احساس تبعیض
چرا تمثیل «نردبان شکسته» کارآمد است؟
اخیراً کتابی در مورد نابرابری و اثراتی که بر رفتار و روزگار افراد و جوامع دارد خواندهام. مولف کتاب، کیت پین، تلاش کرده به این پرسش پاسخ دهد که چگونه نابرابری بر شیوه اندیشیدن، زندگی کردن و مردن ما تاثیر میگذارد.
اخیراً کتابی در مورد نابرابری و اثراتی که بر رفتار و روزگار افراد و جوامع دارد خواندهام. مولف کتاب، کیت پین، تلاش کرده به این پرسش پاسخ دهد که چگونه نابرابری بر شیوه اندیشیدن، زندگی کردن و مردن ما تاثیر میگذارد.
این کتاب که اخیراً به زبان فارسی ترجمه شده در واقع نه توسط یک اقتصاددان بلکه توسط یک روانشناس اجتماعی تالیف و به همین دلیل از دیدگاه تازه و قابل تاملی نگاشته شده است.
عنوان این کتاب را برای این مطلب انتخاب کردهام از آن جهت که بسیاری از نتایج آن در مورد اکثر جوامع از جمله جامعه ما مصداق دارد و در این نوشته هم از برخی نتایج آن استفاده میشود. موضوع کتاب نحوه سنجش نابرابری یا میزان فقر و دلایل و عوامل آن و مسائلی مانند آنها نیست. بلکه به این نکته تاکید دارد که وجود حس نابرابری در جوامع منجر به چه واکنشهای رفتاری، احساسی و زیستی میشود. برای توضیح مطلب از نتیجه یک پژوهش که در کتاب مذکور ذکر شده استفاده میکنیم.
در بررسی دلیل و علت مشاجره بین مسافران در داخل هواپیماهای مسافربری یا بین مسافران و کارکنان، اطلاعات درباره هزاران پرواز مورد بررسی قرار گرفته. نتیجه بهدستآمده این است که مهمترین عامل قابل تشخیص در رخداد مشاجره، وجود بخش درجه یک و عبور مسافران اکونومی از این قسمت است. وجود بخش درجه یک احتمال وقوع درگیری میان مسافران بخش اکونومی هواپیما را چهار برابر نسبت به پروازهای بدون بخش درجه یک افزایش میدهد. اثر تنشزایی آن معادل تاخیری برابر 9 ساعت در پرواز است.
همچنین وجود اختلاف منزلت بارز بین مسافران بخش درجه یک، احتمال بروز درگیری در این بخش را افزایش میدهد. تنش ایجادشده از وجود بخش درجه یک و صِرف وجود آن بخش، احتمال بروز تشنج و درگیری بین مسافران بخشهای دیگر را افزایش میدهد! در مورد این نتیجه چند نکته قابل توجه است. یکم اینکه مسافران هواپیما معمولاٌ فقیر نیستند؛ دوم اینکه بسیاری از مسافران اکونومی ممکن است از مسافران بخش درجه یک ثروتمندتر باشند. زیرا هزینه بلیت بسیاری از مسافران درجه یک را شرکتها و محل کار آنان پرداخت میکنند و اگر از کیسه خودشان باید هزینه میکردند نرخهای بالا را پرداخت نمیکردند. اما تنها حس وجود نابرابری شرایط را آماده تنش میکند. روانشناسان رفتاری و زیستشناسان مشابه همین نتیجه را در مورد برخی حیوانات نیز به دست دادهاند که حس وجود نابرابری موجب عکسالعمل منفی میشود. مورد میمونها شناخته شده است. وقتی به میمونهای داخل قفسهایی که همدیگر را نظاره میکنند خیار داده میشود همه قبول میکنند.
پس از چندبار تکرار هنگامی که به برخی انگور و به برخی دیگر خیار داده میشود دریافتکنندگان خیار آن را به اعتراض پس میزنند یا به طرف فرد پذیراییکننده پرتاب میکنند. زیستشناسان نتیجه میگیرند که نفی نابرابری از دیرباز و میلیونها سال قبل طی مراحل تکامل در سیستم ذهنی و عصبی ما پایدار شده است.
اما نتیجه حس نابرابری در روحیات و ذهن و رفتار انسان چیست؟ جمعبندی نویسنده کتاب کیت پین از پژوهشهای مختلف روانشناسی اجتماعی این است که وجود حس نابرابری، بهرغم اینکه فرد واقعاً فقیر باشد یا نه، و صِرف اینکه خود را در پایههای پایین نردبان ببیند عواقب واقعی زیر بر آن مترتب است؛ احتمال بالاتر افسردگی، هیجان روحی، دردهای عضلانی مزمن، و هرچه تصور قرار داشتن در نردبان درآمدی پایینتر باشد احتمال اتخاذ تصمیمهای بد در زندگی و عملکرد ضعیفتر در محیط کار بیشتر و احتمال مشکل اضافهوزن و بیماری دیابت و بیماریهای قلبی بیشتر و امید به زندگی کمتر است. هرچه تصور فرد در مورد جایگاه خود پایینتر باشد اعتقاد او به خرافات و نظریه توطئه قویتر است.
