بوم زنانه
زنان از تخریب محیطزیست چه آسیبهایی میبینند؟
زنان و مردان زیادی امروز در جهان هستند که حفاظت از زمین، سرزمین و محیط زیست پیرامون خود را مثل حفاظت از خانه خویش میدانند. آنها حتی از جان خود مایه میگذارند تا زمین بهتری داشته باشیم. اما در میان آن همه، زنان ویژهای هستند که مثل ستارگان آسمان، بر روی زمین میدرخشند. اینکه چرا زنان بیش از مردان در محیطبانی از طبیعت و زمین پیشگام هستند، مساله تازهای نیست. از آناهیتا الهه آب و ناهید ستاره شادی گرفته تا مهلقا ملاح فرزند آقا بزرگ. از راشل کارسون روستازاده پنسیلوانیایی تا گرتا تونبرگ سوئدی. زنان به دلایل متعدد از جمله مسائل فیزیولوژیک و البته خلأهای انباشتشده حقوقی بیش از مردان در معرض مخاطرات تغییرات تخریبی در طبیعت هستند. اگرچه امروزه رویکردهای نظری و جامعهشناختی به زنان هوادار محیط زیست آنها را دارای شاخصههای منحصربهفردی نشان میدهد، اما زنان همیشه در طول تاریخ زمین، نقشی به بلندای تمدن بشری در حفاظت از زایش و زندگی در طبیعت داشتهاند. در نگاه اسطورهای چنان در هم آمیختهاند که گویی زن و زندگی از یک ریشه و از یک زهدان بیرون آمدهاند.
زنان محیطبان
مطالعات جامعهشناختی از پیامدهای ناشی از رشد اقتصادی و اثر آن بر تخریب منابع طبیعی و زیستبوم جهان ساده نگذشته است. آنها بر این باور هستند که «بومشناسی یک مساله خاص زنانه است». آنها چیزی به نام «اکوفمینیسم» را پدید آوردند تا بر پایه آن به تحلیل نقش زنان در حفاظت از طبیعت بپردازند. یک پژوهش جامعهشناختی به نام «رویکردی نظری به مفهوم اکوفمینیسم» بهطور استنباطی معتقد است؛ پیش از رخدادهای متاخر در جهان غرب، «بومیان در سراسر جهان روابطی نزدیک و نسبت دوستانه با جهان طبیعی داشتند. نیروهای طبیعی عموماً مونث تصور میشدند چون مظهر قدرتهای مولد رویش و زایش بودند. یک اصل مونث، بازتابی از روابط خاص زن با طبیعت از طریق کار تولیدی، بچه زاییدن و تغذیه بچهها و سلامت نگه داشتن آنها در طول رشدشان وجود داشت. این اصل مونث تضمینی بود بر اینکه از محیط زیست طبیعی سوءاستفاده نشود، بلکه به آن رسیدگی شود و با احتیاط مورد بهرهبرداری قرار گیرد. اما با ظهور استعمار غربی این رابطه با طبیعت و منابع طبیعی به شدت آسیب دید و اصل مونث واژگون شد اما طبیعت که همچنان مونث انگاشته میشد به منبعی منفعل تبدیل شد و این واژگونی راه را برای تخریب محیط زیست، استفاده بیش از حد از زمین و گسترش تکنولوژی زیانبار هموار کرد. تنها راه فرار از این بحران، برقراری مجدد رابطه اولیه زنان با محیط زیست و ترویج بازگشت به طبیعت بود و بدین ترتیب اکوفمینیسم به وجود آمد. به همین دلیل اکوفمینیسم تلاشی است در راستای غلبه بر کاستیهای جریان اصلی جامعهشناسی در پاسخگویی به مشکلات زیستمحیطی که جهان کنونی با آن دستبهگریبان است».
