تنش در کانون آرامش
چالشهای اقتصادی با سلامت روانی خانواده چه میکنند؟
نگرانیهای مالی، مهمترین عامل از هم پاشیدن زندگی مشترک است. دو هزار فرد بزرگسال، نگرانی مالی را در صدر فهرست دلایل جدایی خود ذکر کردهاند و یکی از هر پنج نفر هم گفته است که این مساله، مهمترین علت درگیری و اختلاف در زندگی زناشویی وی بوده است. پول همیشه یک معضل است و در شرایط دشوار اقتصادی اگر یکی از طرفین احساس کند که شریک زندگیاش نمیتواند زندگی را تامین کند یا دستکم تلاشی برای آن نمیکند، این احساس به سرعت میتواند باعث رشد نارضایتی و اختلاف در خانواده شود.
این بخشی از یافتههای مطالعهای است که در سال 2018 به بررسی آثار تورم بر کیفیت زندگی مشترک زوجین انگلستان پرداخته است.1 تاثیر ویرانگر فشارهای مالی بر پیوندهای زناشویی و نهاد خانواده، در همین یک بند کوتاه به قدر کافی روشن است؛ آنقدر که تعجب نکنید اگر میخوانید که کنار گوشمان، در استان البرز در ازای هر 10 ازدواج، شش جدایی به ثبت میرسد، یا بدانید طلاق در بهار 1400، با رشدی 4 /16درصدی نسبت به سال گذشته همراه بوده است. این آمار البته رهاورد فشارهای اقتصادی به تنهایی نیست. در کنار تورم و کاهش رفاه، کرونا و معضلات پیچیدهاش هم به استخوان در گلوی خانواده ایرانی تبدیل شده و اندک مکانیسمهای موثر برای زندگی باکیفیت را از آن گرفته است. این روزها، تنش از بیرون خانه آغاز میشود و همراه با دستان خالی، اضطراب، نااطمینانی، شرم و سرخوردگی به کانون خانواده راه پیدا میکند.
بیشک، در تبانی تحریمها و رکود اقتصادی و همهگیری، تنها معیشت و تامین نیازهای خانواده نیست که تحت تاثیر قرار میگیرد. مشکلات و فشارها، روح و روان آنهایی را که ناگزیرند برای بقا در روزهای سخت با چنگ و دندان تلاش کنند، نشانه رفته است. گزارشهای منتشرشده از سوی مرکز آمار ایران نشان میدهد که معاینات همسرآزاری روانی تا 86 درصد افزایش یافته؛ رقمی که کارشناسان آن را فاجعهآمیز میدانند. وزارت بهداشت میگوید بر اساس پیمایشهای ملی، شیوع اختلالات روانی بالاتر از 23 درصد است و سازمان بهزیستی هم اعلام کرده که افسردگی، اضطراب و استرس پس از شیوع کرونا 16 درصد افزایش داشته است. حتی اگر دور و بر خودمان را هم نگاه کنیم، این آمارها بیش از حد خوشبینانه به نظر میرسد!
عدم توانایی در مدیریت پولی و برقراری تعادل میان درآمد و هزینهها، معضل اصلی بسیاری از خانوادههاست. چرخه نادرست اقتصادی، هزینههای زیاد و از دست رفتن پسانداز و دیگر منابع، دارد نتیجه سالها تلاش آنها را بر باد میدهد. بدهیهای روزافزونی که در نتیجه چنین دشواریهایی به بار میآید، شرایط را سختتر میکند و حذف بسیاری از هزینههای رفاهی، از بهزیستی خانواده میکاهد. حالا خانواده، نهادی که قرار است کانون رشد و بالندگی افراد باشد و انسانهایی فعال، سالم و پویا به جامعه تحویل دهد، خود، درگیر یک طوفان تمامعیار است.
خرده مصائب زناشویی
گرچه هنوز اطلاعات متقنی درباره تاثیر تنگناهای اقتصادی بر ساختار، روابط و سلامت خانواده ایرانی در دست نیست اما تجربه جهان از بحرانهای اقتصادی نشان داده که ویرانگرترین آسیبها، در نهایت نصیب خانوادههای طبقه فقیر و متوسط میشود! موسسه پیو پس از بحران بزرگ ایالات متحده در گزارشی نوشت تقریباً نیمی از بزرگسالانی که بیش از شش ماه بیکار مانده بودند میگویند که روابط خانوادگی آنان مختل شده و نظرسنجی نیویورکتایمز نیز نشان میداد 40 درصد از بزرگسالان بیکار در دوران بحران، شاهد تغییرات رفتاری نامطلوب در کودکان خود بودند. والدین شاغل ناگزیر ساعات بیشتری کار میکردند. مادران از مرخصی زایمان و شیردهی کمتر بهره میبردند. نرخ تولد پایین آمد. نرخ طلاق هم کاهش یافت اما این الزاماً اتفاق خوشایندی به نظر نمیرسید؛ کاهش نرخ طلاق با افزایش اختلافات و خشونت خانگی همراه بود. آنچه از مجموع یافتهها برمیآمد این بود که جامعه و خانوار بحرانزده زیر تیغ فشارهای اقتصادی به سادگی یک سرمایه مهم را از دست داده است: کیفیت زندگی کاهش پیدا کرده بود.
