شناسه خبر : 48266 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

صفات یا شرایط

کودکان چگونه رفتار ما را تحلیل می‌کنند؟

 

حامد وحیدی / نویسنده نشریه 

74کودکان از همان سنین ابتدایی زندگی شروع به تحلیل و تفسیر رفتارهای دیگران می‌کنند. این فرآیند تحلیل اجتماعی یکی از مهارت‌های اساسی در توسعه شناختی و اجتماعی کودکان است که به آنها کمک می‌کند دنیای اجتماعی اطراف خود را درک کنند. برای این منظور، کودکان از ابزارهای مختلفی برای تفسیر رفتار دیگران استفاده می‌کنند. یکی از این ابزارها، تفکر در مورد ویژگی‌های شخصیتی افراد است؛ به عبارت دیگر، کودکان ممکن است رفتارهای دیگران را به ویژگی‌هایی مانند خوب یا بد بودن نسبت دهند و بر اساس این ویژگی‌ها پیش‌بینی‌هایی در مورد رفتارهای آینده آنها انجام دهند. در مقابل، کودکان ممکن است برخی رفتارها را به عوامل موقعیتی نسبت دهند، یعنی به شرایط و موقعیت‌های خاصی که در آن زمان بر رفتار فرد تاثیر گذاشته است. اینکه کودکان چگونه رفتارهای دیگران را تفسیر می‌کنند و آیا ترجیح می‌دهند به ویژگی‌های فردی یا شرایط موقعیتی توجه کنند، در طول زمان تغییر می‌کند. به‌طور معمول، با افزایش سن، کودکان بیشتر به ویژگی‌های فردی و ثابت افراد (مانند شخصیت و رفتارهای گذشته) به عنوان دلیل اصلی برای تفسیر رفتارها نگاه می‌کنند. در عین حال، کودکان کوچک‌تر ممکن است بیشتر به موقعیت‌ها و شرایط خاصی که رفتار در آن رخ داده است، توجه کنند و بر اساس آن تفسیر کنند. این روند نشان‌دهنده تکامل تفکر شناختی و اجتماعی در کودکان است که به آنها کمک می‌کند درک بهتری از روابط اجتماعی و علت‌های رفتارهای مختلف پیدا کنند.

مقاله‌ای که در اینجا مورد بررسی قرار می‌گیرد، به‌طور خاص به این موضوع می‌پردازد که کودکان چگونه رفتارهای مثبت و منفی دیگران را تحلیل می‌کنند و چه عواملی در انتخاب ویژگی‌های فردی و شرایط موقعیتی تاثیر دارند. این مطالعه تلاش کرده درک بهتری از نحوه استدلال کودکان درباره رفتار دیگران به دست آورد و بررسی کند آیا کودکان بیشتر به صفات شخصیتی افراد (مثل مهربانی یا بدجنسی) تکیه می‌کنند، یا به عوامل دیگر مانند شرایط موقتی (مثل احساسات، وضعیت جسمانی، یا دسته‌بندی‌های اجتماعی). در این پژوهش، 128 کودک در محدوده سنی چهار تا هفت سال مورد مطالعه قرار گرفتند. به این کودکان داستان‌هایی گفته شد که در آنها شخصیت‌هایی رفتارهایی انجام می‌دادند و این رفتارها به نتایج مثبت یا منفی منجر می‌شد. برای هر داستان، نتایج می‌توانست از دو منظر توضیح داده شود. 1- بر اساس صفات شخصیتی پایدار (مثلاً یک فرد به خاطر «مهربانی» یا «بدجنسی» رفتار خاصی نشان داده است) و 2- بر اساس عوامل موقعیتی یا گذرا (مثلاً رفتار به دلیل احساسات منفی مانند عصبانیت، حالت‌های زیستی مانند گرسنگی یا دسته‌بندی‌های اجتماعی مانند نقش اجتماعی فرد، رخ داده باشد). نتایج این مطالعه نشان می‌دهد که کودکان با افزایش سن به سمت استفاده از توضیحات مبتنی بر صفات پایدار حرکت می‌کنند و احساسات نقش مهمی در توضیحات کودکان برای رفتارهای منفی بازی می‌کند. علاوه بر این، نویسندگان این مقاله نشان می‌دهند که درک فردی کودکان از رفتار دیگران ممکن است تحت تاثیر سوگیری‌های مثبت یا منفی باشد. این یافته‌ها بینش جدیدی درباره رشد شناختی و اجتماعی کودکان و نحوه درک آنها از علت‌های رفتار دیگران فراهم می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه کودکان بین صفات پایدار و عوامل موقعیتی تمایز قائل می‌شوند. در ادامه خلاصه‌ای از مقاله ارائه می‌شود.