با فاکتور گرفتن از تاکید این مقاله بر «اثر استعمار بر طبیعت» اشاره به نقش زایندگی زن در بهبود کیفیت محیط زیست به عنوان یک راهکار قابل اتکا برای حفاظت از طبیعت، مورد استفاده و تاکید این گزارش است؛ اینکه زنان چه نقشی میتوانند در حفاظت از محیط زیست داشته باشند؟ با این حال تاریخ باستان ایران و پیشینه فرهنگی، مذهبی و اسطورهای ایرانیان از هر نظر به نقش زن به عنوان یک عنصر جداییناپذیر از طبیعت اشاره دارد. فریبا رئیسی در مقاله «بررسی نقش زنان در خلق شادی در اساطیر» مینویسد: «در تاریخ اساطیری ایران، نخستین آفریده مادی آسمان است که اورمزد به یاری او شادی را میآفریند. حضور یک زن نمادین در آسمان (ناهید) که در ادب فارسی مظهر شادی و طرب است، این باور را در ذهن متبادر میکند که میان مظاهر طبیعت، زن و شادی پیوندی وجود داشته است. به علاوه ایرانیان زمین را یکی از امشاسپندان مقدس میدانند که با ویژگی زنانه خلق شده و در واقع حکم دختر اهورا مزدا را دارد....»
زنان پیشگام حفاظت از زمین
زنان در حفاظت از زمین و طبیعت آن پیشگام هستند. این پیشگامی چند دلیل مشخص دارد. آنها به واسطه ویژگیهای ذاتی خود میآفرینند و از آفریدههای خود حفاظت میکنند. «زنان به خاطر نقشهای خانوادگی و اجتماعی، نفوذ کلام و انضباط اخلاقی و معنوی نسبی عامل مهمی در پیشبرد اهداف بزرگ با توان اثرگذاری لازم بر جوامع به حساب میآیند.» سازمان ملل متحد با بازتعریف اثر تخریب طبیعت بر افزایش خشونت بهخصوص خشونت علیه زنان و کودکان، تلاش دارد زنان را به نقش تاریخی خود نزدیک کند اما پژوهشگران محیط زیست جهان بر این باور هستند که زنان سهمی حیاتی در سلامت زمین دارند، اما اغلب کنترلی بر آن ندارند. هنگامی که زمین تخریب میشود و آب کمیاب میشود، زنان اغلب بدترین آسیب را میبینند. امسال، موضوع روز جهانی مبارزه با بیابانزایی و خشکسالی شعاری بر روی خود داشت با عنوان «سرزمین او حقوق او». این تاکید از یکسو به مساله زن و اهمیت در حفاظت از طبیعت میپردازد و از سویی به حقوق ازدسترفته زنان با بروز پدیدههای جدید اقلیمی و اثرات تخریب طبیعت اشاره دارد. سازمان ملل متحد معتقد است؛ سرمایهگذاری در دسترسی برابر زنان به زمین و داراییهای مرتبط، سرمایهگذاری مستقیم در آینده آنها و آینده بشریت است. زمان آن فرا رسیده است که زنان و دختران در خط مقدم تلاشهای جهانی برای احیای زمین و مقاومسازی خشکسالی باشند. ابراهیم تیاو، دبیر اجرایی UNCCD میگوید: «زنان بازیگران اصلی در تلاشهای جهانی برای کاهش و معکوس کردن تخریب زمین هستند. با این حال، در اکثر قریب به اتفاق کشورها، زنان دسترسی و کنترل نابرابر و محدودی بر زمین دارند. ما نمیتوانیم بدون برابری جنسیتی به بیطرفی تخریب زمین دست یابیم و نمیتوانیم نیمی از جمعیت را به دلیل جنسیتشان از تصمیمات مدیریت زمین مستثنی کنیم.»
میتوان چند نمونه از مهمترین تشکلهای مردمنهاد و بینالمللی و ملی زنان در حفاظت از محیط زیست شامل جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست در ایران، جنبش کمربند سبز کنیا در آفریقا، تشکل زنان در اروپا برای آیندهای مشترک، تشکل شبکه زیستمحیطی زنان در اروپا، تشکل خودجوش چیپکو در هند و... را نام برد.
