همچون بنفشهها
چرا ایرانیان از این خانه میروند؟
فاطمه شیرزادی: در میهمانی خانوادگی، در جمع دوستانه، در محل کار، در همسایگی خود، در کوچه و در بازار هر روز آدمهایی را میبینیم که اضافه شدهاند به جمع آنها که میخواهند وطن را به قول شاعر، مثل بنفشهها در جعبههای خاک همراه خویشتن ببرند به هر کجا ... .
برخلاف سالهای اول انقلاب که دولتمردان، نظامیان و برخی از اهالی فرهنگ و هنر دوره پهلوی از کشور رانده شدند و کمی بعد از آن، که برخی کارآفرینان در پی مصادره اموال و بعضی دیگر نیز بر اثر اختلافات سیاسی ایران را ترک کردند، امروز مردم عادی طبقه متوسط به جلای وطن رو آوردهاند؛ این افراد فقط در جستوجوی فرصت برای زندگی مطابق میل خود هستند. حساب و کتاب آنها کاملاً متفاوت است با داستان استادان دانشگاه و دانشجویانی که «نخبه» نامیده میشوند و برای استفاده از فرصتهای علمی بیشتر به کشورهای غربی بهویژه آمریکا میروند و مهاجرت آنها به اصطلاح «فرار مغزها» نامیده میشود.
در سالهای اخیر مهاجرت به دغدغه و نیاز بسیاری از افراد عادی طبقه متوسط تبدیل شده است که یا از یک نوع سبک زندگی خسته شدهاند یا میخواهند در جایی امرار معاش کنند که فعالیت اقتصادی در آن آزاد باشد. این افراد چندان سرمایهدار نیستند، اما خود سرمایههای انسانی این کشورند؛ کشوری با هزاران سال تمدن که 82 میلیون نفر جمعیت با هزاران سلیقه و عقیده متفاوت در آن زندگی میکنند، اما حالا هر روز شمار تازهای از این جمعیت به این نتیجه میرسند که شاید بهتر باشد که از این خانه بروند. زینب ابوطالبی، مجری شبکه تلویزیونی افق، اخیراً در یکی از برنامههای صداوسیما خطاب به مردم گفته است هر کس که مثل او فکر نمیکند و زندگی حماسی و جهادی در ایران را نمیخواهد، جمع کند برود به همان جاهایی که رفاه و مدل زندگی دیگری دارند. بسیاری این جمله را با آنچه پهلوی دوم در سالهای پایانی حکومتش خطاب به مخالفان خود گفت مقایسه کردهاند و در شبکههای اجتماعی نوشتهاند آنکه پیش از تو این را گفت نتیجه آن را هم دید، یک مجری تلویزیون به چه حقی برای یک ملت تکلیف تعیین میکند؟ بسیاری دیگر هم از علاقه خود به ایران نوشته و تاکید کردهاند که بهرغم اختلاف نظر با سیاستگذاران حاضر نیستند وطن خود را دربست در اختیار مخالفانشان بگذارند و بروند. زینب ابوطالبی اما فقط یک مجری نیست. او نماینده تفکری است که ایران را برای همه ایرانیان نمیخواهد؛ تفکری که عمدتاً مایل به حذف دیگر جریانها از سپهر سیاسی و اجتماعی کشور بوده، اما این روزها از نهان به در آمده و آشکارا بر طبل تفرقه میکوبد تا کاسه صبر مخالفان به تنگآمده از دشواریهای اقتصادی و اجتماعی لبریز شود و ایران را بهرایگان به آنها ببخشند. این تفکر اگرچه هنوز به صورت تمام و کمال امیال خود را نمایان نکرده، اما آنچه ابراز میکند تنها نوک کوه یخ است. به نظر میرسد سیاست نانوشتهای برای واداشتن سرمایههای انسانی به خروج از کشور وجود دارد که همه ذینفعان وضعیت رانتی اقتصاد در آن اشتراک نظر دارند و بر اساس این اشتراک نظر، برای افزایش روزافزون شمار مهاجران از هیچ تلاشی فروگذار نمیکنند.