پیش‌زمینه مقاله

بزرگسالان معمولاً برای تفسیر رفتارها، به ترکیبی از دلایل پایدار (مانند شخصیت) و گذرا (مانند وضعیت روانی یا جسمانی) توجه می‌کنند. در مقابل، اطلاعات کمی درباره اینکه کودکان چگونه رفتار را تفسیر می‌کنند، وجود دارد. کودکان می‌توانند رفتارها را بر اساس صفات پایدار یا بر اساس ویژگی‌های گذرا یا نامرتبط (TICs) مانند احساسات موقتی (خوشحالی یا غم)، وضعیت‌های فیزیکی (خستگی یا گرسنگی)، یا ویژگی‌های اجتماعی (چاقی یا لهجه غیربومی) تحلیل کنند. مطالعات گذشته در زمینه تبیین رفتار دیگران و نسبت دادن علل به رفتارها (attribution theory)، به‌ویژه در کودکان، نشان‌دهنده فرآیندهای پیچیده‌ای است که کودکان برای درک و پیش‌بینی رفتارهای دیگران به کار می‌گیرند. این پژوهش‌ها در چند محور اصلی بررسی شده‌اند: تمایز میان ویژگی‌های پایدار (مانند صفات شخصیتی)، ویژگی‌های موقتی (مانند حالات هیجانی یا جسمی) و ویژگی‌های غیرمرتبط (مانند ظاهر فیزیکی یا لهجه). گروهی از مطالعات گذشته نشان داده‌اند که کودکان حتی در سنین پایین به صفات شخصیتی به‌ عنوان ابزار مهمی برای پیش‌بینی و تبیین رفتارها توجه دارند. برای مثال مطالعه بوسوفسکی و لی (2006)  نشان داد که کودکان پیش‌دبستانی می‌توانند رفتارهای مثبت و منفی را به صفاتی مانند «مهربانی» یا «بی‌رحمی» نسبت دهند. یافته‌های پژوهش چِین، هِیمن و واکر (1997)  نیز تاکید می‌کند که حتی کودکان خردسال، وقتی با اطلاعات رفتاری مواجه می‌شوند، تمایل دارند   نتیجه‌گیری‌های کلی درباره صفات شخصیتی انجام دهند. از طرفی گروه دیگری از پژوهش‌ها نشان داده‌اند که کودکان می‌توانند عوامل موقتی مانند احساسات و وضعیت‌های فیزیکی را به‌ عنوان علل رفتار در نظر بگیرند، اما این توانایی با سن رشد می‌کند. به عنوان مثال مطالعات هریس (1989) و پونز، هریس و دی روزنِی (2004) نشان داده‌اند که کودکان از سه تا هفت‌سالگی توانایی درک احساسات و تاثیر آنها بر رفتار را پیدا می‌کنند. آنها همچنین متوجه می‌شوند که هیجانات می‌توانند عملکرد شناختی را تحت تاثیر قرار دهند. در همین زمینه مطالعه Amsterlaw, Lagattuta, & Meltzoff (2009) نشان می‌دهند که در کودکان پنج تا هفت‌ساله هیجانات منفی (مانند ناراحتی) می‌توانند عملکرد را کاهش دهند، اما هیجانات مثبت (مانند شادی) ممکن است عملکرد را بهبود ببخشند. این یافته‌ها نشان می‌دهد که کودکان در این سنین به تاثیرات هیجانات بر رفتار توجه دارند.