حفاظت از منظر تجربههای فردی
اگر بخواهیم نقش زن در حفاظت از محیط زیست را با اتکا به تجربه فردی زنان ارزیابی کنیم باید گفت، زنان زیادی با تلاشهای فردی خود بر روندهای تخریبی در طبیعت تاثیر گذاشتهاند. در این میان زنان شاخصی در ایران و جهان هستند که صرفاً به خاطر تلاشهای شخصی و تجربههای فردی به پایداری زیستی در زمین کمک کردهاند. آنها در هر نقطهای از ایران یا جهان که هستند قدمهای موثری در حفاظت از طبیعت برداشتهاند. البته باید گفت تجربه ما در ایران لزوماً تجربههایی فراگیر نبوده است و لزوماً زنانی در سراسر ایران و در همه مناطق بومی آسیبدیده و در معرض خطر، وجود نداشتهاند که با تجربههای خود به حفظ و پایداری طبیعت کمک کنند و لزوماً تجربههایی ندارند که بتوان آن را تجربهای در سطح ملی ارزیابی کرد. اما زنان بسیاری در ایران فعال هستند که به دلایل متعدد تجربههای آنها در سطح جهانی قابل ارزیابی است. پروژههایی برای حفاظت از گیاهان دارویی وجود دارد که زنان در مدیریت آنها نقش موثری دارند. شاید بتوان نهادهای مدنی فعال در این زمینه را از نمونههای موفق فعالیت زنان در مناطق محلی ایران نام برد. یکی دیگر از پروژههای موفق در ایران، نهالکاری در مناطق جنگلی بهخصوص در زاگرس است که زنان در این فرآیند نقش تعیینکنندهای دارند. از سویی با شکلگیری جنبشهای حفاظت از جنگلهای بلوط زاگرس و پویشهای متعدد درختکاری، میتوان به توانایی زنان در حفاظت از نهالهای شکننده بلوط امیدوار بود. چرا که انجمنهای محلی با عضویت بسیار زنان و دختران این نوید را میدهد که در کنار سیاستگذاری حرفهای و پایدار بتوان با اتکا به مشارکت زنان، زاگرس را از مرگ قطعی نجات داد. چرا که با مرگ این اکوسیستم بزرگ و باستانی ایران، جمعیت زیادی دچار آسیب میشوند و زنان و کودکان بومی این مناطق از همه زیستمندان بیشتر در خطر قرار خواهند گرفت. نمونههای قابل ملاحظه البته در ایران کم نیست. منطقه دشتستان بوشهر از مناطقی است که زنان زیادی در تلاش برای بیابانزدایی از دشتهای این منطقه به کاشت درخت و احیای آبخوانهای فرونشسته پرداختهاند تا با استفاده از تلفیق علوم مختلف بتوانند این دشت را از نظر منابع آب احیا کنند. مطالعات اجتماعی برای فهم بهتر چنین تطبیقی ضروری است. بنابراین با انجام مطالعات دقیق مشارکت زنان و البته دیگر قشرها ورای جنسیت با همکاری بنیاد نخبگان در استان بوشهر جلب میشود. احیای چنین مناطقی به منزله احیای ایران است چرا که اکنون ایران با بزرگترین چالش خود یعنی از دست رفتن منابع آب دستبهگریبان است. مشکلی که البته از سپیدهدم تاریخ در ایران وجود داشت و بهرغم این مشکل یعنی کمآبی، تمدنی شکوهمند به درازنای تاریخ بشر و زمین پدید آمد که سازگاربا اقلیم ایران است.
چرا زنان محیط زیست کارآمدتر هستند؟
مهمترین ویژگی زنان برای مشارکت آنها در حفاظت و مدیریتهای مختلف محیط زیست در سراسر جهان، میزان آسیبپذیری آنها از مصائب محیط زیستی است. مطالعات پیرامون جنگلزدایی، نابودی منابع آب، حتی پروژههای انتقال آب، بیابانزایی، فرسودگی خاک، تغییرات اقلیمی و... همه نشان میدهد که هر چقدر آسیبهای محیط زیستی بیشتر باشد، افزایش خشونت علیه زنان نیز بیشتر خواهد شد. هر چقدر طبیعت بیشتر تخریب شود دامنه فقر گستردهتر میشود. هر چقدر دامنه فقر گستردهتر شود، خشونت علیه زنان و ستم بر آنها در مناطق مختلف بیشتر میشود. بیابانزایی، جنگلزدایی، از دست رفتن منابع آب، کشتار حیات وحش، پروژهسازیهای منجر به از بین رفتن روستاها همه و همه در نهایت، به تنهایی یا با هم زندگی زنان را عمیقاً تحت تاثیر خود قرار میدهد. این هراس وجود دارد که با از دست رفتن تنوع زیستی و منابع حیاتی زیستی در جهان، زندگی زنان و کودکان بیشتر در معرض خطر قرار گیرد. این هراس هولناک یکی از دلایلی است که نهادهای جهانی محیط زیست و اندیشمندان این حوزه و دیگر حوزهها بر رابطه متقابل زنان و محیط زیست متمرکز شوند. چرا که این روند میتواند موجب خشونت فزاینده علیه زنان شود.
