گزارش یک گزارش
قربانیان خشونت خانگی چه آیندهای دارند؟
بر اساس دادههای WHO، تقریباً یکسوم از زنان در سراسر جهان نوعی خشونت فیزیکی یا جنسی از سوی شریک زندگی خود را گزارش میکنند، با این حال اطلاعات کمی در مورد آثار این خشونت بر سلامت روان و رفاه برای قربانیان یا فرزندان آنها وجود دارد. در این مقاله، هزینههای مرتبط با خشونت خانگی در نروژ مورد مطالعه قرار میگیرد. گزارشهای خشونت خانگی با طلاق و کاهش منابع مالی مرتبط است و مراجعه بهداشت روانی را تا 35 درصد برای قربانیان و 19 درصد برای فرزندانشان در سال رویداد افزایش میدهد. اثراتی که به مرور زمان برای قربانی کاهش مییابد، اما برای کودکان نه. قربانیان ملاقاتهای بیشتر با پزشک، اشتغال کمتر، کاهش درآمد و استفاده بیشتر از بیمه ازکارافتادگی را تجربه میکنند، در حالی که فرزندان آنها بیشتر احتمال دارد مرتکب جرم شوند و خدمات حمایت از کودک دریافت کنند. همچنین خشونت خانگی در کاهش نمره آزمون کودکان و تکمیل مقطع دبیرستان تاثیر دارد. اگرچه در کشورهای با درآمد بالا خشونتهای خانگی کمی کمتر است اما میزان خشونت در طول زندگی مشترک هنوز حدود 25 درصد است. با وجود فراوانی خشونت خانگی، اطلاعات کمی در مورد تاثیر آن بر قربانیان و بهطور خاص بر کودکان وجود دارد. این مقاله در مورد هزینههای خشونت خانگی بر قربانیان و کودکان در نروژ مطالعه میکند و با استفاده از سوابق اداری کامل از تمام گزارشهای پلیس مربوط به خشونت خانگی در یک دوره 22ساله نتایج کوتاهمدت و میانمدت را استخراج میکند. تجزیه و تحلیل این بررسی سه مجموعه اصلی از نتایج را به دست میدهد. اول، تاثیر قابل توجهی از یک رویداد گزارشدهی خشونت خانگی بر محیط خانه پیدا میشود. بخش بزرگی از قربانیان رابطه خود را با مجرم قطع میکنند بهطوری که قطع رابطه زناشویی نسبت به میانگین 50 درصد افزایش مییابد و تمایل به ازدواج 79 درصد کاهش مییابد. همراه با این تغییر در ساختار خانوار، منابع مالی در دسترس قربانیان و فرزندان آنها کاهش مییابد. هزینه مصرف سرانه خانوار (با استفاده از وزن اتحادیه اروپا برای بزرگسالان و کودکان) 9 درصد کاهش مییابد. بیشتر این عواقب به دلیل کاهش درآمد همسر است که با پرداختهای انتقالی بیشتر (که شامل برنامههای دولتی و پرداختهای نفقه خصوصی و حمایت فرزند میشود) جبران نمیشود. دوم، آثار قابل توجهی از خشونت خانگی بر سلامت روان به دست میآید. برای قربانیان 35 درصد افزایش در تشخیص سلامت روان در سالی که خشونت اتفاق افتاده وجود دارد که پس از سه سال کاهش مییابد. با توجه به شرایط خاص سلامت روان، قربانیان شاهد افزایش آماری قابلتوجهی در اختلال خلق، افسردگی، اختلالات خواب و اضطراب در کوتاهمدت هستند. برای کودکان، 19 درصد افزایش فوری در تشخیص سلامت روان وجود دارد، با میانگین افزایش پایدار 15 درصد در چهار سال پس از رویداد. به تفکیک نوع بیماری، کودکان در طولانیمدت افزایش قابل توجهی در اختلال خلقوخو، افسردگی، اختلالات خواب و اضطراب را تجربه میکنند. سوم، آثار خشونت خانگی در کنار سایر ابعاد حاکی از کاهش رفاه هم برای قربانیان و هم برای فرزندانشان است. برای قربانیان، یک افزایش کوتاهمدت در تعداد مراجعه به پزشک (11 درصد) و کاهش طولانیمدت در اشتغال (منفی چهار درصد) و درآمد (منفی پنج درصد) وجود دارد. همچنین افزایش استفاده از بیمه ازکارافتادگی وجود دارد که نشاندهنده کاهش اشتغال است. برای کودکان تاثیرات بیشتری در استفاده از خدمات محافظت از کودک (63 درصد افزایش) و جرائم جوانان (54 درصد افزایش) ارزیابی شده است. همچنین کاهش شدید نمرات امتحان (منفی هشت درصد) برای کودکانی که بلافاصله قبل از یک رویداد گزارش خشونت خانگی در آزمون شرکت میکنند و کاهش مشابهی در احتمال نمرات دروس سال اول دبیرستان (منفی هشت درصد) به دست آمده است. اینکه کودکانی