خانهای روی آب
تاثیر نابسامانیهای اقتصادی بر نهاد خانواده در گفتوگو با مریم زارعیان
اقتصاد ایران در سالهای اخیر درگیر مشکلات متعددی بوده است. رشد اقتصادی اندک و در مواردی صفر و منفی، به همراه تورمهای دورقمی فزاینده، منجر به آن شده که درآمد سرانه خانوار ایرانی تحت تاثیر قرار بگیرد و قدرت خرید آنها کاهش یابد. در عین حال اخباری منتشر میشود که نشان میدهد بسیاری از خانوادههای ایرانی برای ادامه زندگی خود دچار مشکل شدهاند. مثل همین که برخی از افراد به دلیل نداشتن مسکن مطمئن شبها به اتوبوسها پناه میبرند. برخی دیگر به پشتبام خانهها و برخی دیگر از خانوادهها هم به این نتیجه رسیدهاند که در شرایطی که نمیتوانند به تنهایی به اجاره یک واحد خانه اقدام کنند، بهتر است دو خانواده یا چند خانواده در یک خانه ساکن شوند. در چنین شرایطی چه بر سر خانوادهها میآید؟ آیا زمانی که بسیاری از خانوادهها حتی به سرپناهی در قالب مسکن برای ادامه زندگی دسترسی ندارند، میتوان به بر قرار ماندن خانوادهها امیدوار ماند؟ آیا بحرانهای متعدد اقتصادی نهاد خانواده را نشانه نگرفته است؟ اینها مواردی است که در گفتوگو با مریم زارعیان، جامعهشناس، به بحث گذاشتیم. به گفته وی مواردی مانند شریک شدن خانه با خانوادههای دیگر قطعاً اثرات جبرانناپذیری بر نهاد خانواده میگذارد و میبینیم که به موازات افزایش پیدا کردن درجه فقر یک خانواده، آسیبهای اجتماعی در درجه اول در جامعه افزایش یافته و همه این آسیبها خود بر نهاد خانواده هم اثر میگذارد.او همچنین درباره اقداماتی که دولتها برای حفاظت از نهاد خانواده میتوانند انجام دهند، چنین میگوید: اگر دولت میخواهد کاری برای نهاد خانواده کند، باید از نگاه سطحی به مسائل دست بردارد و بررسی کند که چه مواردی خانواده را در کشور به شرایط بحرانی رسانده است؟ آنچه در شرایط حال حاضر جامعه را درگیر بحران کرده، نابسامانی اقتصادی است. به همین دلیل در شرایط کنونی بهبود وضعیت معیشت عامه مردم مهمترین کاری است که دولت میتواند برای کمک به نهاد خانواده بکند.
♦♦♦
در دهه 90 رشد اقتصادی به نسبت متوسط عملکرد بلندمدت اقتصاد ایران کاهش بیشتری داشته است. بعد از جنگ تا قبل از شروع دهه 90 متوسط رشد اقتصادی کشور حدود 5 /4 درصد بوده است در حالی که رشد اقتصادی دهه 90 تقریباً صفر بوده است. یعنی در دهه 90 بیش از چهار واحد درصد رشد اقتصاد ایران کاهش پیدا کرده است. این نشان میدهد ما با افت قابل توجهی در سطح درآمد در کشورمان مواجه هستیم. بودجه خانوار هم نشان میدهد که خانوادهها به سمت فقر بیشتر در حال حرکت هستند. میخواهیم از شما درباره آثار اجتماعی فقر بر خانواده بپرسیم. خانوادههایی که در فقر دستوپا میزنند در جامعه چه جایگاهی دارند؟
به قول پیتیریم سوروکین، استاد دانشگاه هاروارد، در دنیای معاصر جهان در حالت ذهنیت حسی و مادی به سر میبرد، یعنی همه چیز مادی و ظاهری و برمبنای پول شده است. این اتفاق منجر به آن شده که ظواهر زندگی و مادیات بیش از هر چیز دیگری ارزش پیدا کند، خانواده هم از این وضعیت مستثنی نیست. به همین دلیل خانوادههایی که درگیر فقر هستند، به جز اینکه خود با پیامدهای فقر خود مواجه هستند، با نوعی طرد هم از سوی جامعه روبهرو میشوند. به عبارت دیگر شبکه روابط اجتماعی که جامعه در اختیار خانوادههای فقیر قرار میدهد قوی و مشتمل بر خانوادههایی با وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بالا نیست. بلکه این خانوادهها، صرفاً میتوانند با خانوادههای همسان یا پایینتر از خود ارتباط بگیرند. در نظریه شبکههای اجتماعی آنچه در جهان معاصر اهمیت دارد، ارتباطاتی است که افراد با دیگران ایجاد میکنند. اگر گرههای اصلی شبکه ارتباطات از افراد و گروههای موثری تشکیل نشود که از سطوح بالای قدرت، ثروت و پرستیژ برخوردارند، این باعث میشود که افراد از آن جایگاهی که قرار دارند تنزل پیدا کنند. در حالی که اگر گرههای اصلی شبکه ارتباطات افراد از گروهها و افرادی باشد که مقدار کافی از قدرت و ثروت و پرستیژ برخوردارند، این خود جایگاه آنها را در این شبکه ارتقا میدهد. پس میبینیم که افرادی که در خانوادههای فقیر متولد میشوند به خاطر جایگاهی که جامعه برای آنها در نظر میگیرد، نمیتوانند تحرک عمودی در ساختار اجتماعی، اقتصادی آن جامعه تجربه کنند.
