ناتوانی اقتصادی آموختهشده
چرا ثبات اقتصادی لازمه ایجاد سرمایه اجتماعی است؟
«دوره حساس کنونی»، محوریت بحث من با یکی از دوستانم بود. او که با ناامیدی از شرایط اقتصادی مینالید، به تعطیلی اخیر کارگاه تولید کفششان که از زمان پدربزرگ و پدرش ادامه داشته اشاره کرد. در قسمتی از حرفهایش جملاتی عجیب بر زبان آورد. جملاتی که اگر سالهای قبل، از زبان او میشنیدم به بهانه دیوانه بودن، دوستیام را با او قطع میکردم. اما امروز فقط میتوانم او را درک کنم. او گفت: «دیگر قیمت دلار برایم فرقی ندارد. فقط بگویند تا دو سال دیگر دلار همین 12 هزار تومان میماند، من به جای هشت ساعت کار در روز، 12 ساعت کار خواهم کرد تا جبران شود. اما توان این بیثباتی را دیگر ندارم.»
«دوره حساس کنونی»، محوریت بحث من با یکی از دوستانم بود. او که با ناامیدی از شرایط اقتصادی مینالید، به تعطیلی اخیر کارگاه تولید کفششان که از زمان پدربزرگ و پدرش ادامه داشته اشاره کرد. در قسمتی از حرفهایش جملاتی عجیب بر زبان آورد. جملاتی که اگر سالهای قبل، از زبان او میشنیدم به بهانه دیوانه بودن، دوستیام را با او قطع میکردم. اما امروز فقط میتوانم او را درک کنم. او گفت: «دیگر قیمت دلار برایم فرقی ندارد. فقط بگویند تا دو سال دیگر دلار همین 12 هزار تومان میماند، من به جای هشت ساعت کار در روز، 12 ساعت کار خواهم کرد تا جبران شود. اما توان این بیثباتی را دیگر ندارم.»
این جملات من را به یاد «باکسر» در قلعه حیوانات انداخت. باکسر، اسب سادهای که کلید حل تمام مشکلات را بیشتر کار کردن میداند. باکسر در تمام طول داستان بیشتر از بقیه کار کرد، کمتر از بقیه خوابید، امیدش را همواره نگه داشت. زمانی که برای رفاه بیشتر قرار بر ساخت آسیابهای بادی شد، باکسر بیشتر از بقیه حیوانات کار کرد تا به رفاه برسند. اما روزی از خواب برخاست و آسیابهای بادی را خراب شده دید. او دوباره شروع به ساختن آسیاب بادی جدید کرد. او برای رفاه خودش و مزرعه، سختیهای زیادی را به جان خرید. او سالهای زیادی را مشغول ساختن آسیاب بادی شد تا ناگهان روزی متوجه شد که هیچگاه قرار نیست این آسیابهای بادی در نهایت ساخته شود؛ روزی که پشت پرده روابط صاحبان مزرعه مشخص شد. روزی که شعار جدید را روی دیوار دید: «همه حیوانات برابرند اما بعضی برابرترند».
حیواناتی که برابرترند یا همان ژنهای خوب یا همانهایی که توانایی هک کردن سایت ثبت سفارش را دارند، کسانی هستند که امید را از مردم خواهند گرفت. مردم تا حدی امیدشان را حفظ خواهند کرد. اما ادامهدار شدن شرایط بد اقتصادی و ناتوانی برای پیشبینی کوتاهمدت، آنها را به سمت ناامیدی سوق میدهد و باید بترسیم از روزی که در مردم «ناتوانی آموختهشده» به خاطر بیلیاقتی مدیران به وجود آمده باشد.
