شناسه خبر : 44749 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

مظالم بیمه‌شدگان

سازمان تامین اجتماعی چگونه استثمار می‌کند؟

 

عباس خندان / استادیار اقتصاد دانشگاه خوارزمی

حدود یک و نیم ‌قرن پیش، کارل مارکس، فیلسوف و اقتصاددان بزرگ آلمانی، با انتقاد از شیوه تولید نظام سرمایه‌داری که به زعم او به استثمار و بدبختی فزاینده طبقه کارگر منجر می‌شود، پیش‌بینی کرد نظام سرمایه‌داری عاقبت در نتیجه تضادهای درونی با انقلاب کارگری از میان برداشته شده و کارگران صاحب محصول خود خواهند شد. پیش‌بینی‌های مارکس هیچ‌گاه محقق نشد و پایه اصلی نظریه او یعنی نظریه ارزش مبتنی بر کار نیز به لحاظ علمی رد شد، اما ایده‌ها و بینش اصلی مارکس از سوی طرفدارانش حفظ شد و مارکسیست‌ها بعد از مارکس تلاش کردند نظریه‌های او از جمله نظریه استثمار را به‌گونه‌ای دیگر ارائه دهند تا از تناقض‌های پیشین در ارزش و اندازه‌گیری نرخ سود رها شوند.  این مقاله نیز قصد دارد بدون استفاده از نظریه مارکس بلکه صرفاً بر اساس بینش و نگرش یکتای این فیلسوف بزرگ، این بار به انتقاد از نظام‌های تامین اجتماعی عمومی و دولتی بپردازد که شاید اتفاقاً چپ‌ها مهم‌ترین مدافعان آن باشند. در این مقاله استدلال خواهد شد که نتیجه نظام‌های تامین اجتماعی عمومی که به‌طور سنتی از سوی دولت با مشارکت اجباری ارائه می‌شوند به ویژه نظام تامین اجتماعی ایران، استثمار بیمه‌شدگان است. این نظام‌ها به‌منظور پایداری مالی به‌تدریج به استثمار بیشتر بیمه‌شدگان روی آورده و تضادهای درونی بروز خواهد کرد که دیگر برای بیمه‌شدگان قابل تحمل نخواهد بود. اگر از روش ماتریالیسم تاریخی مارکس استفاده کنیم، باید گفت اصلاحات سیستمی که در اغلب کشورها اتفاق افتاده در ایران نیز ناگزیر به وقوع خواهد پیوست.

نخست: استثمار به‌واسطه جدایی بیمه‌شده از حق بیمه‌های پرداختی

مارکس شرایط اقتصادی هر دوره را بر اساس ابزار تولید (تکنولوژی) و روابط تولیدی (قواعد رسمی و غیررسمی و قدرت حاکم که شیوه توزیع و مالکیت محصول تولیدی را معین می‌کند) توضیح می‌دهد. کارگر تسلیم رسمی سلطه سرمایه (مجموعه روابط تولیدی در نظام سرمایه‌داری) شده و محصول تولیدی کارگر در قبال دستمزد به مالکیت سرمایه‌دار درمی‌آید. از نظر مارکس ریشه استثمار همین ازخودبیگانگی محصول یا جدایی کارگر از محصولش است که در مراحل بعدی تولید بر کارگر مسلط می‌شود. در نظام‌های تامین اجتماعی عمومی نیز به دلیل سلطه ساختار حاکم (قدرت و قواعد رسمی و غیررسمی حاکم) این ازخودبیگانگی یا جدایی بیمه‌شده از حق بیمه پرداختی اتفاق می‌افتد. بیمه‌شده حق بیمه‌هایی را می‌پردازد که در نتیجه سلطه این ساختار از آن به بعد مشارکت نام می‌گیرد و در این مبادله تنها به یک نام و سنوات دفتری و غیرملموس دست می‌یابد. انباشت مبالغ پرداختی به سلطه بیش از پیش نظام تامین اجتماعی بر بیمه‌شده منجر خواهد شد. اینکه اندوخته انباشته از حق بیمه‌های پرداختی در طی سالیان متمادی چگونه اداره یا سرمایه‌گذاری شود همه به خواست و اراده این نهادهای قدرتمند بستگی دارد که به‌صورتی کاملاً غیردموکراتیک اداره می‌شوند. طنز روزگار اینکه سازمان تامین اجتماعی ایران حتی اندوخته و سرمایه‌گذاری‌های بیمه‌شدگان را مجدد به خود آنها می‌فروشد.