زنان همیشه ترس از دست دادن ثبات و پایداری را در طول تاریخ تجربه کردهاند. اگر منطقه جغرافیایی به خاطر از دست رفتن منابع زیستی، تضعیف و تخلیه شود، آسیب جدی به نهاد خانواده ساکن در آن منطقه وارد میشود و زنان ستون اصلی خانواده در مناطق بومی و محلی هستند که به دلایلی آماج تهاجم تخریب و توسعه قرار گرفتهاند. از تخریب منابع آبی تا برداشت منابع معدنی و تولید انواع آلایندگی میتواند زیستپذیری مناطق بومی را با تهدید مواجه و در نهایت زنان را به شدت متاثر کند. مهاجرت از سرزمین زادگاه اولین تبعات چنین دگرگونی ناشی از تخریب منابع زیستی در سرزمین است. اگر خانواده مهاجرت کند، زنان به دلیل زندگی جدید حاشیهنشینی مسوولیت سنگینی در مدیریت زندگی دارند. انواع آسیبها در زندگی جدید حاشیهنشینی در کمین دختران جوان و کودکان است. خطر تکدیگری، شکلگیری باندهای فساد و فحشا، فروش دختران در قالب ازدواجهای کودکهمسری، بردگی و کار خانگی و... همه اینها تهدیدهایی است که در صورت آوارگی میتواند علیه زنان ایجاد شود. از طرفی روستاهایی هستند که به دلیل تنشهای محیط زیستی و کاهش منابع آبی، مردان روستا را ترک میکنند تا در شهرها نانآور خانواده باشند. اگر مردان برای تامین اقتصادی مهاجرت کنند هم تبعات هولناکی در انتظار زنان است. زنانی که سرپرست خانوار هستند و باید بار زندگی را در خلأ مردان بر دوش نحیف خود بکشند.
سرزمین زنانهشده
منطقه بیرگان در استان چهارمحالوبختیاری به دلیل کاهش منابع آبی و کاهش زیستپذیری این منطقه، جمعیت مردان کاهش یافته است. چرا که مردان به مناطق دیگر رفتهاند تا بتوانند کار کنند و اقتصاد خانواده را تامین کنند. بنابراین نزدیک به 80 درصد روستاها زنانه شده است. این خالی شدن روستا از مردان علاوه بر آسیبهای مادی که این زنان رنج آن را متحمل میشوند، آسیبهای عاطفی زیادی متوجه زنان کرده است. دلیل اصلی خالی شدن جمعیت مردان از روستاهای منطقه بیرگان، سدسازیها و پروژههای انتقال آب در منطقه کوهرنگ است. روستاهای زیادی زیر آب خواهد رفت. این تجربه در مناطق اطراف سد گتوند در منطقه گتوند خوزستان وجود داشت و روستاهای زیادی زیر آب رفتند. چنین نگرانی در حوزه رودهای خرسان و تنگ سرخ در کهگیلویه و بویراحمد نیز وجود دارد. در گتوند خوزستان و بیرگان چهارمحال و بختیاری تجربه پرداخت حق مالکیت زمین از سوی پیمانکار و شرکتهای سازنده سدها به سرپرستهای خانوار وجود دارد. سرپرست خانوار بعد از دست دادن زمین و خانه و محل زندگی خود، با پول حداقلی که سازندگان سد در اختیار آنها قرار داده آواره شهرها و روستاهای دیگر میشوند. گاهی مردان اصلاً برنمیگردند. گاهی پول در اختیار در شهرهای بزرگ خرج نیازهای اولیه معمولی میشود و به یکباره خانوارهای زیادی بدون اینکه سرپناهی داشته باشند آواره میشوند. بنابراین پول به عنوان سرمایه در اختیار خانواده قرار نمیگیرد. پیمانکاری که دارد سد میسازد، جنگلزدایی میکند، پروژه انتقال آب یا هر پروژه دیگری دارد و... مسکن مردم را از بین میبرند و در نهایت آنها هرگز به زنان فکر نمیکنند. چون زنان سرپرست خانوار محسوب نمیشوند، هیچ حق قانونی برای آنها در نظر گرفته نمیشود و هیچ پول و سرمایهای در اختیار آنها قرار نمیگیرد. اتفاقی