ناتوانی آموختهشده چیست؟ مارتین سلیگمن یکی از روانشناسان معروف آمریکایی، از آزمایش معروفی به نام «ناتوانی آموختهشده» صحبت به میان میآورد. در این آزمایش دو گروه سگ را انتخاب میکردند. هر دو گروه سگها به درون قفس انتقال داده میشدند. به هر دو گروه نیز شوک الکتریکی وارد میشده است. همچنین درون قفس هر دو گروه دکمهای قرار داشته است. یکی از گروهها زمانی که دکمه را فشار میداده است، شوک الکتریکی قطع میشده است، اما گروه دیگر، زمانی که دکمه را فشار میداده است، تغییری در شرایط قفس اتفاق نمیافتاده است. به بیان دیگر گروه اول به شرایط مسلط بودند و میتوانستند شرایط را کنترل کنند، اما گروه دوم هیچ توانایی برای کنترل شرایط نداشتهاند. سپس هر دو گروه را به قسمتی دیگر انتقال دادهاند. در این قسمت دیواری قرار داشته است که سگها میتوانستهاند با تلاش از روی آن عبور کنند. دوباره به هر دو گروه سگها شوک الکتریکی وارد میشود، اما اتفاقی میافتد که روانشناسان را متعجب میکند. گروه اول که در آزمایش ابتدایی بر شرایط مسلط بودند، اغلب تلاش میکردند و از روی دیوار عبور میکردند و خودشان را از شوک الکتریکی نجات میدادند، در حالی که گروه دوم زمانی که شوک الکتریکی دریافت میکردند، اغلب هیچ تلاشی نمیکردند و با ناامیدی روی زمین دراز میکشیدند و شوک الکتریکی را تحمل میکردند. روانشناسان به گروه دوم، عنوان «ناتوانی آموختهشده» را نسبت دادند. آنها آموختهاند که در برابر مشکلات، تلاشهایشان نتیجه نمیدهد. در نتیجه در هنگام دریافت مشکلات با ناامیدی زیاد فقط مشکلات را نظاره و تحمل میکنند.
ناتوانی آموختهشده تنها برای حیوانات نیست. شما انسانهای زیادی را در طول روز میبینید که تلاش نمیکنند، چون دفعات قبلی که تلاش کردهاند نتیجه نگرفتهاند. شما فردی را در نظر بگیرید که در سالهای اخیر تلاش کرده است که ماشین پرایدش را به 207 ارتقا دهد. هربار که پساندازش را افزایش داده است، روند افزایش قیمت خودرو از تلاشهای او سریعتر بوده است. و اگر امروز در آگهیهای فروش خودرو قیمت پژو 207 صفرکیلومتر را چک کند با عدد عجیب 94 میلیون تومان روبهرو میشود. این فرد کمکم میآموزد که تلاشهایش در این شرایط اقتصادی جواب نمیدهد. او میآموزد که مسیرهای عادی برای پول درآوردن، کمکم همین ماشین پرایدش را هم از او خواهد گرفت.
یا افراد دیگر را ببینید، کسانی که به سختی رهنهای گرانقیمت مغازههای تجاری را پرداختهاند و بقیه سرمایهشان را کالا خریدهاند. در این شرایط که هر روز قیمت سکه و دلار تغییر میکند، آنها متوجه میشوند که ارزش داراییها و پولهایشان هر روز کمتر میشود. همچنان که این روزها بعضی افراد را میبینیم که سپردههایشان را باطل میکنند و پولهایشان را از کسبوکارشان خارج میکنند و ماشین و دلار خریداری میکنند.
همه ما برخی خطرات ناامیدی را میشناسیم. میدانیم که جامعه نیاز به امید و آرزو دارد. و پژوهشهای زیادی داریم که نشان میدهد افرادی در آینده موفق میشوند که همیشه به آینده امیدوار بودهاند و برای آن برنامهریزی کردهاند. اما زمانی که تمام تلاشهای یک فرد نتیجه ندهد، آنگاه «امید داشتن» فقط یک شعار محسوب میشود. احتمالاً اغلب ما سریال مرد دوهزار چهره را دیدهایم. در سکانس پایانی این فیلم، مهران مدیری که در نقش مسعود شصتچی بازی میکند روبهروی قاضی قرار گرفته است و اعتراف میکند. تکاندهندهترین جمله این سکانس که در ذهنها باقی مانده است زمانی است که مسعود شصتچی در حال گریه به قاضی میگوید: «نمیدونم چرا تو زندگیم، هی نمیشه .» این روزها، روزهای سختی است. روزهایی که مردم به راستی گاهی اوقات احساس میکنند «هی نمیشه». آنها هرچه تلاش کنند، باز هم نمیشود.
عباس آخوندی، وزیر راه و شهرسازی در نشست صبحانه کاری کانون نهادهای سرمایهگذاری گفته است: «در فضای توزیع رانت، شفافیت بیمعناست و در این شرایط اقدامی که باید صورت گیرد این است که بعد از پذیرفتن اصول، دولت و نخبگان کشور باید به دنبال اصلاح ساختاری باشند. زیرا راه ایجاد سرمایه و امید اجتماعی، اصلاح ساختاری است. برخی تصور میکنند ابتدا باید سرمایه اجتماعی ایجاد کرد و سپس اصلاح ساختاری انجام داد؛ در صورتی که عکس آن باید رخ دهد.»