اما گروه دیگری از پژوهش‌ها به ویژگی‌های غیرمرتبط و استفاده از دسته‌بندی‌های اجتماعی پرداخته‌اند. این مطالعات نشان داده‌اند که کودکان حتی از ویژگی‌های غیرمرتبط مانند ظاهر فیزیکی یا لهجه، برای تبیین رفتارها استفاده می‌کنند. این تمایل اغلب به علت استدلال‌های ذات‌گرایانه  (essentialist reasoning)  آنهاست. به عنوان مثال، کودکان سه تا پنج‌ساله برداشت‌های منفی از افراد چاق نسبت به افراد لاغر دارند و این برداشت‌ها حتی در توصیف کلمات منفی درباره افراد چاق نیز منعکس می‌شود (Cramer & Steinwert, 1998). همچنین کودکان پیش‌دبستانی بین لهجه‌های خودی و بیگانه تمایز قائل می‌شوند و اغلب افرادی با لهجه‌های خودی را برای دوستی انتخاب می‌کنند. این تمایل نشان‌دهنده نگرش ذات‌گرایانه به زبان و ملیت است. پژوهش‌های گذشته همچنین نشان داده‌اند که کودکان نه‌تنها رفتارهای گذشته را با صفات شخصیتی تبیین می‌کنند، بلکه از این اطلاعات برای پیش‌بینی رفتارهای آینده نیز استفاده می‌کنند. مطالعه Liu, Gelman, & Wellman (2007) نشان داد که کودکان از اطلاعات درباره صفات شخصیتی برای پیش‌بینی رفتارهای آینده و نتیجه‌گیری‌های استقرایی درباره افراد استفاده می‌کنند. با افزایش سن، درک کودکان از صفات و عوامل موقتی پیچیده‌تر می‌شود. در همین زمینه، مطالعه Lagattuta & Wellman (2002) نشان داد که گفت‌وگوهای والدین با کودکان درباره علل و فرآیند هیجانات منفی، این درک را تقویت می‌کند. به‌طور کلی، پژوهش‌های گذشته نشان می‌دهند که کودکان از سنین پایین تمایل دارند رفتارها را به علل پایدار (صفات) یا موقتی (احساسات و وضعیت‌های فیزیکی) نسبت دهند. این تمایل می‌تواند تحت تاثیر پیش‌فرض‌های فرهنگی و اجتماعی آنها نیز قرار گیرد، مانند نگرش به وزن یا لهجه. با افزایش سن، کودکان در درک علل چندگانه و پیچیده‌تر رفتار بهتر عمل می‌کنند. این مطالعه نیز به بررسی چگونگی تفسیر کودکان از رفتار دیگران و نسبت دادن آن به دلایل مختلف (صفات شخصیتی، ویژگی‌های گذرا یا نامرتبط) پرداخته است. هدف اصلی این تحقیق بررسی این بود که آیا کودکان در سنین چهار تا هفت سال بیشتر تمایل دارند رفتارها را به صفات پایدار شخصیتی (مانند مهربانی یا بدجنسی) نسبت دهند یا به ویژگی‌های گذرا و نامرتبط (مانند احساسات موقتی، وضعیت‌های فیزیکی یا ویژگی‌های اجتماعی)؟ همچنین این مطالعه به دنبال توصیف الگوهای فردی در تفسیر رفتار کودکان بود.

یافته‌های مقاله

آیا کودکان در سنین پایین رفتارها را بیشتر به صفات پایدار نسبت می‌دهند یا ویژگی‌های گذرا؟ آیا نسبت دادن دلایل به صفات شخصیتی یا ویژگی‌های گذرا به نتایج مثبت یا منفی رفتارها بستگی دارد؟ آیا کودکان الگوهای خاصی در تفسیر رفتار دارند؟ این مقاله می‌خواهد به این پرسش‌ها پاسخ دهد. برای این پژوهش، محققان داستان‌هایی طراحی کردند که در آن شخصیت‌های داستان رفتارهایی با نتایج مثبت (مانند کمک به یک دوست) یا منفی (مانند دزدیدن اسباب‌بازی) انجام می‌دادند. هر داستان شامل یک زمینه توضیحی بود، 1- صفات پایدار: شخصیت مهربان یا بدجنس. 2- ویژگی‌های گذرا (TICs): شامل احساسات (غمگینی یا شادی)، وضعیت‌های فیزیکی (گرسنگی یا خستگی)، یا ویژگی‌های اجتماعی (چاقی یا داشتن لهجه غیربومی). سپس کودکان باید توضیح می‌دادند که چرا شخصیت داستان آن رفتار را انجام داده است. هدف، شناسایی این بود که کودکان چقدر از صفات پایدار نسبت به ویژگی‌های گذرا استفاده  می‌کنند.