محققان پرتغالی هم پیامدهای فشار اقتصادی بر خانوار را به روشنی تصویر کردهاند. این مطالعه -که مروری است بر 39 پژوهش در 12 کشور جهان از جمله ایالات متحده، فنلاند، آلمان، ترکیه، رومانی، بلژیک کره جنوبی- نشان میدهد رکود، روابط زوجین را تحت فشار قرار میدهد و به ارتباطات کمتر، درگیری بیشتر و اندیشیدن بیشتر به جدایی منجر میشود. مشاغل ناپایدار برای زنان، بیکاری بلندمدت برای مردان و درآمد پایین خانوار همگی این اثرات را تشدید میکنند. مردان بیشتر با افسردگی، پرخاشگری و صمیمیت کمتر نسبت به همسر یا شریک زندگی خود واکنش نشان میدهند. از آن سو، زنان هم بیشتر مضطرب، مطالبهگر و کمتر حمایتکننده میشوند که خود، به افزایش احتمال کنارهگیری همسرانشان میانجامد.2
در دوران رکود، فرزندپروری هم تحت فشار قرار میگیرد. مطالعات سال 2008 در ایالات متحده نشان داده میزان کتک زدن فرزندان توسط مادران افزایش یافته است. سایر پژوهشها پیشنهاد میکنند که تعاملات پدر و فرزندان نسبت به رابطه مادر با بچهها در دوران رکود آسیبپذیرتر است؛ پدران بیشتر احتمال دارد که بچهها را تنبیه کنند، تعاملاتشان با بچهها کمتر شود و اقتدارشان کاهش یابد. بدیهی است که این تغییرات در فرزندپروری بر کودکان و نوجوانان تاثیرات منفی میگذارد. روابط درون خانواده و فرزندپروری هم رابطهای تنگاتنگ با یکدیگر دارند. مطالعات دوران رکود نشان میدهد بدتر شدن روابط، فرزندپروری را نیز مختل میکند. شدت این امر البته بسته به شرایط خانواده متغیر است. برای مثال اگر بچهها سابقه مشکلات روانی داشته یا دچار اختلالات رفتاری باشند، شدت اختلال در فرزندپروری بیشتر خواهد شد.
دشوار نیست دریابیم که در روزگار سخت، پیامد استرسهای مالی منحصر به کوچک شدن سفره خانوار نیست؛ بیپولی زخمهای عمیق و ماندگاری بر سلامت روان اعضای خانواده میگذارد. این همه آسیب اما از کجا میآید؟
بحران در روان خانوار
آنگونه که سازمان بهداشت جهانی مینویسد سلامت روان بخش تفکیکناپذیری از سلامت عمومی است و بهطور چشمگیری کشورها، سرمایه انسانی و اجتماعی و اقتصادی آنها را تحت تاثیر قرار میدهد. سلامت روان صرفاً نبود اختلالات یا علائم روانی نیست بلکه منبعی است برای حمایت از رفاه و بهرهوری کلی. حالتی از بهزیستی است که در آن فرد به تواناییهای خود پی میبرد، میتواند با استرسهای عادی کنار بیاید، میتواند کار مولد و ثمربخش داشته باشد و به جامعه خود نیز کمک کند. این سرمایه ذهنی، همچنین برای عملکرد درست خانواده، اجتماع و جامعه اهمیتی حیاتی دارد. از آنسو اما، به همان اندازه که بحرانهای اقتصادی منشأ ناسلامتی روان افراد هستند، مشکلات سلامتی روان هم پیامدهای اقتصادی فزایندهای دارند که عمدتاً خود را به شکل از دست دادن بهرهوری -تا سه،چهار درصد از تولید ناخالص ملی- نشان میدهند. دلیل دیگری لازم نیست تا دریابیم پرداختن به علل آسیبپذیری روانی خانواده در دورههای رکود و تنگنای مالی و تلاش برای کاستن از آن تا چه اندازه اهمیت دارد.