در مراحل بعدی زندگی در معرض خشونت خانگی قرار میگیرند، یکی از حوزههای مهم تحقیق به ویژه در روانشناسی رشد نیز بوده است. سهم کلیدی این مطالعه نسبت به ادبیات موجود توانایی نگاه کردن نهتنها به پیامدهای قربانی، بلکه همچنین سلامت روان، جرم و جنایت و نتایج آموزشی فرزندان آنها در یک دوره طولانی است. اثرات منفی یک رویداد خشونت خانگی بزرگ و بهطور کلی پایدار است. هم برای قربانی و هم برای فرزندانش و با وجود برنامههای حمایت اجتماعی با بودجه مناسب برای قربانیان در نروژ، رویدادهای خشونت خانگی پیامدهای منفی دارند که بهبود کامل پس از آن دشوار است. از اینرو، سیاستها یا تغییرات در هنجارهای اجتماعی که در وهله اول از خشونت خانگی جلوگیری کند، میتواند بازده اجتماعی بالایی داشته باشد. در ادامه به شرح کاملتر دادهها و برآورد تخمینها پرداخته میشود. در این مقاله، از یک مجموعه داده پنل حاوی سوابق اداری کامل از تمام گزارشهای پلیس مربوط به خشونت خانگی در یک دوره 22ساله (2018-1997) استفاده شده است. تقریباً 20 هزار مورد خشونت خانگی در این دوره نمونه وجود دارد که با دادههای ثبت اداری نگهداریشده از طریق آمار نروژ ادغام شدهاند. این پایگاه داده غنی از سال 1967 تا 2016 همه ساکنان را پوشش میدهد. برای هر سال، اطلاعات جمعیتشناختی فردی (شامل جنس، سن و تعداد فرزندان)، دادههای اجتماعی-اقتصادی (شامل سالهای تحصیل، درآمد و اشتغال) و همچنین شناسههای جغرافیایی را شامل میشود. این مجموعه داده پنل به دلیل امکان پیوند مجموعه دادهها بر اساس شناسههای منحصربهفرد برای هر فرد امکانپذیر است. مجموعه داده قربانی از اداره پلیس نروژ میآید و حاوی اطلاعاتی برای همه قربانیان گزارششده به پلیس در دوره 2018-1997 است. تاریخ گزارش، تاریخ جنایت، نوع قربانی و محل ثبت شدهاند. این اطلاعات با دادههای اداری که حاوی سوابق کامل همه اتهامات جنایی و مجرمان مشکوک است مرتبط هستند. در نهایت این مجموعه دادههای عدالت کیفری با ثبتهای اداری ارائهشده از سوی آمار نروژ ادغام میشوند. با این حال مانند بسیاری از مجموعهدادههای جنایی هیچ دسته رسمی وجود ندارد که به عنوان «خشونت خانگی» برچسبگذاری شده باشد. بنابراین خشونت خانگی به عنوان یک جنایت مشکوک تعریف شده است که در آن 1- حداقل یک مظنون با قربانی رابطه داشته است و 2- نوع جرم آن جنایتی است که ما آن را با خشونت خانگی مرتبط میدانیم. تعریف مدنظر نویسندگان مقاله از رابطه شامل شرکای گذشته و حال و همچنین والدین فرزندان فعلی یا آینده است. همچنین انواع جرم، جرم به عنوان خشونت، آزار و اذیت، تهدید، سوءاستفاده جنسی، سوءاستفاده غیرجنسی یا بهطور خاص جنایت مربوط به خانواده کدگذاری شدهاند. همچنین معیار برای خشونت خانگی یک متغیر ساختگی برابر با یک است اگر فردی در یک سال تقویمی معین حداقل در یکی از این جنایتها قربانی شود. در چهار درصد موارد نیز اتهامی جداگانه در همان تاریخ برای مظنون مرتبط با کودک وجود دارد. در تمام موارد مورد مطالعه، کودکان یا با قربانی بودن یا قرار گرفتن در یک خانواده بدسرپرست تحت تاثیر منفی قرار میگیرند. مهمتر از همه برای مطالعه حاضر، مجوز پیوند این دادهها با پیامدهای سلامتی و رفاه هم برای قربانی و هم برای فرزندان آنها دریافت شده است که این دادهها برای دوره 2019-2006 وجود دارند و از کدهای تشخیصی برای ویزیتهای پزشک استفاده شده تا سلامت روان از ویزیتهای مربوط به سلامت جسمی و انواع مختلف تشخیص سلامت روان جدا شود. دادهها در چندین بعد اصلاح شدهاند. همه متغیرهای مطالعه رویداد خشونت خانگی در سطح سالانه تعریف میشوند. همچنین بیشتر نمونه اصلی به مجرمان و قربانیانی که در زمان رویداد خشونت خانگی 30 تا 50 سال دارند محدود شدهاند. این کار عمدتاً به این دلیل انجام شده است که اکثر خانوادهها در این سنین در خانه بچه دارند.