در سال اخیر خبرهای تلخ متعددی از وضعیت سکونت برخی ایرانیان منتشر شد مانند گورخوابی، اتوبوسخوابی و پشتبامخوابی. در مواردی هم دیدیم اجاره یک واحد خانه توسط دو یا چند خانوار در برخی نقاط شهرهای بزرگ کشور رایج شده است. با توجه به اینکه محل زندگی خود یکی از موارد هویتبخش به خانواده است، چگونه عدم توان تامین مسکن مناسب میتواند بر نهاد خانواده تاثیرگذار باشد؟
به هر حال بیمسکنی هم ذیل مفهوم فقیر بودن قرار میگیرد. وقتیکه خانوادهای فقیر است، ناگزیر مسکن هم ندارد و هرقدر که میزان فقر این خانواده بیشتر باشد، مسکن سهم بالاتری را در سبد هزینههای خانوار دربر میگیرد. در واقع مسکن برای آن خانواده مساله مهمتری بوده و چالش پررنگتری تلقی میشود. بالطبع اگر به دلیل وضعیت اقتصادی که درگیر آن است نتواند برای خود مسکن تهیه کند ناگزیر است، گزینههای دیگری را پیش پای خود قرار دهد. مثلاً همانطور که شما هم اشاره کردید به پشتبامخوابی روی بیاورد یا برای اجاره یک واحد مسکونی به صورت همزمان با افرادی دیگر تصمیم بگیرد. در مباحثی که درباره مسکن وجود دارد، گفته میشود که از خصوصیات مسکن این است که کالایی تقسیمناپذیر است. با این حال در سالهای اخیر شدت مساله فقر به میزانی شده است که میشنویم افراد برای رفع مساله مسکن خود حتی آن را با دیگران هم شریک شدهاند و به عبارت دیگر گزینههای دیگری برای حل مساله مسکن خود یافتهاند. همه اینها اثرات جبرانناپذیری بر نهاد خانواده میگذارد و میبینیم که به موازات افزایش پیدا کردن درجه فقر یک خانواده، آسیبهای اجتماعی در درجه اول در جامعه افزایش یافته و همه این آسیبها خود بر نهاد خانواده هم اثر میگذارد.
درباره تاثیر فقر بر روان افراد، پژوهشهای متعددی صورت گرفته است. پژوهشهایی که نشان میدهد فقر بر ایجاد آسیبهای روانی در افراد موثر است و انزوا، خودکمتربینی و کینه و دشمنی برای افراد به همراه میآورد. اخیراً هم برخی گزارشهای نگرانکننده درباره وضعیت اعصاب و روان جامعه منتشر شده است. چندی پیش مدیرکل دفتر سلامت روانی، اجتماعی و اعتیاد وزارت بهداشت گفته بود که حدود 30 درصد از افراد گروه سنی ۱۵ سال به بالا مشکل روانشناختی دارند. همچنین برخی گزارشهای دیگر هم حاکی از آن است که افزایش مصرف داروهای مربوط به اعصاب و روان به ویژه داروهای ضدافسردگی در کشور افزایش یافته است. خانواده متشکل از افرادی که در معرض آسیبهای اعصاب و روان هستند، چگونه میتواند انسجام خود را حفظ کند؟
سوال این است که وضعیت اجتماعی یک جامعه چه شرایطی را برای افراد ایجاد میکند، که آسیبهای روانی در آنها افزایش یابد؟ آسیبهای روانی به جز آنکه خودشان منشأ فردی دارند، در بسیاری از موارد منشأ اجتماعی هم دارند. یکی از علل این آسیبها اقتصادی بوده و آن افزایش فقر و بیکاری است. فقر و بیکاری دو روی یک سکه هستند. جامعهای که افزایش بیکاری را تجربه میکند روی دیگر آن افزایش فقر در جامعه است و خود باعث میشود آسیبهای مختلفی در جامعه شکل بگیرد. آسیبهایی اعم از انواع و اقسام بزهکاریها، روابط نامشروع، خودکشی، کارتنخوابی، روسپیگری و سرقت. همگی به صورت مستقیم و غیرمستقیم حاصل فقر و بیکاری است. همگی هم باز به صورت مستقیم و غیرمستقیم بر روان افراد اثر میگذارد. شما ممکن است بپرسید که چطور سرقت میتواند بر روان افراد تاثیر بگذارد؟ یا سرقت در جامعه چه تاثیری بر روی روان افراد دارد؟ اکنون آمارها نشان میدهد که انواع اشکال سرقتها در جامعه از سرقت خرد گرفته مانند کیفقاپی، موبایلقاپی، زورگیری و تا سرقت انواع خودرو و سرقت از منزل و... به صورت تصاعدی در جامعه افزایش مییابد. قابل رؤیتترین آثار افزایش انواع و اقسام سرقتها بر روان افراد این است که احساس امنیت اجتماعی در آنها کاهش مییابد. این احساس امنیت تاثیر بسیار زیادی بر سلامت روانی افراد دارد. افرادی که احساس امنیت نمیکنند، دچار افسردگی و اضطراب شدید میشوند. و طبیعی است که افرادی که دچار انواع بیماریهای اعصاب و روان میشوند میتوانند آسیبهایی ایجاد کنند. و این روند به صورت چرخه عمل میکند.
