دوره طلایی موفقیت
چگونه آموزش دوران کودکی آثار بلندمدت ایجاد میکند؟
جایگاه اجتماعی افراد تابع عوامل مختلفی است. در محافل علمی تاکنون مطالعات فراوانی پیرامون عوامل تعیینکننده موفقیت اجتماعی انجام شده است. برخی مطالعات نسبت خانوادگی، برخی جایگاه خانواده، برخی تحصیلات، برخی سرمایه، برخی جمع دوستان، برخی اخلاق و منش و... را در موفقیت اقتصادی-اجتماعی افراد تعیینکننده دانستهاند. دراینباره عمده ادبیات علمی این حوزه بر نقش محوری خانواده بهویژه مادران تاکید دارند. درواقع به قول یکی از بزرگان، نخستین مدرسه هر انسانی دامان مادر و آغوش پدر اوست. آلفرد مارشال، اقتصاددان برجسته انگلیسی، در کتاب خود (1890) مینویسد: «استعدادهای افراد عمدتاً به محیطهای دوران کودکی و جوانی بستگی دارد. در این میان قدرتمندترین و اثرگذارترین نقش مربوط به مادر است.»
در این رابطه دو اقتصاددان به نامهای یورگ لوئیس گارسیا از دانشگاه کِلِمسون و جیمز هِکمن از دانشگاه شیکاگو آمریکا در مقالهای که بهتازگی (اکتبر 2022) در تارنمای انجمن ملی تحقیقات اقتصادی این کشور منتشر شده است به بررسی نقش خانواده در جایگاه و موفقیت افراد پرداختهاند. به این منظور آنها برنامههایی را که به تقویت زندگی خانوادگی و نخستین سالهای زندگی کودکان منجر میشود مورد مطالعه قرار دادهاند. ادبیات علمی این حوزه پیرامون بهترین راه کمک به زندگی خانوادگی قدری مغفول مانده است. برخی مطالعات نقش منابع درآمدی را برجسته میدانند. مبنای این سخن هم این است که نابسامانیهای کودکان عمدتاً از وضعیت درآمدی خانوار ناشی میشود. اما نابسامانیها ابعاد گوناگونی دارند و میتوانند متاثر از ویژگیهای والدین نظیر تحصیلات، سلامت روحی، شیوه تربیت، کیفیت زندگی و... باشند. دراینباره به نظر میرسد ارتقای سطح درآمد نسبت به سایر تلاشهای تقویت مسیر پیشرفت کودکان اثرات کمتری داشته باشد. یک نمونه از این تلاشها برنامههای آموزشی سالهای نخست زندگی کودکان است که بازی و یادگیری آنان و همچنین مهارتهای تربیت والدین را هدف قرار میدهند.
در این مقاله، اثرگذاری برنامههای بهبوددهنده وضعیت زندگی خانوادگی کودکان مورد ارزیابی قرار گرفته است. با توجه به اینکه عمده ادبیات این حوزه اثرگذاری کوتاهمدت این برنامهها را مورد مطالعه قرار دادهاند، در اینجا سعی میشود در صورت امکان اثرات بلندمدت نیز مورد ارزیابی قرار گیرد. پس از بررسی و مقایسه برنامههای مختلف با یکدیگر و مولفههای آنها، یک مولفه محوری آنها که در پیشرفت کودکان تعیینکننده است برجسته میشود: والدین و شیوه تربیتی آنها. پیشرفت، یک فرآیند در طول دوره زندگی است. در این مقاله سازوکارهایی جستوجو میشوند که در طول زمان و فضاها فراگیر هستند. چنین سازوکارهایی ترابرپذیرند و میتوانند در جاهای مختلف، سیاستگذاریها را هدایت کنند. رشد و پیشرفت کودکان، یک فرآیند پویای مشترک میان ادوار، جوامع، فرهنگها و نژادهاست. سیاستهایی که بر مبنای این وجه مشترک شکل میگیرند، بیشترین تراپذیری، دوام و سازگاری را دارند.
برنامهها و دورههایی که هدفشان کمک به افراد با وضع نامساعد اجتماعی-اقتصادی است به ایجاد منافع اجتماعی گسترده منجر میشوند. بر این اساس در این مقاله دو برنامه «پیش از مدرسههای اسکوپپری» و «شروع به یادگیری کارولینا» در آمریکا مورد ارزیابی قرار میگیرد؛ دو پروژه آزمایشی بسیار اثرگذار که الهامبخش شکلگیری برنامه هِداستارت وزارت سلامت و خدمات انسانی -برنامهای که در آن خدمات گسترده آموزشی، بهداشتی، تغذیه و مراقبتی به کودکان قشر ضعیف ارائه میشود- و همچنین شکلگیری سیاستهای حوزه پیشرفت کودکان آمریکا تا به امروز شدند. در این رابطه با گام فراتر نهادن از مقایسه کلی، ارزیابیهای این دو پروژه غالباً بر سازوکارهای مشترکی که باعث موفقیت زندگی کودکان شدند معطوف است.