دوم: استثمار به‌واسطه پرداخت حق‌بیمه بدون داشتن ما‌به‌ازای معین

مارکس برعکس سوسیالیست‌های تخیلی معتقد بود در نظام سرمایه‌داری کارگر دستمزد خود را تمام و کمال دریافت می‌کند و از این منظر مبادله‌ای عادلانه شکل می‌گیرد و استثمار آنچنان که گفته شد در جدایی کارگر از محصولش اتفاق می‌افتد. اما استثمار بیمه‌شده در نظام تامین اجتماعی از آن جهت دوچندان است که حق بیمه‌های پرداختی بیمه‌شدگان که به‌واسطه جدایی و ازخودبیگانگی اکنون مشارکت نام گرفته هیچ ما‌به‌ازای معینی ندارند. اینکه پس از سالیان متمادی و انباشت سوابق، بیمه‌شده چگونه و با چه نرخی خواهد توانست سوابق دفتری خود را نقد کند یا در اصطلاح چقدر «مستمری» برقرار شود مشخص نیست. اینکه مستمری‌های بازنشستگی به شکل مزایای معین (DB) را مابه‌ازای معین و مشخصی در نظر بگیریم بیش از حد ساده‌لوحانه است.

نهاد مسلط تامین اجتماعی می‌تواند با شگردهایی مستمری و در واقع ما‌به‌ازای کمتری به بیمه‌شده بپردازد. یکی از این شگردها در محاسبه دستمزد مرجع مستتر است که مبنای محاسبه مستمری قرار می‌گیرد. برای مثال فردی را در نظر بگیرید که دستمزدی برابر 10 میلیون تومان ماهانه داشته و این دستمزد در سال پایانی اشتغال به‌واسطه تورم‌های بالا در ایران به 15 میلیون افزایش یابد. دستمزد مرجع یا میانگین اسمی دستمزد دو سال آخر اشتغال برابر 5 /12 میلیون تومان خواهد بود و فردی که قرار بوده پس از تکمیل سنوات یک مستمری کامل دریافت کند با کاهش 17درصدی در مستمری روبه‌رو می‌شود. نکته مهم این‌ است که این کاهش در مبلغ اسمی مستمری اتفاق افتاده درحالی‌که همین روال برای سال‌های پس از بازنشستگی ادامه دارد و نهاد مسلط تامین اجتماعی طبق صلاحدید و بر اساس منفعت خود همواره مستمری‌های بازنشستگی را با نرخی کمتر از تورم تعدیل می‌کند که به معنای کاهش سطح حقیقی مستمری‌هاست. خندان (1401) طبق یک برآورد تجربی نشان می‌دهد که مستمری‌های بازنشستگی سازمان تامین اجتماعی سالانه به‌طور متوسط حدود 6 /0 تورم تعدیل شده که به معنی کاهش 40درصدی مبالغ حقیقی مستمری‌هاست. پرداخت حق‌ بیمه بدون داشتن ما‌به‌ازای مشخص بیش از همه در قراردادهای پیمانکاری در سازمان تامین اجتماعی نمایان است. به اذعان بسیاری از متخصصان پرداخت حق بیمه‌های پیمانکاری ما‌به‌ازای مشخصی نداشته و بیشتر شکل مالیات دارد، به‌ویژه اینکه بسیاری از طرف‌های قرارداد اصلاً بیمه‌شده سازمان تامین اجتماعی نیستند که برای آنها سابقه‌ای در نظر گرفته شود.

