دولت پرستار
آیا دولت خیرخواه میتواند مانع از آسیب دیدن نهاد خانواده شود؟
اکنون هم در سطح اقتصاد کلان و هم در سطح اقتصاد خرد در کشور ابرچالشها و بحرانهایی حادث شدهاند به نحوی که ما با همآیندی و همبرآیندی چالشها مواجه هستیم. کثیری از چالشها و بحرانها با همدیگر آمدهاند و روی همدیگر هم تاثیرگذار بودهاند. بحران ارز، بحران بیکاری، بحران تورم و مقولههایی مانند تحریم، ناترازیهای بودجه ملی و مسائل عدیده دیگری ایجاد کردهاند. همه این موارد بر هم بار شده و باعث شدهاند که اقتصاد کشور هم در سطح کلان و هم در سطح خرد تحت تاثیر قرار گیرد.
اقتصاد خانوار یکی از مواردی است که شرایط آن به شدت از این بحرانها متاثر شده است. خانوارها در سالهای اخیر با تورم فزایندهای مواجه بودند که مرتب قدرت خرید آنها را کاهش داده است. یکی از دلایل افزایش تورم بحران ارز بود که در سالهای اخیر رخ داد. این بحران هم کالاهای قابل تجارت (tradable) و هم کالاهای غیرقابل تجارت (non tradable) را تحت تاثیر قرار داده است.
وقتیکه ما با افزایش نرخ ارز مواجه هستیم، پیامد آن نرخ تورم بالاتر است و نرخ تورم بیشتر هم از باب و مسیر افزایش نرخ ارز و هم به دلیل ناترازی بودجه و رشد بیرویه نقدینگی و در واقع از مسیرهای مختلفی اثرگذار بوده و قدرت خانوار را به صورت قابل ملاحظهای کاهش داده است.
رشد اقتصادی در دهه ازدسترفته
اگر دهه اخیر را که موسوم به دهه ازدسترفته است مورد بررسی قرار دهیم، ملاحظه میکنیم که متوسط نرخ رشد اقتصادی تقریباً حدود صفر درصد بوده است. ضمن اینکه نابرابری اقتصادی هم در این دهه افزایش پیدا کرده است. اگر ما تغییرات فقر را تجزیه کنیم به دو مولفه یا عامل اصلی میرسیم. یکی از آنها مولفه رشد و دیگری مولفه بازتوزیع است. این دو گاهی میتوانند در یک جهت عمل کرده و وضعیت فقر را بهبود ببخشند یا برعکس وضعیت فقر را بدتر کنند.
در عین حال مواقعی هم وجود دارد که مثلاً رشد اقتصادی تجربه کردهایم و آن روی فقر اثر مثبت گذاشته است اما از طرف دیگر به دلیل افزایش پیدا کردن نابرابری و افزایش آن اثر مثبت نرخ رشد مثبت اقتصادی خنثی شده است. اتفاقی که در سالهای اخیر رخ داده، این است که از یک طرف عامل رشد اقتصادی منفی یا صفر بوده است و نتوانسته روی بهبود وضعیت گروههای پایین درآمدی موثر باشد.
از طرف دیگر هم سیاستهایی که در اقتصاد اتخاذ شده، باعث شده نابرابری اقتصادی از منظر شاخصهای مختلف افزایش یابد. افزایش نابرابری هم باعث افزایش فقر میشود و از اینرو هر دوی این عوامل توامان وضعیت گروههای پایین درآمدی را بدتر کردهاند و ما در شرایطی قرار داریم که عملاً اندکاندک طبقه متوسط در حال حذف شدن بوده و کشور به دو طبقه تقسیم میشود؛ طبقه مرفه و طبقه پایین درآمدی.