خانوادههای فقیر چگونه میتوانند از عهده فرزندپروری بربیایند؟ با توجه به هزینههای گزاف بهداشت و درمان و آموزش، آیا خانوادههای فقیر قادر به پرورش استعداد فرزندان خود خواهند بود؟ فرزندان خانوادههای فقیر چه سرنوشتی در جامعه پیدا میکنند؟
زمانی که درباره آوردن انسانی به این دنیا صحبت میکنیم، متاسفانه فقط به این توجه میشود که انسانی به دنیا آورده شود. در واقع چندان به این موضوع پرداخته نمیشود که آیا اسباب و وسایلی که انسان برای آمدن به این دنیا نیاز دارد، در دسترس والدینش قرار دارد یا خیر؟ از سوی دیگر باید بررسی کرد که والدین چه شرایطی دارند؟ آیا والدینی که فرزند دارند و میخواهند فرزند دیگری بیاورند، پس از به دنیا آوردن فرزند دیگری، خودشان از سلامت روانی و سلامت اجتماعی مناسبی برخوردارند؟ از آن گذشته شرایط اقتصادی مناسبی برای پرورش فرزندان دارند؟ اکنون عدهای فقط اصرار میکنند که افراد جامعه فرزند بیاورند. در حالی که خود فرزند آوردن ملزوماتی دارد که باید مهیا باشد. در غیر این صورت اینکه فقط تعداد جمعیت افزوده شود و همگی باری بر جامعه باشند، چه تاثیری بر پیشرفت و توسعه جامعه خواهد داشت؟ وقتی جوانانی داریم که بیکار هستند و ما این افراد را تشویق به ازدواج میکنیم و از آنها میخواهیم بلافاصله فرزندآوری کنند، در حال چشمپوشی از واقعیتهای جامعه هستیم. واقعیت این است که افراد برای ادامه زندگی ناچار به روی آوردن به کمکهای مالی والدین خود هستند. همین مساله باعث میشود که والدین هم در زندگی آنها دخالت کنند. در اثر همین شرایط میبینیم که در مواردی زندگی زناشویی جوانان ادامه پیدا نمیکند. در چنین وضعیتی آوردن یک انسان دیگر به این جهان که فرزند طلاق است، به جای اینکه برای جامعه خود یک موضوع توسعهگر باشد، میتواند یک مساله مشکلساز برای جامعه باشد. پس قبل از اینکه هر طرحی را برای حمایت و توسعه جمعیت داشته باشیم باید اسباب و وسایل آن را ایجاد کنیم. اگر جوانان ببینند آن اسباب و وسایل مهیاست خودشان با طیب خاطر به فرزندآوری روی میآورند. اکنون بسیاری از جوانان خودشان احساس امنیت اجتماعی ندارند. وقتی فردی خود احساس امنیت اجتماعی ندارد و دائماً به این فکر میکند که فردا با چه اتفاقاتی روبهرو است، نه میتواند والد خوبی باشد و نه انگیزه والد شدن دارد. این افراد حتی اگر فرزندی بیاورند، اضطراب و نگرانیهایشان مانع از آن میشود که برای رشد و بالندگی فرزندانشان کار موثری انجام دهند.