که میافتد این است؛ پولی را که شرکتهای پیمانکار در ازای سرمایه، زمین، خانه و مشاغلی که از دست رفته، به سرپرست خانوار میدهند. مرد سرپرست خانوار قبلاً پدر تامینگر بوده و اکنون الگوی پدر تامینگر تغییر کرده و مثلاً دیگر کشاورز نیست و پدر برای تامین زندگی به شهر مهاجرت میکند و الگوی تاریخی و نهادینهشده از هم میپاشد و دستخوش تغییر میشود. اینجا زنان میمانند و مشاغل ازدسترفته و خانههای مغروق و رویاهای از دسترفته. آنها بدون اینکه مالکیتی در قبال سرمایههای زندگی داشته باشند، بار سنگین زندگی جدید و دگرگونشده را با فرزندان ریز و درشت بر دوش دارند. اینجاست که اهمیت زنان به عنوان ذینفعان پایداری سرزمین و حفظ محیط زیست مطرح میشود و اینکه چرا زنان هدف توسعه پایدار هستند و چرا زنان در برنامههای سازمان ملل به عنوان سربازان خط مقدم در مسائل محیط زیست و مسائل مرتبط با آب شناخته میشوند و از دولتها خواسته میشود که بر روی برنامههای جنسیتی در این زمینه تمرکز بیشتری داشته باشند.
درختانی شبیه به زنان
تجربههای جهانی موفقی وجود دارد که زنان را در خط مقدم حفاظت از طبیعت قرار میدهد. تجربه موفق نپال نشان میدهد چطور زنانی با مشارکت در امور جنگلداری توانستهاند نتیجه بسیار درخشانی بگیرند. شاید بتوان مشارکت زنان در مدیریت جنگل و در نهایت مدیریت سیاسی مناطق محلی در نپال را به یک جنش ویژه زنان و جنگل نامگذاری کرد. مطالعه برشی از یک مقاله بسیار خواندنی از بنیاد تامسون رویترز درباره نقش زنان در جنگلداری در نپال میتواند اهمیت حضور زنان در مدیریت پایدار محیط زیست را برجسته کند، چرا که به باور نویسنده این مقاله درختان شبیه به زنان هستند. جنگلهای نپال با روسای زن بهتر رشد میکنند. «زنان را مسوول کشت جنگلها قرار دهید تا درختان قویتر شوند. این برداشتی از یک طرح 30ساله پیشگام است که زنان را به بالای جنگلهای اجتماعی نپال ارتقا داده و راه آنها را به سیاستهای محلی و ملی هموار کرده است. به گفته نباراج پوداساینی، دبیر مشترک اداره حفاظت از جنگل و خاک دولت، سه دهه انتخاب زنان برای نقشهای رهبری، جنگلهای سالمتر و کارگران شادتر را در نپال تولید کرده است. در مقایسه با دیگر جنگلهای محلی در کشور، جنگلهایی که زنان اداره میکنند، عملکرد فوقالعادهای دارند. زنان بیشتر از مردان در جنگل وقت میگذرانند، بنابراین بهطور طبیعی عشق و درک عمیقتری نسبت به آن دارند. آنها صادق و شفاف هستند و روابط خوبی با روستاییان دارند، بنابراین موفق هستند.
چاپاگین آسپارا نمونهای ویژه برای جنگلبانان زن است، به عنوان اولین زنی که ریاست فدراسیون کاربران جنگلداری جامعه نپال (FECOFUN) را بر عهده گرفت، یک نهاد ملی که حقوق جامعه را بر زمینهای محلی ترویج میکند. جنگلهای گرمسیری و معتدل حدود 40 درصد از نپال به عنوان کشور هیمالیایی را پوشش میدهند. سلامت درختان این جنگل، کلید شکوفایی نپال و جمعیت تقریباً 29میلیونی آن است. چاپاگین با مدیریت FECOFUN از سال 2010 تا 2015، اکنون معاون رئیس مجلس در استان باگماتی، یکی از هفت نفر در این کشور محصور در خشکی است. این زن 51ساله حضور خود در سیاست محلی را مدیون کار پیشگامانهاش در حفاظت از درختان و حمایت از زنان میداند.
