدیمی مزرعهداران متمرکز شدهاند، جدا از تجدید نسل، نوسازی مزارع، دیجیتالیشدن، استفاده از روباتها و مزرعهداری هوشمند، در تغییرات آبوهوایی، سیاست مشترک کشاورزی اتحادیه اروپا، پویایی اراضی و بازار کار نیز به عنوان موضوعات مهم اما فرعی، در نقطه آفساید قرار گرفتهاند و تجزیه و تحلیلها تصویر مثبتی از تغییر نسل مزرعهدار و آینده نسل جوان ترسیم نمیکند. به بیانی ساده، همه مطالعات گزارش میدهند که جامعه مزرعهدار جهانی در حال پیر شدن و تعداد مزارع در حال کاهش است و فقدان انگیزه، مهمترین مانع تغییر نسل در اقتصاد جهانی مزرعه شده است. نسل جوان امروز دیگر نمیخواهد در بخشی کار کند که شرایط آن نامطلوب و نوع کارش «کثیف» است. علاوه بر این، آنها به دلیل درآمد کم و نابرابری بالا، انگیزهای برای کار ندارند و در مقابل سایر صنایع میتوانند چشماندازهای جذابتری به آنها ارائه دهند. مضاف بر آن، به دلیل فرصتهای یادگیری بیشتر، تعداد کمتری از فرزندان مالک مزارع، پس از پایان تحصیلات خود مایل به بازگشت به خانه هستند و البته همه اینها در حالی است که انگیزه بهطور مثبتی میتواند تحت تاثیر فناوریهای جدید کشاورزی مانند هواپیماهای بدون سرنشین، روباتها یا تراکتورهای خودکار قرار بگیرد، مدرنیزاسیون هویت جدیدی به جانشینان مزارع بدهد و در کنارش، پیوندهای خانوادگی و عامل عاطفی در رابطه با انتقال حق مالکیت مزارع خانوادگی، قدرت انگیزشی قانعکنندهای داشته باشد. حتی، دگرگونی قابل توجه رفتار پدرانه اکنون میتواند تاثیر عمدهای بر جانشینی و حکمرانی بیننسلی بگذارد؛ پدران نسل 0 /4 به جای مقاومت در برابر ارتقای سطح آگاهی و دانش فرزندان اول یا پسران ارشدشان میتوانند با تشویق آنها به توسعه مهارتهای همسو با جامعه مدرن، شانس بازگشت آنها به کسبوکارهای خانوادگی روستایی را بالا ببرند، آنها را متعهد به پایداری و نوسازی کنند، نشان دهند که جنبههای اجتماعی-فرهنگی جانشینی را هم میتوان از طریق دانش در مزرعهداری توسعه داد و با توسعه مهارتهای ارتباطی و دریافت حمایت محیطی از طریق ارتباطات اجتماعی، به انتقال بیننسلی هویتی جدید بخشید و نابرابری جنسیتی را در چرخههای بازخوردی عقیم کرد؛ دایره آگاهی و فضیلتی که قطعه گمشده معمای جانشینی است.