آمارها نشان میدهد در سالهای اخیر نرخ طلاق افزایش یافته است. البته که میدانیم طلاق تحت تاثیر عوامل پیچیده و متعددی است. اما آیا میتوان در افزایش نرخ طلاق سهمی هم برای گسترش مشکلات اقتصادی و فقر قائل شد؟
در گذشته بیشتر آمار طلاق در بین زوجین ناشی از اعتیاد زوج به مواد مخدر بود. اما آمارها در سالهای اخیر نشان میدهد که فقر و مشکلات اقتصادی سهم بیشتری در ازهمگسیختگی خانوادهها یافته است. به این دلیل که فقر به آسیبها و اختلافات زیادی در خانوادهها منجر شده است. از جمله این آسیبها میتوان به خشونت و خیانت در بین اعضای خانواده اشاره کرد. همه این موارد در نهایت به طلاق منتهی میشود. ما نمیتوانیم بگوییم که مشکلات اقتصادی یک جامعه در نابسامانی خانوادهها اثری ندارد. زمانی که قدرت خرید مردم کاهش مییابد، سطح رفاه آنها پایین آمده و معیارهایشان برای زندگی نزول مییابد، اینها همگی معلول شرایط بد اقتصاد کلان یک کشور است. بالا رفتن اجاره مسکن، بالا رفتن هزینههای زندگی، هزینه تحصیل، هزینه درمان، بالا رفتن مخارج کلی خانواده، در کنار بیکاری اعضای خانواده، به آن منجر میشود که خانوادهها تحت تاثیر شوکهای شدید اقتصادی قرار بگیرند. وقتیکه یک کارگاه تولیدی تعطیل میشود، همه کارگران و زندگی آنها تحت تاثیر قرار میگیرد. حتی اگر زوجین هم با هم به خاطر بحران اقتصادی پیشآمده به توافق برسند، آثار سوئی که در آینده با آن روبهرو خواهند شد، قابل اجتناب نیست. در نظر بگیرید که فرزندانی هم در شرایط کاهش سطح رفاه خانواده قرار باشد به دنیا بیایند. این فرزندان در آینده با عوارض ناشی از آن وضعیت روبهرو خواهند شد که قابل انکار نیست. تاکید میکنم که شرایط بد اقتصاد کلان یک جامعه در وهله اول اقتصاد خانوادهها را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد و خود پایین آمدن سطح اقتصاد خانواده به افزایش طلاق در آن جامعه منجر میشود.
دولتها چگونه میتوانند به استحکام نهاد خانواده کمک کنند؟ چه تحلیلی درباره رفتار دولت در ایران دارید؟ دولت و بهطور کلی مجموعه نظام تصمیمگیری در ایران تاکنون نشان داده که علاقه زیادی به حفظ نهاد خانواده دارد و حتی طرحهایی شبیه به «طرح حمایت از جمعیت و تعالی خانواده»، هم تصویب میکند. آیا این طرحها میتواند موثر باشد؟
اگر دولت میخواهد کاری برای نهاد خانواده کند، باید از نگاه سطحی به مسائل دست بردارد و بررسی کند که چه مواردی خانواده را در کشور به شرایط بحرانی رسانده است؟ آنچه در شرایط حال حاضر جامعه را درگیر بحران کرده، نابسامانی اقتصادی است. به همین دلیل در شرایط کنونی بهبود وضعیت معیشت عامه مردم مهمترین کاری است که دولت میتواند برای کمک به نهاد خانواده بکند. رفع بیکاری و تلاش برای توزیع عادلانه ثروت و بهکارگیری مدیران لایق و شایسته میتواند کمک کند که چرخ اقتصاد کشور بچرخد. اگر دولت تصمیم بگیرد با دولتهای خارجی تعامل بهتری برقرار کند و در این جهت مثلاً برای افزایش تجارت کشور با جهان بینالملل اقدام کند و به هر ترتیبی سعی کند ریشههای مشکلات اقتصاد کلان جامعه را شناسایی کرده و برای رفع آن تلاش کند، بزرگترین کمک را کرده است. متاسفانه چندین سال است که کشور به شدت درگیر نابسامانی اقتصادی شده است، این مساله همه مشکلات کشور را زیر سایه خود قرار داده است. اگر برای این وضعیت چارهاندیشی نشود، نهتنها نهاد خانواده دچار آسیب جدی میشود بلکه تمامی نهادهای اجتماعی در کشور دچار خطر میشوند. در حالی که به نظر من اگر برای این وضعیت چارهاندیشی شود، آنچه دولت به عنوان معلول به دنبال آن است و آن حفظ نهاد خانواده، افزایش ازدواج و فرزندآوری است کمکم اتفاق میافتد. باید تاکید کنم که کار دولت پیگیری معلولها نیست، دولت باید در پی حل علتها باشد و در واقع به دنبال برطرف کردن مشکلاتی باشد که علتها را ایجاد میکند.