اقتصاد مدرن و بحران باروری
تغییرات اقتصادی و اجتماعی سریع، چگونه روی نرخ باروری اثر میگذارند؟
کاهش نرخ باروری در دهههای اخیر به یکی از موضوعات برجسته در تحقیقات اقتصادی و اجتماعی بدل شده است. این روند که تقریباً تمامی کشورهای جهان را تحت تاثیر قرار داده، نهتنها به دلیل تحولات جمعیتی، بلکه به علت پیامدهای آن بر بازارهای کار، نظامهای بازنشستگی و پایداری اقتصادی اهمیت دارد. تغییرات اقتصادی کلان از جمله عوامل اصلی این کاهش محسوب میشوند که به شکلهای مختلف در کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه ظاهر شدهاند. درک این روند و ارتباط آن با سیاستهای اقتصادی و اجتماعی، نیازمند تحلیل عمیقتر تاریخچه و عوامل موثر بر باروری در بسترهای مختلف است. در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، بسیاری از کشورهای اروپای غربی و آمریکای شمالی وارد مرحلهای از رشد اقتصادی پایدار شدند که با افزایش سطح درآمد، بهبود آموزش و توسعه فناوری همراه بود. این تغییرات باعث شد خانوادهها اولویتهای جدیدی در زندگی خود تعیین کنند. زنان، بهویژه در کشورهایی مانند سوئد، دانمارک و فرانسه، بیش از پیش وارد بازار کار شدند و نقشهای سنتی جنسیتی به چالش کشیده شد. این تغییرات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی باعث کاهش تدریجی نرخ باروری شد، زیرا زنان زمان بیشتری را به تحصیل و اشتغال اختصاص دادند و خانوادهها هزینههای بیشتری را برای تربیت و آموزش فرزندان متحمل شدند. در مقابل، کشورهایی مانند ایتالیا، اسپانیا و ژاپن که رشد اقتصادی سریع و ناگهانی را تجربه کردند، شاهد کاهش بسیار شدیدتر نرخ باروری بودند. در این کشورها، تغییرات اقتصادی با مهاجرتهای گسترده از مناطق روستایی به شهرها همراه بود و این مهاجرتها تغییرات اساسی در ساختار خانواده و نقشهای جنسیتی ایجاد کرد. در ایتالیا، برای مثال، سنتهای کاتولیک همچنان بر رفتارهای اجتماعی و خانوادگی تاثیرگذار بود، اما رشد سریع شهریسازی و فشارهای اقتصادی باعث شد زوجها فرزندآوری را به تعویق بیندازند یا از آن صرفنظر کنند. در ژاپن نیز، گرچه زنان به تحصیلات عالی و شغلهای حرفهای دست یافتند، اما همچنان بخش عمدهای از وظایف خانه و مراقبت از کودکان بر عهده آنان باقی ماند. این ترکیب از عوامل سنتی و مدرن باعث شد که نرخ باروری به یکی از پایینترین مقادیر جهانی برسد. در کشورهای در حال توسعه، کاهش نرخ باروری روندی متفاوت داشت. در هند و چین، سیاستهای دولتی از جمله سیاست تکفرزندی در چین و برنامههای تنظیم خانواده در هند تاثیرات عمیقی بر رفتارهای باروری گذاشت. در چین، سیاست تکفرزندی که از سال ۱۹۷۹ اجرایی شد، نهتنها به کاهش سریع جمعیت منجر شد، بلکه پیامدهای فرهنگی و اجتماعی گستردهای از جمله تغییر در نسبت جنسیتی جمعیت به همراه داشت. در هند، برنامههای آموزشی و افزایش دسترسی به ابزارهای پیشگیری از بارداری نقش کلیدی در کاهش نرخ باروری ایفا کرد. این اقدامات، در کنار رشد اقتصاد و بهبود سطح زندگی، باعث شد خانوادهها تمایل کمتری به داشتن تعداد زیادی فرزند داشته باشند. با این حال، دلایل کاهش نرخ باروری صرفاً به عوامل اقتصادی محدود نمیشود. فرهنگ، سنتها و نقشهای جنسیتی نیز در این فرآیند نقش بسزایی ایفا میکنند. در کشورهای اسکاندیناوی مانند سوئد و نروژ، سیاستهای حمایتی از خانواده نظیر مرخصی زایمان با حقوق، خدمات مهدکودک رایگان و برنامههای حمایت از کار زنان، به کاهش