آمار توصیفی
نمونه برآورد اصلی شامل 17163 رویداد خشونت خانگی است که بین سالهای 2001 و 2015 رخ داده است. همانطور که نتایج نشان میدهد خشونت خانگی بهطور نامتناسبی بر زنان تاثیر میگذارد بهطوری که زنان 83 درصد از قربانیان را در نمونه تشکیل میدهند. متغیرهای نتیجه برای قربانیان، تشخیص سلامت روان، تعداد مراجعه به پزشک، اشتغال، درآمد و مشارکت بیمه ازکارافتادگی است. برای فرزندان قربانیان، نتایج عبارتاند از: تشخیص سلامت روان، استفاده از خدمات محافظت از کودک، قرار گرفتن در مراکز نگهداری، اتهامات جنایی، نمرات امتحانات در آزمونهای سراسری و دروس مقطع اول دبیرستان. همچنین محیط خانه، از جمله ورود و خروج قربانی به ازدواج، جابهجایی، هزینه مصرف سرانه خانوار و درآمد همسر مورد ارزیابی قرار گرفتهاند. در زیر الگوهای زمانی برای تعدادی از متغیرهای کلیدی نتیجه قربانی و فرزندانشان وجود دارد.
اولین واقعیتی که آشکار میشود این است که قربانیان احتمال بسیار بیشتری برای دریافت تشخیص سلامت روانی مدتها قبل از گزارش یک رویداد خشونت خانگی دارند. 9 سال قبل از رویداد خشونت خانگی، 35 درصد از قربانیان سلامت روانی دارند. این با وجود متغیرهای کنترلی مهم جمعیتی مانند سن، جنسیت و وضعیت مهاجرت است. واقعیت دوم این است که تفاوتهای قابل توجهی قبل از رویداد خشونت خانگی وجود دارد. در حالی که افراد غیرقربانی همسان با افزایش تدریجی، تشخیص سلامت روان را در طول زمان و با افزایش سن تجربه میکنند، قربانیان در مسیری بسیار تندتر قرار دارند. سوم اینکه در سال گزارش خشونت خانگی، قربانیان شاهد یک جهش صعودی در تشخیص سلامت روان هستند. این میتواند منعکسکننده 1- افزایش تروما به دلیل سوءاستفاده از خشونت خانگی یا 2- افزایش تشخیص وضعیت سلامت روان پس از گزارش پلیس باشد. در هر صورت روندهای متفاوت قبل از درمان نشان میدهد که این دو گروه قابل مقایسه نیستند. پنل (ب) الگوهای زمانی مشابهی را برای استخدام ترسیم میکند. مانند پنل (الف)، میانگین سطوح اشتغال متفاوت است. در حالی که این دو گروه در بسیاری از دورههای پیش از دوره روند صعودی و مشابهی داشتهاند، سه سال قبل و بعد از رویداد خشونت خانگی ادامه دارد و نرخ اشتغال قربانیان یکسان میشود. این در تضاد با مشاغل غیرقربانی مشابه است که با افزایش سن زنان و افزایش سن فرزندانشان بهطور متوسط، همچنان افزایش مییابد. پنلهای (ج) و (د) الگوهای زمانی مشابهی را برای دو گروه از پیامدهای فرزندان گزارش میدهند. نمودار اول کسری از کودکانی را که تشخیص سلامت روان دریافت میکنند نشان میدهد. روند برای کودکان قربانی در مقایسه با کودکان غیرقربانی مشابه متفاوت است. همچنین جهش قابل توجهی در تشخیص در زمان رویداد وجود دارد. نمودار دوم استفاده از خدمات محافظت از کودک را ترسیم میکند. افزایش شدید خدمات محافظت از کودک در زمان رویداد خشونت خانگی وجود دارد که میتواند به دلیل افزایش ضربه به کودک یا به دلیل اینکه گزارش پلیس باعث مداخله مددکاران اجتماعی میشود، باشد. همانطور که روندهای پیشین نشان میدهد که کنترلهای همسان مقایسه خوبی نیستند. در اینجا نیز استفاده از خدمات محافظت از کودک برای کنترلهای همسان نسبتاً ثابت است اما برای کودکانی که والدینشان قربانی خواهند شد، روند صعودی قوی دارد.
نتیجهگیری
این مقاله مطالب جدیدی در مورد علل و پیامدهای خشونت خانگی به ادبیات موجود اضافه میکند. نتایج بیانگر این است که گزارش خشونت خانگی یک رویداد مخرب برای خانوادهها با عواقب فوری و همچنین اثرات طولانیمدت است که چندین سال طول میکشد. یک گزارش خشونت خانگی باعث ایجاد یک تغییر بزرگ در محیط خانه، با نرخ پایین ازدواج و کاهش منابع مالی برای قربانیان و فرزندان آنها میشود. افزایش قابل توجهی در مراجعات بهداشت روانی هم برای قربانیان و هم برای فرزندانشان، با افزایش مشخص در تشخیص اختلالات خلقی، افسردگی، خواب و اضطراب وجود دارد. همراه با این افزایش در تشخیص سلامت روان، کاهش اشتغال و درآمد قربانیان و افزایش استفاده از بیمه کارافتادگی وجود دارد. برای کودکان، خدمات حمایت از کودکان و فعالیتهای مجرمانه جوانان افزایش یافته و نمره آزمونهای تحصیلی و تکمیل بهموقع سال اول دبیرستان کاهش یافته است.