ابعاد مشارکت زنان در محیط زیست
وقتی از مشارکت زنان در مدیریت و بهبود عملکرد محیط زیست صحبت میکنیم باید سه بخش دولت، بخش خصوصی و جامعه محلی را در نظر بگیریم. چرا که توانمندسازی به صورت تکساحتی امکانپذیر نیست. وقتی از این سه محور صحبت میکنیم، داریم از این حرف میزنیم که زنان باید هم در رهبری، تصمیمگیری و تصمیمسازی و هم برنامهریزی و سیاستگذاری در دولتها مشارکت داشته باشند. از سویی بر این تاکید داریم که زنان باید در نهادهای مدنی نقش کنشگری خویش را ایفا کنند تا در این بستر نیز توانمند شوند. از سویی باید در نظر گرفت که بخش خصوصی باید در مساله آموزش و ترویج اطلاعات و فناوری به آنها کمک کند تا زنان بتوانند به عنوان یکی از محوریترین ذینفعان محیط زیست ایفای نقش کنند. در هیچ نقطهای از جهان مشارکت گروههای ذینفع بهخصوص زنان در مدیریت پایدار محیط زیست موفق نخواهد شد مگر در این سه حوزه نوعی همپوشانی اتفاق بیفتد.
وضعیت مدیریت منابع در ایران قابل رصد است. زنان در مدیریت دولتی تقریباً نقشی ندارند یا نقش بسیار ناچیزی بر عهده دارند. بنابراین کمترین مشارکت را میتوان در بخش دولتی برای زنان قائل بود. البته از آنجا که زنان به صورت گزینشی در بخشهای مدیریتی مشارکت دارند به باور منتقدان این مشغولیت دقیقاً علیه زنان اعمال نظر میکنند. یعنی اینطور نیست که این زنان در بخش دولتی این نظر را داشته باشند که خشکسالی و کمآبی در ایران دارد زندگی زنان را متاثر میکند و به رواج ناخواسته کودکهمسری منجر میشود! این نگرش هرگز نمیگوید بحران آب مانع تحصیل زنان شده است. موارد بسیار دیگری در این زمینه قابل بررسی است. بنابراین به نظر نمیرسد چنین نگرشی مفید باشد که دولت نهتنها تاثیر تخریب منابع و از بین رفتن محیط زیست بر زنان را نادیده میگیرد، بلکه خود مروج کودکهمسری و مواردی از این دست است که زندگی زنان را دستخوش آزار قرار میدهد. چرا که آسیبپذیرترین انسانها کودکان و زنانی هستند که در معرض تنشهای محیط زیستی قرار دارند. کسانی که از سرزمین اصلی خود رانده شدهاند، منابع خود را از دست دادهاند و ثروت و سرمایهای برای بهبود زندگی ازدسترفته ندارند. بنابراین زنان در خط مقدم آسیب هستند و طعمه خوبی برای کسانی هستند که از این فرصت غیراخلاقی سوءاستفاده میکنند. در جامعه مدنی نیز با چالش مواجه هستیم چرا که قانون فعالیت انجمنها و سمنهای محیط زیستی با مشکل مواجه است و برخلاف ظاهر ماجرا، با تدوین قوانین جدید متخصصان بر این باور هستند که چیزی به نام جامعه مدنی در ایران وجود ندارد و همین جامعه مدنی موجود که باید مستقل از دولت کار کنشگری و مطالبهگری را انجام دهد، با این قوانین عملاً به یکی از مهرههای دولت تبدیل میشود. بخش خصوصی نیز عملاً موثر نیست. چرا که این بخش باید به عنوان یک حائل عمل کند و در قسمتهایی وارد فعالیت اجتماعی شود و عملاً به زنان در بهبود نقش مشارکتی خود کمک کند اما هرگز توانایی چنین کاری یا اجازه ورود به چنین مسائلی را ندارد.
ایرن دانکلمن، نویسنده و اکولوژیست جغرافیای اجتماعی، میگوید، «اگرچه در نگاه اول ارتباط میان جامعه انسانی و محیط زیست فیزیکی از نظر جنسیت خنثی تلقی میشود و به نظر میرسد به شیوه یکسانی هم زنان و هم مردان را تحت تاثیر قرار میدهد، اما با بررسی دقیقتر میتوان پی برد که این رابطه به هیچ وجه خنثی نیست. ساخت اجتماعی-فرهنگی متمایز این روابط میان زنان و مردان اینگونه است که ارتباط میان افراد و محیط فیزیکی برای دو جنس به گونهای متفاوت عمل میکند زیرا زنان در مورد نتایج مضر محیط زیست برای دیگران، اکوسیستم و خود اعتقادات قویتری دارند و این باورها بیشتر رفتارهای طرفداران محیط زیست را پیشبینی میکند».