سوم: استثمار به‌واسطه اجبار بیمه‌شده به مشارکت

 کارگر نیروی کار خود را به ازای یک دستمزد معین می‌فروشد و با تسلیم رسمی بین او و محصولش جدایی می‌افتد و استثمار، همه در یک مبادله داوطلبانه اتفاق می‌افتد، از همین رو است که مارکس کارگر را تشویق می‌کند تا خود ابزار تولید را در اختیار بگیرد و به این روابط تولیدی زیر سلطه سرمایه تن ندهد. اما استثمار بیمه‌شده در نظام تامین اجتماعی از آن جهت سه‌چندان می‌شود که اساساً مشارکت در این طرح‌ها اجباری است و بیمه‌شده مجبور به پرداخت حق‌بیمه بدون ما‌به‌ازای مشخص است. خندان (1400) و خندان و صلواتی (1401) به این موضوع مهم می‌پردازند که مشارکت در طرح‌های بازنشستگی عمومی برای برخی از بیمه‌شدگان و در شرایطی، ممکن است صرفه اقتصادی نداشته و در صورت داشتن اختیار به خروج متمایل باشند.

چهارم: استثمار بیشتر با بزرگ‌تر کردن مقیاس صندوق

در نظریه مارکس، سرمایه‌دار همواره تمایل دارد با انباشت سرمایه و بزرگ‌تر کردن مقیاس تولید و به‌کارگیری کارگر بیشتر به استثمار مطلقی که کسب می‌کند بیفزاید. همین موضوع در ارتباط با استثمار بیمه‌شده در نظام تامین اجتماعی مصداق دارد. بیمه‌شده‌ای که مجبور به پرداخت حق ‌بیمه است و حق بیمه‌ها به‌واسطه ازخودبیگانگی و جدایی از بیمه‌شده صرفاً مشارکتی قلمداد می‌شود که ما‌به‌ازای مشخصی ندارد، نظام‌های تامین اجتماعی را برمی‌انگیزاند که تا حد امکان بر جمعیت بیمه‌شدگان خود بیفزایند و  مخزن بیمه‌شدگان خود را بزرگ‌تر کنند. اشتیاق بیش از حد سازمان تامین اجتماعی در سال‌های اخیر به افزودن بر شمار بیمه‌شدگان با پوشش زنان خانه‌دار، دانشجویان و... موید این موضوع است.

پنجم: صفر شدن نرخ بازده و در نتیجه توقف و سقوط

مارکس پیش‌بینی کرده بود که اشتیاق سرمایه‌دار به انباشت سرمایه و بزرگ کردن مقیاس تولید به کاهش نرخ سود می‌انجامد و موتور سرمایه‌داری از حرکت باز خواهد ایستاد. نرخ بازده در نظام‌های تامین اجتماعی عمومی به دو عامل نرخ رشد دستمزد و نرخ رشد جمعیت بیمه‌شدگان بستگی دارد اما کاملاً قابل پیش‌بینی است که نرخ رشد جمعیت بیمه‌شده تداوم نخواهد داشت و بازده نظام‌های تامین اجتماعی عمومی به صفر خواهد رسید. نظام‌های تامین اجتماعی برای استثمار بیشتر به دنبال بیمه‌شده بیشتر و بزرگ کردن مخزن صندوق حرکت می‌کنند اما حرکت این موتور دائم نیازمند جمعیت بیشتر است و هرگونه توقف به معنای سقوط آن است.