تعارض میان نقشهای خانوادگی و شغلی کمک کرده و نرخ باروری را در سطحی نسبتاً بالاتر از سایر کشورهای اروپایی حفظ کرده است. اما در کشورهایی که چنین سیاستهایی وجود ندارد یا به اندازه کافی موثر نیستند، مانند کره جنوبی و ایتالیا، زنان به دلیل فشارهای ناشی از مسئولیتهای چندگانه شغلی و خانوادگی، تمایل کمتری به فرزندآوری نشان میدهند. کلودیا گلدین، استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد، در مقاله خود با عنوان «نوزادان و اقتصاد کلان» به تحلیل این موضوع از منظر تاریخ اقتصادی میپردازد. او نشان میدهد که چگونه رشد اقتصادی سریع و ناگهانی میتواند به ایجاد تعارض میان نسلها و همچنین میان جنسیتها منجر شود. به عقیده گلدین، در کشورهایی که توسعه اقتصادی با سرعت زیادی رخ داده است، مردان و زنان در میزان تمایل به فرزندآوری اختلاف بیشتری دارند. این اختلاف اغلب ناشی از این است که مردان بیشتر به سنتها پایبند میمانند، در حالی که زنان به دنبال استفاده از فرصتهای جدیدی هستند که توسعه اقتصادی برای آنها فراهم کرده است. او تاکید میکند که تغییرات اقتصادی بهتنهایی نمیتواند باروری را کاهش دهد، بلکه تعامل آن با باورها و ارزشهای فرهنگی و اجتماعی نقش تعیینکنندهای دارد. بهطور کلی، کاهش نرخ باروری پدیدهای چندبعدی است که نیازمند توجه به عوامل اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است. تحلیل کلودیا گلدین در این زمینه به ما نشان میدهد که چگونه اقتصاد کلان میتواند بر تصمیمات فردی و خانوادگی تاثیر بگذارد و چرا برخی کشورها در مواجهه با این چالش بهتر عمل کردهاند. درک این پیچیدگیها میتواند به سیاستگذاران کمک کند تا با طراحی برنامههای جامعتر و متناسب با شرایط فرهنگی و اقتصادی، روند کاهش باروری را مدیریت کنند. در ادامه خلاصهای از این مقاله ارائه میشود.
مقاله چه میگوید؟
در جهان امروز، نوزادان و مسئله باروری به یکی از موضوعات اصلی خبرها تبدیل شدهاند. دولتهای بسیاری در سطح جهان، بهویژه در آمریکای شمالی، اروپا و بخشهایی از آسیا، نسبت به تاثیرات کاهش جمعیت و پیری بر سلامت اقتصادیشان نگران هستند. در سالهای اخیر، برخی رویکردهای ضدمهاجرتی و راستگرایانه به افزایش ضرورت باروری در میان جمعیت بومی تاکید کرده و برای تشویق باروری، اقداماتی نظیر افزایش حمایتهای مالی و تامین اجتماعی را به اجرا گذاشتهاند. با وجود تلاش دولتها، نرخ باروری همواره تحت تاثیر عواملی فراتر از خواستههای حکومتی بوده است. این موضوع ریشه در تغییرات عمیق تاریخی، اقتصادی و فرهنگی دارد. این نگاه تحلیلی میتواند به ما کمک کند میزان تاثیر اقتصاد کلان را بر نرخ باروری بهتر بفهمیم. تجربههای تاریخی دو گروه از کشورها مورد بررسی قرار گرفتهاند. گروه اول به کشورهایی اشاره دارد که در قرن بیستم رشد اقتصادی نسبتاً ثابت و استواری داشتهاند. اما گروه دوم کشورهایی هستند که رشد اقتصادی سریع و ناگهانی را تجربه کردهاند. این سرعت رشد باعث شده نرخ باروری آنها از دهه 1980 بهشدت کاهش پیدا کند و به مقدار نزدیک به 3 /1 در سالهای بعد برسد. تفاوت مهم در نرخهای باروری این اثرات اقتصادی را روشن میکند. گروهی که تغییرات آهستهتری را تجربه کردهاند، مانند فرانسه و دانمارک، تا دهه اول 2010 نرخهای نسبتاً ثابتی میان 8 /1 تا 2 فرزند داشتند. اما گروه دوم با فشارهای تغییرات سریع اقتصادی و تفاوتهای جنسیتی در توزیع نقشهای خانوادگی، نرخ باروری منفی را تجربه کردند.