این پژوهشگران نشان می‌دهند که کودکان در هر سنی احساسات را به‌ عنوان عامل مهمی برای توضیح رفتارهای منفی مورد توجه قرار می‌دادند. مثلاً اگر شخصیت داستان عصبانی بود، کودکان این عصبانیت را علت رفتار منفی او می‌دانستند. همچنین یافته‌های آنها نشان می‌دهد که کودکان بزرگ‌تر (شش تا هفت‌ساله) به‌ویژه زمانی که احساسات منفی در داستان وجود داشت، تمایل داشتند صفات شخصیتی را نادیده بگیرند و رفتار را بر اساس این احساسات توضیح دهند. تحلیل‌های آماری این مقاله نیز نشان داد کودکان را می‌توان به چهار گروه مختلف از نظر نوع استدلال آنها دسته‌بندی کرد: 1- نظریه‌پردازان صفات: اکثر کودکان رفتارها را عمدتاً با صفات شخصیتی توضیح می‌دادند. 2- استدلال‌کنندگان موقعیتی: برخی از کودکان به‌طور مداوم از توضیحات موقعیتی (مانند احساسات یا حالات زیستی) استفاده می‌کردند. 3- کودکان با سوگیری مثبت: این کودکان تمایل داشتند رفتارها را بیشتر به صفات یا عوامل مثبت نسبت دهند، حتی در مواردی که نتیجه منفی بود. 4- کودکان با سوگیری منفی: این کودکان رفتارها را بیشتر به صفات یا عوامل منفی نسبت می‌دادند. درک اینکه کودکان چگونه رفتارها را تفسیر می‌کنند، می‌تواند به فهم بهتر رشد شناختی و اجتماعی آنها کمک کند و شناسایی کودکان با سوگیری‌های منفی می‌تواند فرصتی برای مداخله و آموزش فراهم کند. برای مثال، آموزش به کودکان برای توجه به عوامل موقعیتی می‌تواند از بروز تصورات کلیشه‌ای جلوگیری کند. علاوه بر این، نحوه تفسیر رفتارها می‌تواند بر روابط اجتماعی و تنظیم روان‌شناختی کودکان تاثیر بگذارد. مثلاً کودکانی که رفتارهای منفی را به صفات منفی نسبت می‌دهند، ممکن است در برقراری روابط دوستانه دچار مشکل شوند. این مطالعه نشان داد که کودکان حتی در سنین پایین می‌توانند رفتارها را بر اساس دلایل مختلف تفسیر کنند، اما تمایل آنها به استفاده از صفات پایدار یا ویژگی‌های گذرا با سن، نوع رفتار و نتایج آن تغییر می‌کند.   نمودار میانگین تعداد پاسخ‌های مبتنی بر ویژگی‌های موقعیتی (TIC) را بر اساس سن و شرایط مختلف نشان می‌دهد. محور افقی سن کودکان (چهار تا هفت سال) و محور عمودی میانگین تعداد پاسخ‌های TIC را نمایش می‌دهد. چهار گروه مختلف شرایط داستانی (منفی-مثبت، مثبت-منفی، مثبت-مثبت و منفی-منفی) با میله‌های رنگی مجزا نشان داده شده‌اند. این نمودار نشان می‌دهد که کودکان با افزایش سن تمایل بیشتری به استفاده از ویژگی‌های موقعیتی (TIC) برای رفتارهای منفی پیدا می‌کنند، به‌ویژه وقتی که داستان به موقعیت‌هایی با نتایج منفی مرتبط باشد.

75

پرده پایانی

این مقاله به بررسی نحوه تفسیر رفتارهای مثبت و منفی کودکان می‌پردازد و تلاش کرده است  درک کند که آیا کودکان ترجیح می‌دهند رفتارها را با استفاده از توضیحات مربوط به ویژگی‌های فردی (traits) یا عوامل موقعیتی (TICs) توضیح دهند. مقاله به دو پرسش اصلی پاسخ داده است: 1- کودکان توضیحات خصوصیتی‌ (traits) یا موقعیتی (TICs) را برای نتایج رفتاری مثبت و منفی ترجیح می‌دهند؟ نتایج نشان داد   کودکان به‌طور کلی ترجیح می‌دهند رفتارها را با استفاده از توضیحات خصوصیتی (traits) توضیح دهند، حتی زمانی که به آنها گزینه انتخاب میان خصوصیت‌ها و موقعیت‌ها داده می‌شود. این نتیجه با تحقیقات قبلی که نشان داده است کودکان حتی در سنین پایین می‌توانند نتیجه‌گیری‌های خصوصیتی بر اساس نمونه‌های رفتاری انجام دهند، همخوانی دارد. همچنین، این تمایل به استفاده از توضیحات خصوصیتی با افزایش سن بیشتر می‌شود. به‌ویژه، کودکان چهارساله تمایل بیشتری به استفاده از توضیحات موقعیتی دارند.

2- اثر شرایط (یعنی انواع مختلف داستان‌ها) بر توضیحات کودکان در مورد رفتارها چیست؟ نتایج نشان داد که کودکان برای توضیح رفتارها در شرایط مختلف از جمله داستان‌های مثبت و منفی به صورت متفاوت عمل می‌کنند. به‌طور خاص، کودکان در داستان‌های منفی بیشتر به توضیحات موقعیتی تمایل دارند، زیرا این داستان‌ها به گونه‌ای طراحی شده‌اند که برای تفسیر منفی به یک توضیح موقعیتی نیاز است. همچنین، در برخی موارد، کودکانی که تمایل به تفکر مثبت دارند (positivity theorists) رفتارها را با استفاده از ویژگی‌های مثبت توضیح می‌دهند، در حالی که کودکانی که تمایل به تفکر منفی دارند (negativity theorists) به توضیحات خصوصیتی برای رفتارهای منفی روی می‌آورند. مقاله پیشنهاد می‌دهد که این تمایلات می‌تواند به توسعه و سازگاری‌های روان‌شناختی کودکان در برخورد با موقعیت‌های اجتماعی کمک کند. 

دراین پرونده بخوانید ...