تجربه کشورها حین و پس از بحران بزرگ اقتصادی میتواند درسهای زیادی برای پژوهشگران خانواده داشته باشد. شواهدی که از رکود اقتصادی بزرگ و رویدادهای مشابه قبل از آن در کشورهایی نظیر بریتانیا و آمریکا در دست است نشان میدهد در هر بحران اقتصادی پدیدههایی نظیر افزایش مشکلات سلامت روان از جمله افسردگی و سطح پایین بهزیستی، تمایل به خودکشی و رفتارهای منجر به آن، افزایش خشونت خانگی و بیتوجهی به کودک و افزایش سوءمصرف مواد در خانواده و در جامعه بهطور کل بسیار محتمل خواهند بود. ناامیدکننده است اگر بدانید با وجودی که شواهد هر بار نشان میدهد رکود سرانجام به پایان میرسد اما کارشناسان معتقدند که اثرات آن بر جامعه و افراد تا سالیان طولانی ادامه خواهد یافت. اگرچه رابطه بسیاری از این نابسامانیهای خلقی و رفتاری با فشار و بحران مالی خانوار، بارها به اثبات رسیده اما مروری بر آثار هر چالش اقتصادی بر بهزیستی روانی خانواده به تفکیک، میتواند تصویر کاملتری از داستان بهدست بدهد:
بیکاری. روانشناسان رابطه بین بیکاری و ناسلامتی روان را از طریق اثرات روانی بیکاری مانند انگ خوردن، انزوا و از دست دادن ارزش خود و دیگر پیامدهای کاهش درآمد توضیح میدهند. به علاوه از دست دادن کار، ثبات فردی و خانوادگی را به خطر میاندازد و پایگاه اجتماعی، ارزش خود، سلامتی و رفاه افراد براثر آن به شدت آسیب میبیند. در شرایط عادی ممکن است بیکاری سبب شود افراد از وقت آزاد خود برای آموزش، رشد و کشف و جستوجو استفاده کنند. اما در شرایط اقتصادی دشوار هیچ کدام از این مکانیسمهای توسعهبخش میسر نیست. برعکس، بیکاری زمینه ابتلا به افسردگی، انزوا و گرایش به اعتیاد را فراهم کند. با افزایش نرخ بیکاری در دوران بحران، افراد و به ویژه جوانان برای پیدا کردن کار و کسب درآمد دچار چالش بزرگی میشوند و ناتوانی در پیدا کردن شغل مناسب علاوه بر پیامدهای اقتصادی میتواند طاقتفرسا، اضطرابآور و افسردهکننده باشد و حتی به مشکلات جدیتری بینجامد. برای مثال در بریتانیا، تحقیقات نشان میدهد که هر یک درصد افزایش بیکاری با 79 /0 درصد افزایش احتمال خودکشی در افراد کمتر از 65 سال مرتبط است. تحلیل روند زمانی خودکشی در این کشور نشان میدهد که دوپنجم افزایش خودکشی مردان در طول رکود اقتصادی 2010-2008 احتمالاً به دلیل بیکاری بوده است.
عدم امنیت شغلی. در طول یک رکود اقتصادی، سلامت روانی کسانی که هنوز کار میکنند اما از ناامنی شغلی، فشار کار، مشکلات مالی ناشی از پایین بودن دستمزد و شرایط کاری نامناسب رنج میبرند، به دلیل استرس، اضطراب و افسردگی در معرض خطر قرار میگیرد. تداوم رکود و برنامهریزی کارفرمایان برای تعدیل کارکنان هم به این روند دامن میزند. استرس یکی از شایعترین بیماریهای روانی بین کارکنان و مهمترین دلیل درخواست مرخصی طولانیمدت در کشورهای درگیر بحران است.
پیامدهای تغییر سبک زندگی. فشار روانی ناشی از بیکاری و کاهش یا ناکافی بودن درآمد، به روابط میانفردی خانواده که سالها برای ساختن آن تلاش شده صدمه میزند. در دوران رکود هم مردم ناچارند قبضها، قسط وام و اجارهبهای خانه بدهند و نیازهای اولیهشان را برطرف کنند. برخی خانوادهها نیز ناچار میشوند برای تطابق با شرایط مالی جدید در برنامههای زندگی خود تغییراتی ایجاد کنند؛ خانه خود را بفروشند، مدرسه فرزندانشان را عوض کنند، به مناطق حاشیهای یا ارزانتر مهاجرت کنند و قید تفریحات و سفر و اوقات فراغت را بزنند. کاهش درآمد یا توان مالی، به کاهش سرگرمی و تفریح، غذا، و هزینهکرد برای کارهای فوقالعاده منجر میشود. مردم ناگزیرند هزینههای غیرضروری را حذف کنند بنابراین سفرها کاهش پیدا میکند، هزینهها تقسیم میشود و به دلیل کمبود پسانداز ممکن است فرصتهای زیادی برای فراغت و تمدید قوا و کسب آرامش از دست برود.