بیایید با توجه به گفتههای بالا بررسی کنیم چرا ابتدا باید اصلاح ساختاری و ثبات اقتصادی صورت گیرد و در نتیجه آن به دنبال سرمایه و امید اجتماعی باشیم.
انسانها، روشهای تصمیمگیری متفاوتی را بر اساس شرایط قطعیت و عدم قطعیت اتخاذ میکنند. انسانها زمانی که احتمال خطر و از دست دادن وجود نداشته باشد، تصمیمهای ریسکی نمیگیرند و به دنبال گزینههای قطعی هستند. اگر افراد به ثبات نرخ ارز در سالهای آینده ایمان داشته باشند، اغلب پولهایشان را روی کارهای تولیدی و ارزشآفرینی سرمایهگذاری میکنند. امروزه با توجه به فراگیری شبکههای اجتماعی و اینترنت بین مردم، شرایط برای رونق اغلب کسبوکارها فراهم شده است. در سالهای اخیر افرادی توانستهاند بدون استفاده از رانت نفت درآمد زیادی برای خودشان به دست آورند. اما برای فراهم کردن این شرایط و هدایت کردن افراد جامعه به سمت ارزشآفرینی، باید ثبات اقتصادی را برایشان فراهم کنیم. همانطور که میدانیم افراد هنگامی که احتمال خطر از دست دادن وجود داشته باشد، تصمیمهای پرخطری خواهند گرفت.
دنیل کانمن (Daniel Kahneman) برنده نوبل اقتصاد در سال 2002 در کتاب «تفکر، سریع و کند» مثالی را بررسی میکند که نحوه تصمیمگیری افراد در شرایط دارای ریسک را نشان میدهد. او دو مساله را انتخاب میکند و از افراد میپرسد.
مساله 1: کدامیک را انتخاب میکنید؟ دریافت 900 دلار قطعی یا احتمال دریافت هزار دلار.
مساله 2: کدامیک را انتخاب میکنید؟ باخت قطعی 900 دلار یا 90 درصد احتمال باخت هزار دلار.
در مساله شماره یک، افراد معمولاً از ریسک متنفر هستند و میدانند که ارزش عینی به دست آوردن قطعی 900 دلار از 90 درصد به دست آوردن هزار دلار بیشتر است. در نتیجه اغلب افراد به دست آوردن قطعی 900 دلار را انتخاب میکنند. اما در شرایط مساله دوم چطور؟ آیا هنوز افراد از ریسک متنفر هستند؟ نتایج نشان میدهد که افراد در گزینه دوم ریسک میکنند و 90 درصد احتمال باخت هزار دلار را انتخاب میکنند. چرا افراد در گزینه دوم ریسک کردهاند؟ از دست دادن هزار دلار مبلغ بیشتری از 900 دلار است، در نتیجه آنها میتوانند با انتخاب قطعی از دست دادن 900 دلار ضرر کمتری کنند.
دنیل کانمن که نوبل اقتصاد را به دلیل اثبات نظریه «چشمانداز» (Prospect theory) برده است به زیبایی نشان داده است که درد از دست دادن هر چیزی، حدوداً دو برابر لذت به دست آوردن همان چیز به ما احساس وارد میکند. در نتیجه زمانی که افراد با از دست دادن روبهرو میشوند، تصمیمهای غیراقتصادی خواهند گرفت. به همین دلیل در مساله دوم که احتمال از دست دادن وجود دارد، افراد حاضر به پذیرش مخاطرات و امتحان شانسشان هستند.
نظریه چشمانداز را با شرایط امروز ایران در نظر بگیرید. شرایط امروز ایران به گونهای نیست که افراد سودی را از دست بدهند، بلکه افراد در شرایطی قرار دارند که هر لحظه پولهایشان ارزشش را از دست میدهد. و با تکیه به نظریه چشمانداز باید بررسی کنیم که درد از دست دادنی را که امروز به مردم وارد میشود چطور بعداً باید جبران کنیم؟ بر اساس نظریه چشمانداز میدانیم که احساس درد نصف شدن ارزش پول، حدود دو برابر بیشتر از افزایش ارزش پول (به همان میزان) است.
این روزها دردهای از دست دادن زیادی بر مردم وارد میشود. فردی را در نظر بگیرید که برای پرداخت حقوق عقبافتاده کارگران کارگاه تولیدیاش مجبور به فروش ماشینش شده است و قیمت همان ماشین در یک ماه صد میلیون تومان افزایش پیدا کرده است؛ احتمالاً آن فرد کارآفرین تا چندین سال قادر به خرید مجدد همان ماشین نیست. این فرد هر لحظه احساس از دست دادن شدیدی را تجربه میکند.