آموزش پایدار به نسل آینده
اگرچه ایران منابع بسیاری را به دلیل ضعف در سیاستگذاری و اولویتبندی دولتهای خود از دست داده اما نسل جدید ایرانی دغدغهمندتر از نسل پیش است. دلیل آن هم احتمالاً به نقش مادران و خانوادههایی برمیگردد که درک بهتری از شرایط شکننده محیط زیست و منابع طبیعی ایران دارند. اگرچه به موازات تربیت نسل جدید مسوولیتپذیر ایرانی، هنوز سیاستگذاران در الگوی نظام حکمرانی کشور متوجه خطر بالقوه مرگ طبیعت نشده و بارگذاری بیشتری بر منابع اعمال میکنند. اما ایران امروز طوری است که میتوان نسل جدید را نسلی مسوول دید که دلنگران منابع طبیعی و محیط زیست ایران است. باید به این نکته توجه داشت که بهرغم تربیت نسل جدید، کودکان معمولاً آن چیزی را که میبینند باور میکنند و از آن الگو میگیرند. در واقع تربیت محیط زیستی یعنی مادران آنقدر توانمند باشند و آنقدر آموزش دیده باشند که بتوانند الگوی عملی برای فرزندان خود باشند. زنان به عنوان معلم ابتدایی بچهها باید در تمام ابعاد مدیریت منابع مشارکت داده شوند تا بتوانند به یک معلم و الگوی عملی برای فرزندان خود تبدیل شوند. نمیتوان زنان را فقط در خانه و مصرف آب شرب یا تفکیک زباله مشارکت داد و بعد توقع داشت نسل آینده نسلی حافظ محیط زیست به معنای تام و تمام آن باشد. در آمریکا زنان دانشگاهی انجمنهایی دارند که خودشان به شکل مستقل میروند و مصب رودخانهها را تمیز میکنند. این زنان الگوی عملی برای فرزندان خود هستند که فردا مهندس میشوند یا هر شغلی انتخاب میکنند که به نحوی در نگرش به محیط زیست و طبیعت تاثیرگذار است. در کامرون انجمنی وجود دارد که وظیفه آنها نجات جنگلهای بارانی است. اینها زنان معمولی جامعه کامرون هستند. نزدیک به دو هزار زن عملاً در امور مدیریت جنگل مشارکت فعال دارند. اینها قطعاً الگوهای عملی برای فرزندان خود هستند. چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید. تربیت فقط تئوری نیست، بلکه آن چیزی است که در واقعیت جامعه اتفاق میافتد. بنابراین وقتی از نجات زمین یا حفاظت از محیط زیست صحبت میکنیم، تربیت و آموزش نسل جدید باید در تمامی ابعاد و جوانب زندگی و جامعه این درک و فهم تئوری و عملی وجود داشته باشد. اما ما هنوز محیط زیست را به شکل فانتزی میبینیم و بهرغم همه تبعات تخریب طبیعت و اثر آن بر زندگی ما از جمله آلودگی هوا و آب، بیابانزایی، افزایش دما و تغییر اقلیم، کاهش آب و کشتار حیات وحش و... هنوز که هنوز است محیط زیست مساله اصلی دولتها از جمله در ایران نیست.