برنامههای موفق، مهارتهای سالهای ابتدایی زندگی را ارتقا میدهند. این بهبودها، سنگبنای اکتساب مهارتهای آینده کودکان هستند. به عبارتی این واقعیت یادآور این مضمون است که «مهارت، مهارت میآورد». سرمایهگذاری سالهای اولیه زندگی کودکان، سرمایهگذاری مراحل بعد زندگی را کارآمدتر و بهرهورتر میکند (به لطف انباشت مهارتها). به این منظور در بخشی از مقاله، اثرات مستقیم برنامهها روی سرمایهگذاری والدین (شامل تعاملات والدین-فرزندان) مورد ارزیابی قرار میگیرد. برنامههای موفق باعث بهبود محیط خانه میشوند، محیطی که کودکان در آن رشد مییابند. اثرگذاری روی مهارتها و سرمایهگذاری والدین در کمک به تحصیل علم، افزایش درآمد و کاهش فعالیتهای مجرمانه نقش دارد. بهعنوان مثال برای مردانی که در این مطالعه مورد ارزیابی قرار گرفتند، این منافع به وضعیت باثبات درآمد نیروی کار و زندگی زناشویی بهویژه در دوران فرزندداری منجر شد. برای زنان، تحصیلات یکی از اصلیترین واسطهها برای دستاوردهای سالهای میانی زندگی است. مشارکتکنندگان در این برنامهها، در سالهای آتی زندگی خود به والدینی تبدیل شدند که محیطی باثبات را برای فرزند خود فراهم کردند. درواقع از این والدین میتوان انتظار بیشتری برای تامین منابع مادی، آماده کردن محیط باثبات خانه و مسوولیتپذیری در وظایف والدین داشت.
همانطور که اشاره شد در این مقاله دو برنامه «پیش از مدرسههای اسکوپپری» و «شروع به یادگیری کارولینا» (یا به اختصار پری و ایبیسی) به اجرا درآمده، برای کمک به والدین و کودکان محروم آمریکا، مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد. در این رابطه نشان داده میشود که این دو برنامه به بهبود تعاملات میان والدین و فرزندان منجر شدند؛ برنامههایی که اثرگذاری آنها تا به امروز نیز ادامه دارد. از طرفی حدود 30 درصد از برنامههای «هِداستارت» بر مبنای پروژه پری و 38 درصد دیگر آن بر مبنای پروژه ایبیسی بوده است (هِداستارت برنامهای است که از سوی وزارت سلامت و خدمات انسانی آمریکا برای ارائه خدمات تحصیلی، سلامتی، تغذیهای، اجتماعی و روابط خانوادگی به کودکان و خانوادههای کمدرآمد از سال 1965 به اجرا درآمد. تاکنون این برنامه به بیش از 38 میلیون کودک تا پنج سال خدمترسانی کرده است). همچنین بسیاری از طرحهای مبتکرانه حوزه کودکان بعد از پروژه ایبیسی طراحی و اجرایی شدند.
دانستن علت موفقیت این پروژهها خود پرسشی است که سعی میشود در مقاله به آن پاسخ داده شود. بهتازگی آمارهایی از دستاوردهای اولین مشارکتکنندگان در این پروژهها که اکنون به دهههای چهارم و پنجم زندگی رسیدهاند و همچنین فرزندان آنها که در دهه دوم زندگی خود به سر میبرند جمعآوری شده است. همچنین شواهدی از برنامه هداستارت وجود دارد که همسو با اطلاعات بهدستآمده از دو پروژه است. بر این اساس برای پاسخ به پرسشهای مقاله، اطلاعات مذکور مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرند. گفتنی است با تمرکز روی اصول کلی و نقاط مشترک دو پروژه میتوان برخی از کاستیهایی را که تاکنون مطالعات نشان دادهاند مرتفع کرد. بهعنوان مثال از جمله نگرانیهایی که پیرامون مطالعه این پروژهها مطرح بوده است عبارتاند از اندازه کوچک نمونه نخستین مشارکتکنندگان، تغییر زمانی خانوادههای آمریکایی، تغییر در تحصیلات بانوان و... . از طرفی تاکنون به طولانی بودن عمر مشارکتکنندگان در برنامه کمتر به دید یک فرصت برای مطالعه پیامدهای بلندمدت نگاه شده است. همچنین انتقادهایی نیز مطرح است مبنی بر اینکه چنین برنامههایی قدیمی هستند و جهان تغییر کرده است، انتقادهایی که از ماهیت تحلیلهای محتوامحور و همچنین قابلیت کنترل تغییرات عوامل در طول زمان بیخبرند.
