خطای مردم
مردم در وضعیت فعلی کشور چه نقشی دارند؟
حسین جلالی: هر زمان شرایط کشور بحرانی میشود یا بحرانی خاص به وجود میآید، بلافاصله انگشت اتهام به سمت «مردم» گرفته میشود. سیاستمداران مردم را عامل اصلی بحران در بازارها میدانند و واعظان معتقدند مردم برای سعادت کشور به اندازه کافی ثواب نکردهاند. سلبریتیها و افراد مشهور از بیفرهنگی مردم مینالند و متخصصان ترافیک مردم را عامل بینظمی میشناسند.
آیا مردم مقصر اصلی هستند؟ اینکه عدهای انگشت اتهام را به سوی «مردم» نشانه بگیرند تازگی ندارد. اما گاهی این بانگ که «مردم مشکل از خودتان است» گویندگان بیشتری پیدا میکند. در سالهای گذشته برخی از تریبوندارها اشکال را در انتخابهای سیاسی مردم عنوان کردند و برخی دیگر، وضعیت امروز را حاصل «انتخاب» متفاوت «مردم» دانستند.
میدانیم که در بخشی از ادبیات تحلیلی ما نیز این گفته رواج دارد که وضعیت امروز اساساً چیزی نیست جز خروجی فرهنگ و انتخابهای «مردم». ژانری که به «خلقیات ایرانیان» معروف است. کتابهایی که به خلقیات ایرانیان مربوط است از قضا فروش خوبی هم دارند و بین عموم پرطرفدار هستند. حتی برخی از صاحبنظران نیز به این نکته اشاره داشتهاند که متداول است ببینید یک فرد صبح از عظمت ایران و ایرانی میگوید و عصر از بیفرهنگی آنان- اتفاقی که هم بستر و هم بازتولید همین ژانر از تحلیلهاست. اما باید یکبار نشست و کمی تامل کرد که این حرفها چقدر به واقعیت نزدیک است؟ و چقدر حاصل وضعیت روانی و اجتماعی افراد؟ آیا مردم هستند که کشورهای دیگر را مسیر سعادت یا تباهی قرار دادهاند؟ آیا مردم کره جنوبی بافرهنگ بودند که توسعه یافتند و مردم کره شمالی خیر؟ آیا اشکال از مردم ونزوئلاست که با استفاده نادرست از منابع خدادادشان سرمایه کشورشان را به باد دادند و خود را در تلههای متعدد اقتصادی و سیاسی گیر انداختند؟ آیا خشکسالی و فرسایش طبیعی کشور ما حاصل گناهان مردم ماست، وقتی دیگر همه جهان پیش چشم ما هست و میبینیم که ماجرا از قرار دیگری است.
بگذارید یک پله عقبتر برویم، اساساً وقتی میگوییم «مردم» از چه صحبت میکنیم؟ بهنظر میرسد در وضعیتی که معیشت در زحمت است و وضعیت اقتصادی قرار و آرامش را از افراد ربوده است، استفاده نادقیق و از سر خشم و استیصال از این واژهها بیشتر نیز میشود- چه از سوی چهرههای درون قدرت و چه از سوی افراد بیرون از قدرت. البته در وضعیتی که نه جامعه مدنی قدرتمند در کار است و نه بهطور خاص حزبی، بیرون و درون قدرت، خطی ایجاد میشود که در آن صاحبان قدرت یک سمت و مردم در سمت دیگر قرار میگیرند و دیگر آن همه تفاوت و حتی تضادی که درون کلیتی به عنوان مردم هست از چشمها دور میماند.