ششم: لشکر بیمه‌شدگان در انتظار

مارکس می‌گفت، نظام سرمایه‌داری به لشکری از بیکاران ذخیره می‌انجامد که باید بیکار و منتظر بمانند تا به وقت مناسب به صلاحدید سرمایه‌دار به‌کار گرفته شوند. در نظام تامین اجتماعی نیز همین موضوع مصداق دارد و تداوم فعالیت این نظام نیازمند افزایش بیشتر جمعیت بیمه‌شده است. این لشکر بیمه‌شدگان در انتظار از سوی نظام تامین اجتماعی تنها با انگیزه گرفتن حق‌بیمه آنان ایجاد شده بدون اینکه این افراد انتظار معین و مشخصی از بازنشستگی و مستمری و ما‌به‌ازای دریافتی خود داشته باشند.

هفتم: استثمار بیشتر با اصلاحات پارامتری

کاهش نرخ رشد جمعیت بیمه‌شده و بلوغ سیستم تامین اجتماعی لاجرم به توقف و سقوط این سیستم می‌انجامد و در این زمان است که نهاد مسلط تامین اجتماعی تلاش می‌کند با اصلاحات پارامتری بر استثمار خود از بیمه‌شدگان موجود بیفزاید. بیمه‌شده‌ای که به اجبار در ازای حق‌ بیمه پرداختی به یکسری سنوات و سوابق دفتری دست یافته، بسیار محتمل است که طی سالیان متمادی تا تکمیل سوابق با تغییر قوانین از سوی نهاد مسلط روبه‌رو شود. اصلاحاتی از جمله افزایش نرخ حق‌بیمه، کاهش سطح مستمری‌ها و افزایش سن بازنشستگی که با اسم پایداری صندوق انجام شده اما هدفی جز تشدید استثمار بیمه‌شده ندارند. در گزارش اکچوئریال سازمان بین‌المللی کار (ILO‌) به سازمان تامین اجتماعی توصیه شده بود که به‌منظور پایداری صندوق لازم است نرخ حق‌بیمه را از 30 درصد به بیش از 74 درصد افزایش دهد یا اینکه با تغییر پارامترهای اصلی فرمول بازنشستگی (نرخ تعلق‌پذیری یا ضریب سنوات، دستمزد مرجع و...) سطح مستمری‌ها یا ما‌به‌ازای دریافتی بیمه‌شده پس از سال‌ها پرداخت حق‌بیمه را یک‌طرفه و به صلاحدید نهاد مسلط تغییر دهد و بیمه‌شده‌ای که بین او و حق بیمه‌های پرداختی‌اش جدایی افتاده هیچ نقشی در این تصمیمات نخواهد داشت. امروز زمزمه‌های این اصلاحات که صرفاً هدفی جز پایداری مالی ندارند و حقوق بیمه‌شده را به‌طور کل نادیده می‌گیرند در ایران وجود دارد و شاید ترس از واکنش بیمه‌شدگان تنها مانعی باشد که نظام مسلط تامین اجتماعی پیش روی خود می‌بیند. البته سال‌هاست که صندوق‌های بازنشستگی ایران گزینه کم‌ریسک‌تری را برگزیده‌اند و با تعدیل کمتر از تورم مستمری‌ها، ما‌به‌ازای پرداختی به بیمه‌شدگان در قبال سال‌ها بیمه‌پردازی را کاهش و استثمار آنها را افزایش داده‌اند. یا افزایش سن بازنشستگی که از مهم‌ترین اصلاحات پارامتری است، در واقع چیزی جز افزودن به جمعیت بیمه‌شده و لشکر بیمه‌شدگان در انتظار نیست. 