علتالعلل دوطبقهای شدن
اگر به علل یا ریشههای بروز چنین وضعیتی برگردیم، میتوانیم مواردی را ذکر کنیم ولی مهمتر این است که ما در حکمرانی اقتصادی کشور دچار مشکل هستیم. اگر دولتهای اقتدارگرا را کنار بگذاریم، بهطور کلی دولتها دو دسته هستند، یکی دولتهای خیرخواه و دیگری دولتهای توسعهگرا. دولت توسعهگرا الزاماً خیرخواه هم هست، اما هر دولت خیرخواهی الزاماً توسعهگرا نیست. حتی از سر خیرخواهی میتوان مملکت را به ته دره هدایت کرد. در حالی که دولتهای توسعهگرا با سیاستهای اصلاحی زمینههای افزایش رفاه را فراهم میکنند ولی دولتهای خیرخواه بعضاً به سمت سیاستهای پوپولیستی سوق پیدا میکنند و خیرخواهی را در به اجرا درآوردن روشهای پوپولیستی میبینند. ما اکنون سالهاست که دچار امتناع سیاستگذاری شدهایم و این به خاطر فاصلهای بوده که بین دولت و ملت اتفاق افتاده است. اکنون مدتهاست که دولتها دیگر توان اتخاذ سیاستهای اصلاحی را ندارند. همانطور که ملاحظه میکنید سالهاست که دولت نمیتواند قیمت بنزین را اصلاح کند، به این خاطر که یکبار خواست چنین اقدامی کند و با شورش مواجه شد و بعد از آن دیگر توان چنین کاری را ندارد. این در حالی است که ما در ایران به شدت با اتلاف انرژی در حوزههای مختلف روبهرو بوده و همچنین در بخشهای مختلف هم دچار اتلاف منابع هستیم. دولت همچنین توان مقاومت برای نغلتیدن در ورطه سیاستهای پوپولیستی را هم ندارد و عملاً به سوی سیاستهای پوپولیستی سوق پیدا میکند. همانطور که ملاحظه میکنید مدام به دنبال این است که یارانهها را چند برابر کند، سبد کالا توزیع کند و... دولت خیرخواه با این سبک پوپولیستی به دنبال توزیع رانت است و بنابراین مردم را هم در یک رانت اقتصادی مشارکت میدهد و اما نتیجه توزیع این رانت چه میتواند باشد؟ ماحصل این سیاستها به قهقرا رفتن اقتصاد ملی و کوچک شدن کیک اقتصاد ملی و سبد خانوارهاست.
دولتهای خیرخواه چگونهاند؟
بهطور طبیعی دولتهای خیرخواه، ظرفیتهای ایجاد رشد اقتصادی را ندارند. وقتی این ظرفیت را نداشته باشند، اتفاقی که میافتد این است که اشتغال موثر و مفیدی هم در اقتصاد رخ نمیدهد. در عین حال وقتیکه کیک اقتصاد رشد نمیکند بهتبع آن اشتغال ایجاد نمیشود، معلوم است که خانوارها هم با تعداد زیادی از فارغالتحصیلان بیکار مواجه میشوند. از سوی دیگر چون زمینههای اشتغال برای این افراد فراهم نیست در نتیجه این شرایط باعث میشود که دولتها در جایگاه دولت پرستار خود را ببینند و بخواهند با سیاستهای حمایتی زمینههای جبران فشار مضاعفی را که بر خانوارها تحمیل میشود، فراهم کنند، در حالتی که این روش ما را از مسیر اصولی و صحیح اقتصاد دور میکند و اجازه اصلاح بنیادین اقتصاد را از ما میگیرد. در نتیجه این وضعیت به سمت مسیر قهقرایی خواهیم رفت و درجه محرومیت در ابعاد مختلف افزایش پیدا میکند. امروزه خانوارها در ایران با فشارهای عدیدهای مواجه هستند. فشار جوانان بیکار، فشار نرخ تورم و فشار در زمینه هزینههای فزایندهای که بر آنها بار میشود از جمله آنهاست. این فشارها اقتصاد خانوار را به شدت تحت تاثیر قرار داده و در ادامه نیز وضعیت آنها را روزبهروز بدتر خواهد کرد. دولت مادامی که این مسیر را میخواهد طی کند و به فکر این است که با چند برابر کردن یارانهها و مسیرهای اعانهای و صدقهای به دنبال حل مشکلات معیشت مردم باشد، راه به جایی نخواهد برد.
راه تعمیق فقر
علاوه بر آنچه گفته شد، روشهایی که دولت معمولاً برمیگزیند، فقر را تعمیق هم میکند. به عبارت دیگر سیاستهای فقرزدایی از این مسیر به فقرزایی هم منجر میشود. از طرف دیگر عزت و کرامت انسانی هم زیر پای این سیاستها له میشود. بنابراین فقیرزایی هم نتیجه این نوع سیاستهاست. اصولاً خیلی بهتر است که فقیر باشیم اما حقیر نباشیم. هر سیاستی که حقارت را در جامعه ترویج کند، این سیاست ضد توسعه است و دولتهای توسعهگرا با این نوع سیاستها نسبتی ندارند، بلکه این دولتهای خیرخواه پوپولیست هستند که به سوی این سیاستها حرکت میکنند. بنابراین دولت باید به خودش بیاید و از این روشها پرهیز کند. روشهایی که دولتهای گذشته هم اتخاذ کردهاند، همین بوده است. به این دولت هم بارها توصیه شده است که از این روشها احتراز کرده و مسیر درست را در پیش بگیرد.