کلودیا گلدین، اقتصاددان مشهور، در مقاله خود به تاثیرات اقتصاد کلان و نقش ارزشهای فرهنگی و اجتماعی بر تغییرات نرخ باروری میپردازد. او معتقد است که تغییرات سریع اقتصادی به رفع موانع شغلی و افزایش فرصتهای شغلی برای زنان منجر شده ولی همزمان موجب تعارضات نسلی و جنسیتی در خانوادهها شده است. این تغییرات نهتنها بر نقشهای جنسیتی در خانواده، بلکه بر تمایل مردان و زنان به فرزندآوری نیز تاثیر گذاشته است. به عقیده گلدین، در کشورهایی که تحولات اقتصادی آهسته و مستمر رخ داده، تعارضات به مراتب کمتر بوده و نرخ باروری نسبتاً ثابت مانده است. این بررسیها نشان میدهد که از بین بردن تفاوتهای نسلی و توزیع منصفانهتر نقشهای خانوادگی میتواند به حفظ موزونتر نرخ باروری کمک کند. این مقاله، به تحلیل این مسئله از دیدگاه اقتصاد کلان میپردازد و بر تغییرات ساختاری اقتصادی بهعنوان یکی از عوامل اصلی کاهش باروری تاکید دارد. نویسنده، کشورهای مورد مطالعه را به دو گروه تقسیم میکند. گروه اول شامل کشورهایی مانند دانمارک، فرانسه، آلمان، سوئد، انگلستان و آمریکاست که از دهه ۱۹۵۰ به بعد رشد اقتصادی نسبتاً پایدار و تدریجی را تجربه کردهاند. در این کشورها، نرخ باروری تا دهه ۱۹۷۰ به حدود دو فرزند به ازای هر زن رسید و در همان سطح نسبتاً پایدار باقی ماند. در مقابل، گروه دوم شامل کشورهایی مانند یونان، ایتالیا، ژاپن، کره جنوبی، پرتغال و اسپانیاست که رشد اقتصادی سریع و ناگهانی را در دوره پس از ۱۹۵۰ تجربه کردند. این سرعت رشد اقتصادی، در کنار تغییرات اجتماعی و فرهنگی، به کاهش شدید نرخ باروری در این کشورها منجر شد. تا دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، نرخ باروری در این کشورها به سطوح بسیار پایین، یعنی زیر 3 /1 فرزند به ازای هر زن کاهش یافت که به اصطلاح «باروری بسیار پایین» نامیده میشود. نویسنده استدلال میکند که این تفاوتها در نرخ باروری نهتنها به سرعت رشد اقتصاد، بلکه به ماهیت و زمانبندی این تغییرات بستگی دارد. در کشورهایی که رشد اقتصاد بهصورت تدریجی رخ داده، جوامع فرصت بیشتری برای تطبیق با تغییرات داشتهاند. در این کشورها، توزیع وظایف خانوادگی میان زنان و مردان متعادلتر بوده و در نتیجه تعارضات نسلی و جنسیتی کمتری به وجود آمده است. اما در کشورهایی که تغییرات اقتصادی بهسرعت رخ داده است، این فرآیند تطبیق بهخوبی انجام نشده و تعارضاتی میان نسلها و نقشهای جنسیتی پدید آمده است. زنان در این جوامع، که به فرصتهای بیشتری در بازار کار دست یافتهاند، اغلب با محدودیتهای سنتی در تقسیم وظایف خانگی مواجه شدهاند. این موضوع به کاهش تمایل زنان به فرزندآوری منجر شده، چراکه انتظارات از آنها برای ایفای نقشهای دوگانه شغلی و خانگی بیش از حد سنگین بوده است.
یکی از نکات کلیدی که نویسنده بر آن تاکید دارد، سرعت تغییرات از جوامع سنتی و روستایی به جوامع مدرن و شهری است. این تغییرات سریع که با رشد اقتصادی ناگهانی همراه بوده، به تعارض میان ارزشهای سنتی و نیازهای مدرن منجر شده است. مردان در این جوامع اغلب به ارزشهای سنتی پایبند ماندهاند، در حالی که زنان تلاش کردهاند تا با نیازهای جدید و فرصتهای شغلی مدرن همگام شوند. این شکاف نسلی و جنسیتی یکی از دلایل اصلی کاهش نرخ باروری در کشورهای گروه دوم است. از سوی دیگر، در کشورهایی که تغییرات بهآرامی رخ داده، تعارضات کمتری دیده شده و نرخ باروری در سطوح بالاتری باقی مانده است. بهطور کلی، نویسنده مقاله تاکید دارد که کاهش باروری در نیمقرن اخیر تنها ناشی از سیاستها یا تصمیمات دولتی نبوده است، بلکه ارتباط عمیقی با روندهای اقتصاد کلان دارد. تغییرات اقتصادی بهسرعت رخ میدهند، اما سنتها و باورهای فرهنگی و اجتماعی با سرعت بسیار کمتری تغییر میکنند. این عدم تطابق زمانی میان تغییرات اقتصادی و تغییرات فرهنگی، یکی از دلایل کلیدی کاهش باروری است. در نتیجه، نویسنده بر اهمیت طراحی سیاستهایی تاکید دارد که به تعادل میان نقشهای جنسیتی کمک کرده و فرصتهایی برابر برای زنان و مردان فراهم کنند. تنها از این طریق میتوان به حفظ نرخ باروری پایدار در جوامع مدرن دست یافت. در پایان، این تحلیل نشان میدهد که درک تاثیرات بلندمدت اقتصاد کلان بر باروری نیازمند رویکردی جامع و بینرشتهای است. سیاستگذاران باید فراتر از اقدامات کوتاهمدت به طراحی راهحلهایی بلندمدت و متناسب با شرایط فرهنگی و اقتصادی جوامع مختلف بپردازند. تنها از این طریق میتوان تعارضات نسلی و جنسیتی را کاهش داده و به ثبات جمعیتی دست یافت.