یا خانمی را در نظر بگیرید که در شرایط بد اقتصادی مجبور به فروش طلاهایش شده است. او هر روز که افزایش قیمت طلا را میبیند، با خودش فکر میکند که سرمایهاش را از دست داده است.
عدم ثبات اقتصادی و در نتیجه به وجود آمدن شرایط پرخطر اقتصادی باعث افزایش تصمیمهای نابخردانه خواهد شد. مردم در آینده به دلیل عواقب ناشی از تصمیمهای اشتباه امروزشان، خودشان و سیاستگذاران را سرزنش میکنند. افراد زمانی که خودشان را سرزنش کنند، عزتنفسشان کاهش پیدا میکند و زمانی که سیاستگذاران را سرزنش کنند، اعتمادشان به سیاستگذار از بین میرود. هر کدام از این عواقب چه خطراتی دارد؟
اگر مردم عزتنفس و امیدشان را از دست بدهند، چه بلایی بر سرشان میآید؟ یکی از معروفترین اتفاقات در ارتباط با عزتنفس و از دست دادن امید، مرتبط با زندانیهای آمریکایی در زندانهای کره است. در قرن بیستم، بعد از جنگ آمریکا و کره، افسران آمریکایی متوجه مرگهای زیاد سربازان آمریکایی در زندانهای کره میشوند. بعد از بررسی اولیه متوجه میشوند که آنها هیچ شکنجه بدنی نیز نمیشوند. فردی به بررسی علت این وقایع مامور میشود. او در نهایت گزارش میکند که کرهایها قوانینی غیرمعمول در زندان وضع کردهاند. قوانین به این صورت است: اولاً اگر افراد گزارش دوستانشان را به ماموران زندان بدهند، به عنوان جایزه سیگار دریافت میکنند، در حالی که ماموران زندان کاری با آن افراد خطاکار نخواهند داشت. همچنین ماموران زندان از سربازان آمریکایی میخواستهاند که افراد به خطاها و اشتباههایی که در زندگی مرتکب شدهاند، در حضور بقیه افراد اعتراف کنند. سربازان آمریکایی که کمکم عزتنفسشان را به همین دلایل از دست میدادند، خیلی زودتر نسبت به افراد معمول میمردهاند. این تحقیق نشان میدهد از دست دادن امید و عزتنفس میتواند به مرگ زودهنگام منجر شود.
ناتوانی آموختهشده، زندگی در شرایط پر از ریسک و از دست دادن عزتنفس، میتوانند منجر به کاهش اراده جمعی یک ملت شوند. مردم زمانی که شرایط پر از ریسک را تجربه میکنند، در نتیجه استرس بیشتری را تجربه میکنند، میزان خوابشان کاهش پیدا میکند و تمام این موارد منجر به کاهش اراده جمعی ملت خواهد شد. اگر اراده جمعی ملت کاهش پیدا کند، دیگر نمیتوانیم انتظار افراد پرانگیزه و شاداب را برای پیشبرد اهداف سازمانها و کسبوکارها داشته باشیم. اگر افراد انگیزه و امید برای کار نداشته باشند و کارها پیش نرود، در نتیجه اقتصاد کشور به مشکل خواهد خورد.
با این اوصاف، اگر ثبات اقتصادی نداشته باشیم، سرمایه اجتماعی و امید نخواهیم داشت. اگر سرمایه اجتماعی و افراد پر از امید نداشته باشیم، دیگر اقتصادی شاداب نخواهیم داشت. ثبات اقتصادی در این شرایط یک تصمیم مدیریتی یا یک انتخاب نیست. امروزه ثبات اقتصادی یک نیاز قطعی برای کشور به حساب میآید.