هشتم: بدبختی فزاینده بیمه‌شدگان تامین اجتماعی

مارکس معتقد بود نظام سرمایه‌داری موجب بدبختی فزاینده کارگران می‌شود. کارگران با تسلیم رسمی در مقابل سرمایه و فروش نیروی کار خود در مقابل دستمزد ابتدا از محصول خود جدا و سپس در ساختار حاکمه روابط تولیدی استثمار شده و در نهایت به لشکر بیکاران ذخیره می‌پیوندند. از نظر مارکس این بدبختی فزاینده طبقه کارگر موجب تضادهای درونی در نظام سرمایه‌داری می‌شود. در نظام تامین اجتماعی عمومی نیز بیمه‌شده مجبور به پرداخت می‌شود، بین او و حق بیمه‌های پرداختی‌اش جدایی افتاده و بیمه‌شده به لشکری از بیمه‌شدگان در انتظار و صرفاً یک نام در دفاتر تبدیل می‌شود، بدون اینکه در برابر حق بیمه‌های پرداختی ما‌به‌ازای مشخصی داشته باشد. نهاد مسلط تامین اجتماعی با انباشت ذخایر قدرتمندشده هر زمان و طبق صلاحدید خود بدون اینکه بیمه‌شده نقشی داشته باشد می‌تواند با تغییر قواعد به استثمار بیشتر بیمه‌شده بپردازد. نتیجه این نوع از نظام تامین اجتماعی بدبختی فزاینده بیمه‌شدگان است و به تضادهای درونی در نظام تامین اجتماعی منجر می‌شود. انبوه شکایات از این سازوکار به دیوان عدالت اداری، نارضایتی قاطبه بیمه‌شدگان قدیمی و جدید، فرار بیمه‌ای و پنهان کردن درآمدها، اعتراضات مردمی و... همه نشانه‌هایی است که وجود تضادهای درونی نظام‌های تامین اجتماعی را تایید می‌کنند. 

نهم: پیش‌بینی آینده با رویکرد ماتریالیسم تاریخی؟!

مارکس با رویکرد ماتریالیسم تاریخی پیش‌بینی می‌کند، همان‌طور که تضاد درونی نظام برده‌داری یا تضاد درونی نظام فئودالیسم و استثمار رعایا موجب فروپاشی آنها شد، تضادهای درونی نظام سرمایه‌داری نیز موجب انقلاب کارگران و در اختیار گرفتن ابزار تولید و مالکیت محصول از سوی خود کارگر خواهد شد. اگر بخواهیم از همان رویکرد پیروی کنیم، می‌توان گفت برای نظام‌های تامین اجتماعی نیز به‌واسطه تضادهای درونی که دارند سرنوشتی جز انقلاب بیمه‌شدگان و در اختیار گرفتن حق بیمه‌های پرداختی خود نمی‌توان متصور بود. این تغییرات انقلابی در نظام‌های بازنشستگی چندین دهه است که در کشورهای مختلف اتفاق افتاده است. واقعیت این است که نمی‌توان صرفاً بر اساس شرایط مادی و ماتریالیستی دست به پیش‌بینی زد، همان‌طور که پیش‌بینی در تکامل موجودات و نظریه داروین نیز جایی ندارد. از دل تضادها تنها تغییراتی اتفاق خواهد افتاد و نتیجه قطعاً مشابه گذشته نیست اما اینکه دقیقاً چه خواهد بود قابل پیش‌بینی نیست. اصلاحات صندوق‌های بازنشستگی در بسیاری از کشورها نیز نشان می‌دهد یک تغییر پارادایم در حال وقوع است. اینکه در نهایت نحوه ارائه خدمات تامین اجتماعی و شیوه تامین مالی آنها به چه صورت باشد قابل پیش‌بینی نیست، اما با قطعیت می‌توان گفت شکل سنتی طرح‌های بازنشستگی دولتی با مشارکت اجباری و مزایای معین (DB‌) دیگر مانند دهه‌های گذشته بر نظام تامین اجتماعی کشورها مسلط نخواهند بود.