تغییرات جدی و ناگهانی در سبک زندگی، اغلب فرصت تطابق را از اعضای خانواده میگیرد و میتواند پیامدهای روانی سنگینی برای آنان داشته باشد. شواهدی وجود دارد که نشان میدهند بدرفتاری با کودکان یکی از پیامدهای این تغییرات اساسی است. به علاوه بچهها از درک شرایط جدید عاجزند و توان پذیرش تنگناهای مالی را ندارند به همین دلیل معمولاً، بیشتر بزرگسالان آسیب میبینند.
بدهی و سلامت روان. در هر دورهای از رکود و بحران اقتصادی تعداد افرادی که درگیر قرض و بدهی هستند افزایش مییابد. وامگیرندگان که اغلب سرپرستان خانوار هستند میکوشند برای دسترسی به کالاها و خدماتی که به بهبود کیفیت زندگی و رفاه خود و فرزندانشان منجر میشود به اعتبار دست پیدا کنند. اما شواهد نشان میدهد تجمیع بدهیها خود منبع ایجاد استرس بیشتر برای خانواده خواهد شد. شواهد زیادی مبنی بر ارتباط مشکلات سلامت روان و بدهی وجود دارد؛ هرچه بدهیها بیشتر باشد احتمال ابتلا به مشکلاتی نظیر افسردگی، اضطراب و خشونت در خانواده بیشتر میشود.
تبعات بیسرپناهی. در شرایط بحرانی، تامین مسکن مناسب برای خانواده دشوار خواهد شد و خانوادهها ممکن است به زندگی در شرایطی تن دهند که با خطرات زیادی برای سلامتی اعضای خانواده همراه است. مهاجرت به حاشیه شهرها و مناطق ناامن، کوچک شدن خانهها، کاهش میزان استفاده از انرژی به منظور کنترل پرداخت قبوض تنها بخشی از حواشی گرانی مسکن و کاهش بضاعت مالی خانوادهاند. در شرایطی که دستمزدها ثابت میماند و هزینهها سر به فلک میکشد، زندگی در خانههای کوچک با امکانات رفاهی اندک خود خطر ابتلا به بیماریهای روحی را در تمام اعضای خانواده افزایش میدهد. در خانوادههای پرجمعیت ازدحام بیش از حد افراد در فضایی کوچک میتواند بر تحصیل، روابط خانوادگی و رفاه جسمی و عاطفی کودکان نیز تاثیر نامطلوبی بگذارد.
استرس مالی و روابط در خانواده
پژوهشگران خانواده استدلال میکنند که دورههای سخت اقتصادی، بر کیفیت و ثبات روابط صمیمانه در داخل خانواده تاثیر تضعیفکننده دارد. استرس اقتصادی، بین زوجین صمیمی، تنش و ناامیدی ایجاد میکند که به نوبه خود کیفیت رابطه زناشویی را کاهش میدهد و سبب نارضایتی از ازدواج میشود. به همین ترتیب، یافتههای دیگر مطالعات هم حاکی از آن است که عوامل اقتصادی مانند بیکاری، کاهش درآمد یا زندگی در محلات فقیر سبب افزایش تعاملات منفی بین زوجین میشود. مقروض بودن خانواده هم بر رضایت از زندگی زناشویی تاثیر منفی میگذارد و منبع مکرر مشاجره مابین بسیاری از زوجهاست. تمامی این مطالعات نشان میدهند که شرایط اقتصادی خانواده نقشی حیاتی و کلیدی در کیفیت و ثبات روابط صمیمانه ایفا میکند و فشارهای مالی، به آسانی میتواند این ثبات و کیفیت را از بین ببرد.
