خستگان
آیا مردم تلاش برای اصلاح را بینتیجه میدانند؟
خسته شدن مردم از به نتیجه نرسیدن اقدامات اصلاحی یا طولانی بودن روند اجرای آن برای حصول به نتیجه، که شاید هم آنچنان که از ابتدا تصور شده بود رضایتبخش نباشد، مساله تازهای نیست. این خستگی در طول تاریخ به دفعات تکرار شده و تجربه آن نیز وجود دارد. با توجه به شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، این خستگیها یا مهار شده و به بازگرداندن رونق و بهبود انجامیده یا به نومیدی گراییده و زمینه را برای بروز حرکتهای بنیادین از انقلاب گرفته تا کودتا یا تحولات عمیق دیگری فراهم کرده است.
رضا طهماسبی: خسته شدن مردم از به نتیجه نرسیدن اقدامات اصلاحی یا طولانی بودن روند اجرای آن برای حصول به نتیجه، که شاید هم آنچنان که از ابتدا تصور شده بود رضایتبخش نباشد، مساله تازهای نیست. این خستگی در طول تاریخ به دفعات تکرار شده و تجربه آن نیز وجود دارد. با توجه به شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، این خستگیها یا مهار شده و به بازگرداندن رونق و بهبود انجامیده یا به نومیدی گراییده و زمینه را برای بروز حرکتهای بنیادین از انقلاب گرفته تا کودتا یا تحولات عمیق دیگری فراهم کرده است.
خستگی امروز مردم در کشور ما، بیشتر عطف به مسائل اقتصادی و بهتبع آن سیاسی است. در دنیا نیز ظهور نشانههایی از همین پدیده باعث شده است نهادهای بینالمللی مانند صندوق بینالمللی پول نسبت به آنچه خستگی از اصلاح مینامند، هشدار دهند؛ عاملی که میتواند 10 سال پس از بحران مالی 2008 زمینهساز بحران دیگری در جهان باشد که در نتیجه رویگردانی از اصلاحات اقتصادی و تن دادن به چهرههای نوظهور و احزاب نوپای پوپولیست به مرز آمادگی رسیده است. خستگی مردم از اصلاحات درازمدت اقتصادی، بهویژه در کشورهایی با حکمرانی ضعیف، باعث شده است تا مردم نتوانند چشماندازی از به نتیجه رسیدن اصلاحات داشته باشند و دستکم متقاضی این باشند که نظام حاکم، حداقلهایی را که میتواند در کوتاهمدت برایشان فراهم کند از آنان دریغ نکند و آینده را به فراموشی بسپارد. مسالهای که میتواند به از دست رفتن بنیانهایی چون تجارت آزاد، آزادی بازار کار و جابهجایی نیروی کار، استفاده بهینه از منابع و... بینجامد و خطر کاهش رشد اقتصادی این مملکتها و شاید جهان را تهدید کند.
جامعه ایرانی نیز که زمانی امیدوارانه اصلاحات، بیشتر در حوزه سیاست را انتخاب کرده بود، طی مدت کوتاهی احتمالاً به دلیل آنچه نتیجه ناچیز یا لااقل نامحسوس پنداشته بود، به راهی رفت که غلبه پوپولیسم را در پی داشت و پس از آن با دلزدگی از رویکرد پوپولیستی که توام با تصمیمات هیجانی و دفعتی بود، به سوی میانهروی و انجام اصلاحات ساختاری در حوزههای دیپلماسی خارجی و اقتصادی روی آورد. با این حال، اینبار هم گرفتار ساختار ناقص و کمبهرهور حکمرانی و اختلافات داخلی شد. نتیجه آنکه باز هم خروجی بسیار دورتر از انتظار جامعه ایرانی بود. سیاستگذار نتوانست به انتظاراتی که شکل داده و دامن زده بود، پاسخ درخوری دهد که دلایلاش متفاوت و گسترده است و بخشی سهم او بخشی سهم سایر نهادهای حاضر در ساختار حاکمیت است. نتیجه اینکه جامعه نیز به سمت خستگی از اصلاحات درازمدت و روی آوردن به اقدامات کوتاهمدت و هیجانی سوق داده شد و حالا خطر خستگی از اصلاح بیش از هر زمانی جامعه ایرانی را تهدید میکند. این خستگی اگر برابر آنچه مطلوب برخی گروههاست به نومیدی کشیده شود، بستر آمادهای است برای حرکتهای رادیکال یا خمودگی کامل؛ که در هر دو صورت به رکود و ویرانی اقتصاد میرسد و اگر این خستگی را بتوان به نحوی مهار و دوا کرد، شاید رمق تازهای برای ادامه راه بیابد. مشکل کنونی این است که احتمالاً سیاستگذار نیز مانند مردم دچار سندروم خستگی از اصلاح شده و تنها به دنبال اقداماتی کوتاهمدت در جهت رفع تکلیف و برداشتن بار از دوش خود است؛ مردمی در آستانه خستگی با سیاستگذارانی سردرگم.