دهم: آیا باید سپاسگزار نظام‌های تامین اجتماعی عمومی باشیم؟

در رویکرد ماتریالیسم تاریخی، روابط تولیدی (ساختار قدرت و قواعد حاکم) در ابتدا بر ابزار تولید و سطح تکنولوژی منطبق بوده و براساس آن شکل می‌گیرند و تنها با گذر زمان و تغییر تکنولوژی است که به تدریج تضادها ظاهر شده و در نهایت با یک تغییر انقلابی روابط تولیدی، مجدد نظامی منطبق با سطح جدیدی از ابزار تولید شکل می‌گیرد. در این چارچوب هر نظام از جمله نظام سرمایه‌داری پیشرفته‌تر و تکامل‌یافته‌تر از نظام پیشین است و مارکس به رشد و رفاه حاصل از شیوه تولید سرمایه‌داری اذعان دارد. با همین رویکرد تکامل تاریخی، ما نیز باید سپاسگزار نظام‌های تامین اجتماعی عمومی که در قرن پیشین غالب بود، باشیم. این نظام‌ها طبق شرایط بازار کار، اقتصاد و بازار سرمایه قرن پیش به وجود آمدند و خدمات زیادی از جمله تامین درآمد دوران سالمندی، پوشش ریسک‌هایی مانند بیماری و بیکاری و حتی توزیع ریسک بین افراد و گروه‌های مختلف را به ما ارزانی داشتند. با این حال این شرایط چه در اقتصاد و بازار کار و چه در بازار سرمایه تغییر کرده و تضاد و عدم انطباق این سیستم‌های سنتی با شرایط جدید بیش از پیش نمایان شده است. مشارکت اجباری در گذشته به دلیل وجود یک رابطه دائمی و ثابت میان کارفرما و کارگر قابلیت تحقق داشت اما امروز این نوع از رابطه سنتی کمرنگ شده و بخش بزرگی از نیروی کار به‌صورت خوداشتغالی و مستقل و آزادکار (‌Freelancer)  شاغل هستند. این روند به‌واسطه گسترش اینترنت و مشاغل تحت پلت‌فرم چنان شتابان بوده که از آن با عنوان انقلاب آزادکاری یاد می‌شود. نوع قراردادهای کاری نیز کوتاه‌مدت‌تر و منعطف‌تر شده و جابه‌جایی‌های شغلی در بازار کار نسبت به گذشته بیشتر شده است. این همه نشان می‌دهد که شکل سنتی طرح‌های بازنشستگی اجباری تناسبی با آینده کار ندارند. علاوه بر این، می‌دانیم‌ که مزیت طرح‌های بازنشستگی اجباری در توزیع ریسک بین‌نسلی، اکنون دیگر به دلیل روند سالمندی جمعیت به عدم مزیت تبدیل شده است. همچنین در جامعه کنونی اقبال و گرایش بیشتری به آزادی انتخاب و اختیار وجود دارد و آزاد گذاشتن افراد در ترجیح زمانی بین منافع کوتاه‌مدت و بلندمدت در دوران زندگی به لحاظ اقتصادی نیز کاراتر است.  شرایطی ممکن است در زندگی شخصی پیش آید (به‌عنوان مثال بیکاری ناشی از همه‌گیری کووید19) که پس‌انداز برای آینده عملاً برای افراد به لحاظ مالی امکان‌پذیر نباشد و در این شرایط اجبار آنها به ارجحیت دادن بر منافع آینده غیرمنطقی بوده و با ناکارایی اقتصادی همراه است.  بازار سرمایه نیز نسبت به گذشته بسیار کامل‌تر شده و اکنون ابزارهای کنترل ریسک بسیار زیادی در بازارها دردسترس هستند. همه اینها حکم می‌کنند اگرچه ما باید سپاسگزار نظام‌های تامین اجتماعی عمومی باشیم، اما تغییر آنها و شکل‌گیری نظام‌های جدید منطبق با شرایط امروز اقتصاد، بازار کار و بازار سرمایه ناگزیر اتفاق خواهد افتاد. امید است که خاطره خوش این نظام‌ها به‌واسطه تعصبات صنفی و کارشناسی تلخ نشود. 

دراین پرونده بخوانید ...