شاید غمانگیزترین روی داستان، تاثیر تنگنای اقتصادی بر کودکان به ویژه در خانوارهای کمدرآمد باشد. مطالعهای که به منظور بررسی تاثیر نگرانیهای مالی بر سلامت روان کودکان در انگلستان و ولز انجام شده نتایج تاسفباری نشان میدهد. محققان این مطالعه مینویسند در خانوادههای کمدرآمد، با افزایش بدهی، احتمال ابتلای کودکان به بیماریهای روانی افزایش مییابد. این یافتهای است که در خانوادههای پردرآمد مشاهده نشده است. بدهیهای دردسرساز با رفاه این کودکان نیز در ارتباط است؛ در خانوارهای دارای بدهیهای مشکلدار (یعنی بهتعویقافتاده) 23 درصد از کودکان از رفاه پایینی برخوردار بودند. هم والدین و هم فرزندان گزارش کردهاند که تجربه بدهی باعث ایجاد احساس استرس، اضطراب یا افسردگی در آنها شده است. شرم و خجالت هم یکی از پیامدهای متداول نگرانیهای مالی است. والدین ممکن است از اینکه نمیتوانند مسائل مالی را مدیریت کنند یا احساس اینکه کنترلی بر زندگی ندارند و نمیتوانند از فرزندان خود محافظت کنند، شرمنده باشند. کودکان هم احساس خجالت میکنند که نمیتوانند مانند همسالان خود هزینههای مشابهی را بپردازند یا مانند دیگران در فعالیتهای اجتماعی شرکت کنند. بچهها احساس اضطراب، گناه و ناتوانی را هم تجربه میکنند زیرا نمیتوانند به والدینشان کمک کنند و این امر بر اعتمادبهنفس و احساس ارزشمندی آنها تاثیر نامطلوبی میگذارد.3
بدهی به مشاجره بین والدین، والدین و فرزندان و بین خواهران و برادران منجر میشود و والدین احساس میکنند که کنترلی بر زندگی خود ندارند و نمیتوانند از فرزندانشان محافظت کنند. بدهی برای بچهها به این معناست که نمیتوانند به گردش بروند، در فعالیتهایی مانند ورزش یا سفرهای مدرسه شرکت کنند، چیزهایی مانند جشن و دورهمیهای خانوادگی را از دست میدهند و این در نهایت باعث میشود والدین و فرزندانشان احساس انزوا و طردشدگی کنند. بدهی به معنای عدم امکان گذراندن زمان باکیفیت با اعضای خانواده است. تنگنای مالی به شیوههای دیگری نیز بر کودکان تاثیر میگذارد. مطالعه دانشگاه آکسفورد در سال 2017 نشان داد رابطه معناداری بین افزایش نرخ بیکاری در مدت بحران اقتصادی و کمتوجهی به کودک (child neglect) در ایالات متحده مشاهده میشود. «کمتوجهی به کودک» یکی از انواع سوءرفتار با کودکان است که در آن والدین از تامین نیازهای اولیه نظیر تغذیه، پوشاک، بهداشت یا مراقبت و نگهداری از فرزندان خود غافل میشوند. والدینی که شغل خود را از دست میدهند یا با فشار مالی روبهرو میشوند دسترسی محدودی به منابع ضروری برای رفع نیازهای اساسی کودکان پیدا میکنند. در نتیجه کودکانی که قربانی کمتوجهی والدین میشوند در معرض خطر مشکلات جسمی و روانی خواهند بود و در آینده نیز شانس کمتری برای موفقیت در کار و تحصیل و احتمال بیشتر گرایش به رفتارهای نابهنجار دارند. محققان بر مبنای تجربه جهان از روزهای سخت پیوسته هشدار میدهند که شاید با برخی اصلاحات بتوان به داد اقتصاد رسید اما هزینههای اجتماعی بحرانهای اقتصادی، به سادگی قابل جبران نیستند. میدانیم که دورههای سخت، برنامهها و اولویتها را تغییر میدهد. کنترل تورم و دیگر چالشهای اقتصادی این روزها برنامهها را به سمت اقتصاد کلان سوق داده است اما هرگونه پاسخی برای رسیدن به رشد و ثبات اقتصادی باید شامل اقداماتی باشد که خانوادهها را در شرایط مطمئن مالی قرار دهد. رزمندگان جبهههای اقتصادی، اعضای همین خانوادهها هستند که به دلیل فشارها و تنگناهای مالی، در آستانه فروپاشی روانیاند.
پینوشتها:
1- Money worries top list of reasons why married couples will split. Slater Gordon Lawyers. Newsroom. January 2018.
2- Frasquilho, D., Matos, M., Salonna, F. et al. Mental health outcomes in times of economic recession: a systematic literature review. BMC Public Health.2015.
3- Pinter, Ilona. Et al. The Damage of Debt: The impact of money worries on children’s mental health and well-being. The Childrens Society. September 2016