شرایط کنونی، شرایط بسیار حساسی محسوب میشود. اغلب ما حدس میزنیم که با اولین ثبات اقتصادی در آینده، مردم دوباره به سازگاری با شرایط جامعه خواهند پرداخت. اما همه میدانیم اقتصادی که تکیهگاهش نفت باشد، دوباره نیز با دشواریهای اینچنینی روبهرو خواهد شد. اما سوال اینجاست. اگر امروز مردم را با ناامیدی و ناتوانی آموختهشده به شرایط ثبات اقتصادی برسانیم، واکنش مردم به آشفتگی بعدی اقتصادی چه خواهد بود؟
بیایید آزمایشهایی را در ارتباط با سازگاری بررسی کنیم. دن آریلی (Dan Ariely) از برجستهترین اقتصاددانان رفتاری جهان در کتاب «جنبه مثبت بیمنطق بودن» آزمایشی را برای همین منظور بررسی میکند. او از افراد میخواهد که دستهایشان را در آب داغ نگه دارند. افراد از دو گروه تشکیل شده بودند. افرادی که قبلاً در زندگیشان آسیب جسمی سختی دیده بودند و افرادی که آسیب جسمی سختی ندیده بودند. گروهی که آسیب جسمی جدی ندیده بودند پس از حدود 5 /4 ثانیه آب داغ برایشان دردناک شده بوده است و پس از میانگین 27 ثانیه، دست خود را از آب بیرون کشیده بودند. در حالی که افرادی با آسیب جسمی شدید پس از 10 ثانیه دردناکی آب را احساس کردند و پس از میانگین 58 ثانیه دست خود را از آب بیرون کشیدند. اما یکی از نکات برجسته آزمایش دونفری بودهاند که در حین آزمایش از بیماری سرطان رنج میبردهاند. آن دو نفر از تمام افراد گروه تحمل کمتری داشتهاند. پژوهش نشان داد دونفری که بیماری مزمنی داشتند توانایی پیدا کردن ارتباطی میان دردشان و امید نداشتهاند. آنها درد را با بدتر شدن و نزدیکی با مرگ مرتبط میدانستهاند.
حال آزمایش سازگاری را با شرایط کنونی جامعه بررسی کنید. افراد جامعهای که درد از دست دادن را حس میکنند و مدام در رنج شرایط بد اقتصادی به سر میبرند و این روزها تلاش میکنند تا شرایط تغییر کند، اگر متوجه شوند که تلاشهایشان نتیجه نداشته است و شرایط اقتصادی آنقدر بد شده است که دیگر به ثبات رسیده است، در چالش و مشکل بعدی اقتصادی که برای کشور رخ دهد، تحمل کمتری خواهند داشت و با توجه به «ناتوانی آموختهشده» تلاشی برای بهبود شرایط نخواهند کرد و فقط منتظر به پایان رسیدن شرایط بد اقتصادی خواهند شد.
همچنین سازگاری درسهای دیگری برای ما دارد. سازگاری میگوید که اتفاقات بد هرچه زمان طولانیتری پیدا میکنند، خاطره بدی در ذهن خواهند گذاشت. به طور مثال فرض کنید تمام خانه را جارو بزنید. اگر جارو زدن همه خانه را در یک مرحله انجام دهید احساس بهتری دارید یا در بین انجام آن استراحت کنید؟ پژوهشهای اقتصاد رفتاری نشان میدهد که وقفه در اتفاقات بد موجب تشدید خاطرات منفی میشود. شرایط کنونی مثالی از وقفه و رخدادهای بد است. دلار یک یا دو هفته روی عددی توقف میکند و دوباره بعد از وقفهای کوتاه افزایش پیدا میکند. همانطور که هنوز شرایط آشفته افزایش نرخ دلار در دولت قبلی از ذهنها پاک نشده است، بعید به نظر میرسد که شرایط آشفته کنونی تا چندین سال آینده از ذهن افراد پاک شود.
در این شرایط چه باید کرد؟ در مطالب گفته شده، از دیدگاه اقتصاد رفتاری بررسی کردیم چرا ابتدا باید به دنبال اصلاح ساختار و ثبات اقتصادی و بعد به دنبال سرمایه اجتماعی ایجادشده باشیم. اما در اصلاح ساختار باید به چه شرایطی توجه کنیم؟ باید به مردم ثابت کنیم که تلاشها و انتقادهایشان تاثیر داشته است. این روزها شنیدن صدای مردم خیلی آسانتر از گذشته شده است. کافی است چرخی در شبکههای اجتماعی بزنید و اندکی در بازار اصلی شهر به بررسی بپردازید. مطالبات امروز مردم مشخص است. مردم ضمن درخواست ثبات اقتصادی، تنفر بیش از پیشی از رانت پیدا کردهاند. اگر میخواهیم مردم دچار «ناتوانی آموختهشده» نشوند و احساس کنند میتوانند شرایط را کنترل کنند، باید به خواسته آنها یعنی مبارزه بیرحمانه با رانت و کسانی که از اوضاع آشفته اقتصادی سوءاستفاده کردهاند پرداخته شود.