یک ویژگی ثابت برنامههای موفق، ارتقای محیط خانه و بهبود روابط میان والدین و فرزندان است. فرزندان پرانرژی و پرانگیزهای که در برنامهها شرکت میکنند موجب برانگیخته شدن تعاملاتشان با والدین میشوند. پرسشی که در این رابطه مطرح میشود این است که غیر از این برنامههای سراسری برای کودکان، آیا برنامههای ارزانتر متمرکز بر والدین یا حضور در منزل نیز میتوانند به بهبود محیط خانه بینجامند؟ مطالعات انجامگرفته پیرامون این پرسش از کارایی این برنامهها که در سطح جهانی به اجرا درآمدهاند خبر میدهند. طبق ارزیابیها، آثار این برنامهها روی مهارت افراد همانند چیزی است که در عمده برنامههای موفق به اجرادرآمده در دوران پیش از مدرسه یافت شد. شواهد بلندمدت نشان میدهند این برنامهها آثار قابلتوجهی برای مهارتهای شناختی و غیرشناختی، تحصیلات و درآمد افراد تا سن 31سالگی به همراه دارند. در این رابطه باید دید که چرا برنامههای متمرکز بر والدین و حضور متخصصان در منازل که ارزانتر نیز هستند یک جایگزین مناسب برای برنامههای سراسری دوران پیش از مدرسه کودکان به حساب میآیند.
مدل و نتایج مقاله
با توجه به ادبیات این حوزه، میتوان از الگوی شکلگیری مهارتها در سازماندهی فرضیهها و تحلیل شواهد بهره گرفت. در این الگو، شکلگیری مهارتها تابعی از سرمایهگذاری (پول و زمانی که صرف رشد و تربیت کودکان میشود)، صفات والدین (شامل اخلاق، گفتار، دانش و...)، همسایهها (تعامل با سایر افراد و دوستان) و برنامههای سیاستی دولت است.
در این مقاله، دو برنامه اثرگذار به طور آزمایشی به اجرا درآمده برای آموزش و ارتقای زندگی کودکان و والدین قشر محروم جامعه آمریکا مورد ارزیابی قرار میگیرند: برنامههای «پیش از مدرسههای اسکوپپری (به اختصار پری)» و «شروع به یادگیری کارولینا (به اختصار ایبیسی)». پروژه «پری» در ایالت میشیگان، و «ایبیسی» در ایالت کارولینای شمالی آمریکا به اجرا درآمدند. در این دو پروژه به ترتیب 123 (پری) و 114 (ایبیسی) کودک به طور تصادفی در گروههای آزمایش و کنترل قرار گرفتند. البته در هر دو پروژه ضوابطی برای غربال و ثبتنام کودکان محروم تعیین شد. مشارکتکنندگان در این برنامهها عمدتاً سیاهپوست بودند.
در برنامه پری، کودکان گروه آزمایش از سن سهسالگی به مدت دو سال در روزهای آموزشی هفته، در کلاسهای 5 /2 ساعته شرکت کردند. همچنین در مدت این دو سال یک معلم به طور هفتگی کودکان را در خانه ملاقات میکرد. در برنامه ایبیسی، کودکان گروه آزمایش از بدو تولد به مدت پنج سال در طول روزهای هفته از مراقبت متمرکز هشت ساعته بهرهمند شدند. ملاقات در خانه برای این کودکان برقرار نبود. این دورههای آموزشی با هدف تقویت مهارتهای شناختی و غیرشناختی کودکان طراحی شدند. کودکان یادگیران فعال بودند که در فعالیتها برنامهریزی میکردند، به اجرا درمیآوردند و بازخورد میدادند. معلمان که برای اینگونه پروژهها آموزش دیده بودند، کودکان را راهنمایی میکردند.
به منظور جمعآوری اطلاعات، احوالات نخستین مشارکتکنندگان در این برنامهها که اکنون سن آنها بین 20 تا 54 سال است پرسیده شد. دراینباره اطلاعاتی پیرامون وضعیت سلامت، درآمد، فعالیتهای اجتماعی و فرزندان آنها جمعآوری شد. با بهرهگیری از اطلاعات مربوط به فرزندان مشارکتکنندگان، میتوان آثار بیننسلی برنامهها را مورد ارزیابی قرار داد.