این نکته که صِرف احساس عقب ماندن و پایینتر بودن و فرو ماندن عامل عواقب روانی، جسمی و رفتاری برای انسانهاست، مورد تاکید روانشناسان اجتماعی قرار میگیرد. همچنان که روندها در کشور ما نشان میدهد تمام عارضههای مذکور مربوط به احساس عقب ماندن و در حیطه تبعیضهای مختلف رها شدن و واماندن هم قابل مشاهده است (افسردگی، پرخاشگری، اعتیاد، عارضههای قلبی، رواج دیابت و...). اینکه حس نابرابری و تبعیض نیز به اینگونه عارضهها میانجامد برای روانشناسان رفتاری شناختهشده بوده و در این کتاب به گستردگی مستند شده است.
هرچه احساس عقب افتادن و وجود فاصله با دیگران در یک جامعه تقویت شود، بهرغم اینکه واقعیت چیست شرایط لازم را برای بهرهبرداری عدهای از شرایطهای مذکور فراهم میکند. در نتیجه اینکه رقبای سیاسی هم در استفاده از این علت تلاش کردند قابل درک است. لیکن وجوه دیگری هست که ضروری است مورد توجه قرار گیرد.
انسانها معمولاً تمایل به توجیه منطقی دارند. طبعاً اگر برای نابرابری دلیل عقلایی وجود داشته باشد تاثیر منفی آن با زمانی که نابرابری ناشی از شرایطی باشد که غیرمنصفانه تلقی شود میتواند متفاوت باشد.
به این معنی که توجیه برای قرار گرفتن عدهای در بالای نردبان ثروت و منزلت اجتماعی چیست؟ آیا وجود شایستگی و تلاش برخی افراد و وجود شرایط و فرصتهای برابر است که همه میتوانستهاند از آنها استفاده کنند؟ یا عدهای بر پلههای بالا نشستهاند چون امتیازها و فرصت در اختیار گروههای خاصی است و اکثر مردم با دیوارها و موانع پیدا و پنهان از این فرصتها به دور نگه داشته شدهاند؟ ساختار ناپیدای تبعیضها، گزینشها و حذفها، پارتیبازیها، نوفوتیسم و خانوادهگرایی، طایفهگرایی، باندبازی، مقررات دست و پاگیر، رشوهخواری، فرصتهای بهینهجویی، امتیازهای موروثی و خانوادگی و منزلتهای ساختگی و تحمیلی از طریق تبلیغ یا زور، همه را میتوان شبکهای مانند شبکه خیابانها و کوچهها و در بندها و بنبستهای ناپیدای یک شهر تلقی کرد که مردم در آن محاط هستند و گرچه شبکهای نامرئی است لیکن وجود آن برای مردم کاملاً محسوس است. میتوانند دریابند کجا کاخها و کوشکها و ویلاها و تفرجگاهها و دولتسراها و ذخایر ثروت و منزلت است که خیابانهای وسیعی افرادی خاص را به آنجا هدایت میکند و کجا بندها و بستها و راهبندانها و سراشیبیهایی است که بسیاری از جامعه را به سمت دیگر یعنی حضیض عسرت تلنبار میسازند. چنانکه گفته شد این شبکه گرچه واقعی و تاثیرگذار اما نامرئی است.
کیت پین به انبوهی از پژوهشهای روانشناسی و نورولوژی اشاره میکند که به تاثیر انگیزههای مختلف بر مغز و ذهن انسان پرداختهاند. یک نتیجه اینکه نتیجه برداشت و درک انسانها از نابرابری مهمتر از میزان واقعی آن است. این نیز برمیگردد به اینکه انسانها تا چه حد فراگردهای تحرک اجتماعی و بهرهمندی را منصفانه تلقی کنند.
دیگر اینکه تاثیر انگیزشها فقط از پاداشهای مالی نیست، بلکه منزلت اجتماعی و سایر انگیزندهها نیز در ذهن و مغز انسان (در آزمایشهایی که کارکرد مغز در مقابل انگیزندهها زیر سیتیاسکن بررسی و مطالعه میشود) مشابه است. به این معنی که حساسیت در مقابل غیرمنصفانه بودن توزیع ثروت با توزیع منزلت سیاسی و اجتماعی مشابه است و تمثیل نردبان شکسته در مورد توزیع امکان دستیابی به منزلت اجتماعی و سایر انگیزانندهها به نحو مشابه قابل کاربرد است.