مهلقا ملاح مادر محیط زیست ایران
مهلقا ملاح را با عنوان مادر محیط زیست ایران میشناسند. او تا آخرین روزهای عمر خود در خدمت محیط زیست ایران بود. ملاح زنی تحصیلکرده بود که بعد از تحصیل در فلسفه و علوم اجتماعی و جامعهشناسی در دانشگاه تهران مدرک فوقلیسانس علوم اجتماعی گرفت. سپس برای ادامه تحصیل به پاریس رفت و در سوربن علوم اجتماعی خواند و با مدرک دکترا به ایران بازگشت. وقتی به ایران آمد در کتابخانه دانشگاه تهران مشغول بهکار شد. در آن زمان تحقیقات و مطالعاتش را در زمینه محیط زیست تکمیل کرد. مهلقا ملاح پس از بازنشستگی تمام وقت خود را در راه مبارزه با آلودگی محیط زیست گذاشت و در سال ۱۳۷۳ با مشارکت چند استاد دانشگاهی علاقهمند به محیط زیست از جمله همسرش مرحوم حسین ابوالحسنی جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست را تاسیس کرد. او سالها برای محیط زیست ایران کوشید و دو دهه آخر عمرش را در این جمعیت صرف آموزش زنان خانهدار و معلمان مدارس برای آشنایی با محیط زیست کرد. جمعیتی که او تاسیس کرده بود در ۱۶ استان ایران شعبههای خود را باز کرد. او در هفدهم آبان ۱۴۰۰، در ۱۰۴سالگی و بر اثر کهولت سن درگذشت. اکنون کوچهای در تهران به نام مادر محیط زیست ایران و به نام او ثبت شده است.
گرتا تونبرگ رهبری برای نسل آینده
گرتا تونبرگ یا تونبری در ۳ژانویه ۲۰۰۳ در استکهلم سوئد به دنیا آمد. گرتا دختر نوجوان سوئدی اکنون و در سن بسیار کم یکی از شناختهشدهترین فعالان محیطزیستی جهان است. گرتا پیکار محیط زیستیاش را در ماه آگوست سال ۲۰۱۸ در ۱۵سالگی با یک پیام ساده روی یک پوستر دستنویس به زبان سوئدی با عنوان «اعتصاب مدرسه برای اقلیم» شروع کرد. او روزهای جمعه به مدرسه نمیرفت و در بیرون از پارلمان سوئد در استکهلم، پایتخت سوئد، به تنهایی با پوسترش به اعتراض میایستاد. کارزار او به یمن رسانههای اجتماعی میلیونها نفر از جوانان را در سوئد، اروپا و سراسر جهان به خود جلب کرد. تونبرگ و سایر جوانان نگران بحران اقلیمی جنبشی با نام «جمعهها برای آینده» را در سراسر اروپا سازمان دادند تا با راهپیماییهای مرتب قانونگذاران و رهبران را برای اقدام درباره بحران اقلیمی زیر فشار قرار دهند. تونبرگ همچنین به کشورهای دیگر جهان سفر کرد و در دیدار با رهبران جهانی و سخن گفتن در مجامع جهانی خواستار یافتن راهحلهایی برای بحران اقلیمی و تعهد دوباره به توافق اقلیمی پاریس شد. تونبرگ که برای او تشخیص «نشانگان آسپرگر» را دادهاند، به خاطر شیوه سخن گفتن صریح و سرراستش شهرت دارد. او بهطور علنی درباره این عارضهاش سخن میگوید و از آن به عنوان «ابرنیرویش» نام میبرد. نشانگان آسپرگر شکل ملایمی از بیماری اوتیسم است که در اغلب موارد با اشکال در برقراری ارتباط با دیگران و انزوای اجتماعی مشخص میشود. او در خانه هم والدینش را متقاعد کرد که تغییرات متعددی در سبک زندگیشان بدهند تا «ردپای کربن» خودشان را کاهش دهند، از جمله کنار گذاشتن مسافرتهای هوایی و نخوردن گوشت. سخنرانی مشهور او در ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۹ در مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک در صدر اخبار قرار گرفت.
او خطاب به رهبران جهانی، قانونگذاران و آنتونیو گوترش، دبیر کل سازمان ملل، یکی از خشمگینانهترین سخنرانیهایش را ایراد کرد: «شما با کلمات توخالیتان مرا از رویاها و کودکیام محروم کردهاید. تازه من یکی از خوششانسها هستم. مردم دارند رنج میکشند. مردم دارند میمیرند. همه زیستبومها دارند فرومیپاشند. ما در شروع یک انقراض جمعی هستیم و شما همهاش درباره پول و افسانه رشد اقتصادی همیشگی صحبت میکنید. چطور جرات میکنید.» شهرت ناگهانی جهانی او را هم در مقام یک رهبر قرار داد و هم انتقادات تندی را متوجه او کرد. مجله تایم در ماه می ۲۰۱۹ عکس او را روی جلدش چاپ کرد و او را «رهبر نسل آینده» نامید.