پرده پایانی
کاهش نرخ باروری در سطح جهانی به یکی از مسائل مهم اقتصادی و اجتماعی تبدیل شده است. این تغییرات نهتنها به علت افزایش دسترسی به وسایل پیشگیری از بارداری یا محدودیتهای قانونی است، بلکه ناشی از تغییرات اقتصادی و اجتماعی عمیقی است که سرعت و ماهیت آن باعث شده تا باورها، سنتها و هنجارهای اجتماعی اولیه فرصت تطبیق با وضعیت جدید را پیدا نکنند. همین فشار به روابط نسلی و نقشهای جنسیتی منجر شده و به کاهش سریع نرخ باروری در بسیاری از جوامع منتهی شده است. الگوهای اقتصادی نشان میدهند که در دورههای تغییرات سریع اقتصادی و اجتماعی، تمایل مردان به باروری بیشتر از تمایل زنان است. این تفاوت هنگامی که تغییرات به آرامی رخ دهد کاهش مییابد. زنان معمولاً به دلیل فشارهای نقشهای خانوادگی، مسئولیتهای مربوط به تربیت فرزندان و آسیبهای اقتصادی احتمالی ناشی از جدایی، مقاومت میکنند. اگر مردان و پدران تعهد جدیدی برای تامین وقت و منابع لازم داشته باشند، این تفاوت به مرور زمان از بین میرود. تجربه کشورهای اسکاندیناوی نشان میدهد که تبدیل تعهدات اجتماعی و اقتصادی به الگوهای دارای توزیع منصفانهتر نقشهای خانوادگی میتواند نرخ باروری را در سطوح موزون حفظ کند. در این کشورها، نظام تامین اجتماعی فراتر از خدمات دولتی بوده و به بخشی از فرهنگ اجتماعی تبدیل شده است. به عبارت دیگر، همبستگی اجتماعی و ارزشهای فرهنگی در کنار حمایتهای اقتصادی، تعهدات خانوادگی را میان زنان و مردان متعادلتر کرده است. نتیجه این سیاستها و ساختارها، کاهش فشار بر زنان در تربیت فرزندان و انجام وظایف خانگی بوده و به مشارکت بیشتر مردان در امور خانوادگی منجر شده است. این تعادل نقشها در نهایت به حفظ نرخ باروری نزدیک به سطوح پایدار کمک کرده است. به زبان ساده، این الگوها نشان میدهند که ایجاد شرایطی که در آن وظایف خانوادگی بهطور عادلانهتری میان زنان و مردان توزیع شود، میتواند در جلوگیری از کاهش شدید نرخ باروری موثر باشد. این تجربه همچنین نشان میدهد که سیاستهای دولتی، همراه با تغییرات فرهنگی، نقشی کلیدی در ایجاد این تعادل دارند. نویسنده مقاله به موانع فرهنگی و اقتصادی اشاره میکند که بر نقشهای خانوادگی و باروری تاثیر منفی میگذارند و توضیح میدهد که چگونه تغییرات در این زمینهها میتواند به افزایش موزون نرخ باروری کمک کند. منظور از موانع، چالشهایی است که زنان و مردان در تقسیم وظایف خانوادگی، حمایت اقتصادی و اجتماعی و ایجاد تعادل میان کار و زندگی خانوادگی با آنها مواجه هستند. برای رفع این موانع، او به اصلاح نقش پدری و تحسین بیشتر نقشهای خانوادگی اشاره میکند. این تغییرات باید با اصلاح قوانین محیط کار همراه شود تا مردان نیز فرصت بیشتری برای مشارکت در امور خانوادگی داشته باشند. از سوی دیگر، کاهش تاثیر منفی درآمد بر باروری و ایجاد حمایتهای مالی برای خانوادهها میتواند به تشویق زوجین برای داشتن فرزندان بیشتر کمک کند. بنابراین، با کاهش این موانع و ایجاد تعادل بیشتر میان نقشهای خانوادگی و اقتصادی، امکان افزایش نرخ باروری به شیوهای پایدار و موزون فراهم میشود.