به منظور ارزیابی آثار بلندمدت برنامهها، آزمونهای روانشناختی از نخستین مشارکتکنندگان در دهه چهارم و پنجم زندگی آنها گرفته شد. نتایج این آزمونها نشان میدهد برنامه پری منجر به نصف انحراف معیار بهبود در مهارتهای شناختی مشارکتکنندگان در سن 54سالگی شد، بهبودی که برای برنامه ایبیسی یکسوم انحراف معیار است. این یافتهها بیانگر آن است که آثار برنامههای آموزش کودکان در سن کودکی با پایان آنها خاتمه نمییابد بلکه در طول زندگی مشارکتکنندگان ادامه دارد.
البته آثار این برنامهها فراتر از ارتقای مهارتهای شناختی و غیرشناختی است. طبق برآوردها، هر دو برنامه به طور قابلتوجهی نرخ فارغالتحصیلی مشارکتکنندگان در مقطع دیپلم را تا 20 درصد افزایش دادند. همچنین برای کودکانی که در این دورهها شرکت کردند، در دوره بزرگسالی درآمدهای بالاتر و فعالیتهای مجرمانه کمتری به ثبت رسیده است. به عنوان مثال برنامه پری موجب شد تا احتمال دستگیری مشارکتکنندگان در این دوره تا 18درصد کاهش یابد (نسبت به گروه کنترل که در دوره مشارکت نداشتند)، یا دوره ایبیسی که میانگین تعداد دفعات زندانی شدن مشارکتکنندگان را 12 /0 واحد کاهش داد (نسبت به مقدار پایه 14 /0 واحد گروه کنترل).
در بخش دیگر مقاله، سلامت جسمی و روانی مشارکتکنندگان مورد ارزیابی قرار گرفته است، معیارهایی از قبیل دیابت، بیماریهای قلبی، شاخصهای تناسباندام، اضطراب، افسردگی، رفتارهای ضداجتماع و غیره. طبق ارزیابیها، برنامه پری بهبود 31 /0 انحراف معیاری را برای سلامت روانی مشارکتکنندگان به همراه داشته است، یا برنامه ایبیسی که سلامت مشارکتکنندگان را 28 /0 انحراف معیار بهبود داد.
اما سازوکار این اثرگذاریها چیست؟ زمانی که کارشناسان در طول برگزاری دورهها در خانه کودکان سه تا پنج سال نیز حضور مییافتند، اطلاعاتی از والدین آنها جمعآوری کردند. تجزیهوتحلیل این اطلاعات نشان میدهد که دو برنامه آموزشی در فضای خانه و تعاملات میان والدین و کودکان نیز بهبود ایجاد کرد. ارزیابیها حاکی از آن است که این بهبود در تعاملات خانوادگی سنگبنای ارتقای مهارتهای کودکان در آینده قرار گرفت.
آثار ماندگار بهبود در مهارتها، ثبات خانوادگی، درآمد، کاهش رفتارهای مجرمانه و سلامت مشارکتکنندگان در دو برنامه آموزشی، در دوران فرزندآوری آنها نیز ادامه یافت. این آثار روایتگر آن هستند که افرادی که در دوران کودکی پیش از مدرسه در برنامههای آموزشی حضور یافتند، علاوه بر منافع بلندمدتی که برای زندگی شخصیشان حاصل شد، فرزندان آنها نیز مواهب دورهها نصیبشان شد. بررسیها نشان میدهد افراد مشارکتکننده تعهد بیشتری نسبت به زن و فرزندان خود دارند و اهتمام بیشتری به ترتیب فرزندان خود میورزند. همچنین افزایش درآمدی که به موهبت حضور در دورهها رقم خورد، منابع مادی بیشتری را برای خانوادههایشان در اختیار قرار داد.
همانطور که تاکنون اشاره شد، برگزاری دو دوره آموزشی پری و ایبیسی برای مشارکتکنندگان با منافع گسترده در طول دوره زندگی همراه بود. اما آیا این منافع به هزینههای برگزاری دورهها میچربد؟ طبق آمارها، هزینه هر مشارکتکننده در دوره پری برمبنای دلار سال 2021 حدود 23 هزار و 478 دلار، و برای دوره ایبیسی 105 هزار و 530 دلار است. گارسیا در دو مقاله خود که بهتازگی منتشر کرده است (2020 و 2021)، ارزش پولی اثرگذاری این دورهها در طول دوره زندگی مشارکتکنندگان را برآورد میکند. بر این اساس منافع خالص اجتماعی برگزاری این دورهها به ازای هر مشارکتکننده به طور میانگین برای دوره پری 175 هزار و 548 دلار و برای دوره ایبیسی 672 هزار و 359 دلار است. همانطور که مشاهده میشود منافع ادامهدار برگزاری دورههای آموزشی کودکان پیش از دبستان به اندازهای است که به طور کامل نسبت به هزینههای اجرای آنها صرفه اقتصادی دارد.